#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
حال که با تو گشته ام چهره به چهره رو به رو
درد دلم شنو پدر نکته به نکته موبه مو
بعد شهادتت شها،حمله ی بر خیام شد
زینت گوش داده ام در کف غارت عدو
حرمت ما شکسته شد چاره برای ما نبود
شد زاسارت حرم زمزمه ها وگفتگو
کوفه برفته ام پدر شهر ودیار آشنا
همچو اسیر خارجی رفت زکوفه آبرو
چون زشتر نگون شدم جای بماندم از همه
صورت من کجا پدر سیلی زجر زشت خو
واردشام گشته ام بین سرور وهلهله
سنگ زبام خورده ام طعنه زخلق دیوخو
سخت گذشت بر من وجمله حریم آل حق
بند کشیده رفته ام کوچه به کوچه کو به کو
پیکر دخترت شده زخمی تازیانه ها
عمه زغصه ام شده موی سپید وزرد رو
سر زده ای به دخترت با سر خونیت پدر
آمده ای وداده ای طفل یتیم آبرو
مهر منور منی رونق این خرابه ای
مرگ مرا دعا نما هیچ ندارم آرزو
شاعر : اسماعیل تقوایی
#نوحه
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
کنج خرابه با حال زارم
ناراحتم که بابا ندارم
آن کودک شامی بیامد عمه سویم
درد یتیمی مرا او زد برویم
با با حسین بابا حسین بابا حسین جان۲
_____________
عمه بیا که بابایم آمد
ماه وچراغ شبهایم آمد
خوش آمدی بابای خوبم کنج ویران
گشتی به دخت بیقرار خود تو مهمان
بابا حسین.......
_______________
آن دم که من از ناقه فتادم
سر را به زانو ی غم نهادم
ازما جدا بودی تو ای بابای مظلوم
بر گو کجا بودی تو ای بابای مظلوم
بابا حسین.....
______________
قربان راس ازتن جدایت
بابا الهی گردم فدایت
آمد سرتو پیش من پس پیکرت کو
سقا ومیر لشگر نام آورت کو
بابا حسین.......
#نوحه
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
آمده بابا، کنج ویرانم / یک شبی را او، گشته مهمانم
در بغل دارم، آن سر بی تن / درد دل گویم، با پدر جانم
یا اباالمظلوم یا اباالمظلوم یا ابا المظلوم یا ابا المظلوم 2
________________
ای پدر جان بین، کودکی پیرم / در دست خصم، دونت اسیرم
ما کجا بابا، کنج ویرانه / خسته وزار از، دست تقدیرم
یا ابا المظلوم....
________________
بعد تو بر ما، جور وجفا شد /حمله ور دشمن، بر خیمه ها شد
هنگام غارت، با دست ظالم/گوشواره از، گوشم جدا شد
یا ابا المظلوم......
______________؛___
یوسفی بابا، برسر بازار/با جانم هستم،بر تو خریدار
از خدا خواهم، مرگ من آید/تا بپیوندم،برتو ای دلدار
یا اباالمظلوم....
شعر:اسماعیل تقوایی
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
گیسوانم فرش زیر پای بابا می کنم
بهر استقبال از او خود را مهیا می کنم
گر کند لطف وگذارد پای در ویرانه ام
سر به گوشش می نهم تا صبح نجوا می کنم
می نشینم روبرویش خیره تا صبح سحر
قامت زیبای بابا را تماشا می کنم
سخت بگذشته ست بی او روزگار دخترش
سر بزانویش نهاده درد دلها می کنم
گرچه در آغوش عمه بوی او حس میشود
لیک آغوش پر از مهرش تقاضا می کنم
او مسیحای منست واز برای مرهمش
زخمهای پیکرم بهرش هویدا می کنم
گر بیاید ناله وزاری به پایان می رسد
بازهم گلخنده را بر لب شکوفا می کنم
گویمش بابا کجا بودی اسیری رفته ام
روزها باشد که با غمها مدارا می کنم
عمه ام زینب بلاکش بوده در این قافله
آه او با ناله ام همواره سودا می کنم
چون بود دنیای من بابا،زبعد دیدنش
آرزویی نیست دیگر، ترک دنیا می کنم
شعر:اسماعیل تقوایی
#نوحه
#شور
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
بیا عمه بیاعمه،ببین آمده بابایم
بیا یکدم کنار من،ببین تعبیر رویایم
حسین بابا حسین بابا۴
________________
الا ای کودک شامی، بیا بابای من آمد
برای دیدن دختر،همه دنیای من آمد
_________________
بیامد کنج ویرانه،به دیدارم پدر باسر
بمیرم پس کجا باشد،زبابای گلم پیکر
___________________
چرا خاکستری باشد،پدر جانم سر ورویت
چرا خونی شده بابا، عزیرم هر دو ابرویت
____________________
بیا سنگ صبور من،شنو درد دل دختر
ببین نیلی شده رویم، شبیه صورت مادر
____________________
رقیه بی تو غمگین است،ندارد طاقت هجران
ببر همراه خود من را،تویی درد مرا درمان
شعر :اسماعیل تقوایی
#نوحه
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
کنج خرابه، غوغا شد، بابا آمد۲
ماه شب من، پیدا شد، بابا آمد۲
واویلتا واویلا آه و واویلا ۳
____________________
سرزده با سر، بابا، بر یتیمانش
عمه گرفته، این سر ، روی دامانش
درد دلم را گویم، با، بابا حالا
بوسه زنم بر، چشم، باز وگریانش
واویلتا..
_____________________
بی تو پدر، آتش بر، خیمه هاافتاد
اهل حرم ، دویدند، در حال فریاد
گوشم شده پاره در، غارت دشمن
بوده فغان کارم در، صحنه ی بیداد
واویلتا....
_____________________
افتاده ام از ناقه برخاک صحرا
رویم شده نیلی از سیلی اعدا
بابا ببین زخمی ام از تازیانه
حالا شدم مانند مادرت زهرا
واویلتا...
___________________
کرده عدو بر آل حیدر جسارت
وای ازکوفه وشام و وای از اسارت
شعر:اسماعیل تقوایی
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
عمه قبل از کربلا یادش بخیر
روزهای خوب ما یادش بخیر
توبرادر داشتی منهم پدر
بوسه های با صفا یادش بخیر
در مدینه ارج وقربی داشتیم
دوستان با وفا یادش بخیر
جای من دوش عمو عباس بود
دوشها،آغوش ها یادش بخیر
عمه جان دلتنگ اکبر نیستی
شبه ختم الانبیا یادش بخیر
دائما گلخنده بر لب داشتیم
شادی آل خدا یادش بخیر
کس نگفته برگ گل نازکترم
آن همه حسن القضا یادش بخیر
کی خرابه جایگاهم بوده است
در مدینه آن سرا یادش بخیر
کی به سیلی ام نوازش کرده اند
دستهای آشنا یادش بخیر
بعد عاشورا بلاها دیده ام
روزهای بی بلا یادش بخیر
شعر :اسماعیل تقوایی
#نوحه_زمزمه
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
سه ساله ام اما کمر خمیدم من
کودکم واما موی سپیدم من
ندیده ام خیری، زبعد تو بابا
درد غم وهجران سخت کشیدم من
وای حسین بابا، وای حسین بابا، وای حسین بابا،وای حسین بابا۲
____________________
بشد حرم غارت،رفت زکف چاره
به دست نامردی،گوش شده پاره
زناقه افتادم، روی زمین گرم
زضرب یک سیلی، دیده ی من تاره
وای حسین بابا....
______________________
سخت مرا می زد، دشمن مجنونم
پناه من بوده،عمه ی محزونم
به جای من خورده،عمه بسی شلاق
به خواهرت بابا همیشه مدیونم
وای حسین بابا....
____________________
اسیری ام بابا، مرا گران آمد
دخترت از دست،عدو به جان آمد
برسر بازار، یهودیان رفتیم
ز دیده ام بابا اشک روان آمد
وای حسین بابا...
__________________
به کنج ویرانه خوش آمدی بابا
چرا کمی زودتر نیامدی بابا
کودک شامی گفت پدر نداری تو
خوب شده برما تو سر زدی بابا
وای حسین بابا....
شعر :اسماعیل تقوایی