#امام_رضا_علیه_السلام
#زیارت_مخصوصه
#غزل
آی سلطان باوفای قدیم
باز کن در روی گدای قدیم
نوکر رو سیه که رو سیه است...
آن رضا هم، همان رضای قدیم
خوب بودم ولی عوض شده ام
آمده عبدِ باحیای قدیم
جای من را نداده ای به کسی
که نشستم دوباره جای قدیم
اصلاً انگار قوم و خویش همیم
بیشتر شد برو بیای قدیم
شهدا! جای تان حرم، خالی
دل من لک زده برای قدیم
گریه در صحن کهنه می کردیم
چه شد آن جمع باصفای قدیم
من ضرر کردم و عقب ماندم ...
از رفیقان بی ریای قدیم
به علی خسته ام، نجف برسان
برسان یاعلی قُوای قدیم
ای که جدّت قدیم الاحسان است
گریه کردی ز روضه های قدیم
تشنه بودی به خویش پیچیدی
جسم تو سوخت از دمای قدیم
زهر خوردی، لگد نخوردی تو
از رفیقان آشنای قدیم
قد خمیده حسین را کشتند
با عصای نو و عصای قدیم
شمر، بالاسر حسینت داشت...
کینه ی تازه ای جدای قدیم
زد به گردن دوازده ضربه
که نشد آن قفا قفای قدیم
#رضا_دین_پرور
#امام_حسین_علیه_السلام
#زیارت_مخصوصه
#مناجات
#غزل
غم بزرگ، غم مهربان، غم متفاوت
حدیث زخم و نمک، سوز و مرهم متفاوت
تمام آینهها اسم اعظمند خدا را
تو ای شکستهترین اسم اعظم متفاوت
میان اینهمه افسون و غمزهی متشابه
کرشمههای تو آیات محکم متفاوت
کسی که عشق تو را دارد و کسی که ندارد
دو آدمند ولی در دو عالم متفاوت
صفوف سینهزنانت مُنظمند و مشوّش
منظمند و پریشان، منظم متفاوت
تو با تمام جهان فرق میکنی، تو که هستی؟
ضریح و تربت و آیین و پرچم متفاوت
چگونه میکشی و زنده میکنی، دل و جانم
فدای چشم تو، عیسی بن مریم متفاوت
تو آمدی که جهان را از این ستم برهانی
خوش آمدی به جهان ای محرّم متفاوت
#مهدی_جهاندار
#زیارت_مخصوصه
غزل مرثیه امام رضا علیه السلام
********************
شمس الشموس، تا که عبا روی سر کشید
خورشید تیره گشت و دلِ آسمان تپید
حتّی رمق نداشت که پا بر زمین کِشَد
تصویرِ راه رفتنِ او روضه آفرید
جانش رسیده بود به لب ثامن الحجج
درد و بلای خلقِ جهان را به جان خرید
تا که رسد به حجره ی خود بارها نشست
افتاد و آسمانِ خدا بر زمین رسید
افتاد و گفت : مادرِ ما را چرا زدند
نجوایِ وای مادرِ او را فلک شنید
پیچید آن چنان به خودش زیر آن عبا
طوری که مثلِ فاطمه ، قدِّ رضا خمید
دور و برش نبود نه مادر ، نه خواهری
دشمن هم از غریبیِ او جامه را درید
بر خاکِ سردِ حجره همین که گذاشت سر
صورت به خاکِ حجره کشید، اشکِ او چکید
آمد جوادش از ره و او را به بر گرفت
اینجا همان دم است که شد گریه ها شدید
کردند یادِ آن پدری که به کربلا
اجزای پیکر ِ پسرش گشت ناپدید
تا گرد و خاکِ سمّ ستوران بلند شد
چشمِ حسین ، اکبرِ خود را دگر ندید
آمد کنارِ نعشِ پسر ، خورد بر زمین
روی زمین چه دید؟ که رنگ از رخش پرید
ای دل مپرس ! آن بدنِ قطعه قطعه را
دستِ پدر میانِ عبایش چگونه چید ؟
جانم فدایِ شاهِ خراسان رضا که گفت:
یابن الشّبیب! گریه فقط بهرِ آن شهید...
**********************
#رضا_یزدی_اصل
#شهادت_امام_رضا_علیه السلام
هر لحظه کز فراق رخت عمر ما گذشت
بند اوّل
هر لحظه کز فراق رخت عمر ما گذشت
یک عمر درد و محنت و رنج و بلا گذشت
جان کندن مدام بود بی تو زندگی
این احتضار بود که از عمر ما گذشت
ای پیر نسل های جوان ای امام ما
باز آیین که بی تو به امت چها گذشت
روز تو در هدایت و ارشاد و رهبری
شب های تو به گریه و اشک و دعا گذشت
این خط مشی تواست که آموختی به ما
باید زجان همیشه برای خدا گذشت
بعد از ولی عصر نذیر تو کس نیافت
دوران عمر چرخ کهنسال تا گذشت
عالم شناخت اسوه صبر و شهامتت
روزی که در نجف پسرت مصطفی گذشت
داد تو در جهان اروپا نفوذ کرد
فریاد انقلاب تو از آسیا گذشت
خورشید این قیام فروزنده تر شود
نام تو با گذشت زمان زنده تر شود
بند دوّم
خاموشی و گرفته جهان را صدای تو
«عالم پر است از تو و خالی است جای تو»
از داغ تو که بر جگر عالمی نشست
بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو
دستی که بر شفات گرفتیم سوی حق
یکباره کوفتیم به سر در هوای تو
ای بهشت فاطمه خفته زجای خیز
گرید هنوز چشم جماران برای تو
بعد از زیارت نبی و خاندان او
واجب بود زیارت صحن و سرای تو
دادم زدست عمر عزیز و زهرا حیف
خونی نداشتم که بریزم به پای تو
«زین پس خدا کند که شود صرف عمر من»
«هر لحظه در ثنای تو و در رثای تو»
ای زنده از نماز شبت جان عالمی
خاموش شد چگونه صدای دعای تو
آن امشب که در مقام دعا یافتیم تو را
آماده بر وصال خدا یافتیم تو را
بند سوّم
رفتی به غرفه های جنان پا گذاشتی
یاران خویش را به جهان جا گذاشتی
ای ناخدا به حق خدا با کدام جرم
ما را به موج حادثه تنها گذاشتی
سوزنده تر زداغ شهیدان جنگ بود
داغ دلی که بر جگر ما گذاشتی
هر کس که رفت سوخت زداغش قبیله ای
تو داغ خویش بر دل دنیا گذاشتی
دنیا به دیده همه تاریک شد چو شب
روزی که سر به دامن صحرا گذاشتی
خاک زمین و روی تو باور نمی کنیم
آن روز سر به دامن زهرا گذاشتی
بالله که انقلاب تو فانی نمی شود
هر چند خود به ملک بقا پا گذاشتی
چون مصطفی که خواند علی را وصی خویش
تو جای خویش خامنه ای گذاشتی
خورشید اگر چه گشت نهان آفتاب ماند
در سایه زعامت او انقلاب ماند
بند چهارم
تنها نه در عزای تو چشم زمان گریست
آه از زمین شراره زد، و اسمان گریست
تا آفتاب روی تو در ابر خاک رفت
پوشید روزگار سیاه و جهان گریست
در آسمان ملائکه و در بهشت حور
در گام گام خاک زمین انس و جان گریست
پر شد بهشت فاطمه از اشگ فاطمه
گویی که بر تو فاطمه در آن مکان گریست
سوگند می خورم به امام زمان قسم
در ماتم تو چشم امام زمان گریست
امت طواف کرد به گرد جنازه ات
گاه طواف با همه تاب و توان گریست
آن مادری که گریه به فرزند خود نکرد
از دست داد طاقت و تا پای جان گریست
توحید در فراق تو آه از جگر کشید
اسلام در مصیبت تو هم چنان گریست
ما قطره ها به یاد تو دریا گریستیم
از آن گریستیم که بعد از تو زیستسم
بند پنجم
آزاده ای که بود گرفتار خال دوست
آزاد گشت و رفت به کوی وصال دوست
بیمار شد چو دیده بیمار دوست دید
شد پای تا به سر همه محو جمال دوست
دردا که از سپهر ولایت غروب کرد
ماهی که گشته بود سراپا هلال دوست
عنقای قاف عشق قفس را شکست و رفت
پر زد به قبله ابدیت به بال دوست
یک لحظه بیم راه زدشمن به دل نداد
یکدم تهی نگشت دلش از خیال دوست
هم چون علی زپنجه دنیا و اهل آن
دامن کشید و گفت که ما بیم و خال دوست
ای سرو راست قامت تاریخ ای امام
ای قامت بلند تو را اعتدلال دوست
امروز قدر و عزت و مجد و جلال ماست
مرهون تو قسم به مقام و جلال دوست
تو عشقی و زآب و گل ما نمی روی
ای رفته از نظر زدل ما نمی روی
بند ششم
از داغ تو که آب دل سنگ خاره شد
گوئی نفس به سینه یاران شراره شد
آثار مرگ در رخت آنروز شد عیان
کز زهر قطعنامه دلت پاره پاره شد
هر همسر شهید به فرزند خود گریست
گفتا یتیم طفل یتیم دوباره شد
بر آسمان دیده بتاب ای مه امید
کز اشک ما زمین همه غرق ستاره شد
بردی زجد خویش علی ارث درد و رنج
غمهای تو به سینه برون از شماره شد
بی چاره کرد داغ تو ما را خدا گواست
ای آن که از نگاه تو هر درد چاره شد
از داغ تو چگونه نسوزد وجود ما
جائیکه پاره پاره دل سنگ خاره شد
بستند راه کرب و بلا را به سوی ما
اینک به ما مزار تو دار الزیاره شد
برگرد تربتت همه با هم دعا کنیم
این راه بسته را به دعا بلکه واکنیم
بند هفتم
بت را شکست با تبر داد بت شکن
با داد زد به هستی بیداد بت شکن
افتاد در همگان سوز تیر ماه
تا داد جان به نیمه خرداد بت شکن
بت را شکست و بتکده را کعبه کرد و رفت
بالله قسم نمیرود از یاد بت شکن
گوئی هنوز بر سر طاغوت شرق و غرب
ریزد هماره آتش فریاد بت شکن
ای آسمان بگرد و بزن بوسه روز و شب
بر خاک مادری که چنین زاد بت شکن
عمرش دراز باد کو که تا صبح روز حشر
بر نسل ها پیام فرستاد بت شکن
برخیز ای خلیل بگو آفرین که کرد
توحید راز بتکده آزاد بت شکن
بت ها دوباره لرزه براند امشان فتاد
زیرا تبر به خامنه ای داد بت شکن
او رهنمای خلق خلق به جای امام ماست
آئینه تمام نمای امام ماست
بند هشتم
گردون چو دید پیرو راه پیمبرت
پیوسته ریخت آتش اندوه بر سرت
تو باغبان عشقی و از ما سلام باد
بر لاله های پرپر در خون شناورت
سرچشمه کربلای وطن گشت و تو حسین
هفتاد و دوشهید به خون خفت در برت
این عاشقان خفته به خوند هر طرف
حر و حبیب و قاسم و عباس و اکبرت
بر پاره های دل نکند آتش آنچه کرد
داغ مطهری به روان مطهرت
یاد آرم از فراق رجائی و باهنر
دو زنده یاد کشته در خون شناورت
گرید به چاره کشته محراب دیده ام
یا در غم بهشتی پیوسته یاورت
چون شد که مرگ خویش طلب کردی از خدا
ای زنده عالم از نفس روح پرورت
تو رنج اهلبیت به میراث برده ای
این است سرّ خون جگرها که خورده ای
بند نهم
هرگز نمرده است و نمیرد امام ما
وجه خداست آن مه گردون مقام ما
فریاد او زحنجره نسلها بلند
شمشیر او گرفته کمین در نیام ما
او غرق در خدا شد و ما غرق در غمش
بر حضرتش درود خدا و سلام ما
هرگز نمیرد آنکه بود زنده از دمش
توحید ما و مکتب ما و پیام ما
گفتار و خط و ایده و مشی و مرام اوست
گفتار و خط و ایده و مشی و مرام ما
باشد هماره در صف قد قامتش به پا
تا روزگار دولت قائم قیام ما
بیتی است بس بلند تو گوئی که گفته اند
در وصف ما و عمر بلند امام ما
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
پایان انقلاب به سیر زمانه نیست
این بحر رحمتی است که آنرا کرانه نیست
بند دهم
ای آنکه انقلاب تو آفاق را گرفت
ابر فراق ماه رخت را چرا گرفت
هندو، نه، بت پرست نه، آتش پرست نه
در ارتحال تو بشریت عزا گرفت
تنها بهشت فاطمه از تو صفا نیافت
ایران زنهضتت شرف کربلا گرفت
روزی که خاک سینه غمگین خود گشود
جسم تو رانه، هستی ما را زما گرفت
آنشب که کرد روح تو بر آسمان عروج
آنشب که در دل همه داغ تو جا گرفت
احمد کنار پیکر پاکت به گریه گفت
«بیمار بستری من امشب شفا گرفت»
دست اجل که جسم تو را قبض روح کرد
روح تو را نه هستی ما را زما گرفت
ای خضر راه عشق که در وادی فنا
آزادگی زدست تو آب بقا گرفت
بر تشنگان چشمه وصلت نظاره ای
ما را نمانده جز جگر پاره پاره ای
بند یازدهم
بازآ که دوباره در ره عشق تو جان دهیم
ای پیر ما بیا که بپاست جوان دهیم
باز آ دوباره با خم ابرو اشاره کن
تا هست خویش را برهت رایگان دهیم
تنها نه پا برون نگذاریم از رهت
راه تو را به مردم عالم نشان دهیم
بازآ دوباره بر شب هجران ما بتاب
تا از زمین فروغ به هفت آسمان دهیم
عالم به ما زداغ تو دادند تسلیت
ما نیز تسلیت به امام زمان دهیم
زیبد که در عزات بگرییم آن قدر
تا نقد عمر خویش به آب روان دهیم
گر در تمام عمر ببارد بلا بما
حاشا که لحظه ای به عدویت امان دهیم
از مکتبت رفوزه نخواهیم بازگشت
صدبار اگر در آتش و خون امتحان دهیم
فریاد انقلاب تو تکبیر آفتاب
در دست ماست تیغ جهانگیر آفتاب
بند دوازدهم
آرام دل که با دل آرام دیده بست
آرام ما ربود و دل عالمی شکست
آن سرو قامتی که قیامش قیامتی است
از پای اوفتاد و جهان در غمش نشست
با دست ما بر آن بدن پاک خاک ریخت
دنیا همیشه دون بودو روزگار پست
باور کنم که نیست دگر بین ما امام
باور کنم که رفتم امید دلم زدست
ای شب شکن بتاب از آن سوی آسمان
آتش فکن به جان سیاهان شب پرست
مادر نزاد چون تو که با دست اقتدار
تیغ آورد برون زکف زنگیان مست
آرام زی به باغ جنان با ضمیر شاد
تا صبح حشر دست خدا یار نهضت است
از رشته رشته کفنت خیزد این پیام
گر بین خلق نیست خمینی خدای هست
«میثم» دوباره خواب به دشمن حرام شد
همسنگر امام وصی امام شد
سالگرد رحلت امام خمینی(ره) تسلیت باد
(امام شهدا رفت)
صد حيف كه آن رهبــر پر مهــر و وفــا رفت
آن عـــارف صـاحبــدل و روشنــگر مــا رفت
آن پيــــر خــــردمنـــــــدِ دل آزردهى ایـــــام
بـا داغ درون از غـــم و انـــدوه و بـــلا رفت
آن مِهـــر جهـــانتــاب ز بـیمهـــرى گـــردون
چون بـــرق جهــانسوز ازيــن دار عِنـــا رفت
خــامــوش شده محفل عــرفــان و حقیـقـت
نــاگــاه چو آن مشعل پـر نــور و ضــیا رفت
پــژمـــرده شــده گـــل به گلســتان فضـیلـت
از بــاغ چـو آن بلبــل پــر شـور و نـــوا رفت
بغضی بــه گلــو جــای گرفتـهست که نـاگـاه
آن مظهـــر مهــر و شرف و عقــدهگشـا رفت
در مــاتــم مــرگـش نه فقط خــلق، عـــزادار
زیـرا بـه فلـک نـالــهی مــرغـــان هـــوا رفت
آن آيـتِ حــق ، حجـت دیــن ، اَفقـــهِ دوران
در "نیمـــهی خــــرداد" ز جمـــع فقهـــا رفت
آنـدم كه بـه تنـگ آمـده بـــود از غـــم امـت
بـا خطبــهی غــــرّا بـه مصـــاف اُمـــرا رفت
هـــرچنـــد بـه تبعيــــد شــد و دور ز ميهـــن
يـا پـــور گـــراميـش ، ازيـــن دار فنــــا رفت
مـأيـوس نشد لحظــهای از خيــزش و پيـكار
تـا سـايـهی ظـــالـــم ز سر ِ مــا و شمــا رفت
پــاشــيد ز هـــم سلـطـنت جـــور و جفـــا را
تا شـاه جفاپيشه پس از جــور و جفــا رفت
"دوران خوش آن بود كه با دوست بسر شد"
دردا و دريغــــا كــه ، امــــام شهــــــدا رفت
هيهـــات! كه زايــد پس ازیـن مـــادر گيــتی
مانند "خمیــنی" كـه بـه ديــدار خــــدا رفت
در مـــاتـــم او خــلق مصیـبت زده گــریـــان
هرچند که خندانلب و با میـل و رضــا رفت
شد "خــامنـــهای" ، رهبـــر ايــن امـّت دانـــا
زآن پس كه خمینی بهسوى عرش عـُلا رفت
الحــق كه نبـاشد به جـــز او رهبـــری آگـــاه
از بعــدِ امـــامــی، كــه ز جمـــع علمـــا رفت
در شعـرم اگر جمــع قوافی شده غــم نیست
جایی که ز اشعــار نَــویـن، قــافیــههــا رفت
مــــا را نبـُــــوَد مـســتی ايـّـــــام بهـــــــاران
تــا (ساقی) ميخــانهی حــق از بــر مــا رفت
سيد محمدرضا شمس (ساقی)
در رثای رهبر کبیر انقلاب امام خمینی (ره)
#پیـــر_مـــراد
تــا بـــه دامِ سـرِ زلــفِ تــو گــرفـتــــار شدم
دل پــریشـانتــر از آن طـــرّهی طـــرّار شدم
دلِ دیــوانــه چـو در حلقـــهی گیسـو بسـتی
پـای، در سلــسلـه ، سرحلقــهی احـــرار شدم
گرچه مجنــون تو بــودم به بیــابــان فـــراق
لیـــلیِ حسن تـــو را دیـــدم و هشـــیار شدم
یوسفا جــلوهی حسنت سر بــازار چه سود؟!
زآنکــه نــادیــده جمــال تـو خـــریــدار شدم
بـه خــــریـــداری آن حســن خـــداداد همــی
نقـدِ جان بر سر دست است و به بــازار شدم
قــدر وصــل تو ندانسـتم و بـودم در خــواب
وایِ مــن کــز پس هجـــران تـو بیـــدار شدم
دردنــوش مــیِ عشـق تــو شــدم ، از آغــــاز
گرچـه دور از خــم و خمخـانه و خَمّــار شدم
زاهـــد از روی و ریــا عشـق تـو را منــع نمود
کـز وی و زهـــد وی و صـومعــه بیـــزار شدم
غیـر عنّـــاب لبـت ، نیست شفــابخــش دلــم
چـونکــه بیمــــار از آن نـرگـس بیمـــار شدم
دسـت بــــردار چــو نبــــوَد سرِ بیــــدار ز تو
ســر بــهدارت شـــده مشــتاقِ ســرِ دار شدم
راهِ عــرفــان تـو پــوییــدهام ای عـــارف راز
کــه بــه یُمــنِ کــرمــت واقــفِ اســرار شدم
(شمس قم) پیرو آن پیرِ مراد است که گفت:
"من به خــال لبـت ایدوست! گـرفتــار شدم"
شادروان سید علیرضا شمس قمی
سی وپنجمین سالگردارتحال
#خمینی_کبیر_ره
#چهار_دهم_خرداد
هنوز این کوچهها این کوچهها بوی پدر دارد
نگاه روشن ما ریشه در باغ سحر دارد
هنوز ای مهربان! در ماتمت هر تار جان من
نیستان در نیستان، زخمههای شعلهور دارد
نمیگویم تو پایان بهاری؛ بعد تو امّا
بهار عیش ما لبخند از خون جگر دارد
اگر خورشید رفت، این آسمان خورشید میزاید
اگر خورشید رفت، این آسمان قرص قمر دارد
در این بازار، عاشقتر کسی کز خود نمیگوید
همیشه مرد کمگو دردهای بیشتر دارد
مخواه از نابرادرها که یار و مونست باشند
عزیز مصر بودن، یوسف من! دردسر دارد
دو روزی مهربانا! غربت ما را تحمّل کن
میآید آن که از درد تمام ما خبر دارد
📝 #علیرضا_قزوه
#غزل
#رحلت_امام_خمینی_ره
#عبای_ساده
هنوز نام تو در شهر آسمان، ماه است
و با قیام تو شهری ستاره همراه است
هنوز وصف تو ای بهترین پگاه جهان
شکوهمندترین لحظۀ سحرگاه است
برای هر که بفهمد کمان ابرویت
برای سیر الی الله راه دلخواه است
نفس کشیدی و دشتی شهید روییدند
چرا که هر نفست یک قیام لِلّه است
و کوههای جهان نردبان اگر بشوند
برای درک تو دست زمانه کوتاه است
عبای سادۀ تو جانماز خورشید است
همان عبا که شمیمش هنوز با ما هست
#علی_گلی_حسین_آبادی
#غزل
#انقلاب
#امام_خمینی_ره
#شعر_انقلاب
#شعر_آیینی
#شعر_ولایی
#غزل
#رحلت_امام_خمینی_ره
باران شدی تا خاک مرده جان بگیرد
تا زندگی از بارشت فرمان بگیرد
خورشید را همراه خود آورده ای تا
شب با تمام ظلمتش پایان بگیرید
پا در رکابت آمده لبخند حتی
میخواهد از دنیای غم تاوان بگیرد
اعجاز تو عشق است و آیین تو رحمت
تا مهربانی در جهان جریان بگیرد
پیمان من محکم تر از عشق است با تو
هیهات اگر آرامشم طوفان بگیرد
یک روز قلبی مهربان میآید از راه
تا انقلابت رنگ جاویدان بگیرد
#علی_گلی_حسین_آبادی