eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
5هزار دنبال‌کننده
436 عکس
130 ویدیو
773 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. @AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
جمعمان جمع كه تا نقشِ خیالی بزنیم كوچه باغی برویم و پَر و بالی بزنیم پایِ حافظ قَدح از شعر زلالی بزنیم جمعمان جمع بیایید كه فالی بزنیم "شاهِ شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان كه به مژگان شكند قلب همه صف شكنان" بگذارید از این فاصله بویی بكشیم درِ خُم را بگشاییم و سبویی بكشیم تیغ اَبروی كجش را به گلویی بكشیم صد و سی و سه نفس نعره‌ی هویی بكشیم از دلِ ما چه به جا مانده؟ كه غارت كرده پسرِ سوم زهراست قیامت كرده ماه و خورشید دو حیران و دو سرگردانند سال‌ها دل سرِ این طایفه می‌گردانند بال در بالِ فرشته غزلی می‌خوانند ما همه بنده و این قوم خداوندانند آمده تا زِ علی تیغِ دودَم را گیرد قد برافرازد و بر دوش عَلم را گیرد جمع مِهر و غضب و جذبه و زیبایی را در تو دیدیم مسیحایی و موسایی را محشری كن كه ببینند دل آرایی را بُرده‌ای ارث از این سلسله آقایی را حق بده مات شود چشم ، تماشا داری هر‌چه خوبان همه دارند تو یك جا داری آسمان پیشِ قدم هات به حیرت اُفتاد كهكشان وقتِ تماشات به زحمت اُفتاد موج برخاست و از آن همه هیبت اُفتاد كوه تا نامِ تو را بُرد به لكنت اُفتاد این علی هست خودش هست جنابش آمد خوش به حال دلِ زینب كه ركابش آمد تشنه خاكیم و ترک خورده ولی دریا تو شوره زاری همه با ماست و باران با تو وَ نوشتیم كه یا هیچ پناهی یا تو دلمان قُرص بُوَد ، قُرص چرا؟ زیرا تو بعد مرگم به هوای حرمت پر گیرم من كفن پاره کنم زندگی از سر گیرم رگِ پیشانی تو تا كه تَوَرم می‌كرد لشگر انگار كه با مرگ تكلم می‌كرد دست و پا را نه فقط راهِ نفس گُم می‌كرد بیرقت در وسطِ دشت تلاطم می‌كرد چقدر سر زِ سرِ تیغِ تو سرگردان است تو سلیمانی و تختت وسطِ میدان است میكِشی تا وسطِ معركه‌ها طوفان را بند آورده نگاهت نَفَسِ میدان را تا كه ارباب بگیرد به سرت قرآن را میدرد نعره‌ی تو زَهره‌ی سرداران را شورِ آن قُله كه آتش فوران كرد تویی آن كماندار كه اَبروش كمان كرد تویی سایه بان دلِ زینب دلِ ما هم با توست حاجتی گرچه نگفتیم فراهم با توست ماهِ شب‌هایِ محرم تویی و دَم با توست ای علمدارِ ادب شورِ مُحرم با توست دستِ ما نیست كه در پای غمت می‌گِرییم لطف زهراست كه زیر عَلمت می‌گِرییم بی تو از چشمِ حرم خونِ جگر می‌ریزد خون از ساقه‌ی صد تیر و تبر می‌ریزد وَ رُباب اشك به لب‌های پسر می‌ریزد خیز از خاك و ببین خاك به سر می‌ریزد اَبرویت بندِ دلش بود كه از هم وا شد وای بر حال سكینه كه سرت دعوا شد
به دوشت می کِشی "بار امانت" را تک و تنها به دامانت پناه آورده ام یا عروة الوثقی جهان جامِ می اش را پیش تو می آورد بالا "الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها" شگفتا! شرح و توصیف مقامت کار انسان نیست به چشمت هر کسی ایمان نیاورده مسلمان نیست به جرئت می نویسم با خدایت هم نشینی تو علم بر دوشی و دست خدا در آستینی تو بنازم هیبتت را تک یل ام البنینی تو به حق فرزند بی باک امیر المومنینی تو یقین دارم که دنیا در کف اقبال من باشد اگر مُهر تو در پرونده ی اعمال من باشد ملائک بوسه می چینند از خاک کف پایت دل از ارباب ما برده ست لبخند دل آرایت به وقت جنگ زینب می شود محو تماشایت جهان پیش تو و تو سر به زیری پیش مولایت بدون دست، آری دستگیر عالمینی تو چه باید گفت در مدحت؟ علمدار حسینی تو شبیه کوه ها ثابت قدم می ایستی عباس هزاران سال قبل از خلق ما می زیستی عباس گرفتار کسی غیر از حسینت نیستی عباس خودت باید بیایی و بگویی کیستی عباس به درک جایگاهت هیچکس نائل نخواهد شد که دین هیچکس بی عشق تو کامل نخواهد شد دل از اهل زمین و آسمان برده ست گیسویت به میدان می روی و می شود زینب دعاگویت ولی ای کاش غرق خون نمی شد چشم و ابرویت نمی زد هیچکس در علقمه نیزه به پهلویت علی اصغر برای آب بی تاب است...یا عباس تمام فکر و ذکرت قحطی آب است...یا عباس
صد گره بر هر گره در کار اگر داری کم است یا که صدهاحاجتِ دشوار اگر داری کم است یا که قدَّ آسمان آوار  اگر داری کم است یا که در قلبت غمی بسیار اگر داری کم است غم جگر دارد بیاید گفته‌ام در هر غمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی حالِ ما را تا که دوریِ حرم بد می‌کند کربلا را قسمت ما راهِ مشهد می‌کند یک دوراهی هست ما را هِی مُردد می‌کند در میانِ دو حرم دل رفت آمد می‌کند مثل اینکه شهریار آنجاست می‌خواند : هَمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی این حسن یا این حسین این یا که تکرارِ علیست؟ حیرت آئینه یعنی وقت دیدار علیست تیغ او تیغ علی و کار او کار علیست جان عزرائیل در دست علمدار علیست بیرقی دارد که نقشش شد شعارِ عالمی یِل یاتارطوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی تا زره را می‌کشد بر شانه مُحکم می‌کند تا که اَبرو را زمان رزم در هم می‌کند چیست لشکر کوه از هولش کمر خم می‌کند یا که عزرائیل را پیشش مجسم می‌کند آمده تا جابجا گردند هر زیر و بَمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی یک قدم کوبیدی و هفت آسمان‌ها ریختند یک علم کوبیدی و هِی کهکشان‌ها ریختند ضرب شصت توست یا آتشفشان‌ها ریختند مصرعی خواندی رجز ، سیف و سنان‌ها ریختند این به مولارفته دارد ضربه های محکمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی جذب تو جبریل تا شد شهپرش بر باد رفت خواست نزدیکت شود خاکسترش بر باد رفت هر سلحشوری که آمد یا سرش بر باد رفت... یاکه تیغت چرخ خورد و لشکرش بر باد رفت شاهباز کربلایی شهریار القمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی تاکه گیسو را کمی در پیچ و تاب انداختی شام را گویا به جانِ آفتاب انداختی بِرکه‌ای رفتی و عکست را به آب انداختی یا که عکس مرتضا را بِینِ قاب انداختی ماه بی تکرار ما تکرار اسم اعظمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی شانه‌ات نازم که جایِ دستهای زینب است تا تویی ، بالاترین مَحمل برای زینب است روی زانوی تو ، تنها ردِّ پایِ زینب است هر دلی که گفت یاعباس جایِ زینب است کور می‌سازد نگاهت چشم هر نامحرمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی هرکه شد مستِ حسن بدجور بد مستِ تو شد کوچه بُن بست حسن شد کوچه بن بست تو شد بعد غوغای جمل دست حسن دست تو شد فاطمه هست حسن  شد فاطمه هست تو شد از کریمیِ حسن داریم با هم عالمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی قبله وقتی رو به تو هر صبح راهی میشود قبله‌ی ما چشم تو خواهی نخواهی میشود گاه گاهی هم نمازم اشتباهی میشود قلبِ ما بِین حرم انگار ماهی میشود تو شراب کوثری و موج موجِ زمزمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی ناز مجنون را اگر در کوی لیلا می‌کِشند ناز دستان تو را دستان زهرا می‌کِشند آش نذری تو را هم ارمنی‌ها می‌کِشند در جوارت منتِ بیچاره‌ها را می‌کِشند دل ، ابالفضلی نمی‌ماند برایش ماتمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی مَشک وقتی می‌چکد تقدیر می‌ریزد بِهم دست وقتی نیست در تَن شیر می‌ریزد بِهم حق بده این چشها را تیر می‌ریزد بِهَم دختران را بعدِ تو زنجیر می‌ریزد بِهَم بر زمین اُفتاده‌ای بد جور آقا درهَمی... یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
قلم در صفحه وصف یاس بنویس شب عید است از عبّاس بنویس رقم زن وصف یار نازنین را گل نورسته ی امّ البنین را قلم بنویس ماه انجم است این ولایت را حسین دوّم است این قلم بنویس با میلاد خورشید رخ ماه بنی هاشم درخشید قلم بنویس خیر النّاس آمد گل امّ البنین عبّاس آمد برای یار حقّ یار آفریدند ابوالفضل علمدار آفریدند مدینه بار دیگر گشته گلشن امیرالمؤمنین چشم تو روشن خداوند تعالی گوهرت داد تعالی الله حسین دیگرت داد که مِهر و مه به یک دیدار دیده؟ دو یوسف بر سر بازار دیده به خورشید ولایت ماه دادند به ثارالله، ثارالله دادند زآغوش پدر، دامان مادر دلش پر می زند سوی برادر برادر گشته محو چشم مستش پدر گل بوسه بنهاده به دستش قمر پیش رخ آن ماه پاره قمر نبود بود کم از ستاره علی با فاطمه زآن گشت همسر که آرد مثل عبّاس دلاور در او می دید کو هستِ حسین است به خود می گفت این دستِ حسین است به چشم خویش دید آقائی اش را علم بگرفتن و سقّائی اش را به خود می گفت شیر از شیر باید به دست این پسر شمشیر باید ادب از دامن امّ البنینش شجاعت از امیرالمؤمنینش دل مادر به نورش منجلی بود نگاهش بر حسین بن علی بود زبس آن فاطمی خو را ادب بود کلامی با حسینش زیر لب بود به او می گفت عبّاسم فدایت گل زهرا گل یاسم فدایت پسر آورده ام یار تو باشد تن تنها علمدار تو باشد مهی آوردم ای شمس ولایت که دورت گردد و گردد فدایت لب جان بخش خود را باز کرده به گهواره سخن آغاز کرده که من یار وفادار حسینم علمدارم علمدار حسینم الهی اوست عشقم، اوست دردم پر و بالم بده دورش بگردم سلام ای یوسف مصر ولایت سرم، چشمم، تنم، دستم، فدایت غلام نجل زهرای بتولم قبولم کن، قبولم، کن قبولم تو را عبدو سپاهت را امیرم اگر چه طفل شیرم طفل شیرم مرا شیر شجاعت داد مادر وجودم را حسینی زاد مادر منم شعله غم تو پنج و تابم منم تشنه تویی دریای آبم مرا بر تو فدایی خوانده مادر مرا دور سرت گردانده مادر به شیری تشنه ی جام بلایم بود دل در هوای کربلایم وجودم از ولادت همدم توست دو چشمم عاشق تیر غم توست الا ای شیر زاد شیر داور حسین دوّم زهرا و حیدر کثیر السّجده ای و اشجع النّاس تو عبّاسی تو عبّاسی تو عبّاس تو جندالله اکبر را امیری تو در شب عابد و در روز شیری علمداری، سقّایت، پاسداری ادب، ایمان، شجاعت، بردباری مروّت، عشق آقائی ست از تو علمداری و سقّائی ست از تو تو ماه دامن امّ البنینی تو فرزند امیرالمؤمنینی تو پرچمدار احباب الحسینی تو جان زینبی باب الحسینی تویی دستی ولی دست خدایی زپا افتاده پا بست خدایی تو ذبح عید قربان حسینی تو پاره پاره قرآنن حسینی ولایت بوسه بر دست تو داده محبّت بر روی پایت فتاده عرب دیوانه ی ماه جمالت ادب یک لاله از باغ کمالت نیایش عاشق و دلداده توست نماز شب گُل سجّاده ی توست شفاعت سجده بر خاک تو آرد شجاعت انس با تیغ تو دارد چراغ آسمان گلدسته هایت وفا خشتی زایوان طلایت جوان مردی غلام آستانت تمام کربلا در داستانت تو رفتی پای در دریا نهادی مروّت را، ادب را، درس دادی به دریا قصّه ی تاب تبت ماند به قلب آب هم داغ لبت ماند تو در آیینه ی دریا، چه دیدی که آتش در دل آب آفریدی سرشک از دیده در دریا فشاندی دو دریا را به یک دریا نشاندی نخورده آب، چشمت بود بر آب گمانم عکس اصغر بود در آب جهاد و جنگ تو با نفسِ سرکش شراری گشت و دریا را زد آتش فدای همت و ایثار و صبرت که گردد آب دریا دو قبرت نه تنها اشگ «میثم» تشنه ی توست تو دریایی و عالم تشنه ی توست
نه در توصیف شاعر‌ها، نه در آواز عشاقی تو افزون‌تر از اندیشه، فراوان‌تر از اغراقی وفاداری و شیدایی، علمداری و سقایی ندارند این صفت‌ها جز تو دیگر هیچ مصداقی به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان یزید آنجا که می‌گوید «الا یا ایها الساقی» تمام کودکان معراج را توصیف می‌کردند مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی؟ چنان رفتی که حتی سایه‌ات از رفتنت جا ماند رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی فرار از تو فراری می‌شود در عرصۀ میدان چنان رفتی که بعد از آن بخوانندت هوالباقی بدون دست می‌آیی و از دستت گریزانند پر از زخمی هنوز اما برای جنگ قبراقی به سوی خیمه‌ها یا «عُدّتی فی شِدّتی» برگرد که تو بی‌مشک سقّایی، که تو بی‌دست رزّاقی شنیدم بغض بی‌گریه به آتش می‌کشد جان را بماند باقی روضه درون سینه‌ام باقی سید حمید رضا برقعی
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب‏ افتاد سايه‌‏اى ز سمند تو در فرات پيچيد و رنگ باخت ز شور شهامت، آب‏ دستت به موج، داغ حباب طلب گذاشت اوج گذشت ديد و كمال كرامت، آب‏ بر دفتر زلالىِ شط خطّ «لا» نوشت لعلى كه خورده بود ز جام امامت آب‏ لب، تر نكردى از ادب اى روح تشنگى! آموخت درس عاشقى و استقامت، آب‏ ترجيع درد را، ز گريزى كه از تو داشت سر می‌‏زند هنوز به سنگ ندامت، آب‏... سوگ تو را، ز صخره چكد قطره قطره، رود زين بيشتر سزاست به اشك غرامت آب‏ از ساغر سقايت فضلت قلم چشيد گسترد تا حريم تغزّل زعامت، آب‏ زينب، حسين را به گل سرخ خون شناخت بر تربت تو بود نشان و علامت: آب! از جوهر شفاعت تيغت بعيد نيست گر بگذرد ز آتش دوزخ سلامت، آب‏ آمد به آستان تو گريان و عذرخواه با عزم پاى‌بوسى و قصد اقامت، آب‏ مى‌‏خوانمت به نام ابوالفضل و، شوق را در ديدگان منتظرم بسته قامت، آب خسرو احتشامی
پرداخت جوهر قلم عاشقان به تو وابسته است طبع همه شاعران به تو عرض نياز ميكند اى ماه شب به شب دست توسل همه آسمان به تو خورشيد عاشقت شده ، از شوق هر غروب وقت وصال ميدهد اى ماه ، جان به تو روزى سه بار اى پسر سوم على بايد سلام داد دم هر اذان به تو هم افتخار ميكند ام البنين به تو هم افتخار كرده امام زمان به تو حالا که روزگار به ناسازگارى است افتاده است شكر خدا كارمان به تو حاجت زياد و درد زياد است و غم زياد چشم اميد بسته ام عباس جان به تو لاجرعه مستها همگی یکدلندو بس مدیون چشمهای ابوفاضلندو بس آماده ام دوباره مسلمان کنى مرا با یک نظر ابوذر و سلمان کنى مرا از جلوه های ذاتی چشمت بعید نیست یعقوب و خضر و نوح و سليمان کنى مرا كشكول خالى ام دو برابر گدا شده وقتش شده عطاى دوچندان کنى مرا خرده مگیر پشت حرم زوزه میکشم قلاده بسته ام سگ دربان کنى مرا باب الحسین میشوى و بنده ميخرى آماده ام که کلب نگهبان کنى مرا دست مرا ز دست جدايت جدا نكن هرگز مباد بى سر و سامان کنى مرا وقت ورود دسته به هیات خدا کند پاى علم بگيرى و قربان کنى مرا آنانکه از سرای تو پا پس کشیده اند واللهِ ارمنی علم کش ندیده اند تو آمدى كه پاى برادر بايستى تحت لواى پرچم حيدر بايستى در طول عمر تو بخدا هيچكس نديد يكبار از حسين جلوتر بايستى بر بام كعبه ميروى و خطبه ميكنى وقتى بناست بر روى منبر بايستى حق است غبطه شهدا بر مقام تو حق است كه فقط تو فراتر بايستي زهرا به دست هاى تو سوگند ميدهد وقت شفاعت از صف محشر ، بايستى در بين معركه غضب چشم تو بس است تا يك تنه مقابل لشگر بايستى ام البنين چقدر سفارش نموده است دائم كنار محمل خواهر بايستى هستى امامزاده مأنوس اهل بيت محرم ترين محافظ ناموس اهل بيت تا بود پرچم تو حرم ماتمى نداشت تا بود شانه تو رقيه غمى نداشت تا بود قامت تو امان بود خيمه را خاتون آل فاطمه قد خمى نداشت رفتى و بعد رفتن تو هيچ دخترى در خيمه گاه روسرى محكمى نداشت بيخود نبود سنگ به پاى سكينه خورد بعد از تو خيمه ها دژ مستحكمى نداشت زينب پس از تو ناقه عريان سوار شد زينب به شام رفت ولى محرمى نداشت ارباب ما بدون علمدار مانده بود حق ميدهيم پيرهن و خاتمى نداشت از بوريا بپرس چه آمد سر حسين زخم مرمل بالدما مرهمى نداشت تو آمدى دل همه را ترجمه كنى سقا و آب و علقمه را ترجمه كنى .. محمد جواد پرچمی
دوباره از نجف گفتم نسیمِ صبحگاهی را که پَر دادیم دلها را کبوترهایِ چاهی را زیارت‌نامه شد شعرم  همین که از علی گفتم شرافت میدهد این نام  کاغذهایِ کاهی را نه عالم بود نه آدم که آندَم دستِ حق می‌دوخت به قد و قامتِ مولا  قَبایِ پادشاهی را همیشه مادرم میگفت خلقت کارِ دستِ اوست که بر این سقفِ شب پاشیده پولکهایِ ماهی را میانِ نقطه‌هایِ نور   ماهی بی‌نظیر آمد شبم روز است حالا که امیر بنِ امیر آمد که هست اینکه علی دارد سرش را روی دامانش که بوسه می‌زنند از شوق امامان هم به دستانش خجالت می‌کشد مهتاب از نور جبینِ او حسودی می‌کند خورشید بر ماهِ شبستانش اگر بیرق بیافرازد اگر قامت بیاراید فلک را سقف بشکافد کجیِ تیغِ بُریانش که هست این سربه‌زیرِ بی‌نظیرِ شیرگیری که خیال فاطمه تخت است با او از عزیزانش تعالی‌لله از این چشم و تعالی‌الله از آن اَبرو که حیران میشود حتی علی از این کمان اَبرو شجاعت را شهامت را عَلَم را محترم کرده خدا نامِ بُلندش را به عِلیین عَلَم کرده برای خطی از مدحش که می‌خواهد خدا گوید مُرکب کرده دریا را درختان را قلم کرده پَری در زیر پایش  شَهپری هم رویِ خودِ اوست دو بال از جبرئیلش را خدا اینگونه کَم کرده دهان‌ها وا ، تپش‌ها تند ، بند آمد نَفس‌هاشان عرق می‌ریزد این لشکر  زمین انگار دَم کرده اگر جامه بِدَر کردند  اگر شلوار تَر کردند جوانیِ علی اینجاست اگر یک دشت رَم کرده کسی می‌آید از غوغایِ او عالم زمین گیر است اگر بَد می‌رَمَد لشکر  فقط تقصیرِ این شیر است حرم از روز روشن‌تر چه حاجت ماه را هرشب حرم وقتی که دارد نورِ بسم‌الله را هرشب من از نوری که دارد علقمه هر روز فهمیدم بغل می‌کرده این بِرکه جمالِ ماه را هرشب "به مژگانش سیه کرده" ... چه غوغا با مناجاتش  چه خوش با گریه تَر کرده سپاهِ شاه را هرشب زمانِ پاسداری‌اش  زمانِ آب آوردن فقط میگفت یازینب تمامِ راه را هرشب فقط از مَشک می‌پرسند طفلانِ پریشانش چه رازی داشت لبخندش که پیدا بود دندانش... حسن لطفی
ولادت امام سجاد علیه السلام امشب سخن از نادعلی می آید یاران به جهان نور جلی می آید امشب علی دوم آل عصمت از نسل حسین بن علی می آید امشب که شب ولادت سجاد است این نکته به لبهای همه فریاد است با اذن خدا علی گل باغ حسین ریشه کن ظلم و ستم و بیداد است امشب که همه عالم هستی شاد است شیعه ز غم و رنج جهان آزاد است شاد است اگر حسین زهرا چه عجب میلاد علی بن حسین ،سجاد است از سوی خدا رحمت بی حد آمد زیبا گلی از گلشن احمد آمد از بیت حسین و شهربانو امشب دوم علی آل محمد آمد شب انوار خلاق مبین است شب میلاد چارم شاه دین است حسین‌بن‌علی شاد است امشب که محو روی زین العابدین است
نورسته گلی زگلشن ثارالله از لطف خدا رسیده امشب از راه تا دید رخش گفت حسین بن علی لا حول ولا قوة الا بالله امشب ز خدا لطف و عنایت آمد بر اهل جهان شمس هدایت آمد سجاد علی بن حسین بن علی چارم گل بستان ولایت آمد شیعه از بند غم آزاد شده غصه و غم همه بر باد شده شادمانی کن و لبخند بزن شب میلادی سجاد شده در شهر مدینه وا شده گل امشب لبریز ولایش شده هر دل امشب از لطف خداوند ،حسین‌بن‌علی آورده کلید حل مشکل امشب بر خلق جهان نوید سرمد آمد زیبا گلی از گلشن احمد آمد شاد است حسین‌بن‌علی زیراکه دوم علی آل محمد آمد
برحسین هدیه زدادار آمد هستی احمد مختار آمد گل گلزار ولایت، سجاد نوه حیدر کرار آمد چهارمین نور امامت آمده مظهر جود و کرامت آمده حضرت سجاد، زین العابدین روح صبر و استقامت آمده آمده نور خدای عالمین بر علی و فاطمه نور دو عین در جهان امشب ز لطف کبریا آمده مولا علی بن الحسین گلی از گلشن دین واشد امشب به جنت شادمان زهرا شد امشب علی بن الحسین آمد به دنیا حسین بن علی بابا شد امشب از مدینه شهر ختم المرسلین سرزده بار دگر خورشید دین آمده پور حسین بن علی حضرت سجاد زین العابدین گل زگلزار ولایت آمده لطف ووجود بی نهایت آمده از مدینه خانه مولا حسین چارمین شمس هدایت آمده
ولادت امام سجاد علیه السلام گل ز گلزار ولایت وا شده جشن شادی در جهان برپا شده از گلستان ولای اهل بیت چهارمین گل زینت دنیا شده عالم هستی شده غرق سرور هر کجا را بنگری زیبا شده از کرامات خدای لایزال باز حسین بن علی بابا شده شهربانو مادرش شاد است شاد کودک اوکعبه ی دلها شده از قدوم حضرت زین العباد غرق شادی وادی طاها شده زین گل خوشبوی آل مصطفی عالم هستی چه روح افزا شده روشن از مولود امشب دیده‌ها خانه ی مولا حسین غوغا شده همره مولای عالم مرتضی در جنان شادان دل زهرا شده بعد بابایش حسین بن علی بر همه خلق جهان مولا شده آمد از نسل امیرالمومنین حضرت سجاد زین العابدین در جهان شمس هدایت آمده چهارمین نور ولایت آمده امشب از الطاف خاص کبریا برهمه لطف و عنایت آمده ای خداجویان همه شادی کنید حامی و غمخوار امت آمده بر قلوب شیعیان مرتضی از سما انوار رحمت آمده مظهر صبر خداوندمبین روح ایثار و شهامت آمده ششمین گل واژه ی روشنگری محور قرآن و عترت آمده غنچه ای با عطر و بوی فاطمه نوگل بستان عصمت آمده چون نبی و مرتضی و فاطمه شافع روز قیامت آمده دردمندان دو عالم را دوا منشاء جود و کرامت آمده از گلستان حسین‌بن‌علی ساجدین با جاه و عزت آمده آمده بر فاطمه نور دو عین منجی عالم علی ابن الحسین عالمی شرمنده ی احسان تو گشته ام مولای من مهمان تو در شب میلادتان گردیده ام از کرامت ریزه خوار خوان تو امشب از لطف خداوندی شده زیب عالم چهره ی رخشان تو مهر و حبت را نهاده از ازل در قلوب شیعیان یزدان تو از کرامات تو امشب حک شده نام ما در صفحه ی دیوان تو روح تقوا جان قرآن مبین من مسلمان گشته از ایمان تو آمدم سوی تو با دست تهی یا علی دست من و دامان تو دردمندم مستمندم مستجیر از کرم درد من و درمان تو زین همه احسان و جود و مرحمت عالم امکان شده حیران تو یا امام العارفین بعد از حسین شد فدای دین و قرآن جان تو آمدم مولای من بر تو پناه بر من مسکین ز رحمت کن نگاه نور حی کبریایی یاعلی گلبن باغ ولایی یا علی تازه مولود حسین بن علی تو ز نسل مرتضایی یاعلی چشمه سار رحمت حی مبین نوربخش ماسوایی یا علی در عبادت محو ذات کبریا معنی و روح دعایی یاعلی همچو زینب عمه ی مظلومه ات عطرناب کربلایی یا علی شد سخاوت تا ابد شرمنده ات منشاء جود و سخایی یا علی همچو جد و جده و بابت حسین بر همه مشکل گشایی یا علی ای کریم ابن کریم ابن کریم شرح نور و هل اتایی یا علی این جهان و آن سرا مولای من تو فقط امید مایی یا علی تا به محشر ای امید عالمین مقتدای این (رضایی )یا علی شکرلله سائل کوی توام در همه عمرم ثناگوی توام