eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
6.4هزار دنبال‌کننده
569 عکس
171 ویدیو
841 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. @AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
"ای خالق راز و نیاز عاشقانه در پیشگاه عشق مخلوقی یگانه ای آسمان پیشانی‌ات، ای ابر ای کوه سجادۀ تو دشت‌های بی‌کرانه دارند در دستانِ هنگامِ قنوتت گنجشک‌های بی‌شماری آشیانه تسبیح می‌گویی تمام طول شب را با اشک‌هایت دانه دانه دانه دانه فرزند زمزم! کیستی، اهل کجایی؟ در چشم‌هایت داری از کوثر نشانه فریاد عاشوراست موج پرچمی که وادی به وادی می‌بری بر روی شانه وقتی که در حال مرور کربلایی عالم سراسر می‌شود پروانه‌خانه این بیت آخر با خودش دارد درودی بر مادرت، آن شهربانوی زمانه"
شبیهِ سیبِ غلطانی که از جوی تو می‌آید دلِ سرگشته‌ی ما از شبِ موی تو می‌آید تو آنقدر از خدا سرشار هستی که نمی‌دانیم که این عطرِ خداوند است یا بوی تو می‌آید تو از آن جلوه‌هایِ ذاتیِ حقی که  از لاهوت علی حق و علی حَی  از دَمِ هویِ تو می‌آید حسین آنقدر عادت بر تماشایِ علی دارد به هرجا میرود تنها دلش سوی  تو می‌آید حسین است و علی اکبر رسول الله را آورد امیرالمومنینش هم که با روی تو می‌آید کنارِ شهربانو فاطمه ذوقی دگر دارد که از این مادرِ ایرانیان بویِ تو می‌آید خدا می‌خواست میدان داری‌ات پنهان شود وَرنَه سلحشوری  علمداری  به بازویِ تو می‌آید گره بر اَبرویت ای کاش می‌دادی و می‌گفتند کجیِ ذوالفقار  آری به اَبرویِ تو می‌آید خدا می‌خواست دستت بسته باشد وَرنَه با تیغی سرِ گردن‌کشان در زیرِ زانویِ تو می‌آید خدا را شکر در بیچارگیِ ما در این ایام به دادِ ما دعاهای تو دارویی تو می‌آید بخوان "یا مَن تُحَلُّ..." تاکه حل گردند مشکل‌ها که هرجا سائلی باشد سرِ کویِ تو می‌آید چه خاکی خطبه‌هایت بر سرِ آلِ یزید آورد هنوز از کاخِ ویرانش هیاهویِ تو می‌آید دلِ زینب کنارت قرص می‌شد در تمامِ راه که پایش بعد عباسش‌ به زانوی تو می‌آید « ندانم دل کجا می‌نالد از دردِ گرفتاری صدایِ چینی‌ای  از چینِ گیسوی تو می‌آید» نمی‌دانم چه آمد بر سرت از کوفه تا شام صدایِ فاطمه از دردِ پهلویِ تو می‌آید حسن لطفی
گفتند که در جاه و جلالت جبروت است دیدیم که در ماهِ جمالت ملکوت است سوگند که در باغِ بهشتی که نباشی آدم همه‌ی عمر به دنبال هبوط است تو جامع ابعاد کمالات خدایی یک دست به شمشیری و یک دست قنوت است آن خانه که قرآن نشنیده است خراب است آن دل که نخوانده است صحیفه برهوت است آشفتگیِ روحِ مرا بُرد نسیمت صد شُکر که روی سرما سایه‌ی توت است دیدیم در آئینه‌ی تو جانِ علی را در طاق دو اَبروی تو ایوانِ علی را می‌خواست خدا ما همه از ایلِ تو باشیم یعنی که نوشتند که فامیل تو باشیم یک بار نگاه از تو و یک بال هم از ما تا فطرسِ تو ، حضرت جبریل تو باشیم بگذار که ما عین دعاهای تو گردیدم بگذار که در چشمه‌ی تنزیل تو باشیم آیات تو دلبازتر از هرچه زَبور است ای کاش که همسُفره‌ی ترتیل تو باشیم تا نوح تر از صالح و موسی و مسیحا یعقوب تر از یوسف و حِزقیل تو باشیم اَبروی تو محراب و دو چشمت ثقلین است قربان لبت که شرف‌الشمس حسین است بر باد مده عقلِ مرا خانه‌ات آباد فریاد از این جلوه و آن جاذبه فریاد گفتیم نشان از سرِ راه تو بگیرد آنقدر که جبریل پرید از نفس اُفتاد زهرا گره‌اش را زده از اولِ خلقت هر دل که گره خورده به سجاده‌ی سجاد سجاده‌ی ما را بتکان تا که بریزند این خیلِ خیالیِ خدایانِ پری زاد سجاده‌ی ما را بتکان تا بتکانی دلهای غم آلوده‌ی آشفته به هر باد بگذار که در سایه‌ی اوقات تو باشیم ای کاش سرِ راه مناجات تو باشیم تا صبح سرا پرده‌ی اشراق رسیدند آنان که سحر از میِ این چشمه چشیدند صد پنجره وا شد به تماشای خدا تا... از خط ابوحمزه‌ی تو نور دمیدند نام تو که بردیم همان لحظه‌ی اول بر این دل بیچاره‌ی ما دست کشیدند چشمان تو چون چشمِ ترِ زینب کبراست جز عشق نگفتند بجز عشق ندیدند گفتیم حدیثی و تو گفتی که هلاک‌اند آنانکه نفسهای حکیمی نچشیدند "همت طلب از باطن پیرانِ سحرخیز زیرا که یکی را زِ دو عالم طلبیدند" بر دوشِ خَمَت کیسه‌ی نان است بمیرم نانِ تو ولی  زخمِ زبان است بمیرم یکبار بگو با تنِ بیمار چه کردی ای مرد در آن خیمه‌ی تب‌دار چه کردی آن لحظه که اُفتاد سرت خیمه‌ی آتش با خواهر در شعله گرفتار چه کردی وقتی که غُلِ جامعه پیچید دو دستت با آنهمه آزار در انظار چه کردی یک مرد تو و قافله‌ای بانوی بی یار در کشمکش کوچه و بازار چه کردی این ظرفِ پُر از آب که شد کاسه‌ی خون باز با چشم ترت موقع افطار چه کردی ای تکیه گه خستگیِ دوش تو زینب ای گریه کن خسته‌ی  آغوش تو زینب حسن لطفی
(اَللّٰهـْـمّ عَجـّـِـل لِوَلٖیّـكَ الْفـَــرَج) (مرآت خدا) جا دادمت به دل که دلارا کنم تو را دلدار و همدم دل ِ شیدا کنم تو را کی زين دلِ شكسته مُجزّا كنم تو را "كی رفته‌ای ز دل كه تمنا كنم تو را كی بوده‌ای نهفته كه پيدا كنم تو را" دل ، گشته از فراق جمال تو كوه نور كز پرتوش عيان شده صدها شهاب طور كی طلعت رخت شود از مُلک دل به دور "غيبت نكرده‌ای كه شوم طالب حضور پنهان نگشته‌ای ، كه هويدا كنم تو را" گه جلوه می‌کنی به گل و گلشن و چمن گه عشوه‌گر شوی، به رخ ياس و ياسمن گه پرتو افكنی ، به دل ِ شمع انجمن "با صد هزار جلوه برون آمدی و من با صد هزار ديده ، تماشا كنم تو را" تا چشم من به ديدن روی تو باز شد حيران ز حسن و قامت آن سرفراز شد با يک كرشمه حسن تو ام دلنواز شد "چشمم به صد مجاهده آيينه‌ ساز شد تا من به يک مشاهده پيدا كنم تو را" آيينه گير و روی مَه خويشتن ببين خورشيد حُسن خويش به عرش بدن ببين بر فرق ماه ، خرمن مشک ختن ببين "بالای خود در آينه‌ی چشم من ببين تا باخبر ، ز عالم بالا كنم تو را" زآن چشم مست اگر به سوی زهره بنگری گردد به يک نظر به جمال تو مشتری هر جا گذر كنی ، دلی از عاشقی بری "مستانه كاش در حرم و دیر بگذری تا قبله‌گاه مؤمن و ترسا كنم تو را" گر پرده از جمالِ تو مَه پيكر افكنم خصم تو را به آتش حسرت در افكنم پيش تو بس ز مؤمن و كافر سر افكنم "خواهم شبی نقاب ز رويت بر افكنم خورشيد كعبه ، ماه كليسا كنم تو را"   شير دوچشم مست تو چون شد به چنگ من مژگان جان‌شكار تو هم شد خدنگ من زنجير گيسوانِ تو شد ، پالهنگ من "گر افتد آن دو زلف چليپا به چنگ من چندين هزار ، سلسله بر پا كنم تو را" گر عرش و فرش با همه نعمت به من دهند گر عالم وجود ، ز رحمت به من دهند گر باغ خلد را ، ز كرامت به من دهند "طوبی و سُدره گر به قيامت به من دهند يکجا فدای قامت رعنا كنم تو را" ای ماه من! شوی اگر از لطف ، یار من ماه فلک ، ز مِهر شود خاكسار من صورت نهان مكن ز من ای مهْ‌ عِذار من "زيبا شود به كارگه عشق ، كارِ من هر گه نظر به صورت زيبا كنم تو را" فرموده پير عشق چو دستور عاشقی ره يافتم به مقصد و منظور عاشقی شيدا شدم به كسوت مشهور عاشقی "رسوای عالمی شدم از شور عاشقی ترسم خدانخواسته رسوا كنم تو را" (شمس قمی) چو خامه‌ی عرفان به كف گرفت با تيغ خامه قلب عدو را هدف گرفت درّ ِ ولای حجّت حق ، از صدف گرفت "شعرت ز نام شاه، "فروغی" شرف گرفت زيبد كه تاج تارکِ شعرا كنم تو را" * شادروان سید علیرضا شمس قمی * فروغی بسطامی
اَلسّلامُ عَلَیكَ یا اَباصالحَ المَهدی (عج) (آینه‌ی وجه الله) دوش هنگام سحر گفت مرا هاتف جان تا به کِی خفته‌ای و بی‌خبری از جانان باخبر باش که شد نیمه‌ی ماه شعبان خیز و بزمی ز سر شوق و شعف کن بنیان که جهان شد و شرف همسر فردوس و جنان خیز و گو مطرب ایمان بنوازد بر رود ساقی عشق کند باده‌ی وحدت موجود عاشقان را دهد از جام وصال معبود زآنکه آمد ز پس پرده شه غیب و شهود همچو خورشید که گردد ز پس ابر عیان گو به عشاق که آن مظهر یکتا آمد آن که صد مهر به نزدش به تماشا آمد ماه گردون به برش چون شب یلدا آمد بر سر خلق جهان ، ابر گهرزا آمد تا ببارد به زمین گوهر بحر ایمان در چنین روز ، مه برج سماوات هدا شد ز اوج فلک دین به جهان جلوه نما روشنی‌بخش جهان گشت به فرمان خدا بانگ شادی ز زمین خاست سوی عرش علا کآمد آن حجت حق مهدی موعود زمان قائم آل عبا ، قائد اسلام پناه ختم ارباب هدا ، آینه‌ی وجه الله وارث هشت و سه آن رهبر با حشمت و جاه پا نهادی به جهان تا که شود هادی راه رهنمون گشت بشر را سوی حی سبحان آن شهنشاه قدر قدرت مُلک بطحا قطب حساس زمین محور چرخ اعلا شاه دجال کُش و ریشه کن خصم دغا خاتم راهبران ، منتقم آل عبا که‌ابر رحمت بوَد و سایه‌ی فیض یزدان منبع علم و عمل مظهر یزدان به جلال اختر فیض کرم شمع شبستان به جمال دُر دریای شرف، گوهر رخشان به خصال طوطی دانش و دین بلبل دستان به کمال نکته آموز بسی عیسی و پور عِمران آن امامی که به فرمان خدا شد غائب عاصیان را ز معاصی بنماید تائب کز هزاران بشر صالح و عبد صائب آیت الله بروجردی‌اش آمد نائب تا کند رهبری اُمّت جدْش به عیان مَحرم و مظهر اسرار و رموز ازلی آیت درگه زی مرتبت لم یزلی وارث مکتب احمد ، خلف پاک علی آنکه بر عصر بوَد والی و مولای و ولی ناشر و مجری احکام شریف قرآن خسروا جلوه نما برفکن از چهره نقاب چند در پرده‌ی غیبت به ظهورت بشتاب دل ما گشته ز هجران جمال تو کباب تیشه‌ی کفر جهان را بنموده‌‌ست خراب تا به کِی غایب و از دیده‌ی احباب نهان؟ جلوه‌گر ساز به ما را حقیقت نه چنین حلّ ابهام کن از معنی صورت نه چنین نسخ اوهام کن از مُلک دیانت نه چنین قلع کن فاسق و ارباب شقاوت نه چنین قصر ویرانه‌ی دین را کُن از اول بنیان مُلک اسلام ز بیداد و ستم ویران شد کاخ بیدادگران در عوض آبادان شد ریب و تزویر و ریا دین مسلمانان شد عدل و انصاف و کرم محو ازین دوران شد نه نشانی بوَد از حاتم و نه نوشروان خسروا خیز و بکَش تیغ هدایت ز نیام سرنگون کن عَلَم کفر و سریر اوهام زنده کن نام مسلمانی و دین اسلام دفع کن از سرِ ما سایه‌ی کفار ظَلام تا ببینی همه جا بوذر و صدها سلمان (شمس قم) گفت چنین مدح تو ای شاه زمن بهتر از این نشود مدحت شاهانه ز من شاعری مبتدی‌ام پیرو ارباب کهن آرزو دارم اگر یار شود طبع سخن بسرایم صفت ذات تو با نظم و بیان سید علیرضا شمس قمی
اَلسّلامُ عَلَیكَ یا اَباصالحَ المَهدی (عج) (عشق وصال) از روی مهوش خود، بفکن نقاب حایل  تا بوسه ای بگیرم ، از آن نکو شمایل  بی روی بی مثالت، تلخ است زندگانی  زیرا که دل نباشد ، جز بر رخ تو مایل  دور از تو ای دلارام! نبوَد مرا دل آرام  شد از فراق رویت ، عمرم تباه و زایل  عشق وصالت ای شه! دین است و مذهب من  جان می‌دهم به عشقت، در راه این خصایل  مهجوری تو شاها ، صبر از دلم ربوده  جز اشک دیدگانم ، نبوَد مرا دلایل  در انتظار وصلت، جان از تنم برون شد  آیا شود که روزی ، گردم به وصل، نایل؟  ای یوسف خجسته! بازآ که از فراقت  یعقوب ملک دین شد بر مرگ خویش نایل  شاها مرا عطا کن، از خوان فضل و عرفان  چون بر درِ سرایت، هستم کِهینه سایل  باز آی و رخ عیان کن، آیین خود بیان کن  مفهوم عاشقان کن، اسرار این مسایل  چون دسترس نباشد، بر دامن وصالت  دست شکسته ام بین! بر گردنم حمایل  در چرخ عشقت ای شه! افروخت (شمس قمّی)  زین سوز و ساز خوشتر، نبوَد مرا فضایل  سید علیرضا شمس قمی
(اَللّٰهْمَّ عَجّلْ لِوَلٖيِكَ الْفَرَج) (ختم ارباب هدیٰ) بلبل طبعم ، سخن آغاز کرد بر جهان باب بشارت باز کرد نغمه خوانی می‌کند طبع غیور گه حجاز و گه همایون، گاه شور گاه ، منصوری دهد سر از فِراق گه ز شوق وصل، ماهور و عِراق زخمه‌ های تار طبع پاکزاد زخم‌های کهنه را مرهم نهاد مطربا ! بر چنگ ، زن ! چنگ از شعف دف به کف بربط به دف زن کف به کف ساقیا ! زآن باده‌ی صافی بیار باده‌ای کز جان کُند دفع خمار باده‌ای در ساغر احباب ریز بر شرار قلب سوزان آب ریز ساقی جام طریقت می‌رسد شاهد بزم حقیقت می‌رسد بلبلان را مژده ی رحمت دهید چون گلی نو در گلستان بشکفید بلبلان این گلستان ، چون من‌اند وصل این گل دیده و نغمه زن‌اند از طفیل‌اش ، گلسِتان آباد شد باغبان از وصل این گل شاد شد کیست این گل نوگل گلزار دین زینت بستان ختم المرسلین حجّت حق مهدی صاحب‌زمان ختم ارباب ِ هدیٰ ، شاه ِ جهان رهبر دین ، پیشوای متقین آیت عظمای حق حق‌الیقین ماه تابان سماوات شرف گوهر دریای میر مَن عَرَف ماه شعبان روشن از میلاد اوست قلب ناشاد جهان دلشاد اوست وارث دیهیم و تاج حیدری لایق تخت و سریر جعفری پرده دار شاهد بزم وجود پادشاه کشور غیب و شهود غیر احمد ، رهنمای انبیا راهدار دین و ختم‌الاوصیا پادشاها ! پرده از رخسار گیر کن ظهور ای خسرو گردون سریر بر فکن ، از چهر نیکویت نقاب زنده کن از وصل رویت شیخ و شاب پا بنهْ ، اندر رکاب ای شاه دین دستِ حق بیرون نما از آستین ذوالفقار حیدری بر کف بگیر بر قِتالِ قوم گمراه و شریر انتقام از فرقه ی بدسیرتان ای امیر منتقم! یکسر سِتان باغ دین شد مسکن زاغ و زغن جغد مأوا کرده در طرف چمن روبهان در بیشه گشته جاگزین چون تهی شد بیشه از شیر عرین ملک دین ، ویرانه از بیداد شد زانکه ظلم و کین بجای داد شد سفلگان بنشسته در صدر جلیل بخردان را جایگه داده به ذیل گلشن حق جایگاه خار شد گنج دین در اختیار مار شد خسروا ! صبر و تحمل تا به کی ؟ صبر هم آخر ز صبرت گشته طی خیز و ما را زین مهالک وارهان دفع فرما شرّ قوم گمرهان جز تو ما را دادخواه و یار نیست جز تو دیگر رهبر غمخوار نیست کن ظهور ای شهسوار منتظر دوستان منتظر را کن نظر ز انتظارت بر لب آمد جان ما نیست غیر از وصل تو درمان ما (شمس قمّی) در مدیحت روز و شب نغمه‌زن ، گردیده با وجد و طرب سید علیرضا شمس قمی
شب میلاد زين العابدين است ز لطف حضرت جان آفرين است گلی روييده در بستان احمد (ص) كه رشکِ گل‌عِذاران زمين است ز ماهِ طلعتش، بنگر که امشب... زمين روشن‌تر از عرش برين است مَهی رخشان‌ تر از ماه سماوات كه ماه از ماهِ رويش شرمگين است ملايک صف به صف، حيران رويش سماوات از نگاهش نقطه چين است ولی چارم از بعد رسالت ... علی سبط امیرالمؤمنین است بخوان بلبل! بهاری ديگر آمد زمستان گرچه ما را در كمين است بزن مطرب! به آهنگِ حجازت كه غم عمری‌ست با ما همنشين است بزن بر دف، نما اعجاز امشب که نای و نغمه‌ات سِحرآفرین است بزن پا بر زمين امشب كه گیتی مصفا از يسار و از يمین است چه خوش تابیده‌ای ماه چهارم! که انوار سجودت بر جبین است ولایت ، پایدار از هستی توست ولایت برترین حصن حصین است الا (ساقی) قدح ‌نوشم کن امشب كه میلاد امام الساجدين است مبارک باشد این مولود فرّخ... که شادی‌بخش دل‌های حزین است. سيد محمدرضا شمس (ساقی)
اومده اون کسی که امید دل هاست اومده آقایی که خورشید زهراست نوکرا شادی کنید اومده ارباب اومده اون کسی که دلبر طاهاست اومده آئینه ی جمالِ جلوه ی داور شده مَحوِ طَلعتِ ماه او امشب پیمبر خوش اومدی (۲) مولا حسین جان(۳) اومده اون که یل اُمُ البنینه پسر نازِ اَمیر المومنینه هم علمدار و سپهدار و جهاندار تو شجاعت بی مثال و بی قرینه اومده دل و دلبر حسین یعنی ابوالفضل اومده یار و یاور حسین یعنی ابوالفضل خوش اومدی (۲) آقا ابوالفضل پنجم شعبانه و دلها شده شاد از قدم های گلِ امام سجاد حالا که قدم گذاشتی روی چشما دلامون شاده و از غم شده آزاد امشب آقاجون بَرا مدینه ات دل بیقراره ای روح دعا ذکر تو آقا مستی میاره خوش اومدی (۲) مولا یا سجاد
جشن میلاد حسین از راه رسیده عاشقان شور و شادی گشته بر پا در زمین و آسمان بوسه بر چشمان او می زد رسول عالمین حیدر و زهرا شدن مَحوِ تماشای حسین همه شادی کنید جلوه ی داور اومد یادگار حیدر شبیه کوثر اومد سیدی یا حسین خوش اومدی یا حسین (۴) چارم شعبان شده جشن علمدار حسین گشته میلاد جهاندار و سپهدار حسین اومده ماه بنی هاشم وزیر شاه عشق یک تنه شد دلبر و دلداده و دلخواه عشق ای مُطیع خدا خوش اومدی ابوالفضل ذکر اهل ولا خوش اومدی ابوالفضل ابوفاضل مدد یا ابوفاضل مدد (۴) پنجم شعبان رسید و گوهر ناب اومده روح قرآن و دعا جانان ارباب اومده از قدوم ناز تو قلب حسین گردیده شاد اومدی خوش اومدی یا حضرت زِینُ الِعباد روح ذکر و دعا یا حضرت ساجدین عطر ناب خدا یا حضرت ساجدین علی بن الحسین خوش اومدی تو آقا (۴)
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا قائِمِ آلِ مُحَمّد (عج) (مرآت تجلی) ای روشنی مِهر و مَه ای حجت یزدان ای مَظهر حق خسرو با حشمت دوران تا چند کنیم از غم هجران تو افغان دوری تو ما را کُشد ای یوسف کنعان یعقوب ولاییم و طلبکار وصالت ای شاهِ جهان! بهر چه غایب ز جهانی ای ماه جهان! تا به کی از دیده نهانی تو صاحب عصری و نگهدار زمانی بخشنده و گیرنده‌ی دیهیم شهانی هستند شهان معتکف صفّ ِ نعالت هستیم به دیدار رخت شایق و مایل جان‌ها شده از فرقت رخسار تو زایل بِین تو و ما پرده‌ی هجران شده حایل برقع فکن از روی خود ای ماه شمایل بینیم مگر چهره‌ی خورشید مثالت شاها به کسی غیر تو مارا نظری نیست جز در ره عشق تو دگر رهگذری نیست جز وصف کمالات تو ذکر دگری نیست افسوس که از وصف جمالت خبری نیست ای جان جهان جمله به قربانت جمالت ای شمع فروزنده‌ی دین خامشی‌ات چیست گویا که ز پروانه‌ی دلخون خبرت نیست آن کس که هوای تو نباشد به سرش کیست بی مِهر تو ای خسرو عالم! نتوان زیست رزق دوجهان خردلی از خوان نوالت جز مدحت ذات تو شها هیچ نخوانیم از هجر رخت ای مه تابان به فغانیم اندر همه جا طالب آن شاه زمانیم در کعبه و بتخانه و میخانه چنانیم یابیم مگر قامت بی شبه و هَمالت هرجا که برفتیم همانجا سخن از توست در محفل اعدا و احبّا سخن از توست در کعبه و در دیر و کلیسا سخن از توست آری همه جا ای شه والا ، سخن از توست بیهوده نگویم سخن از وصف خصالت شاهنشه مُلکِ کرم و جود تویی تو در برج ولا ، اختر مسعود تویی تو از خلق جهان مقصد و مقصود تویی تو ای ماه جهان! مهدی موعود تویی تو مخلوق دو عالم همه در قید عِقالت شاها تو بر این ملک، امیرالاُمرایی این میکده را پیر مغانی و سزایی هم ساقی و هم باده و هم جام ولایی باللَه که تو مرآت تجلّی خدایی ظاهر بوَد این نکته ز گفتار و مقالت نی ما شده مشتاق تو ای مظهر خلاق! شاهان جهان‌اند به دیدار تو مشتاق عشاق تو افزون بوَد از انجم نُه طاق شد طاقت و صبر همه از هجر رخت طاق مجنون صفتانیم به امّید وصالت ما را نبوَد بی مَه رویت به جهان تاب بنمای رخ انورت ای مهر جهانتاب! باز آی ز جوف صدف ای گوهر نایاب! اسلام فنا گشته و شیعه شده بی‌تاب بفکن به سر خلق ستمدیده، ظِلالت باز آی که کشتی جهان غرق فنا شد باز آی که دجّال زمان، چهره نما شد ابنای شریعت همه را عیش، عزا شد ارکان حقیقت ، همه در بحر ریا شد از پرده برون آی ، اگر هست مجالت شاها کنی ار نهضت و از پرده در آیی زنگ از دل این قوم گرفتار زدایی اسرار خداوند ، به یاران بنمایی ابواب سعادت به رخ ما بگشایی باشد که شویم از دل و جان عبد مثالت (شمس قمی) از قدر و جلال تو سراید تا آنکه شب هجر جمال تو سر آید جز از تو و آبای تو مدحی نسراید گر پای، شود خسته به کویت به سر آید تا غوطه خورد در یَم احسان و کمالت
ای دوست اگرچه همه جا عطر بهار است این رایحه ی خوش همه از جانب یار است این عطر مسیحاست که از راه رسیده از یمن قدومش همه جا غنچه دمیده پیچیده به هر دشت شمیم گل نرگس گل ها همه سرمست نسیم گل نرگس سبزی و طراوت هم اگر در چمن ماست از برکت هر نغمه ی یابن الحسن ماست این گل پسر فاطمه یک پارچه نور است نوروز همه منتظران روز ظهور است دل می بَرَد و محض همین دلبری آمد آیینه ی حُسن حسن عسگری آمد زیبایی او را نه فقط ماه ندارد جز او احدی در دل ما راه ندارد او نیز همانند عمویش علی اکبر در ظاهر و باطن بشود شبه پیمبر این را به تواتر قلم شیعه نوشته ست مهدی ست که طاووس اهالی بهشت است مهدی ست گل سرسبد عالم خلقت مهدی ست همان منجی مشتاق هدایت مهدی ست که خود شان نزول نعمات است تنها فرج مصلح کل راه نجات است تنها نه فقط جمعه که سرتاسر هفته از غربت محض اش دل تقویم گرفته افتاده به دل ها ولی الله می آید بد راه نده در دلت ؛ از راه می آید ما باورمان است که موعود به زودی باذکر علی ولی الله می آید با نیت نابودی وراث سقیفه با تیغ دو دم حضرت خونخواه می آید ای کاش که شعبان بشود ماه ظهورش ای کاش بگوید که همین ماه می آید هجران زده اما همه سرشار از امیدیم ما ملت خودساخته ی قرن جدیدیم ما در دلمان غصه ی تحریم نداریم در پیش ستمگر سر تعظیم نداریم آن نکته که در صدر خبرهای جهان است اوازه ی بیداری اسلامی مان است همواره خدا حفظ کند رهبرمان را با خطبه ی خود ساخت همه باورمان را در جبهه ی تبیین همه مشتاق جهادیم یک موی علی را به معاویه نداریم تیغ دو دم ما همه جا پا به رکاب است دشمن غلطی هم بکند خانه خراب است ما عزت خود را همه مدیون رضاییم ما ملت ایران همه ممنون رضاییم المنه لله که خدا در نظر ماست دست کرم ضامن آهو به سر ماست همچون پدری مشفق و رحمان و عطوف است ما میهن مان بیمه ی آقای رئوف است ما سفره ی دل پیش کسی باز نکردیم جز او به کسی حاجتی ابراز نکردیم اصلا به تقلای من و تو چه نیاز است عمری در این خانه به روی همه باز است ما هیچ نگفتیم خودش خوب عطا کرد با دست خودش کرببلا قسمت ما کرد حرف دلمان را بخدا گفت موید از شیوه ی الطاف رضا گفت موید " تا گوهر اشکم سر بازار نیاید کالای مرا هیچ خریدار نیاید دیدم همه جا بر در و دیوار حریمش جایی ننوشته ست گنهکار نیاید "