#مناجات_با_خدا
برخيز كه از خطاي خود توبه كنيم
از سركشي و جفاي خود توبه كنيم
ما توبه شكن شديم اي دوست بيا
اين بار ز توبه هاي خود توبه كنيم
***
يا رب دل اگر سير در افلاك كند
جان را صدف گوهر لولاك كند
مگذار كه آلوده بمانم، بگذار
باران محبتت مرا پاك كند
سيدهاشم وفايي
#مناجات_با_خدا
آنکس که اول ماه دست مرا گرفته
سی شب برای من در میخانه جا گرفته
با یار وعده دارم هرشب همین حوالی
شبهای ساکت من بوی خدا گرفته
هرکس بد مرا گفت او خوبی مرا گفت
پشت مرا همیشه بی ادعا گرفته
صدبار گم شدم من در کوچه های دنیا
من کور بودم و او بهرم عصا گرفته
ای دوست قدیمی من را که خاطرت هست
من آن بدم که قلبم بوی خطا گرفته
تنگ است دست سائل! خرجی ما ز باباست
از دست مرتضی بود هرچه گدا گرفته
حق میدهی به چشمم غیر از علی نبیند
چشم مرا شکوه ایوان طلا گرفته
برکت به اشکمان زد رحمت به حالمان زد
زهرا برای عشاق دست دعا گرفته
یکسال هم گذشت و ما کربلا نرفتیم
خیلی دلم برای صحن و سرا گرفته
بالاترین عبادت خون گریه بر حسین است
عابد عبادتش را از کربلا گرفته
افطار سینه زن ها با گریه میشود باز
نوکر به یاد ارباب آب و غذا گرفته
ای روزه دار تشنه! تشنه فقط حسین است
جای فرات آن لب بر چکمه ها گرفته
با قاتلش بگویید ذبح غریب زشت است
پیش نگاه زهرا خنجر چرا گرفته
سیدپوریا هاشمی
#مناجات_با_خدا
همیشه در میان شادی و غم دوستت دارم
چه شعبانالمعظم، چه محرّم دوستت دارم
دلم با عشق، خویشاوندی دیرینهای دارد
از آغاز جهان، از عهد آدم دوستت دارم
وضوی گریه میگیرم در استغفار و، میریزم
به پایت جان، که ای جانان دمادم دوستت دارم
برای این دل بیچاره همدم، عاشقت هستم
برای زخمهای سینه مرهم، دوستت دارم
مگو از چشم من افتادهای من چشم در راهم
که از تو بشنوم یکبار من هم دوستت دارم
خودم را بین آغوش تو میبینم شبیه «حُر»
که با اشک خودش میگفت: نمنم دوستت دارم
در این دنیا نبردی آبرویم را در آن دنیا
چه خواهی کرد؟! من در هر دو عالم دوستت دارم
مرا حتی اگر در آتش خشمت بسوزانی
زنم فریاد در بین جهنّم: دوستت دارم
دل دلواپسی دارم، دلی از غصهها سرشار
ولی «یا کاشف الهَم! کاشف الغم! » دوستت دارم
فراز آخر شعر است و یک اقرار بیپایان
مرا بسیار میخواهی و من کم دوستت دارم
رضا خورشیدی فرد
#مناجات_با_خدا
صدایت می زنم یا قاضی الحاجات..،پنهانی
صدایت می زنم با حال اندوه و پشیمانی
صدایت می زنم یا ایُّهاالرحمن..،نگاهی کن
نگاهی کن به حال و روز من..،این نابسامانی
اگرچه من نمکگیری نمکنشناس هستم..،باز
نیاوردی به رویم،راه دادیام به مهمانی
به تو رو می زنم با کوله باری از گناهانم
به تو رو می زنم ای مهربان،رو برنگردانی!
بگو درددِل خود را به غیر از تو به که گویم
تویی که دردهایم را نگفته نیز می دانی
پر و بالم به چنگ نفس سرکش سخت زنجیر است
قفس تنگ و نفس گیر است..،وای از مرغ زندانی
دلم لم یزرعِ اندوهخیزی از گناهان است
ندیده تا به این لحظه به خود،یک قطره بارانی
نماز و روزه های ناقصم بوی ریا دارد
به قرآن که خجالت دارد این طرز مسلمانی
حُسین گفتن بدونِ اشک را هرگز نمی خواهم
مرا ای کاش با هر "یا حسین" گفتن بگریانی
مگیر این نعمت چشم تر و آشفتهحالی را
وگرنه بنده ی خاطی ندارد راه جبرانی
در آتش هم بیندازی..،بگویم:دوستت دارم
دلت می آید آیا عاشق خود را بسوزانی!؟
خدایا این گنهکار از عذاب قبر می ترسد
از آن لحظات تنهایی،از آن ساعات ظلمانی
تو را جان علی موسی الرضا..،با من مدارا کن
به حق بوسه ام بر مضجع شاه خراسانی
دم افطار ها با کام تشنه روضه می چسبد
بخوانی روضه ی های تشنگیِ شاه عطشانی
▪️
▪️
لبش ذکر خدا می گفت..،لعنت بر سنان مست
لبش ذکر خدا می گفت..،وای از نیزه ی آنی
صدای استخوان هایش تمام عرش را لرزاند
به زیر سم مرکب زیر و رو شد جسم عریانی
بردیا محمدی
#مناجات_با_خدا
دوباره آمده ام رو سیاه یا الله
اُمیدم است همه یک نگاه یا الله
اگرچه غیرِ دو خط آه..دربساطم نیست
ولی شدست دمم دائم آه یا الله
به غیرِ خانه تو جز عذابخانه نبود،
بِده مرا به حریمت پناه یا الله
تو راه را به رویم باز کرده ای عمری
خودِ منم که شدم سد ّراه یا الله
گذشت عمر من و، غرقِ معصیت هستم
به دست خود شده عمرم تباه یا الله
گناه و نَفسِ بدِ من، برادرم بودند
اگر فرو شده ام قعرِ چاه یا الله
به هر که غیرِ تو، گر اعتماد کردم من
سرم گذاشت به نحوی کلاه یا الله
ببین که آمده ام از گناه توبه کنم
پذیر توبه ام از هر گناه یا الله
بخوانَمَت به کدام اسم دلربای، تو را
کریم، غافر، اَحد، باراله، یا الله
تو نامه ی عملم را سفید امضا کن
اگر چه هست درونش سیاه یا الله
تمام آبرویم نوکری و عشق علیست
ببخشم از دمِ آن پادشاه یا الله
هوای صحن نجف دارم و دلم تنگ است
رسان مرا سحری بارگاه یا الله
قرار هرشب من گریه بر حسین شدست،
..بر آن شهیدِ تهِ قتلگاه یا الله
به قتلگاه تنش قطعه قطعه شد، ای وای
چنانکه ریخت سرش یک سپاه یا الله
سرش به نیزه و جسمش به روی خاک ولی
رسید خواهرش از خیمه گاه یا الله
رسید و خم شد و بوسه گرفت از رگهاش
رسید و بر غم او شد گواه یا الله
مجتبی دسترنج
یاحسین(ع)
رمضان در همه احوال پریشان توام
وقت افطار به یاد لب عطشان توام
آب می نوشم وبا گریه سلامت گویم
یا حسین بن علی من زغلامان توام
شعر:اسماعیل تقوایی
ماه رمضان
رسیده باز مه کردگار ما رمضان
همان که برده دل ما، نگار ما رمضان
بیامده که دگرگون کند قلوب همه
بهار مصحف قرآن، بهار مارمضان
گذشت سالی وما بیقرار و منتظرش
رسانده حال بسر، انتظار ما رمضان
دوباره بنده ی مهمان وخوان یزدانی
نموده رحمت حق را نثار ما رمضان
بگوش میرسد از هرطرف نوای دعا
شدست نزد خدا اعتبار ما رمضان
دهان وچشم وزبان روزه دار می گردد
به طول سال بود افتخار ما رمضان
پلی بود بسوی آسمان برای همه
کلاس بندگی واعتذار ما رمضان
دوباره موسم درکش به ما شد ارزانی
هزار شکر که آمد کنار ما رمضان
شعر:اسماعیل تقوایی
ماه رمضان
ماه رمضان ای مه زیبای خدایی
هرگه که بیایی همه را شادنمایی
مهمانی حق باشی و ما هم همه مهمان
بنشسته سر سفره که تو رو بنمایی
شادم زعطا گشتن ادراک حضورت
یکبار دگر از همگان دل بربایی
توماه صیام هستی وما بنده صائم
درگاه امیدی تو واسباب رجایی
قرآن خدا را به یقین فصل بهاری
با خواندن آن قلب بیابد چه جلایی
باشد شب قدری به شبهای تو مستور
در بین لیالی بکند جلوه نمایی
به به زسحر ها که گه راز ونیازست
افطار دهد بردل صائم چه صفایی
با تو بگشودست خدا باب بهشتش
الحق که تو مستوجب هر گونه ثنایی
هر روز تو، رحمان بدهد بارش رحمت
خالی نگذارد ز کرم دست دعایی
صدشکر دگربار شدم ساکن شهرت
تو ماه درخشان همه ارض وسمائی
شعر :اسماعیل تقوایی
بهارقرآن
آمد بهار قرآن،شادند اهل ایمان
لبها شود قرین، گلبوته های قرآن
یکماه شور مستی،اوج خداپرستی
هربنده عاشقست ومعشوق اوست یزدان
یکماه روزه داری،الطاف کردگاری
پاکیزه از بدیها،گردد همی تن وجان
ماه نزول رحمت،ابراز هر ندامت
وقت عروج بهر،هر بنده ی مسلمان
افطارها سحرها، شیرین چنان شکرها
شیرین برای بنده، تلخی برای شیطان
قرآن چوماه بدرست،نازل به شام قدرست
این شب هزارماهست،قدر چنین شبی دان
آماده جام جان کن،ازبهرامتحان کن
خور از می طهورا،ای برخداتو مهمان
این ماه روزه داریست،راهی به رستگاریست
درطول سال باشد،همچون مهی فروزان
خوش آنکه طاقت آرد،یکماه روزه دارد
ماه صیامش آید باعید فطر پایان
شعر:اسماعیل تقوایی
رمضان
مژده، در رحمت حق باز شد
بنده او را گه پرواز شد
شد رمضان ماه عبادات ما
بنده زند پر که رسد تا خدا
ماه فروبست دهان آمده
موسم پالایش جان آمده
بازسحرها ودعای سحر
خواندن قرآن خدا مستمر
لحظه ی افطار بسی جانفزاست
مقصد مقبولی یک روز ماست
چشم وزبان هم بشود روزه دار
بنده بود ممتحنش کردگار
به به از این لذت شبهای قدر
آمدن بنده زسفلی به صدر
هر شب آن خواندن جوشن کبیر
ذکر اسامی خدای قدیر
خواندن قرآن ونماز قضا
ذکر مصیبات علی مرتضا
در رمضان ناله شیطان بلند
اهل صیامند به شیطان گزند
شکر که ماه رمضان آمده
لطف خداوند عیان آمده
شکر دوباره شده ام روزه دار
نوشم ازین میکده، می خوشگوار
شعر:اسماعیل تقوایی
یا صاحب الزمان
کاش این جمعه میسر گردد
یار ما از سفرش برگردد
فصل هجران بسر آید مارا
انتظارات، همه آخر گردد
چشمهامان به مرادش برسد
لحظه ی دیدن دلبر گردد
همه دنیا پر از نور شود
مرگ تاریکی وظلمت گردد
عالم از عطر گل نرگس ما
تازه جان گشته، معطر گردد
روز شادی همه مظلومین
سوگ حکام ستمگر گردد
وقت اظهار وجود مهدی
آخرین حجت داور گردد
کاش آید، وبدست مولا
با نشان تربت مادر گردد
شعر :اسماعیل تقوایی
#ماه_مبارک_رمضان
آتش زنید داغ پریشانی مرا
ویران کنید خیمه ی ویرانی مرا
تا کی ز هجر خانه بدوش دیار غم
سامان دهید بی سر و سامانی مرا
توفانی ام ز هجر در این بحر بی کران
برهم زنید لحظه ی توفانی مرا
قرآن نور طلعت یار است و این زمان
بر سر بگیر آیه ی قرآنی مرا
هر قطره اشک گوهر زندانی دل است
بیرون کنید گوهر زندانی مرا
در پای یار گل بفشانم ز اشک خود
گلشن نداشت تاب گل افشانی مرا
شبهای اشک می گذرد بی حضور ماه
پیدا کنید آن مه پنهانی مرا
سلمان اوست چشم به ره مانده، بنگرید
تا پی برید ایده ی ایرانی مرا
شوق وصال خط مسلمانی من است
هان ، بنگرید شوق مسلمانی مرا
آید پدید صبح درخشان من ز یار
شرحی دهید صبح درخشانی مرا
در حیرت است " یاسر " ازین ماجرا دلم
گلگون نویس حالت حیرانی مرا
#محمود_تاری