eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3.6هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
13.8هزار ویدیو
1.2هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
📢📢📢 در روز ۵ صفر چه اتفاقی افتاد⁉️ 🔲➖▪️💦🏴🏴🏴💦¤¤ 🕖🕝🕟...در روز پنجم ماه صفر سال ۶۱ ھ۔ق حضرت رقیه سلام الله علیها ، مظلومانه به شهادت رسیدند..💦(۱) 💠 نام شریف ایشان : رقیّه ؛ فاطمه و زینب است ؛ 🌐 ولادت آن حضرت در مدینه بود و در سن ۳ سالگی یا بیشتر در محرم سال ۶۱ هجری قمری با پدر بزرگوارش به کربلا آمد ؛ 🔲▪️در شام بعد از دیدن سر نورانی پدر با پیشانی شکسته در خرابه ، آنقدر ناله زد و گریست تا به ملکوت اعلا پیوست و بدن شریف آن حضرت را شبانه دفن نمودند...(۲) 📜 از کهن ترین منابعی که نام آن حضرت با لفظ "رقیه" یاد شده قصیده‌ء سیف بن عمیره نخعی کوفی از اصحاب امام جعفر صادق و امام موسی کاظم علیهما السلام است(۳) ➖▪️➖➖ (۱) وقائع الشهور ص۴۷ (۲) کامل بهایی ۱۷۹/۲ ؛ نفس المهموم ص۴۵۶ ؛ الوقائع و الحوادث ۷۰/۵ ؛ منتخب التواريخ ص۳۸۸ (۳) دائرة المعارف تشیع ۳۱۳/۸ ؛ از منابع اهل تسنن: کتاب المنن
⚫️ابلیس هم عاشورا گریه کرد . . . پدر آیت الله سید محمدتقی مدرسی نقل می کند: عصر عاشورای سال ۶۱ هجری ، شیطانک ها دیدند که ابلیس سرکرده ی آنان، به سر و صورت می زند و می گرید. گفتند: امروز که تو باید خوشحال باشی از چه رو پریشانی و گریان؟ گفت: اشتباه بزرگی کردم که این جماعت را واداشتم که حسین را بکشند. گفتند:چطور؟ مگر تو نمی خواستی این جمع به ظاهر مسلمان ، راهی جهنم شوند؟ و مگر نشدند؟ گفت:چرا چنین شد ولی از این نکته غفلت کرده بودم که با این کار ، باب رحمت الهی به روی مردم باز می شود هرکس به نحوی خود را در دستگاه امام حسین علیه السلام جای می دهد و از شفاعت او بهره مند می گردد. السلام علیک یا ابا عبدالله (ع) یا باب رحمه الله الواسعه 📚داستانهای روح افزا صفحه ۱۲۷ ⇝ ─┅═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═┅─
❌متن طولانیه ولی عاجزانه خواهش دارم همه بخونین، خیلی حیفه❌ سلام ماجرای واقعی که یکی از دوستان ساکن یزد برایم فرستاده بدون دخل و تصرف خدمتتان نقل می‌کنم: ((دل به یار و سر به کار )) روایت یک داستان واقعی!! چند روز پیش کیف مدرسه ای پسر و دخترم رو دادم برای تعمیرات. نو بودند ولی بند حمایل و یکی از زیپ های هرکدوم خراب شده بود. «کاغذ رسید» رو از تعمیرکار تحویل گرفتم و قرار شد یکی دو روزه تعمیرشون کنه و تحویلم بده. دو روز بعد، حدود ساعت ۱۱ شب برای تحویل کیف ها مراجعه کردم. هر دو تا کیف تعمیر شده بودند. «کاغذ رسید» رو تحویل دادم و خواستم هزینه تعمیر رو بپردازم که تعمیرکار بمن گفت: 👈« شما میهمان امام زمان-عجل‌الله‌فرجه- هستید! هزینه نمی گیرم، فقط یه تسبیح صلوات نذر ظهورش بخونید!»👉 از شنیدن نام مولا و آقایمان، کمی جا خوردم! گفتم: تسبیح صلوات رو حتما می خونم، ولی لطفا پول رو هم قبول کنید! آخه شما زحمت کشیده اید و کار کرده اید🌸 😍 گفت: این نذر چند ساله منه. هر صدتا مشتری ، پنج تای بعدیش نذر امام زمانه! بعد هم دسته قبض هاشو بمن نشون داد! هر از چندگاهی روی ته فیش قبض ها نوشته شده بود :«میهمان امام زمghaگفت این یه نذر و قرار دادیه بین من و امام زمان - عج- و نفراتی که این قبض ها به اونا بیفته،؛ هرکاری که داشته باشن، مجانی انجام میشه فقط باید یه تسبیح صلوات نذر ظهور آقا بخونن!😍 اصرار من برای پرداخت هزینه، فایده نداشت! از تعمیرکار خداحافظی کردم، کیف‌ها رو برداشتم و از مغازه اومدم بیرون! اون شب رو تا مدتها داشتم به کار ارزشمند و جالب این تعمیرکار عزیز فکر میکردم!! به این فکر کردم که اگر همه ماها در همین حد هم که شده برای ظهور قدمی برداریم، چه اتفاق زیبایی برای خودمون و اطرافیانمون میفته! 💎من تصمیمم رو گرفتم. اولین قدم این بود که این عمل خداپسندانه رو برای دیگران هم نقل کنم!💎 🍀 🌺🍀 💠💠💠💠 📲👉قرارگاه فرهنگی ولی امر بخش پیربکران جهاد فرهنگی: گزارشات و مراسمات فرهنگی و مذهبی بخش و شهر پیربکران در این کانال گذاشته خواهد شد. https://eitaa.com/valyamr_pirbakran
هول و هراس باز دوباره شروع شد چشمان هیز و معجر پاره شروع شد اینجا عجیب طبل و کف و سوت می زنند بر آستین پاره نظاره شروع شد تنها به سنگ نیز کفایت نمی کنند از بام های خانه شراره شروع شد با نامِ خارجی که نشان می دهند هیچ تحقیر با زبان اشاره شروع شد تحقیر در محلۀ شوم یهودیان گاهی پیاده گاه سواره شروع شد عمامه سوخت، پوست سر سوخت، جامه سوخت گویی دوباره زینب و چاره شروع شد رقاصه های زانی و رجاله های پست رفتارشان به طبل و نقاره شروع شد این شهر بوی سبّ علی را گرفته است اخبارهای کذب مناره شروع شد هرطور هست ، تهمت شامی شود تمام اما حماسه های هماره شروع شد این شهر ذوالفقار علی را طلب کند یعنی خطابه های دوباره شروع شد محمود @madahanpirbakran
2.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 همه آماده‌ی رفتن شدند... 🔹مرثیه سرایی حاج مهدی رسولی به مناسبت ایام #اربعین حسینی. #الحسین_یجمعنا
✅آتش به اختیاری شهرداری اردبیل 🔸شهرداری اردبیل در کنار نام گذاری معابر به نام شهدا، با نصب تابلویی، تصویر و دیگر مشخصات شهدا را نیز معرفی کرده است. #رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق @tmersad313
⇦• روضه و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس علیه السلام اجرا شده شبِ تاسوعا سال 1397 به نفسِ حاج میثم مطیعی✨ •┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈• @emame3vom •┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈• فقطعوا عليه‏ الطَريق و أَحاطوا به مِن كل جانب .. نزدیک به همین تعبیر برای برادرش هم هست، و أحاطوا به .. دورش رو گرفتن ، فاصله ها نزدیک تر شد، ریختند دور و برش، فَحارَبَهم .. شروع کرد جنگیدن ، جونی در بدن نداشت اما قول که داده بود!! .. انقدر بهش تیر و نیزه زدند عباس ضعیف شد .. اما می تاخت، دشمن رو کنار میزد، فجاءه سَهم فأصاب القربة ... یک وقت یه تیری آمد به مشک اصابت کرد .. و أريق ماؤها .. آب ریخت .. آبرو ریخت .. امان که مشک تهی آبروی من را ریخت من از خجالتِ لبهای تشنه آب شدم آقا، آقا تو شرمنده نباش، درمانده آب بود که بر خاک مانده بود/ سقا که از وظیفه ی خود دست برنداشت بمیرم برات، مادر برات بمیره، وقتی آب روی زمین ریخت عباس چه کرد؟! سر جاش ایستاد، با یه حالت سرگردونی ایستاد، بیچاره شدم، شرمنده شدم، آبروم جلو رباب رفت!! ای وای علی اصغر، صدای شما بچه ها هنوز تو گوش عباسه ای عمو آب چه شد ، دُر نایاب چه شد آب آب تشنگان زد آتشم، خجلت از سقاییِ خود میکشم کاش از اول نام من سقا نبود، یا در این دشتِ بلا دریا نبود اسب رو نگه داشت، نمیدونست چه کنه!! اما دشمنش میدونست، هدفِ ایستاده زدنش راحتتره، دقیق تره، مثل برادرش.. ثم جاءه سهم آخر.. یک تیر دیگه آمد، یه خصوصیت هایی داشت؛ فأصاب صدره تیر به سینه ی مبارکش اصابت کرد، فانقلب عن فرسه روی زمین افتاد، ای وای، بدون دست کسی که تنش پر از تیر است/ خدا کند زبلندی فقط زمین نخورد.. این تیر آخر خیلی اذیتش کرد، بدجوری زمین زدش، چرا؟ به سینه داشت تیری و زِ اسبش تا زمین افتاد دوباره تیر با شدت به قلب او فرو می رفت میدونید دست راست و چپش رو زدند، اما این همه ی ماجرا نبود، وقتی روی زمین افتاد و صاح إلى أخيه الحسين أدركني، به دادم برس! حسین آمد، فلما أتاه رآه صريعا وقتی آمد برادر رو افتاده دید، چه منظره ای دید حسین بن علی؟! وقتی برادر روبا اون حالت دید شروع کرد گریه کردن.. فقتلوه کذلک بین الفرات و السرادق، عباس رو بین فرات و خیمه ها کشتن، اما این همه ماجرا نبود!! و قطعوا یدیه و رجلیه حنقا علیه، از روی بغض و کینه دورش جمع شدند؛ ببین! وقتی عباس روی زمین افتاده، وقتی کشتنش، وقتی عباس جان داده، میگه و قطعوا یدیه و رجلیه؛ اگر من اشتباه میفهمم به من بگو.. یعنی چی؟!! یعنی این قطع کردن دست ها فرق میکنه، یعنی یکبار تو حرکت دست هاشو قطع کردند.. وقتی روی زمین افتاد دیگه دستِ جنگیدن نداشت! یعنی تا حسین برسه کفتارها اومدند جمع شدند دور بدنش؛ احتمالا اول غارتش کردند، زره رو یکی برداشت، کلاه خودِ شکسته رو یکی برداشت، یکی بیرق رو برد، یکی نیزه رو برد، یکی پیراهنش رو برد، برهنه ش کردند، نشستند بالای سرش شروع کردند به دریدن تنش؛ سر فرصت، بدون عجله، بدون جنگ! یک عده دست هاشو دوباره بریدند، قطعه قطعه کردند.. یک عده گفتند این چه پاهای رشیدی داره!! رفتند سراغ پاهاش!! آقا بریدند، قطعه قطعه کردند.. وقتی حسین این منظره رو دید؛ الآنَ اِنْكَسَرَ ظَهْرِي دیگه کمرمو شکست.. ____ ┄┅═✧❁۞══۞❁✧═┅┄
بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضهShab09Moharram1397[02]-2.mp3
زمان: حجم: 3.66M
#قسمت_پایانی روضه و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس علیه السلام اجرا شده شبِ تاسوعا سال 1397 به نفسِ حاج میثم مطیعی✨ •┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
زبان حال بی بی رقیه سلام الله علیها کتاب نخل میثم اللهم عجل لولیک الفرج بيت الاحزان مرا امشب صفا دادي، پدر با وصال خويش قلبم را شفا دادي، پدر ز آتش هجران تو يكشب نه هر سوختم خوش به من در كودكي درس وفا دادي، پدر خواستم تا در مدينه وصل ما حاصل شود حاجتم را گوشة ويران سرا، دادي، پدر در مناي عشق رفتي يا بقربانگاه خون جان خود را در ره جانان كجا دادي، پدر؟ بر عزاداران خود امشب به ويران سر زدي اجر نيكوئي به اين صاحب عزا دادي، پدر من در آغوش تو هر شب داشتم جا مرحبا خويش را امشب بدامانم تو جا دادي، پدر همره خود بر مرا، تا اهل عالم بنگرند دخترت را نيز در راه خدا دادي، پدر نظم «ميثم» بُرد دل از دوستان و شيعيان كز كرم او را تو طبع دلربا دادي، پدر
ای عمه جان برای تو خون گریه می کنم با یاد غصه های تو خون گریه می کنم داغ اسیری ات کمرم را شکسته است بستند، دست و پای تو خون گریه می کنم حتی خدا برای تو روضه بپا کند با روضهٔ خدای تو خون گریه می کنم اللهم عجل لولیک الفرج