.
#شور
#امام_علی
من از دشمن علی دارم برائت
حُب مرتضی بود ورود جنت
رحمت برحیدر و خاندان پاکش
لعنت بر مقدسات اهل سنت
خاندان مرتضی شهید میشه
اسم دشمن، ولی ناپدید میشه
پسر علی میشه حسین وحسن
توله ی معاویه یزید میشه
میزان علی علی، قرآن علی علی
رهبر علی علی، برتر علی علی
ساقی علی علی، ساغر علی علی
حق حق علی علی، حق حق علی علی
هرکس بین جنگ بت شکن نمیشه
هرشمعی لایق انجمن نمیشه
یوسف با تموم زیبائی که داره
خاک نعلین امام حسن نمیشه
از همه به غیر حیدر تو میادین
حضرت رسول ناامید میشه
پسر ابوالعجائب میشه عباس
توله ی معاویه یزید میشه
جنت علی علی، غیرت علی علی
شوکت علی علی، علی علی
راهم علی علی، شاهم علی علی
ماهم علی علی،علی علی
رهبر علی علی، دلبر علی علی
حیدر علی علی،ساقی علی علی
حق حق علی علی، حق حق علی علی
شعروسبک کربلائی محسن داداشی ✍
.👇
.
#زمینه
#اربعین
#میثم_مطیعی 🎤
پشت سر: مرقد مولا، روبرو: جاده و صحرا
بالخلف: مَرْقَد سَيِّدِنا (أمیرالمؤمنین) في المُقابِل: الطّريق والصَحْراء
بدرقه با خود حيدر پيش رو، حضرت زهرا
مُرافَقَة مع حيدر قُدُماً مع السَّيِّدَة الزَّهراء
اينجا هر كي هرچي داره نذر حسين كرده
الكُلُ هُنا يَفْدي بِكُلُ مايَمْلِك لِلحُسَين
هرستوني كه رد ميشيم سيل جوونمرده
كُلَّما مَرَرْنا مَن عَمودٍ نَرى سَيْلاً من الشَّبابِ الشَّهم
(يا حسين لبيكَ يا حسين لبيكَ يا حسين يابن الزهرا )
اومديم پاي پياده روز و شب، توو دل جاده
أَتَيْنا سَيْراً عَلى الأقدامِ ليلاً وَ نَهاراً في قَلبِ الطَريق
اومديم مولا ببينه شيعه مشتاقِ جهاده
أتَيْنا لِيَرى سَيِدَنا بأَنَّ الشيعَةَ مُشْتاقَةٌ للجِهاد
تا دم آخر مي مونيم پاي همين مكتب
وَ سَنَبْقى مُتَمَسّكينَ حتى النِّهايَةِ بِهذَه العَقيدَة
مرده باشه مگه شيعه، تنها بشه زينب
هَلْ ماتَوا الشيعَةَ لِيَتْرُكوا زَيْنَبَ وَحيدَة؟!
(يا حسين لبيكَ يا حسين لبيكَ يا حسين يابن الزهرا )
بِالنَّحيبِ والحَنينِ، حانَ يَومُ الأربَعينِ
با سوز و گريه روز اربعين فرارسيد
جِئْنا لكِن بِالمَدينَة تَنْتَظِر أُمُّ البَنينِ
ما آمديم اما ام البنين در مدينه چشم به راه است
جِئْنا مَشْياً حتَّى نُعْلِن أنّا عَلَى العَهْدِ
پياده آمديم تا اعلام كنيم كه همچنان بر عهد و پيمان خويشيم
نَنْتَقِم مِن كُلِّ طاغٍ يَوْماً مَعَ المَهْدي
و روزي همراه حضرت مهدي( عج) از همه ي طاغوت ها انتقام مي گيريم
(يا حسين لبيكَ يا حسين لبيكَ يا حسين يابن الزهرا )
نَحْنُ أصْحابُ الشَّهامَة صامِدون حتّى القِيامَة
ما صاحبان شهامت و شجاعتيم و تا قيامت استوار خواهيم بود
إنّا كُلٌّ كالمَسامير لانُبالي بالمَلامَة
مانند ميخ هايي هستيم كه به هيچ سرزنشي توجه نمي كند ( و ضربه ها فقط محكمترش خواهد كرد)
رُغْمَ أنْفِك يا تَكْفيري إنَّ الحُسَيْنَ يَبْقى
اي تكفيري! به كوري چشم تو حسين جاويدان است
نَجْعَلُ بِكَفِّ العَبّاس أيامَكُم سَوْداء
و ما با دست عباس، روزگار شما را سياه مي كنيم
(يا حسين لبيكَ يا حسين لبيكَ يا حسين يابن الزهرا )
شاعر: #محسن_رضوانی✍
👇
PTT-20220913-WA0015.opus
340K
زمزمه عاشقان اباعبدالله الحسین
حرمت خونه ی دله
دلی که گاهی غافله
عشق تو مثل ساحله
آدم کنارت کامله
حسین سفینة النجاة(2)
نام تو آرامش من
زیارتت خواهش من
حرمت آسایش من
روضه ها بارش من
حسین باب النجاة(2)
شب جمعه با صد نوا
شب جمعه تو کربلا
مادر تو خیر النسا
روضه میخونه هرکجا
بُنَّیَ قَتَلوک بُنَّیَ قَتَلوک(2)
لنگر ارض و سما
حیدر،علی، شیر خدا
نوحه گر خون خدا
میاد به سوی کربلا
بُنَّیَ ذَبَحُوک، بُنَّیَ ذَبَحُوک(2)
همه زدن به جاده
زن و مرد پای پیاده
سالم و از پا فتاده
عشقت به دل نشانده
حُبُّ الحُسین یَجْمعنا(2)
رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)
.
#زمینه
#اربعین
1️⃣بند اول
بعد عمری همراهمی
رفیق نیمه را شدی
من راهی اسارت
تو ساکن کربلا شدی
چهل روز شکستم
چهل روز بریدم
چهل روز ندیدی
که من چی کشیدم
حال و روزم تعریفی نداره
دل تنگم از تو گله داره
2️⃣بنددوم
چشم تو که دور دیدن
غرورم وشکستن
عصر ظهر عاشورا
دست زینبت رو بستن
نشد تا بمیرم
تو این غم برا تو
شنیدم رو نیزه
عزیزم صداتو
اخه من کجا و معجره پاره؟
دل تنگم از تو گله داره
3️⃣بندسوم
اومدم پیشت اما
صورت من کبوده
داغ قلب این خواهر
از محله ی یهوده
-
نپرس از رقیه
نشد تا بمونه
تا اسمت رو می برد
می خورد تازیونه
خدا واسه ی هیچکسی نیاره
دل تنگم از تو گله داره
#امام_حسین_علیه السلام
#آرمان_صائمی✍
#زمینه
#صفر_1401
#اربعین
.
.
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
#مثنوی
پیری زمین گیرم، صبوری ناخوش احوال
حس می کنم افتاده ام از شیب گودال
یادم نرفته ذوالجناح بی سوارت
یادم نرفته دختران بی قرارت
یادم نرفته سنگ بر آیینه ات خورد
یادم نرفته چکمه ای بر سینه ات خورد
یادم نرفته گریه ام سیلاب می شد
طفلی رقیه پابه پایم آب می شد
زهرا شدم، در تنگنا آتش گرفتم
من زودتر از خیمه ها آتش گرفتم
از کربلایت زخمی و بی بال رفتم
با چشم هایی تار از گودال رفتم
از حال و روزم بی خبر بودم برادر
با شمر و خولی همسفر بودم برادر
با دست خالی جنگ آن اغیار رفتم
با چادر خاکی سر بازار رفتم
زخم زبان از شهر پر نیرنگ خوردم
در کوفه از شاگردهایم سنگ خوردم
از ازدحام کوچه ها رنجید زینب
از هم محلی، کم محلی دید زینب
همسایه ای داغ دلم را تازه میکرد
چادر نمازم را سرش اندازه میکرد
خاکستر غم، بر سر من ریخت کوفه
خورشید را از شاخه ای آویخت کوفه
رفتم، برای ماندن اسلام رفتم
با آستینی پاره شهر شام رفتم
از خنده های ساربان رنجید زینب
آخر سرِ دروازه را هم دید زینب
از راه های سخت و بی برگشت رفتم
با دست هایی بسته پای طشت رفتم
پیراهنت را سوختم تا پس گرفتم
با خونِ دل عمامه ات را پس گرفتم
در قتلگاه غم، زمین گیرم برادر
دارم به قتل صبر می میرم برادر
#وحید_قاسمی✍
.