eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
9.5هزار ویدیو
1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام هادی علیه السلام شعر: حسین بیدگلی با نوای: امیر برومند دم به دم ضربانم، نام حضرت هادی گشته ورد زبانم، نام حضرت هادی بوده خط امانم، نام حضرت هادی ای حصن حصینم، مولا ای باب نجات دنیا ای کهف الوَری، یا هادی ای درمون دردای ما بی سامونمو تویی سامون من غرق دردمو تویی درمون من یه گوشه نکات، دوای دردمه ایشالا آقا، به فدای تو بشه جون من یا امیری، یا هادی __ سامرای تو آقا، از بهشت با صفا تر چهارمین علی هستی، مثل ساقی کوثر ای حقیقت عظمی، ای تو شافع محشر ای شور مناجات من ای روح عبادات من کعبه ی دلم سامرّاس ای قبله ی حاجات من توو صحن و سرا، ی ِ تو زانو زدم این بارم آقا، به شما روو زدم برای شفا، ی ِ همه نوکرا با مژه آقا، همه ی  صحنتو جارو زدم یا امیری، یا هادی 🎤 .
. ۱۴۰۲ واسه نفس گرفتن _تا خیمه برنگشته کمتر بهش بخندین _سنی ازش گذشته ماه حرامه.... رهاش کن؛  مگه نمی‌دونی امامه؟ ماه حرامه.... حسین زیر دست و پای ِ ازدحامه..... وقت اذونه همه بمونن ولی شمر نمونه .... وقت اذونه هرچی که خواهر تو میکشه از اونه.... ____ بی یار و بی پناهی _ ای سرپناه زینب تکیه زدی به نیزه _ ای تکیه گاه زینب کجای کاری خیمه قیامته حسبن... خبر نداری..... کجای کاری نبودی شمر ُ از تو خیمه در بیاری ..... بمیره زینب چجوری پیرهنت رو پس بگیره زینب؟ بمیره زینب انقده رو نزن به شمر....که دیره زینب _ این زندگی نمیاد _ دیگه به کار زینب جا مونده توی گودال  _ دار و ندار زینب چاره نمونده یه جای سالم رو تنت؛ آره نمونده چاره نمونده حتی برات یه پیرهنه پاره نمونده این همه شر شد چرا دعای زینب تو بی اثر شد این همه شر شد تو دست و پا زدی و شمر کلافه تر شد __کارگاه میرزامحمود بهجت (ره) به قلم : محمد مهدی حاجی پور 👇
Shab1_Shahadat_Hazrat_Roghayeh1402 (9).mp3
9.05M
| ماه حرامه رهاش کن بانوای|کربلایی مصطفی مروانی دوشنبه ۳۰ مرداد مـاه ۱۴۰۲
👆 ‍ علیه السلام امشب دوباره عالم ، شور عزا گرفته قلبم هوای رفتن ، تا سامرا گرفته شدم هوایی به عشقت شدم گدای سامرایی هادی مایی اسم تو  علیه  و مشکل گشایی شهید مسموم سلام هادی الامم امام مظلوم غریب محروم   یه عمریه بی گناه تو بودی محکوم امام هادی ، غریب آقام ۲ امام هادی تبعیدی غریبه ، در بین پادگانی دور از وطن اسیرِ ، غم های بیکرانی یه عمری غربت کشیدی به شونه هات بار مصیبت یه عمری محنت بودی تو با بچه هات بین اسارت غم بی امونه مادر داره  برا تو  روضه میخونه غم بی امونه کندن قبرتو جلو چشات تو خونه امام هادی ، غریب آقام ۲ امام هادی وقتی گریز روضت ، میشه مدینه و شام دیگه امون نمیده ، بارونه تند اشکام غم بی امونه کشوندن تا بزم می تو رو‌شبونه روضه بمونه بردنت ،  دس بسته ،  از توی خونه روضه همینه زنت که سیلی نخورد  ، ولی مدینه روضه همینه مدینه شکسته شد بازو و سینه مادرم ای وای ، مادر نیمه جون من ، مادرم ای وای   تو بزم میگسارا ، رفتی برات بمیرم حالا میخوام برای ، زینب زبون بگیرم بزم شرابو زن و دخترای بسته به طنابو بزم شرابو عقیله  و طعنه های بی حساب و چه بی امون زد با حرص رولبِ حسین با خیزرون زد چه بی امون زد به ناموس مرتضا  زخم زبون زد فکر حرم کن نگفتم کنیزی رو روضه رو جم  کن فکر حرم کن می گفت عمه فکری واسه معجرم  کن .
. السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بابای شیعه، گریه ی صبح و مساء بس است در سینه ی تو، آتش ِصبر و رضا بس است از خون ِچشم تو شده رنگین تمام دشت همواره درد و غصه ی بی انتها بس است گم گشته ایم، راه رسیدن به تو کجاست تا خیمه ات نبودن یک رهنما بس است قلب تو را شکسته گناهان شیعیان دیگر مقابل تو همیشه خطا بس است وقت عزای جدّ تو هادیست العجل عمری بدون تو شده برپا عزا بس است حقّش نبود خان ِصَعالیک سامرا هر روز و شب به جدّ تو ظلم و جفا بس است از دشمنان همیشه اهانت شنیده است بر هادی الائمه چنین ناسزا بس است او را عدو پیاده به بزم شراب برد صدها شکنجه دیده ولیّ خدا بس است بر شاه دین که باده تعارف نمی کنند بر جدّ تو جسارت یک بی حیا بس است در مجلس شراب دلش رفته سمت شام دائم گریز مجلس شام بلا بس است گفت ای یزید: عمه ی ما محتضر شده با خیزران زدن جلوی بچّه ها بس است علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) ✍ .
. بیا مهدی جان دلم آتیشه می سوزم از زهر جفا بیا خونخواهم دارم جون میدم توی غربت سامرا منم مظلومم چون شاه غدیر شدم عمری توی خونَم اسیر دیگه راحت شدم از غصه ها بیا زیر تابوتمو بگیر ای وای کشیدم محنت یارب اِنْتَقِم ای وای شنیدم تهمت یارب اِنْتَقِم ای وای امون از غربت یارب اِنْتَقِم اللهم عجل لولیک الفرج... 🌸🌸🌸🌸🌸 نبودی مهدی جلوی مردم دویدم توی کوچه ها چه جور می بردند با کلّی تحقیر شنیدم دائم ناسزا به من وقتی تو کوچه شد جفا دلم رفت بازار شام بلا یه مشته مست ملعون توی شام جسارت می کردند به عمه ها ای وای دیدن سرها رو روی نیزه ها ای وای شنیدن دائم سَبّ ِمرتضی ای وای می رقصیدند زنان بی حیا اللهم عجل لولیک الفرج... 🌸🌸🌸🌸🌸 نبودی مهدی تو بزم باده کشیدم من خیلی عذاب به من با خنده جسارت کردن تعارف می کردن شراب درسته دیدم داغ بی امون ولی اینجا ندیدم خیزرون نبودن اینجا نوامیس من نشد لب و دندونی غرق خون ای وای رقیّه لبهای پاره رو دید ای وای گریبانش رو عمّه ام درید ای وای شده گیسوی سکینه سپید اللهم عجل لولیک الفرج... علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)✍ .👇
. بیا مهدی جان دلم آتیشه می سوزم از زهر جفا بیا خونخواهم دارم جون میدم توی غربت سامرا منم مظلومم چون شاه غدیر شدم عمری توی خونَم اسیر دیگه راحت شدم از غصه ها بیا زیر تابوتمو بگیر ای وای کشیدم محنت یارب اِنْتَقِم ای وای شنیدم تهمت یارب اِنْتَقِم ای وای امون از غربت یارب اِنْتَقِم اللهم عجل لولیک الفرج... 🌸🌸🌸🌸🌸 نبودی مهدی جلوی مردم دویدم توی کوچه ها چه جور می بردند با کلّی تحقیر شنیدم دائم ناسزا به من وقتی تو کوچه شد جفا دلم رفت بازار شام بلا یه مشته مست ملعون توی شام جسارت می کردند به عمه ها ای وای دیدن سرها رو روی نیزه ها ای وای شنیدن دائم سَبّ ِمرتضی ای وای می رقصیدند زنان بی حیا اللهم عجل لولیک الفرج... 🌸🌸🌸🌸🌸 نبودی مهدی تو بزم باده کشیدم من خیلی عذاب به من با خنده جسارت کردن تعارف می کردن شراب درسته دیدم داغ بی امون ولی اینجا ندیدم خیزرون نبودن اینجا نوامیس من نشد لب و دندونی غرق خون ای وای رقیّه لبهای پاره رو دید ای وای گریبانش رو عمّه ام درید ای وای شده گیسوی سکینه سپید اللهم عجل لولیک الفرج... علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)✍ .👇
. علیه السلام ✍ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ تو آن نوری که فَهمی ابتدا و انتهایت را نمی‌‌فهمد، چنان‌که هیچ کس ذاتِ خدایت را گِل ما موم شد در دست‌هایت لحظه‌ی خِلقت همان دَم که عطا کردند خاکِ سامرایت را چراغِ راه می‌خواهم، سری از سجده‌ات بردار قیامی کن ببینم روی مصباح‌ُالهُدایت را صراط‌َالمستقیم از دور نورِ سایه‌ات را دید میان نقشه‌اش انداخت نقشِ ردّ پایت را تویی که می‌شنیدی از سکوتِ سنگ، آهش را کسی نشنید کوهِ بغضْ‌ بر دوشِ صدایت را تو را بُردند از غربت به غربت، این چه تبعیدی‌ست؟ عوض کردند شکلِ ظاهرِ ماتم‌سرایت را به زَعم دشمنان، درّندگان هم دشمنت بودند قفس دیدی، در آغوشت کشیدی دوست‌هایت را گواهی می‌دهد چشمانِ خیسِ آیه‌ی تطهیر به بزم روضه‌‌های شام، وا کردند پایت را از این غربت سفر کردی به عرش چادری خاکی همان چادر که برپا کرد در جنّت عزایت را به اجدادِ غریبت اقتدا کن، "فَابکِ لِلمَظلوم" بخوان با مادرِ خود روضه‌های کربلایت را .
. در زمان حکومت متوکل عباسی، زنی ادعا کرد که حضرت زینب(سلام الله علیها) است! متوکل به او گفت : ♦️تو زن جوانی هستی و از زمان حضرت رسول اکرم(ص) سالیانی گذشته است.  آن زن گفت : ♦️حضرت رسول اکرم(ص) دستش را بر بدن من کشیده است و از خداوند خواسته که هر چهل سال جوانی ام را به من برگرداند و من این مطلب را تا به حال برای مردم اظهار نکردم. اما اکنون احتیاج مرا واداشت که خود را به مردم معرفی کنم. در این هنگام؛ متوکل عباسی پسران ابی طالب(ع) و فرزندان عباس بن عبدالمطلب و قریش را خواست و با آنان مشورت کرد. آنان گفتند : در فلان تاریخ، زینب کبری(س) دختر حضرت فاطمه(س) وفات یافته است. ولی آن زن به می گفت : ♦️روايت دروغى است که از خودشان ساخته‌اند! من از نظر مردم پنهان بوده‌ام و كسى از مرگ و زندگى من اطلاعی نداشته است. متوکل به آنان گفت : ♦️غير از اين روايت دليل ديگرى داريد كه اين زن را مغلوب كنيد؟ آنان گفتند : خیر! متوکل گفت : من از جدم عباس بيزار باشم اگر او را مانع از ادعايش شوم مگر با دليل! آنان گفتند : ♦️ابن الرضا[امام هادى(ع)] را احضار كن تا شايد او دليل ديگرى غير از اين روايت داشته باشد. متوکل شخصی را پى امام هادی(ع) فرستاد و جريان آن زن را برايش نقل كرد. امام هادی(ع) فرمود : ♦️دروغ مى‌گويد! حضرت زينب(س) در فلان ماه و فلان روز از دنيا رفته است. متوکل گفت : اينها نيز همين روايت را نقل كردند ولى من قسم ياد كرده‌ام كه مانع ادعايش نشوم مگر با دليل! امام(ع) فرمود : ♦️چيز مهمى نيست! دليلى بياورم كه او را ملزم نمايد و ديگران نيز بپذيرند. متوکل گفت : آن دلیل چیست؟ امام(ع) فرمود : ♦️گوشت فرزندان فاطمه(س) بر درندگان حرام است، او را وارد گودال درندگان كن اگر از فرزندان فاطمه(س) باشد درندگان با او كارى ندارند. متوکل رو به زن کرد و گفت : چه می گویی؟ زن گفت : ♦️او قصد کشتن من را دارد و قبول نکرد! امام هادی(ع) فرمود : ♦️اينجا از فرزندان امام حسن(ع) و امام حسين(ع) زيادند،هر كدام را مايلى پيش درندگان بفرست. در اين هنگام، رنگ از چهره همه حضار پريد. سپس برخی از مبغضین امام هادی(ع) به متوکل گفتند : ♦️او مى‌خواهد ديگرى را با حيله به چنگ درندگان اندازد! چرا خودش نمی رود؟ متوكل نيز با اين پيشنهاد اظهار تمايل كرد، چون ميل داشت بدين وسيله امام هادی(ع) از بين برود، بى‌آنكه او در خونش دخالت كرده باشد. پس متوکل خطاب به امام هادی(ع) گفت : ♦️ای ابالحسن(ع)! چرا خودتان نمی رويد؟ امام هادی(ع) فرمود : ♦️اگر شما مايل باشيد، مي روم! متوکل گفت : این کار را انجام دهید. در این هنگام نردبانی آوردند و راه وارد شدن به محل شیران که تعدادشان شش عدد بود، گشودند و امام هادی(ع) پایین رفت. ♦️هنگامی گه امام هادی(ع) داخل شد، ميان شيرها نشست، آنها اطراف امام(ع) را گرفتند و دست‌هاى خود را روى زمين پهن كرده و سر بر روى دست خويش نهادند. امام(ع) دست بر سر يكايك آنها كشيد و به هر كدام اشاره مى‌نمود كه فاصله بگيرد و كنار برود. و شيرها به جانبى كه امام(ع) دستور داده بود رفتند و در مقابل امام(ع) ايستادند. در این هنگام وزیر متوکل به متوکل گفت : ♦️اين كار بر ضرر تو است، بگو قبل از اينكه جريان منتشر گردد از آنجا خارج شود. متوکل سراسیمه گفت : ♦️ما نظر بدى در باره شما نداشتيم، منظورمان اين بود كه فرمايش شما ثابت شود اكنون خوب است بالا بيائيد. ♦️امام(ع) از جاى حركت كرد و نزديك نردبان آمد و شيرها اطرافش را گرفتند و خود را به لباسهاى ايشان مي ماليدند. همين كه پاى بر اولين پله نردبان گذاشت اشاره كرد برگرديد و همه رفتند و ايشان بالا آمد و فرمود : ♦️هر كسى مدعى است فرزند فاطمه(س) است، ميان اين درنده‌ها برود. متوکل به آن زن گفت : پایین برو! آن زن شروع به التماس نموده و گفت : ♦️به خاطر خدا به من رحم کنید! من به دروغ گفتم! من دختر فلان كس هستم و شدت از فقر و تنگدستى اين ادعا را كردم. سپس متوکل دستور داد که آن زن را در ميان درندگان ( ها) بیاندازند که در این هنگام با درخواست مادر متوکل، آن زن را بخشیدند.(۱) 📚منبع : ۱)بحارالانوار مجلسی، ج۵۰، ص۱۴۹، ح۳۵ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علیه السلام سید محمد رضا نوشه ور 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ روضه ای که حالمو میکنه خراب اینه که بردن آقامو بزم شراب تصوری که میده نوکرو عذاب اینه که بردن آقامو بزم شراب یاد روضه های تو شام بلا / قاتل اصلی مولای منه یاد اون سه ساله که با ناله گفت: / نزنید این سر بابای منه میخونه - زیر لب هر شب // ای وای از - عمه جان زینب ۲ مولانا یا امام هادی ۴ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ اجرای 👇 نیمه شبی توو خونت اومدن ولی میسوخت دلت به حال غربت علی میخوندی زیر لب فقط سینجلی میسوخت دلت به حال غربت علی وقتی میکشوندنت توو کوچه ها / بودی یاد صورتی که شد کبود میکشه حیدر و این خاطره ها / یاد دیوار و در و آتیش و دود میخونه - زیر لب مولا // ای وای از مادرم زهرا ۲ مولانا یا امام هادی ۴ .👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مداحی حماسی مهدی رسولی در حمایت از یمنی‌ها بلاست که سر دشمن دمادم می‌بارد دمارشان را دارد یمن درمی‌آرد ┄┅┅❅🇵🇸 🇵🇸 🇵🇸 ❅┅┅┄ https://eitaa.com/madahanpirbakran
. سامرا پر از شور و اشک و سوز و آهه پرچم روی گنبد و ببین سیاهه با دلت نگاه کن مسیر سامرا رو زائر که واسه عرض ادب تو راهه پیچیده ذکر وااماما توو صحن و سرای حضرت هادی ایشالا روزیمون بشه آخر بشیم فدای حضرت هادی مسموم وااماما مظلوم وااماما از اول توی سینه بذر کینه کاشتن حرمت امام ما رو نگه نداشتن ارث مادریه امام هادی این شد توی حریمش بی اجازه پا گذاشتن توو روضه آقا دیگه حرف از و رکل الباب برجله نیست هجوم آوردن توو خونش اما صحبت میخ و گل و غنچه نیست مسموم وااماما مظلوم وااماما آفتاب عمرش اگر چه روی بامه زهر کینه به درد و غصه ش التیامه غریبیش مثه اول مظلومه اما روضه هاش مثه روضه های تلخ شامه خان صعالیک بردنش اما اینجا کجا دروازه ساعات بساط میگساری میچیدن برا ورود عمه سادات مسموم وااماما مظلوم وااماما نیمه شب توو کوچه پیاده با عذاب رفت ناسزا شنید و با طعنه و عتاب رفت جا داره از این مصیبت همه بمیریم حجت خدا بین مجلس شراب رفت اسیر تاریکی و ظلمت شد کسی که مهر و ماهه پابوسش مصیبتش عظیمه اما شکر تو بزم می نرفته ناموسش مسموم وااماما مظلوم وااماما ✍️ .👇
. علیه السلام ✍️ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ تو آن نوری که فَهمی ابتدا و انتهایت را نمی‌‌فهمد، چنان‌که هیچ کس ذاتِ خدایت را گِل ما موم شد در دست‌هایت لحظه‌ی خِلقت همان دَم که عطا کردند خاکِ سامرایت را چراغِ راه می‌خواهم، سری از سجده‌ات بردار قیامی کن ببینم روی مصباح‌ُالهُدایت را صراط‌َالمستقیم از دور نورِ سایه‌ات را دید میان نقشه‌اش انداخت نقشِ ردّ پایت را تویی که می‌شنیدی از سکوتِ سنگ، آهش را کسی نشنید کوهِ بغضْ‌ بر دوشِ صدایت را تو را بُردند از غربت به غربت، این چه تبعیدی‌ست؟ عوض کردند شکلِ ظاهرِ ماتم‌سرایت را به زَعم دشمنان، درّندگان هم دشمنت بودند قفس دیدی، در آغوشت کشیدی دوست‌هایت را گواهی می‌دهد چشمانِ خیسِ آیه‌ی تطهیر به بزم روضه‌‌های شام، وا کردند پایت را از این غربت سفر کردی به عرش چادری خاکی همان چادر که برپا کرد در جنّت عزایت را به اجدادِ غریبت اقتدا کن، "فَابکِ لِلمَظلوم" بخوان با مادرِ خود روضه‌های کربلایت را .
. نخل ولایت ، بازم ثمر داده تو آسمونا ، فرشته سر داده خونه سلطان ، نور علی نوره خدا به آقام ، یه گل پسر داده جبرئیل توی عرش میکنه زمزمه سلام الله علی جوادالأئمه سلام الله علی جوادالأئمه چه روی ماهی ، چه طلعتی داره تو صورتش چه ، ملاحتی داره از همین حالا ، معلومه از چشماش شبیه باباش ،چه رأفتي داره هرچی از خوبیاش بگم بازم کمه سلام الله علی جوادالأئمه تو جود و بخشش ، کسی ازش سر نیست ناامید هیچ کس ، رفته از این در نیست با گریه امشب ، امام رضا فرمود که مولود از این ، با برکت تر نیست حیف عمرش کمه شبیه فاطمه سلام الله علی جوادالأئمه خوش آنکه امشب ، به شور و شین باشد زائر آقا ی کاظمین باشد خوش آنکه شام ولادت اصغر کنار شش گوشه حسین باشد دست بر سینه گوید به اشک دوعین السلام علی علی بن الحسین خونه ارباب ، چه محشری برپاس خنده رولبها ی زینب کبراس ماه و ستاره ، دیدنیه امشب وقتی که اصغر ، تو بغل سقاس پیچیده این ندا میون عالمین السلام علی علی بن الحسین ✍️ .👇
. در زمان حکومت متوکل عباسی، زنی ادعا کرد که حضرت زینب(سلام الله علیها) است! متوکل به او گفت : ♦️تو زن جوانی هستی و از زمان حضرت رسول اکرم(ص) سالیانی گذشته است. آن زن گفت : ♦️حضرت رسول اکرم(ص) دستش را بر بدن من کشیده است و از خداوند خواسته که هر چهل سال جوانی ام را به من برگرداند و من این مطلب را تا به حال برای مردم اظهار نکردم. اما اکنون احتیاج مرا واداشت که خود را به مردم معرفی کنم. در این هنگام؛ متوکل عباسی پسران ابی طالب(ع) و فرزندان عباس بن عبدالمطلب و قریش را خواست و با آنان مشورت کرد. آنان گفتند : در فلان تاریخ، زینب کبری(س) دختر حضرت فاطمه(س) وفات یافته است. ولی آن زن به می گفت : ♦️روايت دروغى است که از خودشان ساخته‌اند! من از نظر مردم پنهان بوده‌ام و كسى از مرگ و زندگى من اطلاعی نداشته است. متوکل به آنان گفت : ♦️غير از اين روايت دليل ديگرى داريد كه اين زن را مغلوب كنيد؟ آنان گفتند : خیر! متوکل گفت : من از جدم عباس بيزار باشم اگر او را مانع از ادعايش شوم مگر با دليل! آنان گفتند : ♦️ابن الرضا[امام هادى(ع)] را احضار كن تا شايد او دليل ديگرى غير از اين روايت داشته باشد. متوکل شخصی را پى امام هادی(ع) فرستاد و جريان آن زن را برايش نقل كرد. امام هادی(ع) فرمود : ♦️دروغ مى‌گويد! حضرت زينب(س) در فلان ماه و فلان روز از دنيا رفته است. متوکل گفت : اينها نيز همين روايت را نقل كردند ولى من قسم ياد كرده‌ام كه مانع ادعايش نشوم مگر با دليل! امام(ع) فرمود : ♦️چيز مهمى نيست! دليلى بياورم كه او را ملزم نمايد و ديگران نيز بپذيرند. متوکل گفت : آن دلیل چیست؟ امام(ع) فرمود : ♦️گوشت فرزندان فاطمه(س) بر درندگان حرام است، او را وارد گودال درندگان كن اگر از فرزندان فاطمه(س) باشد درندگان با او كارى ندارند. متوکل رو به زن کرد و گفت : چه می گویی؟ زن گفت : ♦️او قصد کشتن من را دارد و قبول نکرد! امام هادی(ع) فرمود : ♦️اينجا از فرزندان امام حسن(ع) و امام حسين(ع) زيادند،هر كدام را مايلى پيش درندگان بفرست. در اين هنگام، رنگ از چهره همه حضار پريد. سپس برخی از مبغضین امام هادی(ع) به متوکل گفتند : ♦️او مى‌خواهد ديگرى را با حيله به چنگ درندگان اندازد! چرا خودش نمی رود؟ متوكل نيز با اين پيشنهاد اظهار تمايل كرد، چون ميل داشت بدين وسيله امام هادی(ع) از بين برود، بى‌آنكه او در خونش دخالت كرده باشد. پس متوکل خطاب به امام هادی(ع) گفت : ♦️ای ابالحسن(ع)! چرا خودتان نمی رويد؟ امام هادی(ع) فرمود : ♦️اگر شما مايل باشيد، مي روم! متوکل گفت : این کار را انجام دهید. در این هنگام نردبانی آوردند و راه وارد شدن به محل شیران که تعدادشان شش عدد بود، گشودند و امام هادی(ع) پایین رفت. ♦️هنگامی گه امام هادی(ع) داخل شد، ميان شيرها نشست، آنها اطراف امام(ع) را گرفتند و دست‌هاى خود را روى زمين پهن كرده و سر بر روى دست خويش نهادند. امام(ع) دست بر سر يكايك آنها كشيد و به هر كدام اشاره مى‌نمود كه فاصله بگيرد و كنار برود. و شيرها به جانبى كه امام(ع) دستور داده بود رفتند و در مقابل امام(ع) ايستادند. در این هنگام وزیر متوکل به متوکل گفت : ♦️اين كار بر ضرر تو است، بگو قبل از اينكه جريان منتشر گردد از آنجا خارج شود. متوکل سراسیمه گفت : ♦️ما نظر بدى در باره شما نداشتيم، منظورمان اين بود كه فرمايش شما ثابت شود اكنون خوب است بالا بيائيد. ♦️امام(ع) از جاى حركت كرد و نزديك نردبان آمد و شيرها اطرافش را گرفتند و خود را به لباسهاى ايشان مي ماليدند. همين كه پاى بر اولين پله نردبان گذاشت اشاره كرد برگرديد و همه رفتند و ايشان بالا آمد و فرمود : ♦️هر كسى مدعى است فرزند فاطمه(س) است، ميان اين درنده‌ها برود. متوکل به آن زن گفت : پایین برو! آن زن شروع به التماس نموده و گفت : ♦️به خاطر خدا به من رحم کنید! من به دروغ گفتم! من دختر فلان كس هستم و شدت از فقر و تنگدستى اين ادعا را كردم. سپس متوکل دستور داد که آن زن را در ميان درندگان ( ها) بیاندازند که در این هنگام با درخواست مادر متوکل، آن زن را بخشیدند.(۱) 📚منبع : ۱)بحارالانوار مجلسی، ج۵۰، ص۱۴۹، ح۳۵ .
. رب صل علی محمد ، محمد و آل محمد از تبار کوثر امشب نور دیگر جلوه گر شد پاره ی جسم پیمبر ، ضامن آهو پدر شد جهان گلشن شده زلبخند رضا چه پر برکت شده ز فرزند رضا رب صل ....... جواد ابن الرضا....... ....... از قدومش در جنان نهر رجب شیرو شکر شد رو سپید از این قمر ، شیرین زنام این پسر شد کتاب حسن او بهشت مردم است که این نور دل امام هشتم است رب صل...... جواد ابن الرضا.... ...... هر سحر کوبم درت را، دست خالی،چون نسیمی من گدای کاظمین و تو کریم ابن کریمی دلم پر میزند سوی باب المراد شب عید کریم شب جشن جواد رب صل....... جواد ابن الرضا..... .... ✍️ .👇