.
#واحد
#شب_دهم_محرم
شب آخر شد و چشمان حرم گریان است
سینه ی کرب و بلا از تب غم سوزان است
امشب آرامش قبل از سحرِ طوفان است
آسمان در دل این صاعقه سرگردان است
امشبی را شَه دین در حرمش مهمان است
خیمه ها غرق مناجات و دعای سحرند
همه آماده ی وصل همه فکر سفرند
همه لبرز شهادت همه مرد خطرند
قلب تاریخ از این زمزمه ها لرزان است
امشبی را شَه دین در حرمش مهمان است
ترس افتاده به جان و دل دشمن امشب
غیر وحشت چه شود حاصل دشمن امشب
اشک مظلوم شود قاتل دشمن امشب
شب احرام حسین است و شب پیمان است
امشبی را شَه دین در حرمش مهمان است
پسر فاطمه دیده ست پریشان ها را
جمع کرده زِ روی خاک مغیلان ها را
بین تاریکی شب خار بیابان ها را
چه کند راه فرار همه ی طفلان است
امشبی را شَه دین در حرمش مهمان است
پاسبان حرم عباس یل بی بدل است
صوت قرآن علی اکبر عجب بی مَثَل است
یک طرف قاسم و عبدالله و بحث عسل است
لای لایی رباب است که جان سوزان است
امشبی را شَه دین در حرمش مهمان است
این فرات است که بر سینه و سر میکوبد
شور آب است که بر زخم جگر میکوبد
بغض مشک است که بر دیده ی تَر میکوبد
قطره ای آب به اصغر به خدا درمان است
امشبی را شَه دین در حرمش مهمان است
ناله ی کیست دل واقعه را لرزانده
خیمه را آتش تنهایی او سوزانده
روضه را پیشتر از حادثه گویا خوانده
زینب است اینکه غمش در دل غم پنهان است
امشبی را شَه دین در حرمش مهمان است
تیغ ها منتظر بوسه به دست سقا
نیزه ها در هوس پیکر اِرباً اِربا
تیرها تشنه ی زخمی شدن خون خدا
کربلا از غم فردای خودش حیران است
امشبی را شَه دین در حرمش مهمان است
ساربان در طمع غارت انگشترها
شمر در فکر رسیدن به مطاع سرها
حرمله منتظر داغ دل مادرها
فکر خولی همه درگیر تنور و نان است
امشبی را شَه دین در حرمش مهمان است
قتلگاه است که فردا پُره خون خواهد شد
پسر فاطمه از اسب نگون خواهد شد
خیمه ها غارت و بی سقف و ستون خواهد شد
غربت کرب و بلا قصه ی بی پایان است
امشبی را شَه دین در حرمش مهمان است
شاعر : #جابر_عابدی✍
#امام_حسین
#شب_عاشورا
#محرم
#واحد
.
.
#امام_حسین
اسیر عشقم و افتاده بر شما کارم
به یک نگاه تو ای مهربان گرفتارم
نفس بده هوس کربلاست در سر من
ز هر چه غیر هوای تو زار و بیزارم
سپرده ام دل خود را به نم نم باران
من از تب شب جمعه دوباره می بارم
دوای درد مریض تو جز زیارت نیست
ببر مرا که خرابم ببر که بیمارم
تصور حرمت موقع غروب و اذان
گرفته صبر و قرارم گرفته اقرارم
سلام بر لب عطشان و زخمی ات ارباب
برای بردن نامت ببین عطش دارم
هنوز هم که هنوز است زیر دین توام
هنوز هم به تو و لطف تو بدهکارم
گذشتی از زن و فرزند خود حسین غریب
ز خون حنجر سرخ تو آبرودارم
عزیز فاطمه بالای نیزه جایت نیست
چقدر غصه ی این نیزه داد آزارم
به این بهانه کشاندند کاروان تا شام
همیشه سوخته از روضه های بازارم
فدای زینب کبری که در چهل منزل
کشید بار غم و گفت، نذر دلدارم
#شب_جمعه
#جابر_عابدی #صابر ✍
.