eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
2.9هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
8.6هزار ویدیو
993 فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
. تا که کهف الورای این کشور مملکت های مشهد و قم شد کلب اصحاب کهف، این شاعر پی نیکان گرفت و مردم شد مثل سلمان نگشته ام منّا طینت ما ولیک منهم شد کام تلخم همیشه نزد شما رطب خاصه ی پیارم شد تا که صاحب کرم شما باشید ابر هم در پیِ ترحم شد خوش به احوال کودکی هایم چون که در صحن این حرم گم شد گم شدم وقت دیدن گنبد گریه ام رفت و یک تبسم شد جامعه خوانده ام که فهمیدم منشا هرچه خیر انتم شد با رضاکم اگر خدا بخشید حال ما رضی الله عنهم شد اهل حقِّ خدا شما هستید که حساب جهان علیکم شد هر دمی نامتان به گوش رسید دلمان غرق در تلاطم شد مادری هستم و نمود حرم قبر دخت امام هفتم شد خاک پای قدوم زوارت سرمه شد یا گِلِ تیمم شد حق ما نیست دوری از حرمت شکر ما حق این تقدم شد "ما گدایان ملک سلطانیم" مزد ما هم لئن شکرتم شد حتم دارم که درب هشتِ بهشت رو به قبر امام هشتم شد خوش به آن کفتری که گرد شما روزی اش چند دانه گندم شد ✍ 1402/03/03 ، میلاد با سعادت (س)  و آقا الرضا (ع) مبارک باد .
. دوباره بوی بلا و ستم رسد به مشام رسید قافله بر شهر شب به قریه ی شام قبیله ای که غمش بی حد است و اندازه اسیر مانده به صحرا به پشت دروازه چه ظلم ها که نشد بر تبار یاسین ها نشسته قافله در انتظار آذین ها قلم چگونه نویسد  ز حال و روز  ذوات چو گشت وارد این شهر از درِ ساعات ز بامها همه سنگی به دست هر شخص است کنار قافله دشمن به شادی و رقص است کشیده کارِ به خون خفتگان آل علی (ع) که راسشان شده بر نی به دست هر دغلی پلید ها سر شه را نشانه می کردند و سنگ جانب سرها روانه می کردند به دستهای امام و ذوات سلسله هاست نمک به زخم همه خنده ها و هلهله هاست مخدرات حرم بین هیزها  واویل بس است زخم زبان بر عزیز ها  واویل کسی که قدر شناسد ز عترت اینجا نیست؟ کسی نبود بگوید که غیرت اینجا نیست؟ حرامیان بروید از کجاوه دور شوید ز  گرد ناقه ی ناموس حق کنار روید چقدر اهل ستم در شکنجه استادند که از گذار جهودانشان گذر دادند امان ز جور جسوران و از جنایتها مسیر ، کوته، اما گذشته ساعتها چه سر زد است از  این مردمان هرزه ی پست که راس شاه به دروازه چشم خود را بست فدای راس شه و آیه های قرآنش خدا کند نخورد خیزران به دندانش منافقان که قسم بر کتاب می خوردند کنار راس طهورش شراب می خوردند امان ز حال بد اهل بیت پاک امام تمام شهر تباه است چون خرابه ی شام ز چشمهای همه، شام، گریه می خواهد خرابه نیز از آنها رقیه (س) می خواهد بمیرم از  غم  زین العباد (ع) زین ایام سه مرتبه ز غمش با اشاره گفت: الشام 1402/05/27 اول 1445 .
.. اربعین عشق آسمان شب شده در  ماتم مهر و ماه است داغ هفتاد و دو گل فاجعه ای جانکاه است کاروان اسرای علوی در  راه است زنگ این قافله انگار صدایش آه است کاروان آمد و بر کرببلا حاضر شد "روز هجران و شب فرقت یار آخر شد" عطر برسد لیک نه از پیراهن اثری نیست از او غیر مزاری به وطن چو لگدمال شد از سمّ ستور دشمن عطر سیب است که پیچیده در این دشت محن وطن شاه همین بایر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد بهر دلسوختگان مرقد دلداری هست "گرچه گل نیست ولی صحنه ی گلزاری هست" درد دل در دل هر سوخته طوماری هست گرچه آن روز نشد، وقت عزاداری هست قلم از وصف غم اهل حرم قاصر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد یاد آن گل که بر او تیغ و سنان بود که ریخت چشمها چشمه شد و  اشک روان بود که ریخت از شترها به زمین  خیل زنان بود که ریخت فصل پاییز  شد و  برگ خزان بود که ریخت مجلس روضه ی بر خون خدا دایر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد این رباب است که گشته لغتش وای حسین ذکر او بود علی مرثیتش وای حسین گاه می گفت علی وای وای حسین اصغرم از عطش افتاده به غش وای حسین کودکم در دم آخر به پدر ناصر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد داغها تازه شد و هیئت غم گشت به پا آن یکی گفت پدر آن دگری گفت اخا آن یکی گفت ببین قامت من گشته دوتا آن یکی رفت به دنبال مزار سقا اربعین بود و حرم معتکف حائر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد در کنارش زینب (س) با الفِ دال نشست یاد آن روز که در پهنه ی گودال نشست اربعین، غم به دلش مثل چهل سال نشست کوه صبر است نیفتاد ز پا، حال نشست گر چهل روز بر این موج بلا صابر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد یادش آمد که در آن روز عذابش دادند آب می خواست که با تیر جوابش دادند با دم کودک شش ماهه خضابش دادند تشنه لب بود که با خنجر، آبش دادند از بلندای حرم قائله را ناظر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد چه سخنها است که با جان برادر دارد تن بی سر خبر از غصه ی خواهر دارد؟ گریه ها کرد از این خاک که بر سر دارد دید قبرش اثر از گریه ی مادر دارد هر شب جمعه بر او فاطمه (س) هم زائر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد آسمانها و زمین از غم وتر الموتور تا ابد اشک بریزند بر این قبه ی نور لحظه هامان شده هر روز چو یوم عاشور سوخت از آتش او هرکه از او کرد عبور کاتبی از حرمش کرد گذر، شاعر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد ✍ 1402/06/15 .
. یا (ع) به همره دل من که، به یار اندیشید قلم برای نوشتن ز  وصف او کوشید دم شهادت سلطان دین رضا (ع) ، جانم گداخت، سوخت دلم، تا تغزلی جوشید فغان که روز خراسان شب است، شمس شموس عبا گرفته به سر یا نهان شده خورشید؟ و یا به پنجره ی رافتش خدای جهان پس از غروب امام رئوف پرده کشید؟ ز ماتم گل رخسار اغرب الغرباء زمین و ارض خدا جامه ی سیه پوشید چشانده بود به عالم ز مهر خویش ولی رضا (ع)  به حکم قضا زهر تلخ را نوشید به راه منزل خود می نشست و بر می خواست فغان که خم شده سرو قدِ امامِ رشید رواست در غم او بر حسین (ع) گریه کنیم به یاد روضه ی اشکی که او به ما بخشید به یاد روضه ی یابن شبیب او باید به سر زد و ز غمش گریه کرد و ناله کشید نوشته اند  که خیل زنان نوغانی به جسم اطهر آقا گلاب و گل  پاشید ولی به کرببلا گل نبود خنجر بود گلاب بود ولی گریه های مادر بود چه کربلا که به هر لحظه ای بلیّه رسید صدای خواهری از تلّ زینبیه رسید چو دید تیغ، به دستان جانیان ای وای چو دید سنگ به دست حرامیان ای وای چو دید جسم برادر به خاک و خون افتاد گذشت کار و گذارش به شمر دون افتاد چو دید جسم اخا را مقطع الاعضاء چو دید نور خدا را مرملٌ به دماء چو دید نیزه به نیزه رسید بر گودال چو دید جسم برادر به اسب شد پامال میان نیزه و شمشیر و سنگ و آتش و دود طنین ناله ی امن یجیب زینب بود ذبیح را چه کسی دیده است؟ تشنه کجا سر از  قفا که جدا کرده است؟ دشنه کجا که دیده است چنین قاتلان کینه کجا نفس نفس زدنِ نفس مطمئنه کجا که دیده است که خون خدا غریب شود که دیده وجه خدا، خَدُّه تریب شود شنیده اید که ناموس حق اسیر شود؟ کسی شنیده به روزی عقیله پیر شود؟ که دیده داغ کسی لحظه لحظه تازه شود؟ که دیده راس چراغ هدی به نیزه شود؟ به یاد او دل عالم همیشه عاشوراست محرم است همیشه، عزای او  برپاست 1402/06/24 ایام .
. سلام_الله_علیها اگرچه حرف دل و دلنواز  یا زهرا (س) است خلاصه مرثیه ی جانگداز یا زهرا (س) است برای لیله مسما،  برای کوثر  نام برای لفظِ  علی (ع)  ،هم تراز، یا زهرا (س) است گذشت سال به سال و نگشته است عیان هنوز جمله ی پر رمز و راز ، یا زهرا (س) است زمین خانه ی او چون ستاره در عرش است شکوه جلوه ی راز و نیاز ، یا زهرا (س) است به قله های عفاف و حجاب و حجب و حیا همیشه پرچم در اهتزاز یا زهرا (س) است مدد ز هرکه گرفت هرکسی خودش داند برای شیعه ی  او امتیاز یا زهرا (ع) است بگو به هرکه گرفتار شد همین سِر را که استغاثه ی اول طراز ، یا زهرا (س) است اگر شکسته دلی غم مخور که در عالم برای هر  گره ای ، چاره ساز یا زهرا (س) است برای گریه به ارباب ، هر شب جمعه به اذن حضرت مادر، جواز ، یا زهرا (س) است به کوچه فاطمه (س) یابن الحسن  به لب دارد و ذکر فارس مُلک حجاز، یا زهرا (س) است بلی کتیبه ی سربند جبهه ی شهدا نوشته ی به ابد برفراز ، یا زهرا (س) است دوباره صحنه ی  بیت_المقدس است امروز و  رمز این عملیٌات ، باز یا زهرا (س) است ✍ 1402/08/17 .
. ماه آسمانم می رود ای مرگ با من بد مکن کارام جانم می رود دلدار ، با دل  می رود یا دلستانم می رود از آتش هجران او هر روز و هر شب شعله ها در پوست و در گوشت و در استخوانم می رود من باغبان باغ و از طوفان و بوران بلا یاس به خون  بنشسته ی در آستانم می رود هرکس نداند از چه بابت از غم زهرای من چون سیل اشکم شد روان، روح و روانم می رود زهرا (س) نشان و حجت من بود بر مظلومی ام اما  کنون یار غریب بی نشانم می رود داغ جگرسوزش چنان افتاده بر جانم کز آن هر لحظه آه و دود و افغان بر زبانم می‌رود تاریک شد کاشانه ام ، شب گشت روزِ خانه ام آه ای فلک فریاد،  ماه آسمانم می‌رود گفتم که لب بر آستین گیرند طفلانم ولی در وقت غسل زخمها از کف عنانم می رود با کاروانی از ملائک می شود تشییع او من ماندم و زهرای من با کاروانم می رود " " ✍ 1402/09/25 .
. دعای توست سریع الاجابة یا مهدی بیا که تکیه دهد بر تو کعبه یا مهدی به یاد کوچه و روز دوشنبه یا مهدی بخوان تو روضه میان خطابه یا مهدی بخوان تو روضه، دگر اشک ریختن با ما تو شمع روضه بیافروز، سوختن با ما به ابرها نظرِ انتظار کافی نیست؟ وصال، بهتر از این حال و شعر بافی نیست؟ ندیدن رخ تو بیش از این اضافی نیست؟ بگو چه چاره کنم که مرا کلافی نیست بیا که نیست مرا گر بضاعتی مُزجاه به سرمه دان دلم هست، صدهزاران آه بیا که در پی گنج نهانِ اسراریم تولدت است، ولی قطره قطره می باریم به موج سیل بلاهایمان گرفتاریم برای ما تو دعا کن که که دردها داریم فدای لطف و دعاهای مستجاب شما تصدقی، عَلَم و پرچم هدایت ما به شیعیان پدری دافع البلایایی به غیر سایه ی مهرت نمی روم جایی به غیر آمدنت کی کنم تمنایی تویی که حجت حقّ خدا به دنیایی بیا که آمدنت بر زمان دهد سامان امانِ اهل زمین ، الامان امام زمان اگر ز دوری دلدار،  خون دل نوشیم به وعده های ظهورت در انتظار، خوشیم وگر ز دست زمانه بلا و زجر کشیم "وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم" که با ظهور شما می شود تقیه تمام و خواب بر همه طاغوتهای ظلم حرام کجاست وعده ی دیدارمان نمی دانم خبر رسیده که ای ماه ملک کنعانم دلیل دوری مان می شود گناهانم اگر ملاحظه کردی به حال عصیانم خدا کند که دلت نشکند به خاطر ما امام غایب در پشت پرده ناظر  ما امام عصر  که الطاف مستمر دارید شما که علم، به احوال هر بشر دارید شما که چشمِ ز داغ حسین تر دارید زحال شیعه ی مغمومتان خبر دارید؟ دعایتان سبب رزق بندگان خداست دعا کنید که چشمانمان به دست شماست اگرچه نیمه شعبان شده است غمگینم که خلق را همه دیدم  تو را نمی بینم 'تویی که نقطه ی عطفی به رسم و آیینم" چقدر تنگدلِ  خاتم الوصیینم به دست خالی ما ایها العزیز  ببخش به روز نیمه ی مه از کرم بریز ببخش برای آنکه شوم لایق محبتتان اگر کمی بشود موجب رضایتتان کمی اگر بشوم من شبیه حضرتتان ز دوست یاد کنم من به اذن و رخصتتان بهانه ای است که یادی از آن نگار کنم بغیر روضه ی عباستان چکار کنم کنار پیکر خود نشست حسین فغان که بند دلش از غمش گسست حسین چو دید پیکر او را بدون دست حسین بمیرم از غم او قامتش شکست حسین ندیده دور زمان گوهری به مقیاسش دگر زمانه نیارد شبیه عباسش  ✍ 1402/12/06 ..................... . شاید شبی که می هراسد دشت از طوفان شاید پس از سیلی که شهرم را کند ویران شاید یکی از روزهای زرد پاییز است شاید زمستان می رسد یا ظهر تابستان شاید همین فردا ، دو روز بعد ، سال بعد بعد از نماز صبح یا قبل از سحرگاهان از کوفه می آید ؟ نمی دانم ولی جایی است شاید خیابان ولیعصر همین تهران شاید یمن این روزها دارد اشاراتی مثل خراسانی که برمی خیزد از ایران من که نمی دانم کجای صفحه ی تاریخ فریاد مردی گم شده در چاه نخلستان اما همین اندازه می دانم که فرزندش از یوسفستان رخت بر بسته است تا کنعان اما همین اندازه می دانم مسیحایی می آید و عیساست همراهش علی گویان می آید و آن طور که موسی به دریا زد پیش عصای او فروکش می کند طغیان می آید و می دانم این دنیا نمی داند می آید از سلّول هایش بوی الرّحمان دنیا به کوری می زند خود را ، نمی بیند اشک فلسطین می چکد از دیده ی لبنان دنیا نمیخواهد ببیند مکه وا کرده است آغوش خود را روی حوثی های با ایمان دنیا نمی خواهد بفهمد ، راهی گور است آل سعود خفته در آغوش بوسفیان چشم انتظاری های زهرا رو به پایان است فردا به نخلی بسته خواهد شد تن شیطان فردا موذن می شود کعبه ولی اینبار نام علی را می برد بر بام و بر ایوان ما با اذان کعبه فردا صبح می خوانیم پشت سر مهدی نمازی تشنه ی باران ✍ .
. به مجلس سخنت تا شدم حواله نشستم به پای نقطه، لغت ها، به پای جمله نشستم قلم به چرخ درآمد چو شرح حال تو گفتم کتابت از تو شد و پای این رساله نشستم چو عاشقت شدم ای نازنین ، نه عقل و نه هوشم نماند ، پای تو بی علت و ادلّه نشستم من آن قلندر مِی خورده از پیاله ی عشقم کنار خمره ی لبریز چندساله نشستم به مقتلت چو گذر کردم ای عزیز پیمبر (ص) رمق ز پای من افتاد، کنار حجله نشستم به یاد زینب کبری به وقت شام غریبان کنار بزم بلاهای آن عقیله نشستم ندیده ام بدنت را غلط شود که بگویم کنار یک بدنِ غرق خون مُثله نشستم نشسته ام به سرم ،خاکِ داغ سوگ تو ریزم به یاد تشنه ی بین فرات و دجله نشستم به یاد پیکر در خون و زیر سمّ ستوران به یاد خیمه گه تو به وقت حمله نشستم دلم گداخت به یاد مخدَّرات حریمت به یاد دخترکت سوختم به شعله نشستم دلم رمید، به سوی خرابه رفت و به ناگه کنار پیکر بی جانِ یک سه ساله نشستم به یاد لحظه ی ذبح سرت ز پیکرت آقا کنار قتلگهت روبروی قبله نشستم هلال یک شبه ی سر زده ز مطلع نیزه ز حسن توست که در محضر اهلّه نشستم به یاد مرثیه ی مادر تو هر شب جمعه به یاد لفظِ " بنیَّ..." به آه و ناله نشستم به گلشن حرم تو به هر کجا که نشستم شهید بود و شهادت ، به دشت لاله نشستم ز اشک دیده ی خونم ضماد گشته محیّا که تا زنم به تن تکه تکه وصله نشستم دلم شکست شبیه قدت کنار برادر چو لحظه ای به کنار مه قبیله نشستم اگرچه در غم عشقت دمی ز پا ننشینم ولی برای محرّم ببین به چله نشستم منم گدای شب جمعه ی همیشگی تو که در کنار درت در کنار پله نشستم ✍ 08/03/1403 .
. (ع) همه حمد و شکر و ثنای حق، به خدای عصر  و دَمِ شفق که ز نور وصف علی (ع) زده، به فضای شعر و غزل فلق نتوانم از تو نوشتمی، که تو وجه ربّ دو عالمی و خدای کعبه به مصحفش، بنوشته از تو ورق ورق تو که از  وفور فضائلت، ز  زلال بحر خصائلت ز خطوط نقش شمایلت، همه بهره برده طبق طبق به فدای جمله صفات تو، به زکات وقت صلات تو شده ایم واله و مات تو، که تو اصل حقی و با تو حق تو که نغس ذات محمدی(ص) ، تو که وجه و آیت ایزدی تو که بهر ذات خدا یدی، ز شروع خلقتِ ما خلق رخ توست وجه ملائکه، تویی آن سفینه ی نوح که، بنشست هرکه در آن نَجا، و گذشت هرکه از آن غَرَق همه شیعیان به پناه تو، همه چشمها به نگاه تو و صراط حق شده راه تو ، ره غاصبان شده مفترق تویی آن امیر ستودنی،دل ما ز تو نگسستنی تو همیشه هستی و ماندنی، و شدند باطلیان زهق شه شهسوار ولایتی، تو وجود پاک امامتی تو زعیم و رهبر امتی، تو مه غدیر، اذا اتسق چو شَوی به مرکب خود سوار، تو بگیر قبضه ی ذوالفقار که خدا کند به تو افتخار، فالموریات تلق تلق نه زمان و روز و نه شب فقط، نه فقیر و نان و رطب فقط نه  یتیم های عرب فقط، همه بر عطای تو مستحق ز تو مشق این کلمات بس، نه به لحظه ای نه به یک نفس نگرفت سبقت از تو کس، چه الی الابد چه به ماسبق ز رموز لفظ ابوتراب، به تفکرم رسد این جواب خلق العلیُّ من التراب،  ختم الحسینُ الی العلق ✍ 1403/04/05 _طالب_والائمة_المعصومین .