6️⃣5️⃣
🔘اعتراض سفیر روم به یزید و شهادت او
🔹 از امام سجّاد(ع) نقل شده است که فرمودند: «هنگامی که سر مقدّس امام حسین(ع) را نزد یزید آوردند، او آن سر را در پیش روی خود مینهاد و شراب میخورد، روزی سفیر شاه روم در مجلس یزید شرکت کرد، او از بزرگان و شخصیتهای کشور روم بود، به یزید گفت: ای پادشاه عرب این سر از آن کیست؟
▫️یزید: تو را به این سر چه کار؟
▫️سفیر روم: من وقتی که به کشورمان روم بازگشتم، شاه روم از هر چیزی که دیدهام میپرسد، دوست دارم ماجرای این سر و صاحبش را بدانم و به اطّلاع برسانم، تا او نیز در شادی تو شریک شود.
▫️یزید: مادرش فاطمه دختر رسول خدا است.
▫️سفیر روم که مسیحی بود، به یزید رو کرد و گفت: نفرین بر تو و دین تو، من دینی بهتر از دین تو دارم، پدر من از نوادههای حضرت داوود(ع) است و بین من و حضرت داوود(ع) پدران بسیار واسطه هستند، در عین حال مسیحیان مرا احترام و تجلیل میکنند، و خاک پاهایم را به عنوان تبرّکجویی از من که از نوادههای داوود(ع) هستم برمیدارند، ولی شما پسر دختر پیامبرتان را که بین آنها تنها یک واسطه، آن هم مادرشان است میکشید، این دین شما چه دینی است؟
▫️سپس گفت: آیا داستان کلیسای حافر را شنیدهای؟
▫️ یزید: نه، بگو تا بشنوم.
▫️سفیر روم: بین عمّان [بندری در کنار دریای یمن و هند] و چین، دریایی وجود دارد که طول مسیر آن در شش ماه [با وسائل آن عصر] پیموده میشود، در میان این دریا تنها یک شهر در وسط آن به مساحت هشتاد فرسخ در هشتاد فرسخ وجود دارد، در سراسر زمین، شهری بزرگتر از این شهر نیست،
▫️کافور و یاقوت از این شهر صادر میشود، درختهایش از عود و عنبر است، این شهر در اختیار مسیحیان است، و هیچ یک از پادشاهان- جز مسیحیان- ملکی در آنجا ندارند، در این شهر کلیساهای بسیار وجود دارد که بزرگترین آنها «کلیسای حافر» میباشد، در محراب این کلیسا حقّه طلا آویزان شده، در میان آن حقّه سمی (ناخنی) وجود دارد که میگویند:
▫️سم الاغ حضرت عیسی(ع) پیامبرشان است که بر آن سوار میشده است، اطراف آن حقّه را با طلا و ابریشم آراستهاند، در هر سال جمعیّت بسیار از مسیحیان به زیارت آن میآیند، و به گرد آن طواف میکنند، آن را میبوسند، و در کنار آن، نیازهای خود را از درگاه خدا میطلبند.
▫️این برنامه همیشگی مسیحیان نسبت به ناخن الاغی است که گمان میکنند ناخن الاغ حضرت عیسی(ع) پیامبرشان است که بر آن سوار میشده، امّا شما پسر دختر پیامبرتان را میکشید، خداوند شما و دینتان را مبارک نکند.
▫️یزید خشمگین شد و به مأموران جلّادش گفت: این نصرانی را بکشید، تا مبادا در کشورش مرا رسوا کند.
▫️وقتی که سفیر روم احساس خطر کرد، به یزید گفت: آیا میخواهی مرا بکشی؟
▫️ یزید: آری.
▫️سفیر روم: بدان که من شب گذشته پیامبر شما را در خواب دیدم به من فرمود:
«یا نصرانیّ انت من اهل الجنّة، ای نصرانی تو از اهل بهشت هستی.» از سخن پیامبر اسلام(ص) تعجّب کردم، و اکنون گواهی میدهم که معبودی جز خدای یکتا و بیهمتا نیست، و همانا محمّد(ص) رسول خدا است.
▫️در این هنگام آن سفیر تازه مسلمان از جای خود جست و سر مقدّس امام حسین(ع) را برداشت و به سینهاش چسبانید، آن را میبوسید و گریه میکرد، تا اینکه [یزید دستور
داد او را بکشند و] کشته شد. و به این ترتیب به شهادت رسید.
📚 #مطالعات_و_تاملات_دینی #لهوف #سید_بن_طاووس ص۶۵ کتابخوان
🔰 #واحد_پژوهش_و_تحقیق_موعود