eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
9.3هزار ویدیو
1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
چهره انگار... نه، انکار ندارد، ماه است این چه نوری‌ست که در چهرۀ عبدالله است؟ این چه نوری‌ست که تاریکی شب را برده دل مرد و زن اقوام عرب را برده این چه نوری‌ست که پر کرده همه دنیا را راهی مکه نموده‌ست یهودی‌ها را جریان چیست؟ فقط اهل کتاب آگاه‌اند همه انگشت به لب خیره به عبدالله‌اند همه حیرت زده، نوری که معما شده است چند وقتی‌ست که در آمنه پیدا شده است شور تا در دل انس و ملک و جن افتاد چارده کنگره از کاخ مدائن افتاد غیر از این هر خبری بود فراموش شد و ناگهان آتش آتشکده خاموش شد و طالع نیک امیران جهان بد افتاد ته جام همه‌شان عکس محمد افتاد! طفل همراه خودش بوی خوش گل آورد مثنوی رام شد و رو به تغزل آورد چهره آرام، زبان نرم، قدم‌ها محکم قامتی راست، تنی معتدل، ابرویی خم... لب بالایی او آب بقاء کوثر لب پایینی او آب حیات زمزم دست، تفسیرگر خیرالامور اوسطها آنچه کرده‌ست کرامت نه زیاد است نه کم چون «لما» زینت «لولاک خلقتُ الافلاک» هم نگین است به انگشت فلک هم خاتم دخترش از سه زن برتر عالم برتر همسرش هم‌رده با آسیه است و مریم... هرچه گفتیم کم و منزلتش بیشتر است پیش او خوارترین معجزه شق‌القمر است هرکه با نیتی از عشق محمد دم زد «دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد» محرم راز، علی باشد و باشد کافی‌ست جمع دست علی و دست محمد کافی‌ست و علی معنی «اکملت لکم دینکم» است شاهد گفتۀ من خطبۀ غرّای خم است منکران شاهد عینی غدیرند! دریغ سند بیعت خود را بپذیرند؟! دریغ باز از خصلت او با دگران می‌گوید آنچه در باطن او دیده عیان می‌گوید پیش پیری که به جنگاوری‌اش می‌بالد از جوانمردی سردار جوان می‌گوید «سود در حب علی است و زیان در بغضش» با عرب باز هم از سود و زیان می‌گوید حرف این است: «فهذا علیٌ مولاکم» یک کلام است که با چند بیان می گوید... 🔸شاعر:
. این روزها مردم تو را بیمار می­بینند حال و هوای خانه­ ام را تار می­بینند آن ها که این مدت نپرسیدند حالت را حالا تو را با خواهش و اصرار می­بینند بدبین­ترین­ها هم خیالش را نمی­کردند روزی تو را بین در و دیوار می­بینند دیوارهای خانه بیش از پیش می­سوزند وقتی تو را سرگرم استغفار می بینند فرزندهایم خیره بر طرز نماز تو در سجده رفتن­هات را دشوار می­بینند هرچیز جز بیماری­ات را تاب می­آرند هی دست بر پهلوی خود نگذار... می­بینند کمتر صدا کن فاطمه، آرام جان من همسایه­ ها از ناله­ ات آزار می­بینند .‌..........____________________________ .
. 🎤 غمش از لشگرش بزرگتر است خنجر از حنجرش بزرگتر است زینب از بس که داغ دید انگار خیلی از مادرش بزرگتر است هر قدر تیر حرمله دارد از سر اصغرش بزرگتر است چه کند با علی اصغر که نیزه ها از سرش بزرگتر است چه کند با علی اکبر که سرش از پیکرش بزرگتر است اربا اربا...همین بگویم که اصغر از اکبرش بزرگتر است خوش به حال کسی که از انگشت کمی انگشترش بزرگتر است ✍ 👇
. «مریم از یک نسبتِ عیسي عزیز از سه نسبت حضرت زهرا عزیز» «اقبال لاهوری» ..................... منصوره و راضیّه و مرضیّه و زهرا معصومه و نوریّه و صدّیقه ی کبری حنّانه و حانیّه و ریحانه و کوثر انسیّه و حوریّه و انسیّه ی حَورا اینها همگی فاطمه هستند ولی نیست محبوبیت فاطمه محدود به اینها مادر که نه! بالاتر از اُمُّ الحَسنِین است دختر که نه! بالاتر از آن، اُم اَبیها فردوس برین، باغ بهشت است به صورت فردوس برین خانه ی زهراست به معنا پیچیده در آن عطر «بِه» و «یاس» و «گل سرخ» بیرون زده از پنجره اش شاخه ی «طوبی» روزی که بخندد همه ی شهر بهاریست آن شب که بگرید شب عالم شب یلدا آن شب که بگرید همه ی شهر بگریند آن شب که بگرید...چه میاید سر مولا؟ از روی لب مادرمان فاطمه چندیست لبخند فراری شده کاری بکن «اَسما» کاری بکن اَسما که پریشان شده مادر درد است سراپا و سکوت است سراسر این هیزم ِ تر چیست که در آتش آن سوخت یک مرتبه هم مادر و هم دختر و همسر «در» سوخت، ولی مانده به یادم که محمد یک مرتبه بی اذن نشد وارد از این «در» من خواب بدی دیده ام اسما، چه بگویم؟ دور کمرش شال عزا بست پیمبر از عطر «بِه» و «یاس» و «گل سرخ» در این شهر خالیست مشام همه، کافور بیاور من معتقدم حجت بر خلق تمام است با آیه ی «انّا اَعطیناکَ الکوثَر» .
. یکه بود و بی حریف، این شد که لشگر باب شد لشگری را کشت ، جنگ نابرابر باب شد تیغ بر کف با نقابی از دل لشگر گذشت در عرب، تشبیه ابروها به خنجر باب شد هیبتش را چون موذن داخل محراب دید ابتدای هر اذان الله اکبر باب شد شیعیان توحیدشان را در ولایت یافتند در نماز این شد که بعد از حمد، کوثر باب شد اصلا از وقتی که فهمیدیم کوثر با علی ست ختم قرآن بین ما از جزء آخر باب شد گفت پیغمبر انا علمٌ علیٌ بابها در مدینه ناگهان سوزاندن در باب شد! هر چه را شد باب کردند، آخرش اما چه شد؟ آخرش حیدر امیرالمومنین ارباب شد ✍ .
. •| |• برکت نان بخاطر حسن است، شاطران از قدیم می‌گویند تاجرانِ بزرگ صبح به صبح، زیر لب «یاکریم» می‌گویند! سایل از شرم در زدن بیگاه، خــادم از خـــاکــروبـیِ درگـــاه بی نیـــازند، مــن نمـی گویم! آفتاب و نــســـیم مــی‌گــویــند. نه دری داری و نه دربانـی، نه پسِ هفت پرده پنهانی! زائــران حـــاجـتی اگـــر دارنــد به خودت مستقیم می‌گویند. مرقد ساده ی تماشایی! با تمام وجود تنهایی از تو با این وجود می‌ترسند! نرده های ضخیم می‌گویند خواستی تا به‌خاطر زهرا نگذارند خلق پا اینجا، پس تو هم یک مدافع حرمی! عقل های سلیم می‌گویند ــــــــــــــــــــــــــــــ ✍ .
. سرم بلندی جولان، دلم فلسطین است غریب در وطنم، آه... درد من این است غذای کودک من ترکش است و خمپاره برای مردم من مرگ مثل تمرین است عروس و داماد این جا حنا نمی بندند دلی به داغ عزیزی همیشه خونین است ولی زمان تولد به گوش ما خواندند که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است هزاربار سر از تن جدا شرف دارد به آن سری که به تن مانده است و پایین است چه سنگ ها که زدیم و کسی دری نگشود دریغ! بعضی ها خواب شان چه سنگین است شهادت است دعامان، به چشم ما موشک نه پیک مرگ، که انگار مرغ آمین است بزن که آن چه به پاخاست آه مظلوم است بزن که آن چه زدی زخم نیست، تسکین است بزن که تلخ تر از قبل می شود کامت بزن که آخر این شاهنامه شیرین است گرفتنی ست همین آه اگر خداست خدا لوای ظلم می افتد اگر که دین دین است محمدحسین ملکیان✍
. کودکان سرزمین تو غرق بازی اند دکمه های دسته را فشار می دهند بنگ بنگ! کودکان سرزمین من دسته دسته کشته می شوند بی درنگ کودکان سرزمین من "خون" جلوی چشم هایشان را گرفته است کودکان سرزمین تو آبرنگ! گیسوان تو شرابی است چشم های تو درست مثل آسمان سرزمین تان آبی است چشم های من... بگذریم زیر نور انفجار آسمان سرزمین من شبانه روز آفتابی است سرزمین تو دوردورهاست تا هزار هم که بشمریم نمی رسیم تا هزار! سرزمین من ولی کجاست؟ زیر آوارها... همین کنار! کودکان سرزمین تو با صدای لای لای خواب شان عمیق می شود کودکان سرزمین من با صدای سوت انفجار موشکی که خورد روی سقف مان صدا نداشت باشد اصلاً این عروسکم از اولش دست و پا نداشت بُهت مادرم اشک های خواهرم تکه های پیکر برادرم جای تیر مستقیم در سرم یک دلار هم برای دوربین ها نداشت عکس های تو بر خلاف عکس های من در تمام روزنامه ها، مجله ها چاپ شد لحظه ای که من داشتم قتل عام می شدم لحظه ای که تو داشتی می‌گریستی! از نگاه سازمان بی ملل تو شبیه من نیستی! کودکان سرزمین تو در جواب این سوال که: "بزرگتر شدی چه شغلی انتخاب می کنی؟" دکتر و معلم و مهندس و پلیس می شوند رییس می شوند مدیر مرکز خرید می شوند کودکان سرزمین من شهید می شوند .
. "مست‌اند همه، ساقی و ساغر که تو باشی از سر نپرد مستی، در سر که تو باشی در هیچ دلی هیچ غمی راه ندارد دلدار و دلارام و دلاور که تو بای تکرار اباالفضل اباالفضل اباالفضل ذکری به من آموخته مادر، که تو باشی از گرگ هراسی به دلی راه ندارد بر یوسف این قوم، برادر که تو باشی بین‌الحرمین امن‌ترین جای جهان است این سو که حسین و سوی دیگر که تو باشی" ✍ .
. غیر دعوا سر ظهور شما، گشته ام! در جهان مصافی نیست همه ی جنگ ها سر صلح است، و از این بدتر اعترافی نیست وای از این خواص خالی بند! مفت شمشیر را فروخته اند آن چه زیر عبایشان دارند بخدا که به جز غلافی نیست دود شد هر چه بود و رفت به باد آه ای ماه پشت ابر! مباد به غمت خو کنی که بی تو زیاد آسمان آسمانِ صافی نیست جز همین اختلاف درطبقات آن هم از لطف بعضی ازحضرات شکرلله که از جمیع جهات بین یارانت اختلافی نیست تو امیری! مراد تو عشق است، عمل و اعتقاد تو عشق است دولت تو، ستاد تو عشق است، تو که در وعده ات خلافی نیست کاندیدای همیشگی ظهور! به تو این بار رای خواهم داد گرچه در بین دوستدارانت خبر از هیچ ائتلافی نیست شعرهایم تخیلات منند خاصه آنها که عاشقانه ترند این غزل عاشقانه هست ولی حتم دارم خیالبافی نیست عاشقت هستم و نمی گویم عاشقت هستم و نمی دانم عاشقت هستم و نمی فهمم عاشقی لازم است ، کافی نیست ای لغت نامه ها قبول کنید باز یک جای کارتان لنگ است انتقامی که شیعه می گوید معنی دیگرش تلافی نیست! .
. عجل_الله_تعالی_فرجه_الشریف سلام فلسفۀ چشم‌های بارانی! سلام آبروی سجده‌های طولانی!... چگونه وصف کند غصۀ تو را دعبل؟ چگونه رسم کند چهرۀ تو را مانی؟ تو را هر آینه تصویر کرده‌ام، نظمی چه نسبتی‌ست میان تو با پریشانی؟ چقدر بر سر بازارها قدم زده‌ای که یک معامله سر گیرد از مسلمانی چقدر موقع قحطی صدا زدیم تو را و یادی از تو نکردیم در فراوانی قرار بود بسازیم خانۀ دل را چقدر ساخته شد خانه‌های اعیانی! چه عهدها که پس از هر دعای عهد، شکست چه ندبه‌ها که نشد موجب پشیمانی چه گریه‌ها که نکردیم با امین الله میان صحن تو در یک هوای بارانی اضافه شد به غم تو چقدر سال به سال و ما چقدر گرفتیم بی‌تو مهمانی چقدر در پی ما گشته‌ای چراغ به دست میان همهمۀ کوچۀ چراغانی خودت بیا بنشین و بخوان و اشک بریز خودت خطیب، خودت مستمع، خودت بانی بخوان که روضه از آن حنجره شنیدنی است به لهجۀ عربی، با زبان قرآنی... بگو چگونه به هنگام آب نوشیدن همیشه می‌رسی از تشنگی به حیرانی فدای سرخی چشم سیاه تو که هنوز درون گودی مقتل نماز می‌خوانی... ✍ .