eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
2.9هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
8.6هزار ویدیو
993 فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
. یا صاحب الزمان! بازنده بُوَد کسی که در فکر تو نیست مُرده بُوَد آنکه در هوای تو نزیست تجدید شود کسی که در صبح جزا... جز درس تو اَش ثبت شده نمره ی بيست تو شمعی و پروانه ی تو تک‌تکِ ما تکلیف، به جز چرخشِ بر گِرد تو چیست؟ عالَم شود از نغمه‌ی " یا اهلِ.. " تو مات پیروز نهایی! به بَرِ کعبه بِایست " خَيرٌ لَكُم... " اَت گفته خدا در قرآن فهمنده ی ژرفای تو جز ربّ تو كيست؟ با خنده دَوَد به سوی تو در محشر هر کس که به دنیا غم تو خورْد و گریست بازنده کسی بُوَد که در لیله‌ی قدر... در لحظه به لحظه اَش دعا خوان تو نیست ✍ یک شنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۲ .
. یا حبیبَ من لا حبیبَ له... یا الإمامُ الصّادقُ(علیه‌السّلام):" مامِن‌مؤمنٍ‌یحضُرُهُ‌المَوتُ إلّارأی‌محمّداََوعلیّاََ(صلوات‌الله‌علیهما)حیثُ‌تَقَرُّعَینُهُ، ولامُشرِکِِ‌یموتُ‌إلّارآهُماحیثُ‌یسوؤهُ " (بحار الأنوار، ج ۸۲، ص ۱۷۴، ح ۸) خدا کند که مرا یک " مُحِب " حساب کنی خدا کند که " مُحبّي! " مرا خطاب کنی یخ ِ وجود ِ مرا پای خویش ، آب کنی تمام ِ ظرف ِ مرا پُر ز حُبّ ِ ناب کنی به سر نیامده تا این دو روزه‌ی کوتاه " به عزّت و شرف ِ لا اله الّا الله " قرار ِ ما دم ِ رفتن ز مُلک ِ دنیایی چه لحظه‌‌‌ای شود آن لحظه‌ی تماشایی من و نگاه به تو ، دفعتاََ ، چه رویایی! " فَمَن یَمُت یَرَنی " گفته‌ایّ و می‌آیی ز راه می‌رسد آن لحظه‌های بس ، ناگاه " به عزّت و شرف ِ لا اله الّا الله " قرار ِ ما سرِ قبر و در آن سرازیری به زیر سنگ و در آن لحظه‌های دلگیری خودت به حالِ مُحبّ‌اَت نمايْ ، تدبیری به " اِسمَعْ ، اِفهم " ِ من ، تو گذار تاثیری ببین که راهیِ خاک است این غلام ِ سیاه " به عزّت و شرف ِ لا اله الّا الله " قرارِ ما شب ِ اوّل ، شبِ سوال و جواب نکیر و منکر ِ من را مگر کنی تو مُجاب تو را به حقّ حسینت به یاری‌اَم بِشِتاب شب ِ فشار ، شب غربت ِ مرا دریاب نمانَد ، آه ، مرا فرصت ِ کشیدنِ آه " به عزّت و شرف ِ لا اله الّا الله " قرارِ ما دم ِ از قبر ، سر بر آوردن ذلیل ، مست ، پُر از حیرت و برهنه‌بدن درون هر که شود بر شهودِ خلق ، عَلَن به داد گر نرسی مفتضح شوم حتماََ تو رستگاریِ من را ز کردگار ، بخواه " به عزّت و شرف ِ لا اله الّا الله " قرار ِ ما سرِ میزان ، سرِ صراط ؛ بلی... اگر چه روسیهم از گناه‌ ِ خویش ، ولی... ز جانبِ تو مرا هست بیمه‌ی ازلی بُوَد به روی جبینم: " هُوَ مُحِبُّ علی " مرا به جز تو نباشد نجات‌بخش و پناه " به عزّت و شرف ِ لا اله الّا الله " هنوز زنده‌اَم و فرصت ِ " محبّت " هست هنوز ، پَهن مرا سفره‌ی " مودّت " هست چه خوب ، عرض ِ ارادت به آل عصمت هست هنوز مُهلت ِ درخواست ِ " شفاعت " هست خدا کند بدهی سوی خویش ، من را راه " به عزّت و شرف ِ لا اله الّا الله " ✍ .
. بِحُــــــــــرمَةِ الْحُسَـــــــینِ عَجّـــلْ فَـــــرَجَه عرضـــــــــــــــــی در شبی که گذشــــــــــت شــــــــب قـــــــدر است و من در یاد یــارم برای غیـــــــــــــــــبتش دلْ بی قــــــــــرارم خــــــــــــــــــــدايا! از وجودم ، عرضه دارم: مُـــــقَدّر كن شـُــــــــــــــــكوه و عـــــزّتت را مُـــــقَدّر  كن ظـــــــــــــهور حجّـــــــــتت را خـــــــــــــداوندا گره از عیــــــــــــــد وا کن گره از مظــــــــــهر توحیـــــــــــــــــد وا کن گره از تابش خورشــــــــــــــــــــــــید وا کن مُـــــقَدّر كن طــــــــــــــــــــــلوع  طلعتت را مُـــــقَدّر  كن ظـــــــــــــهور حجّـــــــــتت را فَـــــــــــــــــــــــــرَج را بر رخِ امسال بنويس فَـــــــــــــــــــــــــرَج را روزیِ احوال بنویس تقاص کشـــــــــــــــــــــــته‌ی گودال بنویس مُـــــقَدّر  كن بـــــــــــــهار خلقتــــــــــــت را مُـــــقَدّر  كن ظـــــــــــــهور حجّـــــــــتت را به حقّ کُشته ی مَهموم، عَـجّـــــــــــــــــــــل به حق آن شه مظلوم، عَـجّـــــــــــــــــــــــل که شد از آب هم محروم، عَـجّــــــــــــــــــل مُـــــقَدّر کن زمـــــــــــــــــــــــــان دولتت را مُـــــقَدّر  كن ظـــــــــــــهور حجّـــــــــتت را شــــــــــــــــــبیه اُمّت ادریس زاریــــــــــــم شــــــــــــــــــبیه قوم موسی بی‌قراریــــــم شــــــــــــــــــبیه قوم یونس، درد داریـــــم مُـــــقَدّر كن نجـــــــــــــــــــــــــات امتت را مُـــــقَدّر  كن ظـــــــــــــهور حجّـــــــــتت را جمعه ۲۵ فروردین ۱۴۰۲ .
. اَلسّلامُ عليكَ يا ناصِرَ الْحُسَين " التماس به علیه‌السلام برای فرج " برای حضرت مهدی، مرا فدایی کن و بهرِ مرثیه اش لایق رثایی کن نیابتاً ز تو کردم دعا برای فرج مرا ز دستِ زمین‌خورده‌ات عطایی کن چو پای حجّت حق، ایستادگی کردی تو ظرف قلب مرا پر ز با وفایی کن بده ز ظرف دلت غیرتی برای دعا برای خدمت مهدی، مرا هوایی کن تویی معلم یاریّ ِ بر امام زمان در این مسیر، به فُلکم تو ناخدایی کن دعای من، خودِ من را دهد نجات، ولی بر آر دست و تو بهر فرج، دعایی کن تو دست های زمین‌خورده را بلند نما ز کار یوسف زهرا گره گشایی کن شنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۲ .
. اَللّهمّ عَجّل لوليّك الفَرَج (به نیابت از حضرت اباالفضل علیه‌السلام) شد پادشهِ خوبان، در مَحبس ِ تنهایی جان بر لبمان آمد از این غم شیدایی مشتاق وصالیم و خسته شده ی هجریم افسوس که رویی نیست از یار، پدیدایی بی روی گلِ نرگس، چون خار بیابانیم ما راست نه امروزی، ما راست نه فردایی ما را بُوَد این رؤیا از پرده ی دل، نجوا ‌زنجیر فراقش را از دست، تو بگشایی ما را نبُوَد سر، جز سودای ظهور او کی می‌رسد از پرده، آن مِهر تماشایی؟ ما را نبُوَد رویی کز تو فرَجَش خواهیم از شدّت غفلت ها از شدّت رسوایی پس واسطه می آریم در محضر اعلایت ریزیم به سر، خاکی از تربت اعلایی با ناله ی بِالعبّاس... امّید دل زینب با روضه ی آب‌آور، با نوحه ی سقّايی " ای ماه بنی هاشم! خورشیدْ لقا عباس! " " عَجّل لولیّک " گو... با غیرت زهرایی ✍ سه شنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۲ .
. يَابْنَ الـعَسْكرى! آخرینْ ساعاتِ مهمانیست، با ناباوری مهربان! این آخرِ کاری مرا هم می خَری؟ راست فرموده خدا درباره اَت: " خَیرٌ لَکُم " من ندیدم خیر، از غیر تو يَابْنَ العَسْكرى! صُبحِ اهلِ کبریا! کی می رسی از راه ها؟ تا در آری خلق را از این همه شب‌پروری می شود که یک رکوعی میهمان تو شوم؟ من، گدای دیگریّ و تو علیّ دیگری می شود بر این گدایت، حیدرانه رو کنی؟ چینم از نخلِ رُکوعت میوه ی انگشتری در یَمانِ هِجر تو لب‌تشنه ی روی تو اَم من، اویس ِ دیگری، تو بچّه ی پیغمبری آن‌ سَبیلی که عطش دارم به آن در " هَلْ اِلَیك " این بُوَد: من بنْگرم بر تو، تو بر من بنْگری آه، " مالي لا - اَنا - اَبکي " ز داغ غیبتت! رزقِ چشمم کُن ببارم از فراقت، گوهری آخرینْ ساعاتِ مهمانیست، جانِ نوکرت... می روی... آیا مرا هم در کنارت می بری؟ شد جوان، آن کودکی که شعر می‌خوانْد از غمت شد میان‌سال، آن جوان، شد پیر در این نوکری آخرینْ ساعات، یادِ آخرین ساعاتی اَم... که غریبی بود تنها در حصارِ لشکری هلهله می کرد از سویی سپاه از دیدنِ... لحظه‌ای که خورْد با سر بر زمین، تاج سری می‌بُرید از یک طرف، سر از تنِ او دشمنش می‌بُرید از یک طرف، دل از برادر، خواهری     ✍ پنج‌شنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۲ .
. بسْـــــم اللّـــه الرّحمـــــن الرّحیـــــــم الســــــــلام علیك يا صاحــب الزمان سلام ای به عالَم، یگانه امیر! بمیرم که هستی به غیبت، اسیر سلامم به تو حُجّةِ بنِ الْحَسَن! اَباصالح المهدی! آقای من! سلام ای غریب! ای امام زمان! به دلها طبيب! ای امام زمان! سلام ای به ارض و سما قائمه! سلام ای گلِ حیدر و فاطمه! به خوبیّ و پاکی نداری نظیر بمیرم که هستی به غیبت، اسیر " کجا مستقرّی قرار همه؟ " پناه و بهشت و بهار همه! کدامین رُخی فرش پایت بُوَد؟ کدامین زمینی سرایت بُوَد؟ کجایی چراغ شبِ تار من؟ کجا مستقرّی کَس و کار من؟ تویی وارثِ کربلا و غدیر بمیرم که هستی به غیبت، اسیر به هجران تو در به در گشته‌ایم به هجران تو خونجگر گشته‌ایم تویی شاهد حالِ نا شاد ما نداریم امیدی به غير از شما صَباحِ ظهورِ تو خَیرُ الْاَمَل دعای ظهور تو خَیرُ الْعَمَل به دینِ خدایی یگانه، دبیر بمیرم که هستی به غیبت، اسیر ✍ سه شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ .
. بســـــم اللـــه الرحمـــــن الرحیـــــــم الســــــــلام علیك يا صاحــب الزمان سلام ِخدا بر تو نورِ عظیم! نَفَس بی تو یعنی عذابِ اَلیم امام زمان!  اَلسّلامُ عَلَیک پناه جهان! اَلسّلامُ عَلَیک سلام ِ همه‌اَنبیـــــای خدا به تو وارثِ نورِ خیر النّسا بُوَد هر که دارد به تو تاب و تب " سَلامٌ علَی آل یاسین " به لب اگر شام ِ غيبت، سیه روزی اَست طلوع رُخت صبح پیروزی اَست دل، از ما نه، از خالقت بُرده ای امیدِ دل هر زمینْ خورده ای بهارانِ عالَم! کجایی مُقیم؟ نَفَس بی تو یعنی عذابِ اَلیم اَلا مُرشدِ اعظم بندگان! کجایی کجایی امام زمان! شبت را کجاها سحر می کنی؟ به روی نگاهِ که سر می کنی؟ کجا می شود دید روی تو را؟ کجا می شود داشت بوی تو را؟ ندارد جهان بی تو آرامشی نباشد به دل، جز فَرَج، خواهشی بیا و تقاص حسینت بگیر بِکَش دشمنانِ خدا را به زیر به راه فرج كُن مرا هم سَهیم نَفَس بی تو یعنی عذابِ اَلیم ✍ چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ پیشنهاد .
. يا ابْنَ السَّادَةِ الْمُقَرَّبِين! هستیم تا پای فرج، ما پای ندبه تا پای جان هستیم در نجوای ندبه در سردیِ این روزهای غفلتْ آلود محفوظمان دارد دَم ِ گرمای ندبه هست اوّلینْ حُکم، انتظار خالصانه در متنِ توضیحُ الْمَسائل های ندبه ما آدمیم امّا همه، هستیم ماهی وقتی که می اُفتیم در دریای ندبه تا جمعه ای که آگَه از امرِ تو گردیم... ساکت نمی گردد ز ما آوای ندبه وقتی که در لحظه، ظهورت گردد امضا پیش تو مأجوریم با امضای ندبه امروز اگر با ندبه در سوز و گدازیم در شادی و وَجدیم ما فردای ندبه یک آن، کنار کعبه زیر پات باشیم! یک جمعه ای، اِی کاش در اَثنای ندبه ✍ جمعه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
. یا اباصالح! توفیق می خواهد برایت کلب بودن در وادیِ عشقت سراپا قلب بودن پیوسته بر دامانِ پاکت جلب بودن مانندِ حال آهن و آهنربایی بابای خوبم! یا اباصالح! کجایی؟ توفیق می خواهد تو را کعبه گُزیدن غیرِ رُخِ زیبای تو چیزی ندیدن شمعی شدن، پای فراق تو چکیدن سخت است اِسکان در شبِ بی روشنایی بابای خوبم! یا اباصالح! کجایی؟ توفیق می خواهد ادب، ابراز کردن با نام تو لب را به گفتن، باز کردن هر هفته را با یاد تو آغاز کردن در زندگی، تنها تویی مطلوبِ غایی بابای خوبم! یا اباصالح! کجایی؟ توفیق می خواهد به تو اندیشه داری هر جمعه، صبح زود، بهرت بی قراری هر جمعه، نه، هر روز، ندبه، گریه، زاری اَلـْآن نیایی، لحظه ی مرگم می آیی؟ بابای خوبم! یا اباصالح! کجایی؟ تو حاضری من نیستم حاضر برایت تو ظاهری من نیستم ظاهر برایت من نیستم که گشته ام شاعر برایت من غایبم، من را شود پیدا نمایی؟ بابای خوبم! یا اباصالح! کجایی؟ ✍ شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ .
. یا صاحب الزمان! قالَ الاِمام الباقر عليه‌السلام: " تَمامُ الحَجّ لقاءُ الاِمام " ( عيون اخبار الرضا علیه‌السلام ۲/۲۶۲/۲۹ ) یا صاحبَ الزمان! سر و جانم فدای تو اِحرام بسته اَم که بیفتم به پای تو وقتِ وقوفِ در عرفات است همچنین... در مشعرم، مشاعرِ من در هوای تو هنگام رَميْ در جَمَرات است نیتم... لعنت به دشمنِ تو، بمیرم برای تو همراهِ ذبح، خویش را ذبح می کنم لایق شوم مگر به بهشتِ لقای تو سَر می تراشم و به دلم نقش می زنم: هستم قلندر تو و عبد خدای تو وقت طواف، طوفِ تو را قصد می کنم دور تو چرخ می زنم و امرهای تو نُقلِ قنوت، وقت نماز طواف من... " اِکثار در دعا " ست برای رضای تو بین صفا و مَروه قدم گر گذاشتم... در مروه ی تو هستم و غرق صفای تو وقتی که در مِنای تو بیتوته می کنم... هرگز بُرون نمی رود از سر، مُنای تو در حَج، دعای بر فرج، اصل است و یاد تو یا صاحب الزمان! سر و جانم فدای تو ✍ یکشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۲ .
. بِسم اللّه الرّحمن الرّحیم هر چه که هست، لطفِ آن آقاست ما همه، بنده ايم و او مولاست هیچ ماییم و اوست اقیانوس ما همه، تشنه، حضرتش دریاست ای دل! از فقرِ خود، ملول مَشو برو نزد امام، او داراست صورتت را به خاک پایش زن که غباری از آن، حیات افزاست نَعَمات از طریقِ او برسد یُمنِ ارزاقِ ناتمام ِ خداست خاکِ عالَم کنند بر سر ما... قرن ها می شود که او تنهاست به خدا که نخواستیم او را گر دعایی کنیم، ادا و ریاست باید آخر، خودش دعا بکند! او بخواهد فرج، همین فرداست قرن ها در فراق او طی شد علّتِ این فراق، غفلتِ ماست اَینَ خَبّازیان و کافی ها ؟؟ شهر، خالی ز لطفِ صافی هاست هر کسی لایق دعایش نیست او مجوّز دهنده بهرِ دعاست خادمش را نه خود، اراده بُوَد هر چه که هست، لطفِ آن آقاست ✍ دوشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۲ .
. یا صاحب الزمان لب تشنه‌ی پگاه تو ام یابن فاطمه با توبه در سپاه تو ام یابن فاطمه گر تو رضا شوی شود از من رضا خدا چون عبد پر گناه تو ام یابن فاطمه سنگینی گناه، رها می کند مرا وقتی که در پناه تو ام یابن فاطمه می افتد از دو دیده ی من، هر چه غیر تو وقتی که در نگاه تو ام یابن فاطمه با اینکه در حقیقتم از غافلان، ولی عبد ظهورخواه تو ام یابن فاطمه هر شب به شوق روی تو در خواب می روم مجذوب روی ماه تو ام یابن فاطمه گفتی زیاد بهر ظهورم دعا کنید سالک به شاهراه تو ام یابن فاطمه ✍ شنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۲ .
. اَللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّكَ الْفَرَج ای منتظِر! به صاحب خود، منتظِر تری... باشد دعای بر فرجت هر چه بیشتر از سایرین، اگر که دعا بیشتر کنی... در بینِ خلق، نزدِ امامی تو پیش تر هر قَدْر، معرفت به امام اَت فُزون شود... باشی ز هجرِ صاحب خود، دلپریش تر خوشحال تر شوی به صَباحِ ظهور او... هر قَدْر شد دلت، به فرج، ریش‌ریش تر چشمت اگر که پاک شود از نظر به غیر... در ندبه ها شود به برازندگیش تر لبخند می زند به تو مولای مهربان... وقتی کنی به ندبه، نظرهای خویش، تر محکم تر از همیشه دعا کن برای او هر قدر هم زدند اگر بر تو نیشتر ✍ پنج‌شنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲ .
. یا حجّة بن الحسن! تو خطاها را به خوبی‌ها مُبَدّل می‌کنی با ظهورت مشکلاتِ خلق را حَل می‌کنی چهره‌ی مطلوبِ دین را مینمایی برهمه ساز و کار خُدعه را با صدق، مُنحَل می‌کنی مُستَجابُ الدّعوه ای، آخر به دستان خودت امرِ اعلای گشایش را مُعَجّل می‌کنی در غدیرِ دیگری، بانگِ " اَلا یا اَهل... " گو، دینِ کامل گشته را با خویش، اکمل می‌کنی حضرت شادی! تویی غایب، جهان باشد غمین چون که آیی مِهر را با خویش مُنزَل می‌کنی انبیا و اولیا و هر چه خوبی بوده است... حُجّةِ بْنِ العسكرى! در خویش مُجمَل می‌کنی انتقام کربلا را می ستانی از عدو دادخواهی از دَم ِ شاه مُرَمّل می‌کنی ✍ سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۴۰۲ .
. اَلسّـلامُ علیـكَ يـا اباصـالح المَـهدي بر چهره‌ی طاهایی اَت، اَللّهُ اَکبر بر صولت مولایی اَت، اَللّهُ اَکبر بر اَبرُوانِ حیدریّ و چشم های... نورانیِ زهرایی اَت، اَللّهُ اَکبر صدها هزارانْ یوسفِ مصرند ماتت بر جَذْبه و زیبایی اَت، اَللّهُ اَکبر بر ظاهر و بر باطنت صَدْ قُلْ هُوَ اللّه بر این همه والایی اَت، اَللّهُ اَکبر صَدْ قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَد بر هیبت تو بر قدرِ بی همتایی اَت، اَللّهُ اَکبر بر برقِ لبخند و صفای صحبت تو بر محضر رویایی اَت، اَللّهُ اَکبر بر خالِ روی صورتت بر گونه هایت پیشانیِ سقّایی اَت، اَللّهُ اَکبر یابنَ الحسن! ای جانشین حقْ تعالی! بر رتبه ی اعلایی اَت، اَللّهُ اَکبر زهرا که می بیند تو را با عشق گوید: بر قامت رعنایی اَت، اَللّهُ اَکبر ای نوح دوران! وارثِ موسَی بْنِ عمران! بر آن دم عیسایی اَت، اَللّهُ اَکبر طاووس جنّت! کوکب دُریّ ِ عترت! بر آیَةُ العظمايی اَت، اَللّهُ اَکبر باشد ظهورِ تو شروع شادمانی بر لحظه ی پیدایی اَت، اَللّهُ اَکبر ✍ شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۲ .
. یا صاحب الزمان! خوشبختىِ مُدام بُوَد در رضای تو شد عاقبت به خیرترین کَس، گدای تو از غيبت تو خادم ِ تو درد می‌کِشَد هرگز نیفتد از لب نوكر، دعای تو شب‌ها به شوق روی تو در خواب می‌رود هر کس که بین روز بُوَد بی‌نوای تو پیوسته زیر گام تو دارد نَفَس، کسی... که بسته اَست قلب خودش را به پای تو ناموس ِ نوکر تو بُوَد امر و نَهیْ هات آویزِ پلک‌هاش بُوَد امر های تو وقتش حرام ِ غیر تو هرگز نمی شود هرکس که وقف کرده خودش را برای تو جز حاجتِ تو نیست به قلبش حوائجی هرکس که غرق گشته به بحرِ ثنای تو در کربلا و در عرفات است بی گمان هرکس که هست در عرفه، در هوای تو ✍ چهارشنبه ۷ تیر ۱۴۰۲ .
. اَلْحَمدُللّهِ الّذي جَعَلَنا مِنَ الْمُتِمَسّکینَ بِوِلایَةِ اَميرِالمُؤمِنين وَ اَبنائِهِ الْمَعصومين عليهم‌السلام پیراهنِ مهدی، همان پیراهنِ مولاست جایی که او تِکْیه زده، تِکْیه گهِ طاهاست امر امامت، همچنان بعد از نبی باقیست مِثلِ علی از ما به ما مهدیست که اُولاست " اَلْیَوم اَکمَلتُ لَکُم " امروز هم جاریست امروز در مهدی، کمالِ دینِ مان پیداست طاووس ِ اهلِ جنّت و کانون زیبایی عالیجنابِ این جهان هست و جنانْ آراست در دستِ پیغمبر، کنون در عالَم معنا... دستانِ مهدی، جای دستان علی بالاست " مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا مَهديٌ مَولاه " فرمایش ِ اعلای امروزِ اَبوالزّهراست عید غدیر، آیینه ی تجدیدِ هم‌عهدیست لبّیكَ یا حیدر، کنون لبّیكَ یا مهدیست تجدیدِ بیعت با علی، اکنون فَرَج‌خواهیست غفلت ز مولای زمانه، اصلِ گمراهیست در جاده ی سبز غدیر و صاحبش بودن امروز با شخص ِ ولیّ عصر، همراهیست خَتم ِ نبوّت را بُوَد خَتم ِ وصایت، او مهدی، کنون در جایگاهِ حُجّةُ اللّهيست ما قرن ها در غفلتِ کبری از او هستیم هر آنچه که کردیم در این راه‌، کوتاهیست باشد به یُمنِ بودنِ او خلق را آرام دریا همیشه، مایه ی آسایش ِ ماهیست بی تاب بودن از فراقش هست دینداری آگاه بودن از غم ِ او اصلِ آگاهیست عید غدیر، آیینه ی تجدید هم‌عهدیست لبّیكَ یا حیدر، کنون لبّیكَ یا مهدیست مانندِ یک مُستَأصَل و مانند یک مضطر مانند یک گمگشته و مانند بی یاور مانند یک روی زمینْ اُفتاده ی محتاج مانند مسکینی که او گُم کرده یک گوهر مانند یک ماهی که افتاده بُرون از آب مانند طیری که شده از خستگی، بی‌پر مانند حالِ یخ فروشی که همه یخ‌هاش... گردیده آب و خاک می ریزد از آن بر سر مانند یک طفلی که دور افتاده از بابا چون بی‌پناهی که بُوَد حیران و بی‌سنگر فریاد باید داشت " اَللّهُمّ عَجّل... " را باید صدا زد با عطش، با ناله، با باور عید غدیر، آیینه ی تجدیدِ هم‌عهدیست لبّیكَ یا حیدر، کنون لبّیكَ یا مهدیست ✍ جمعه ۹ تیر ۱۴۰۲ .
. یا صاحب الزمان! صاحبِ این روضه ها! جانها فدای چشم تو روضه ی مکشوفِ گودال است پای چشم تو در دو راهی مانده ایم آخر بگِرییم از چه رو! از عزای جَدّ تو یا از عزای چشم تو!؟ صبح که آغاز می گردد بُکائَت بر حسین ساعتی که بگْذرد، زخم است جای چشم تو کربلا یک روضه است و چشم تو یک روضه ای جان، بسوزد بیشتر بر کربلای چشم تو چون که می افتی به یادِ روضه های شهر شام محشری برپا شود در نینوای چشم تو مرثیه می بارد از چشمان تو هر صبح و شب سنگ را هم آب گردانده رثای چشم تو حضرت سجّاد هم حیران شود از گریه ات! قرن ها چون چشم او باشد هوای چشم تو حاجت قلب حسین و قلب زینب! اَلعَجَل حضرت زهراست مبهوت بُکای چشم تو کشته ما را جمله ی حتّیٰ اَموت ِ ناحیه تا ثریّا می رود فریاد های چشم تو تا نیاید رخصت از حَق بر خِتام غیبتت خیمه برپا می کند صبح و مَسای چشم تو لا به لای اشک ها اَمّن یُجیب اَت را بخوان بِشْکند سَدّ ظهورت با دعای چشم تو ✍ دوشنبه ۱۶ مرداد ۱۴٠۲ .
. یابن الحسن! نیامدیّ و گذشت اربعین و ما ماندیم دوباره از طلبت تحت قبّه، جاماندیم چه خوش گذشت زیارت، ولی فرج نرسید نیامدیّ و از این غم، دوباره واماندیم دعای بر فرجت گر چه بود بر لب ها ز دل، ولی همه در حسرت دعا ماندیم به حجّ جاده ی مشّایه، تو شدی حاضر به محضرت نرسیدیم و بی لقا ماندیم بدونِ رؤیتِ تو از بهشت برگشتیم دوباره در دلِ زوراء، بی شما ماندیم تمام سال، به اُمّید اربعین بودیم گذشت فرصت و در هجر کربلا ماندیم گذشت عمر و هنوز از تو بی خبر هستیم ظهور را نگرفتیم و در بلا ماندیم کی آیی از سفر؟ ای صاحبِ لوای حسین! بیا که بی تو در امواج فتنه ها ماندیم میان مدّعیان، جمله ایم سر گشته ز فرط هجر تو یک بام و صد هوا ماندیم ولی نگو که ز چشمانِ پاکت اُفتادیم ولی نگو که میانِ شرر، رها ماندیم درون ظلمت شب، امر تو چو خورشید است به لطف ندبه، گدایت هنوز ما ماندیم ۱۷ شهریور ۱۴۰۲ ✍ .
. یا امیــرالمومنین یا صاحب الزمان خدا به وصفِ امام زمانه، سرتاسر... گُریز می زندم از فضائل حیدر یکیست زادگهش در جوار خانه‌ی حق یکیست صبح ظهورش کنار خانه‌ی حق در ابتدای ولادت، دو شاهِ هر دو جهان... گشوده اند لبان را به آیه‌ی قرآن یکی به آیه‌ی « قَد اَفلَحَ... » زبان بِگُشود یکی به لب: « وَ نُریدُ... » نشانْد و گویا بود همان درفش ِ هدایت که بود دستِ علی نشسته در کفِ موعودِ حق‌پرستِ علی عدالتی که علی داشت در حکومتِ خویش بُوَد مرام ِ امام زمان، به دولتِ خویش علی، بهار یتیمان و مثل او مهدیست علی، عدوی لئیمان و مثل او مهدیست پس از خروج، که نوبت به کارزار رسد به دست میرِ زمان، تیغ ذوالفقار رسد وَزَد نسیم ِ غدیر و هوای هم‌ْعهدی به منبرِ پدرش تکیه می زند مهدی چو ضربه‌ای که علی زد به عَمْر در میدان بُرَد ز پیکر ابلیس، سر، امام زمان چراغ خانه‌ی قبرم بُوَد محبّتشان دلیلِ هر تپشم، اشتیاق خدمتشان برای اینکه بگیرم به کف، لوای فرج نیابتاً ز علی، می‌کنم دعای فرج ✍ ۱۴۰۲/۰۷/۰۹ .
. و السلام علی الامام الرئـــــــوف السلام علی فاطمة المعصـومه بر چشم ها ضیایند این خواهر و برادر بر درد ها دوایند این خواهر و برادر هست این کریمه‌ی قم، آن طوس راست سلطان چشم و چراغ مایند این خواهر و برادر آن را«علی»ست نام و این راست«فاطمه»نام محبوب کبریایند این خواهر و برادر آن بضعه‌ی رسول و این جلوه‌ی بتول است معصومه و رضایند این خواهر و برادر اصلاً کریم هستند، از ریشه مهربانند از نسل مرتضایند این خواهر و برادر چشمی ندیده باشد بر گِرد این دو خلوت از بس گِره، گشایند این خواهر و برادر ما ریسمان به گردن، این خانواده، ارباب از بس که دلربایند این خواهر و برادر این قبله‌گاه دریا آن قبله‌گاه خورشید آییــنه‌ی خدایند این خواهر و برادر خورشید و ماه، هر دو ممدوح کردگارند مستغنی از ثنایند این خواهر و برادر ۱۴۰۲/۰۸/۰۴ .
. بـــــــــــه نــــــــام خــــــــدا با شجاعت، خجالتی باید در خجالت، صداقتی باید اِدّعا را کنار باید بُرد باید از وضع خود، تَاَسّف خورد ما کجا خواستارتان هستیم؟! بند، ما، دورِ دستتان بستیم بر لبت هست: « اِنّ شیعَتَنا... ...اِتّکالاً علیٰ مَحبّتنا » با گناهیم، با شرر، مأنوس خجلتش را تو می‌کِشی افسوس غیبت، از آنِ ما بُوَد نه شما غصّه، هجران ما بُوَد نه شما دین، مساویست با تو امّا ما... بخشی از دینمان تویی آقا! تربیت گشته ایم با نُقصان دارد ایراد، دین و دنیا مان ای تمام هویّت مذهب! از رگِ گردنی به ما اَقرَب ای زمان و زمانه را صاحب! اَظهر از شمس! نیستی غایب هست اعمال زشت ما مانع ور نه، مِهر رُخَت بُوَد ساطع گیر، از ماست خاک بر سرمان غایبیم از وجودِ سرورمان ادّعا ها که کرد ما را طرد شاید این اعتراف، کاری کرد جمعه ۵ آبان ۱۴۰۲ .
. خسته شدیم از این همه ظلم، این همه نفاق اسلام بی امام زمان را نخواستیم دنیا دو روز، بیش نباشد بنا بر این بی صحبت نگار، همان را نخواستیم ماییم و شِکوه های فراقْ از ولیّ عصر این روزگار غرقِ زیان را نخواستیم در این تنی که نیست قوی بهر خدمتش احساس و قلب و روح و روان را نخواستیم اصلاً بدونِ « اَلعَجَل » و بی دعای عهد بی عرض استغاثه، زبان را نخواستیم از بس نکرده ایم‌ دعایش شدیم زار بی فکر و ذکر یار، جهان را نخواستیم آن روضه ای که نیست دعای فرج در آن آن ناله و سِرشک و فَغان را نخواستیم ✍ ۱۴۰۳/۰۲/۰۵ .
. یا اباصالح المهدی عرض سلام و ادب، خدمتِ عالیجناب! خاک ِ تو را بنده اَم، مهدیِ زهرا مَآب! نوکریِ تو جنان، غفلت ِ از تو عذاب اَلکنِ از وصف تو قدرت گفتار ها هست فرج‌خواهی اَت خوب‌ترینْ کار ها واله ِ یاد تو ام، مخلص نام تو ام حلقه به گوشانه در محضر گام تو ام مشتعلِ مَشعل ِ مِهر و مُرام تو ام جان به فدایت کنم با مددت بار ها هست فرج‌خواهی اَت خوب‌ترینْ کار ها خلق، گدایان تو ، تو نَفَس ِ خلقتی فصلِ بهار جهان! تو به زمان، نَضرَتی چند سِدِه می شود در مِحَن غیبتی؟ ای سِعه ی صدر تو قبله ی صبّار ها هست فرج‌خواهی اَت خوب‌ترینْ کار ها وای به حال همه، گر شود این هجر، طال ندبه ی هجرانِ تو هست به جان‌ها مَقال شیعه زند از تبت، صبح و شبان، بالْ بال هست دخیلِ درت، سیل گرفتار ها هست فرج‌خواهی اَت خوب‌ترینْ کار ها جز تو نباشد شهی، شاهـنشین زمین عالَم خدمت به تو ، هست حیات برین حرف دلم را شنو، حال دلم را ببین با نظر رحمتت نور شود نار ها هست فرج‌خواهی اَت خوب‌ترینْ کار ها ۱۴۰۳/۰۵/۱۴ ............ اَلمُستَغاثُ بکَ یا صاحب الزّمان چه واژه ای به تنِ وصف غربت تو کنم؟ به قامت غم تو چون مدیحت تو کنم؟ مصیبت همه را خوانده ام نمی دانم... چگونه نوحه برای مصیبت تو کنم؟ رسیده ایم به بن بست، راه چاره! بیا من از کدام طرف رو به حضرت تو کنم؟ دل سیاه، سفید از عنایت تو شود کجا بیایم و جلب عنایت تو کنم؟ به دینِ تازه ی تو دینِ مُرده، زنده شود بگو چه کار برای شریعت تو کنم؟ نشد « امام زمانی » شوم، دری بگشا دمی مُرید تو گردیده، خدمت تو کنم تمام سلسله ی انبیاء ربّ احد فدای غربت تو ای سلاله ی احمد! زبان الکن من را... غریب با عظمت! نموده هجر تو گویا غریب با عظمت! تمام دهر، کم از موم هست در دستت ولی شدی تو چه تنها، غریب با عظمت! تو را نخواسته ایم از صمیم قلب، اگر پُریم از غم و بلوا، غریب با عظمت! کجاست کهف حَصین و کجاست مأمن تو؟! که سر نهیم به آنجا غریب با عظمت! تو را چگونه بخوانم؟ به چه خطاب کنم؟ عظیم ِ در غربت یا غریب با عظمت! به مُهر مهر تو دارم نیاز در محشر بزن به قلب من، امضا غریب با عظمت! تمام سلسله ی انبیاء ربّ احد فدای غربت تو ای سلاله ی احمد! ۱۴۰۳/۰۵/۲۱ ............. . یا صاحب الزمان یا اباعبدالله من، ضلالتِ ضلالتِ ضلالتِ ضلالتم تو، طهارتِ طهارتِ طهارتِ طهارتی من، دنائتِ دنائتِ دنائتِ دنائتم تو، شرافتِ شرافتِ شرافتِ شرافتی من، ملالتِ ملالتِ ملالتِ ملالتم تو، جلالتِ جلالتِ جلالتِ جلالتی من، حقارتِ حقارتِ حقارتِ حقارتم تو، سخاوتِ سخاوتِ سخاوتِ سخاوتی من، هلاکتِ هلاکتِ هلاکتِ هلاکتم تو، هدایتِ هدایتِ هدایتِ هدایتی من، جهالتِ جهالتِ جهالتِ جهالتم تو، محبتِ محبتِ محبتِ محبتی من، حماقتِ حماقتِ حماقتِ حماقتم تو، عنایتِ عنایتِ عنایتِ عنایتی من، ندامتِ ندامتِ ندامتِ ندامتم تو، مروّتِ مروّتِ مروّتِ مروّتی من جهنّم ِ جهنّم ِ جهنّم ِ جهنّمم تو، سعادتِ سعادتِ سعادتِ سعادتی ✍ ۱۴۰۳/۰۵/۱۷ .