✍
بابای من! ببین که عمهام را کتک میزنند و گوشواره و چادرم را به غارت برده اند...
⚡️ مناجات جگرسوز حضرت رقیه سلاماللهعلیها با بدن بی سر سيدالشهداء عليهالسّلام
وقتی که مخدرات را بر بالای بدن مطهر سیدالشهدا علیه السـلام آوردند، دختر خردسال امام حسين عليه السلام (که برخی احتمال دادند همان حضرت رقیه سلام الله علیها باشد) آمد و خودش را بر روی بدن ،مطهر پدرش انداخت.
و تأخُذُ مِن دَمِهِ الشّريفِ و تُخضّبُ شَعرَها، و وَجهَها
▪️خون ها از بدن پدر میگرفت و بر سر و صورت خودش میکشید و میگفت:
يا أبا عبداللّه! ألبَسَتْني بَنو أميّة ثَوبَ اليُتم علَى صِغَر سنّي، يا أبتاه! إذا أظلَمَ اللّيلُ مَن يَحمٰي حُماي؟ و إنْ عَطشْتُ فَمَنْ يَروي ضَمَأي؟
▪️یااباعبدالله! بني امیه لباس یتیمی در این سن و سال بر تن من کردند. بابای من! وقتی که شب فرا رسد من به چه کسی پناه ببرم!؟وقتی که تشنه شوم چه کسی مرا سيراب کند!؟
يا أبتاه! نَهَبوا قُرطي، و رِدٰائي، يا أبتاه! اُنظُر إلىٰ رُؤوسِنا المَكشوفة، و إلٰى أكبادِنا المَلهوفة، و إلى عَمّتي المَضروبة، و إلى أمّي المَسحوبة.
▪️بابای من !؟گوشواره و چادرم را به غارت برده اند.
بابای من! نگاه کن به سرهای بی معجر ما؛ به جگرهای سوخته ما؛ نگاه که عمهام را کتک میزنند؛ و مادرم را به این سو و آن سو میکشند.
آن دختر خردسال داشت اینگونه نجوا میکرد و همه را به گریه درآورده بود که زجر بن قیس لعین آمد و گفت:امیر میگوید حرکت کنید.
حضرت رقیه عليهاالسلام آمد و به زجر ملعون گفت:
حال که میخواهید بروید مرا همین جا نزد پدرم بگذارید و زن ها ببرید تا من همین جا بمانم و بر پدرم اشک بریزم.
اما آن ملعون آمد و به زور او را کشید و برد؛ حضرت رقیه سلام الله علیها باز برگشت و بازوی بدن مطهر پدرش را گرفت اما دوباره آن ملعون آمد و با زور و کتک آن دختر بی گناه را کشید و برد.
📚 اسرار الشهاده ص۴۶۰
#امام_حسین (ع)
#حضرت_رقیه (س)
#شهادت_حضرت_رقیه (س)
به کانال آموزش مداحی / اشعار اربعین بپیوندید
👇👇👇👇👇
@madahi313
43.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مداحی زیبای امیر کرمانشاهی با موضوع خانواده و پیاده روی خانوادگی در اربعین
ای جانم چقدر قشنگ بود
#اربعین
#کربلا
#محرم
به کانال آموزش مداحی / اشعار اربعین بپیوندید
👇👇👇👇👇
@madahi313
✍
بابا نمیدانم...
از جان من این زجرِ زجرآور چه میخواهد؟!
⚡️ مصیبت جانسوزِ جاماندن سهساله آل الله از قافله و اذیتهای زجر ملعون...
راوی گوید:
چون اسراء را به سمت شام میبردیم، در نزدیکی شهر «عسقلان» هوا بسیار گرم شد؛ لشکر پیوسته به اسبان خود آب میدادند و بقیه آب را بر روی زمین میریختند و به اسراء نمیدادند.
دختر خردسال حسین علیهالسلام که فاطمه صغری (رقیه سلاماللهعلیها) نام داشت، خود را به سایه بوتهٔ خاری رسانید و در زیر همان سایه خوابش برد.
وَ تَرکُوها وَ ارْتَحَلوا عَنها
▪️لشکر از آن وادی کوچ کرده و آن دختر را فراموش کردند.
در مسیر، ناگهان زینب کبری سلاماللّهعلیها متوجه شد که آن نازدانه از قافله جا مانده است،
فَبَکتْ و نادَت:
▪️لذا صدای گریه آن بانو بلند شد و فریاد برآورد:
یٰا قَوم! بِاللّهِ عَلیکم إصبِروا هُنَیئةً، فَقَد افتَقَدَتْ إبنَةُ أخی و قُرّةُ عَینی
▪️ای قوم! شما را به خدا قسم میدهم که کمی صبر کنید؛ دختر برادر و نور چشمم گم شده است.
همهمه در بین لشکر بالا گرفت؛ در آن اثنا ، ملعونی به نام «زجر بن قیس» صدایش را بلند کرد و گفت:
من میروم و هر گونه باشد آن دخترک را میآورم.
🔻 راوی گوید:
من همراه زجر به عقب قافله به راه افتادیم؛ از همان دور، نگاهم به آن دخترک افتاد؛ از جای برخاسته بود و دست بر روی سرش گذاشته بود؛ گاهی به اطراف نگاه میکرد و گاه مینشست؛ گاه میدوید و بر روی زمین میافتاد و فریاد میکشید:
یٰا عمّاه! یٰا عَمّتاه! یا أبتاه! یا أُختاه! یا أخاه....
گاه دیگر نمیتوانست راه برود و بر روی ریگهای گرم بیابان میغلطید و پاهایش را با دست میگرفت.
دیدم که تکهای از لباسش را پاره کرد و از شدت حرارت ریگها، به کف پای خود پیچید.
🔻در همین حال بود که زجر به او رسید و با تازیانهاش بر تن آن دختر زد و بر سر او فریاد کشید:
برخیز که اسبم هلاک شد تا تو را پیدا کردم!
بعد دیدم که بر صورت آن دختر سیلی زد و آن دختر ناله « وا أبتاه! وا علیاه!» سر میداد.
در آخر آن دخترک را بر عقب اسب خود انداخت و حرکت کرد.
چون به قافله رسید آن دختر را از همان بالای اسب ، در عقب قافله بر روی زمین انداخت.
📚بحرالمصائب ج۷ ص۲۹۹
📚سرورالمومنین (نسخه خطی) ص۱۶۳
#امام_حسین (ع)
#حضرت_رقیه (س)
#شهادت_حضرت_رقیه (س)
به کانال آموزش مداحی / اشعار اربعین بپیوندید
👇👇👇👇👇
@madahi313
34.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ موکب های اربعین ...
#اربعین
#امام_حسین (ع)
#کربلا
به کانال آموزش مداحی / اشعار اربعین بپیوندید
👇👇👇👇👇
@madahi313
✍
زِ خانهها همه بوی طعام میآمد
ولی به جان تو بابا، گرسنه خوابیدم...
بنابر نَقلی امام سجاد علیهالسلام چنین فرمودند:
همینکه به دروازهٔ شام رسیدیم، ما را سه ساعت آنجا نگه داشتند که از یزید اذن بگیرند و بعد داخل شدیم، و حال آن که یهودی و نصرانی بی اذن داخل میشدند، و به این سبب آن را دروازه "ساعات" نامیدند، و قبلا به آن دروازه "حلب" میگفتند.
🔻از آن دشوارتر، حضرت فرمودند:
اول صبح بود که ما را وارد شام نمودند و نزدیک غروب بود که این عیال اسیر و کودکان را، گرسنه بر درِ خانهٔ یزید آوردند و حال آنکه تا درِ خانهٔ آن ملعون چندان مسافتی نبود و در این مدت، ما را در کوچه و بازارهای شام میگرداندند.
📚 انوار الشهادة ص ۲۳۴
➖ بنابر نَقلی دیگر امام سجاد علیهالسلام فرمودند:
هنگامى كه ما را در خرابه شام قرار دادند، در آنجا انواع رنجها و سختیها را بر ما روا داشتند...
🔻روزى عمّهام زينبکبری سلاماللّهعلیها را دیدم که ديگى بر روى آتش نهاده است.
گفتم: عمّه جان! اين ديگ چيست؟
عمّهام فرمودند: كودكان گرسنهاند... خواستم به آنها وانمود کنم كه برايشان غذا مىپزم و بدين وسيله آنان را آرام کنم...
📚بحرالمصائب ج۴ (نسخه خطی)
📚ریاحین الشریعه ج۳ ص۱۸۵
#ماه_صفر
#حضرت_رقیه (س)
#شهادت_حضرت_رقیه (س)
به کانال آموزش مداحی / اشعار اربعین بپیوندید
👇👇👇👇👇
@madahi313
✍
خیال کن که همان نازدخترم مثلا...
خوش آمدی، گله ای نیست، بهترم مثلا...
شبیه قبل نشستی برابرم، مثلا...
خیال میکنم اصلا مدینه ایم هنوز
بهشت چادر زهراست بسترم مثلا
دوباره مثل گذشته کشیده ای بابا
خودت به دست خودت شانه بر سرم مثلا
نسوخته ست، نه...امشب به پات می ریزم
خیال کن که همان نازدخترم مثلا...
بگو: فدای سرت، گوشواره گم شده است
بگو دوباره برای تو می خرم...مثلا
خیال میکنم انگشتر تو پیش عموست
تو هم خیال کن آنجاست زیورم مثلا
اگر شکسته ام و زخم خورده، چیزی نیست
خمیده قدّم و هم سنّ مادرم مثلا
خیال کن که رقیه زمین نخورده پدر
خیال کن که سر دوش اکبرم مثلا...
کبود نیست کمی خاکی است صورت من
نرفته دست کسی سوی معجرم مثلا
تو فکر کن مثلا عمه را کتک نزدند
مراقب است عموی دلاورم مثلا
شبی که گم شدم و بین دشت جا ماندم
نخورد ضربه ی محکم به پیکرم مثلا
به قصد کشت کسی خواست تا مرا بزند
ولی رسید به دادم برادرم مثلا...
به روی نیزه کنار تو دید یک سر را
رباب گفت که خوابیده اصغرم مثلا...
شاعر: مجید تال
#امام_حسین (ع)
#حضرت_رقیه (س)
#شهادت_حضرت_رقیه (س)
به کانال آموزش مداحی / اشعار اربعین بپیوندید
👇👇👇👇👇
@madahi313
Shab05Safar1401[03].mp3
7.89M
🎧 خیال کن که همان ناز دخترم مثلا... (روضه)
🎤 بانوای : حاج میثم مطیعی
#کربلا
#حضرت_رقیه (س)
#شهادت_حضرت_رقیه (س)
به کانال آموزش مداحی / اشعار اربعین بپیوندید
👇👇👇👇👇
@madahi313
✍
دردانهای ست دختر ارباب عالمین
وقت نماز، مونس سجّاده حسین...
نقل کرده اند:
حضرت رقيه "سلام الله علیها" هر روز سجاده امام حسین "علیهالسلام" را میانداخت و آن حضرت هم نماز میخواند.
غروب #عاشورا هم به عادت هر روز سجاده پدر را انداخت و منتظر نشست که بابایش بیاید.
ناگاه شمر داخل خیمه شد.
آن نازدانه فرمود:
هَل رَأَیتَ أَبي؟
▪️ای مرد! آیا پدرم را دیده ای؟
نانجیب شمر به غلامش گفت:
این طفل را زجر بده.
غلام حرکتی نکرد.
یک مرتبه خود شمر جلو آمد وچنان سیلی به صورت آن نازدانه زد که عرش خدا به لرزه درآمد.
📚 مقتل سرورالمومنین(نسخه خطی)
#حضرت_رقیه (س)
#شهادت_حضرت_رقیه (س)
به کانال آموزش مداحی / اشعار اربعین بپیوندید
👇👇👇👇👇
@madahi313
8.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اینسینه سرشار از درد و داغــــــه
صـاحب عـزامون شــــــاهچـــــــراغِ
🎤 حاج مهدی رسولی
#شاهچراغ
#ایران_تسلیت
#شیراز_تسلیت
به کانال آموزش مداحی / اشعار اربعین بپیوندید
👇👇👇👇👇
@madahi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 زائرانی که به خاک ایران بوسه میزنند
اینجا مرز دلدادگی،میرجاوه استان سیستان و بلوچستان
#کربلا
#اربعین
#امام_حسین (ع)
@sedaye_balochestan
✍
حضرت رقیه (سلام الله علیها)
سر مطهّر را در طشت نهادند و رو به خرابه آوردند، و در حالي كه پرده بر روي آن سر بود، در حضور آن مظلومه نهادند، پرده را برداشتند. آن معصومه چون متوجّه سر پدر شد، «فَانْكَبَّتْ عَليهِ تقَبَّلُهُ و تَبْكي و تَضربُ علي رَأسُها و وَجْهِها حَتّي امْتَلأَ فَمُها بِالدَّم»
«خود را بر آن سر انداخت و صورت پدر را مي بوسيد و بر سر و صورت خود مي زد تا اينكه دهانش پر از خون شد».
و در «منتخب» آمده است كه او پدرش را مخاطب قرار داده مي فرمود:
«يا أبَتاهُ، مَنْ ذَاالَّذي خَضبكَ بِدِمائكَ»
«پدر جان، كي صورت منوّرت را غرق خون ساخته؟»
«يا أبتاهُ، منْ ذَا الَّذي قَطع و ريدَيْكَ!»
«پدر جان، چه كسي رگهاي گردنت را بريده است؟»
«يا أبتاه، منْ ذا الَّذي أيْتمني علي صغر سِنّي»
«پدر جان، كدام ظالم مرا در كودكي يتيم كرده است؟»
«يا أبتاهُ، منْ لِلْيَتيمة حتّي تَكْبُر»
«پدرجان، كي متكفّل يتيمه ات مي شود تا بزرگ شود؟»
«يا أبتاهُ، منْ للنّساءِ الحاسرات»
«پدر جان، چه كسي به فرياد اين زنان سر برهنه مي رسد؟»
«يا أبتاهُ، منْ للْأَرامِلِ المسْبيّاتِ»
«پدر جان، چه كسي دادرسي از اين زنان بيوه و اسير مي كند؟»
«يا أبتاهُ، منْ للْعيونِ الْباكياتِ»
«پدر جان، چه كسي نظر مرحمتي به سوي اين چشمهاي گريان (ما كند كه شب و روز در فراق تو گريه) مي كند؟»
«يا أبتاهُ، مَنْ لِلضّايعاتِ الْغريبات»
«پدرجان، كي متوجّه اين زنان بي صاحب، غريب خواهد شد؟»
«يا أبَتاهُ، مَنْ لَلشُّعورِ الْمَنْشورات»
«پدرجان، كي از براي اين موهاي پريشان خواهد بود؟»
«يا أبتاهُ، منْ بَعْدكَ واخَيْبَتاهُ»
«پدر جان، بعد از تو داد از نا اميدي!»
«يا أبتاهُ، منْ بَعدكَ وا غُرْبَتاهُ»
«پدر جان، بعد ا زتو داد از غريبي و بي كسي!»
«يا أبتاهُ، لَيْتني كُنت لَك الْفِداء»
«پدر جان، كاش من فداي تو مي شدم»
«يا أبتاهُ، لَيْتني كَنت قَبل هذا الْيَومِ عمياءَ»
«پدر جان، كاش من پيش از اين روز كور شده بودم، و تو را به اين حال نمي ديدم»
«يا أبتاهُ، لَيْتني وُسدتُ الثَّري و لا أري شَيبكَ مُخضَّباً بِالدّماء»
«پدر جان، كاش مرا در زير خاك پنهان كرده بودند و نمي ديدم كه محاسن مباركت به خون خضاب شده باشد»
آن معصومه نوحه میكرد و اشك ميريخت تا آن كه نَفَس او به شماره افتاد و گريه راه گلويش را گرفت، مثل مرغ پركنده، گاهي سر را به طرف راست مينهاد و ميبوسيد و بر سر ميزد، و زماني به چپ ميگذارد و میبوسيد...
🥀 پس آن نازدانه لب بر لب پدر نهاد، زمان طويلي از سخن افتاد گريست «فَناديِ الرَّأسُ بِنْتَهُ، إليَّ إليَّ، هَلُمّي فَأنا لَك بِالانْتظار. فغُشيَ عليها غشْوةً لمْ تُفقْ بعدها، فحرَّ كوها فَإذا هيَ قدْ فارقتْ روحها الدُّنيا...»
🥀 «آن رأس شريف دختر را صدا كرد كه به سوي من بيا، من منتظرت هستم، او غش كرد و ديگر به هوش نيامد، چون او را حركت دادند متوجّه شدند كه روح شريفش از بدن مفارقت كرده و به خدمت پدر شتافته است»
#امام_حسین (ع)
#حضرت_رقیه (س)
#شهادت_حضرت_رقیه (س)
به کانال آموزش مداحی / اشعار اربعین بپیوندید
👇👇👇👇👇
@madahi313
18.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بابا حسین دوست داری حجابمو.....
🔹با نوای #حاج_مهدی_سلحشور
🔹ما راه خود را از روضه های #کربلا پیدا می کنیم، شاید خیلی ها اینگونه فکر کنند تا وقتی مسائل اقتصادی حل نشده نباید به مسائلی فرهنگی ای چون #حجاب بپردازیم ، اما آنچه که از کربلا آموختیم این است که در مسیر شام حضرت زینب سلام الله علیها به محض اینکه یک نفر دوستدار اباعبدالله به ایشون گفت که چه کمکی از دست من بر می آید ، خانم در خواست آب و غذا یا شکنجه ی کمتر نکردند فقط یه جمله گفتند که عبارت است از اینکه هر چه قدر پول داری برای ما پوشش تهیه کن و بگو این سر ها رو جلوتر ببرند تا مردم کمتر به ما نگاه کنند...
امروزه هم اگر الگوی مان کربلاست در هیچ شرایطی حتی شرایط بد اقتصادی تساهل و تسامح در مقوله ی فرهنگ راه ندارد...
به کانال آموزش مداحی / اشعار اربعین بپیوندید
👇👇👇👇👇
@madahi313