نوحه حضرت سکینه بنت الحسین سلام الله علیها
پنجِ ربیع و داغی دیرینه
روز عزای بی بی سکینه
نوحه بر لبِ اهلِ وِلا
دلها بر مصیبت مبتلا
زین غم شد مدینه کربلا
ای وای واویلا واویلتا...
در جنّت باشد صاحب عزایش
مادرش رباب گریان برایش
عُمری بوده یاد دلبرش
یادِ بابای بی لشکرش
یادِ پاره پاره پیکرش
ای وای واویلا واویلتا...
روزی در بین غوغا و جنجال
آمد این بانو در بین گودال
گفتا ای بابای تشنه لب
شدیم زین مصائب جان بر لب
اُنظُر اِلیٰ عَمّتي زینب
ای وای واویلا واویلتا...
#پنج_ربیع_الاول #پنجم_ربیع_الاول
#حضرت_سکینه
🥀
کانال روضه و نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه
ایتا
لینک کانال👇
https://eitaa.com/rozevanoheayammoharramsoghandi
#حضرت_سکینه..
تو کیستی؟ چراغ بهشت مدینه
آیینه دار حُسن حسینی، سکینه ای
#شهادت_حضرت_سکینه_س_تسلیت_باد💔
#شور #حضرت_رقیه س
#حضرت_سکینه س
بند🌹
شاگرد بی بی زینبی/ عالمه ای
رقیه ای ولی تو هم / فاطمه ای
ملیکة السمایی ای / رقیه جان
وقتی رو دوش ساقیه/ علقمه ای
عُلیا مخدره مدد ٬ نوه ی حیدر
سه سالته تأویلی واسه٬ آیات کوثر
لقب بی بی فاطمه چون٬ خیرالنسا شد
فاطمه ی کربلا تویی ٬ سرور هاجر
عشقم رقیه لعن الله امیه
قرآن ثنایت. کرده آیه به آیه
وارث زهرایی /// ای نوه ی حیدر
فاتح شام تو٬ علی٬ فتاحِ خیبر
جانم بی بی رقیه س
بند🌹🌹
بوی بقیع میوزه از/راهِ دمشق
کیه که نیست مستُ/هواخواهِ دمشق
میگم برا خوشنودیِ /رقیه جان
با افتخار منم سگ /ماه ِدمشق
اسمتون برای انبیا هستش مقدس
مسیر بهشته با شما صافُ مشخص
دنیا رو میخوام برای چی/از دار دنیا
یه نیمه نگاه پدرت ، واسه گدا بس
خاتون عالم بنتِ شاهِ معظم
هستن فداییت. همه اولادِ آدم
نوکریت عنوانم///حضرت کریمه
در خونت هاجرُ ساره ندیمه
جانم بی بی رقیه س
بند🌹🌹🌹
حی علی عشقُ جنون/دیوونه ها
آی عاشقا واشده باز/میخونه ها
واسه بی بی سکینه جان فداییم
پر میشه از عنایتش پیمونه ها
خوشیِ قلبِ اصغریُ / شهزاده اکبر
به شما توسل می کنم / فردای محشر
برا تو به سینه میزنم / یا بنت الارباب
حساسه رو اسم پاک تو / سقای لشگر
روحی فدائک/ملیکهِ ملائک
از من بخوا جون/راضی ام به رضائک
ادخیل مولاتی/کعبه الرزایا
خورده غبطه به شما /امِ مسیحا
جانم بی بی سکینه س
✍شاعر:
#سید_ابوالحسن_۱۳۱۱۰
#رضا_بیگی
نوحه رحلت حضرت سکینه سلام الله علیها
در پنجمِ ربیع الاول،غرق عزا شده مدینه
یاد امامِ سر بریده،جان داده حضرتِ سکینه
آه و واویلتا واویلا...
راهی جنت الاَعلیٰ شد،دُردانهٔ اباعبدالله
جان داده در مدینه از غم،ریحانهٔ اباعبدالله
آه و واویلتا واویلا...
با بُغض و کینه بر یزید و،با لعنِ بر امیّه رفته
یادِ خرابهٔ شهرِ شام،به دیدنِ رقیّه رفته
آه و واویلتا واویلا...
جان داده یادِ آن لحظه که،در قتلگه سری جدا شد
وَ پیش دیدهٔ یک مادر،آن سر هلال نیزه ها شد
آه و واویلتا واویلا...
جان داده یادِ آن لحظه که،اسب پدر به یال پر خون
برگشته سمت خیمه ها و،شد قلب اهل خیمه محزون
آه و واویلتا واویلا...
#پنج_ربیع_الاول #پنجم_ربیع_الاول
#حضرت_سکینه
کانال روضه و نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه
ایتا
لینک کانال👇
https://eitaa.com/rozevanoheayammoharramsoghandi
.
سبک خدا مادرم را کجا می برند ...
💠 #حضرت_سکینه
بگو عمه بابا کجا می رود
که لب تشنه از پیش ما می رود
گمانم که از بهر ما کودکان
به دنبال آب بقا می رود
تو گفتی نگردم جدا از حسین
جدا از تو بابا چرا می رود
چنان گشته بیگانه از خویشتن
که با سر بر آشنا می رود
چنان می رود او که با رفتنش
بدنبال او جان ما می رود
بگفتا تو را می برم پس چرا
نبرده به همره مرا می رود
گمانم خدا گفته تنها بیا
که تنها به نزد خدا می رود
{حسین ( یا حسین)۲}2
🌺
#حضرت_سکینه س
#دامن_کشان_رفتی...
در بین آغوشم سر ذوالجناحت
با اشک من غوغا شده خیمه گاهت
دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد
چشم حرامی با حرم روبرو شد
به دنبالت تا میدان دویدم من
کمی آهسته تر که بریدم من
رحم کن به خواهرت مرا هم ببر
حسین جان مادرت مرا هم ببر
پا در رکاب و دل به دریا سپردی
چشمان زینب را به سینه فشردی
بیا قبل از رفتن ای کس و کارم
به حلقومت یک بوسه بدهکارم
ای غریب تشنه لب مرا هم ببر
رسید جان من به لب مرا هم ببر
دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد
چشم حرامی با حرم روبرو شد
بیا برگرد خیمه ای کس و کارم
منو تنها نگذار ای علمدارم
آب به خیمه نرسید فدای سرت
حسین قامتش خمید فدای سرت
رحم کن به خواهرت مرا هم ببر
حسین جان مادرت مرا هم ببر
🥀▪️🥀 پنجم #ربیع الاول سالروز# وفات #حضرت_سکینه سلام الله علیها
آنان که بهر دنیا دل از خدا بریدند
گلهای باغ ما را در خاک و خون کشیدند
بر روی آل احمد از کینه آب بستند
فریاد العطش را از کودکان شنیدند
مانند ابن ملجم فرق علی اکبر
از ضرب تیغ کینه از راه کین دریدند
در پیش چشم نجمه لب تشنه جسم قاسم
پامال سم اسبان کردند و سر بریدند
از بهر جرعه آب لب تشنه دست سقا
از تن جدا نمودند بر آرزو رسیدند
بر روی دست بابا شش ماهه کودکی را
مانند غنچه گل با تیر کینه چیدند
اینجامکن اقامت ترسم دوباره آیند
آنان ک ناز ما را با کعب نی خریدند
ما را ببر از اینجا بالین قبر زهرا
تا گویمش چه کردند ، آنان با یزیدند
ما وارثان اوییم ،در تازیانه خوردن
از روی ما به سیلی، یک باغ لاله چیدند
#حضرت سکینه علیها سلام
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
تو سکینه نور دو عین هستی
دختر شاه عالمین هستی
از تبار آل رسول الله
همه ی هستی حسین هستی
آه و واویلا آه و واویلا۳
تو گلی از گلشن دین بودی
شیعیان را حبل متین بودی
بهر داغ کرب و بلا بانو
همه ی عمر خود حزین بودی
آه و واویلا آه و واویلا۳
همره عمه کربلا دیدی
آه و ناله ز خیمه ها دیدی
تو ز عمه زینب و کلثومت
ناله و گریه بی صدا دیدی
آه و واویلا آه و واویلا۳
دیده ای غرق خون تن اکبر
آن که باشد شبیه پیغمبر
زده آتش به قلب بابایت
از جفا دشمن ستم گستر
آه و واویلا آه و واویلا۳
دیده ای غربت علی اصغر
شد شهید تیر ستم آخر
با دستان حرمله ی بی دین
تیر کین پاره کرد از او حنجر
آه و واویلا آه و واویلا۳
دیدی پرپر شده گلان یاس
ریزد اشک تو همچنان الماس
دیده ای شد جدا ز پیکر او
هر دو دست عموی تو عباس
آه و واویلا آه و واویلا۳
دیده ای تو به روز عاشورا
غریب عالم بشده تنها
از روی زین ذوالجناح پدرت
فتاده بین لشکر اعدا
آه و واویلا آه و واویلا۳
دیده ای قلب او دریده شده
سر بابا ز کین بریده شده
دیده ای در کنار پیکر او
قامت زینبش خمیده شده
آه و واویلا آه و واویلا۳
(سبک: شبایی که دلارو غم میگیره)
#رضا_یعقوبیان
#حضرت_سکینه سلام الله
Roze_h-sekineh_Mirzamohamadi_1 (1)(1).mp3
18.32M
مرادقلی:
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله
🔊 بال و پرم ز سنگ حوادث شکسته شد
از بس که شمر دون زده تازیانه ام..
◼️ #روضه_حضرت_سکینه بنت الحسین سلام الله علیها
🎤 حجت الاسلام #میرزامحمدی
متن شعر روضه شهادت حضرت سکینه سلام الله علیها، حجت الاسلام میرزامحمدی:
آن بلبلم که سوخته شد آشیانه ام
صیاد سنگدل زده آتش به خانه ام
بال و پرم ز سنگ حوادث شکسته شد
از بس که شمر شُوم زده تازیانه ام
چون شمع آب شد تنم از بس گریستم
ترسم که سیل اشک کند سر به نیستم
زان ساعتی که رفتی و دیگر ندیدمت
جویای گنج بودم و ، ویران نشینم شدم
دستم نمی رسید ببوسم تو را ز نی
از دور گرد خرمن تو خوشه چین شدم
ویرانه و داغ ، زخم زبان ، طعنه ی بی کسی
این کوه را تن چون کاه چون کشم
پای تو و که برسر چشمان خود نهم
دست تو کو خار ز پایم برون کشم
#حضرت_سکینه
1_1220213515.mp3
9.42M
#غزل
#حضرت_سکینه
#حاج مهدی رسولی
◾️🍁🍁◾️🍁🍁◾️🍁🍁
به خاک تربتت هر بار بگذارم جبینم را
درونم حس کنم انوار رب العالمینم را
معاد و عدل و توحید و نبوت را تو معیاری
نخواهم داد بر شک بقیه این یقینم را
منِ گمراه و حیران را به راه راست آوردی
ز گیسویت گرفتم رشته ی حبل المتینم را
همیشه روح من حس امانت کرد با مهرت
نگیر از من به جان مادرت روح الامینم را
شکسته دل شدن را از سخای مادرت دارم
گدایی کرده ام از فاطمه قلب حزینم را
اگرچه دست خالی آمدم، چشم پُری دارم
بخر چشم ترم را، این متاع کمترینم را
گره افتاده در کارم، گرفتارِ گرفتارم
پذیرا باش نذرِ سفره ی اُم البنینم را
همه آماده ی رفتن شدند و باز جا ماندم
بیا امضا کن از لطفت برات اربعینم را
نگیر از عمر من اوقات خیر و برکتم، یعنی
همین که در میان روضه هایت می نشینم را
سرش را دید و با گریه سکینه گفت با بابا
تماشا کن میان شام حال شرمگینم را
همین که معجرم در آن شلوغی سوخت با شعله
به روی سر گرفتم تکه های آستینم را
#شاعر: #محمدجواد شیرازی
#مرثیه
#حضرت_سكينه علیهاالسلام:
چون پدرم كشته شد، آن بدن نازنين را در آغوش گرفتم، حالت اغما و بیهوشى بر من روى داد در آن حال شنيدم پدرم میفرمود:
شيعتى ما اِن شربتم، ماءَ عَذب فاذكرونى
اِذ سمعتم بغريبٍ اَو شهيد فاندبونی...
📗#منتهى الآمال، شيخ عباس قمى، ج۲، ص۹۳۰؛ به نقل از مصباح کفعمی، ص۹۶۷.
تشنه بودم، خواستم لب وا کنم، آبی بنوشم
ناگهان کوه غمی احساس کردم روی دوشم
دیدم آشوبم، تلاطم دارد اشکم، در خروشم
میرسید از هر طرف فریاد جانکاهی به گوشم:
شیعتی ما إن شَرِبْتُم ماء عَذْبٍ فاذکرونی
راه را گم کرده بودم، آخر آیا میرسیدم؟
خسته و تنها در آن صحرا، چه غربتها که دیدم
هر غریبی را که دیدم، زیر لب آهی کشیدم
دشت ساکت بود، اما این صدا را میشنیدم:
اِذ سَمِعْتُم بِغَریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی
آرزوها داشتم... راهی شدم تا در سپاهش...
کاش من هم میشدم از کشتگان یک نگاهش
آخر راه من و... او تازه بود آغاز راهش
راه او آغاز میشد از میان قتلگاهش...
لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشورا جمیعاً تَنْظُرونی
میزد آتش بر جهانی غربت بیانتهایش
کودک ششماهه هم میخواست تا گردد فدایش
ناگهان شد غرق خون با یک سهشعبه ربنایش
کاش آنجا آب میشد آب از هُرم صدایش:
كَيْفَ أَسْتَسْقی لِطِفْلی فَأَبَوْا أَنْ يَرْحَمُونی
بود آیات شگفتی از گلویی تشنه جاری
هر دلی بیتاب میشد با طنین سرخ قاری
دخترش راوی خون بود آن میان با بیقراری
میسرود این اشکها را تا بماند یادگاری:
وَ انا السّبط الّذی مِن غَیر جُرم قَتَلونی
شاعر: #یوسف_رحیمی