#روضه_اربعین_حسینی
گفت برخیز که من زینب مجروح توام
چند روزیست که محو لب مجروح توام
این چهل روز به من مثل چهل سال گذشت
پیر شد زینب تو تا که ز گودال گذشت
این رباب است که این گونه دلش ویران است
در پی قبر علی اصغر خود حیران است
گر چه من در اثر حادثه کم می بینم
ولی انگار در این دشت علم می بینم
راستی دختر تو...دختر تو...شرمنده
زجر...سیلی...رخ نیلی...سرتو شرمنده
وای از دختر و از یوسف بازار شدن
وای از مردم نا اهل و خریدار شدن
سنگ هایی که پریده است به سوی سر تو
چه بلایی که نیاورده سر خواهر تو
سرخی چشم خبر می دهد از دل خونی
وای از آن لحظه که شد چوبه ی محمل خونی
سوپر گروه محبان اهل بیت (ع)
#روضه_اربعین_حسینی
اصلا خبر داری که ما را شام بردند؟
ما را میان کوچه ای بدنام بردند؟
در معرض چشمان خاص و عام بردند؟
وقتی میامد سنگها از بام؟.. بردند
یک گوشه بازار زنها جمع بودند...
یک گوشه قومی بهر دعوا جمع بودند...
بازاریان دور و بر ما جمع بودند...
خیلی کتک خوردیم هر جا جمع بودند
بر چادر من رد پا مانده از آنروز
روی تنم جای عصا مانده از آنروز
جان داد آخر دخترت یک گوشه تنها
شرمنده ام از این امانت داری آقا
سید پوریا هاشمی
👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@madahi_moharram