eitaa logo
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه
4.2هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
133 فایل
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه 👇 @madahi_moharram ارتباط با مدیران👈 @msoghandi @y_a_m_h
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🥀🍃 حضرت اباالفضل(ع) ﺩﻭ ﭘﺎﯼ ﻓﻠﺞ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ(ع) ﺟﻨﺎﺏ ﺁﻗﺎﯼ ﻣﻬﺪﯼ ﺣﺴﻴﻨﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﺭﺍﺩﺗﻤﻨﺪﺍﻥ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﻋﺼﻤﺖ ﻭ ﻃﻬﺎﺭﺕ ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺍﺳﺖ ﻣﯽ‌ﻧﻮﻳﺴﺪ: 32 ﺳﺎﻝ ﻗﺒﻞ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﮐﺮﺑﻠﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﻡ. ﺩﺭ ﻳﮏ ﺑﻌﺪﺍﺯﻇﻬﺮ، ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ: ﻣﻬﺪی! ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﻮ. ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪﻡ، ﺩﻳﺪﻡ ﻫﺮ ﺩﻭ ﭘﺎﻳﻢ ﺑﯽ ﺣﺲ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺣﺮﮐﺖ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ. ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮔﻔﺘﻢ: ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﻭﻡ. ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﻭﯼ؟ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﺍ ﻧﺰﺩ ﭘﺰﺷﮏ ﺑﺮﺩ. ﭘﺰﺷﮏ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﻌﺎﻳﻨﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﺩﻭ ﭘﺎﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺷﻤﺎ ﻓﻠﺞ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺒﺮﯼ. ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﺍ ﻧﺰﺩ ﭘﺰﺷﮏ ﺩﻳﮕﺮﯼ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﭘﺰﺷﮏ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ ﭘﺰﺷﮏ ﺍﻭﻟﯽ ﺭﺍ ﺯﺩ. ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ، ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺣﺮﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺿﺮﻳﺢ ﺁﻗﺎ ﭼﺴﺒﺎﻧﺪ ﻭ ﺩﺧﻴﻞ ﮐﺮﺩ. ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻮﺳﻞ ﻭ ﮔﺮﻳﻪ ﻭ ﺯﺍﺭﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ، ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻓﺘﻢ. ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺑﺎﻏﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ‌ﺍﻡ ﻭ ﺁﻗﺎﻳﯽ ﺑﺎ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﯼ ﻧﻮﺭﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻣﻦ ﻣﯽ‌ﺁﻳﺪ. ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺳﻴﺪ، ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﻣﺎﺩﺭ ﺷﻤﺎ ﺍﻳﻦ ﻗﺪﺭ ﮔﺮﻳﻪ ﻭ ﺯﺍﺭﯼ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺁقا! ﮔﺮﻳﻪ ﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ؛ ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﻓﻠﺞ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺁﻗﺎ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﺟﺎ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﮔﺮﻳﻪ ﻧﮑﻨﺪ، ﭘﺎﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﮔﻔﺘﻢ: ﺁقا! ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺭﻭﯼ ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﺑﺎﻳﺴﺘﻢ. ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﺁﻥ ﺁﻗﺎ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ. ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﺟﻤﻠﺎﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺁﻗﺎ ﻣﯽ‌ﮔﻔﺘﻢ ﻣﺮﺩﻡ ﺣﺮﻑ‌ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﺷﻨﻴﺪﻧﺪ. ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻭﯼ ﭘﺎﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻡ، ﺟﻤﻌﻴﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻗﻀﻴﻪ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﻟﺒﺎﺱ‌ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﺳﭙﺲ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﺍ ﺧﺎﺭﺝ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻳﮏ ﺩﺳﺖ ﻟﺒﺎﺱ ﻧﻮ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﺧﺮﻳﺪ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻧﺰﺩ ﭘﺰﺷﮏ ﺍﻭﻟﯽ ﻭ ﺩﻭﻣﯽ ﺑﺮﺩ، ﻫﺮ ﺩﻭ ﭘﺰﺷﮏ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺳﺨﺖ ﺣﻴﺮﺕ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺑﻪ ﮐﺮﺍﻣﺎﺕ ﺁﻗﺎ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺍﺫﻋﺎﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺯﻳﺎﺩﯼ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺷﻔﺎ ﻳﺎﻓﺘﻢ. 📚 کرامات حسینیه و عباسیه (علیهما السلام) ،کانال روضه و نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه ایتا لینک کانال👇 @rozevanoheayammoharramsoghandi
مریض حضرت ابالفضل العباس علیه السلام 🌾🌾🌾🌾✨🌾🌾🌾 مرد صالح و اهل خیرى در کربلا زندگى میکرد که فرزندش مرض سختى مى گیرد، هر چه حکیم و دوا مى کند نتیجه اى نمى گیرد، آخرالامر متوسل به ساحت مقدس حضرت قمربنى هاشم ابوالفضل العباس علیه‌السلام مى شود. فرزند مریض را به حرم مطهر آورده و به ضریح مى بندد و مى گوید: یا ابوالفضل من دیگه از معالجه اش خسته شدم هر جا که بردمش جوابم کردند، تو باب الحوائجى و از خدا شفاى این بچه را بخواه ... صبح روز بعد یکى از دوستانش پیش او میآید و میگوید: براى شفاى بچه ات دیشب خواب دیدم ، گفت : چه خوابى دیدى ؟گفت : خواب دیدم که آقا قمر بنى هاشم علیه‌السلام براى شفاى فرزندت دعا میکرد و از خدا شفاى او را مى خواست .در این بین ملکى از طرف رسول خدا ص خدمت آن حضرت مشرف شد و گفت : حضرت رسول خدا ص مى فرماید: عباسم درباره شفاى این جوان شفاعت نکن ، زیرا پیمانه عمر او تمام شده و مرگش رسیده . حضرت به آن ملک فرمود: تشریف ببرید به حضرت رسول الله بفرمائید: عباس بن على سلام مى رساند و مى گوید: به وسیله شما از خدا تقاضاى شفاى این مریض را مى کنم و درخواست دارم که او را مورد عنایت قرار دهید. ملک رفت و برگشت و همان سخن قبل را گفت . که اجل او رسیده . باز آقا قمربنى هاشم علیه‌السلام سخنان خود را تکرار فرمود، این گفتگو سه مرتبه تکرار شد. مرتبه چهارم که ملک حرف قبلیش را میزد آقا ابوالفضل علیه‌السلام فرمود: برو سلام مرا به رسول الله برسانید و بگوئید مرا ابوالفضل مى گویند: مگر خداوند مرا باب الحوائج نخوانده است ؟ مگر مردم مرا به این شهرت نمى شناسند؟ مردم بخاطر این اسم به من متوسل مى شوند و بوسیله من شفاى مریض هایشان را از خدا مى خواهند حالا که اینطور است پس اسم باب الحوائجى را از من بگیرد تا مردم دیگر مرا باب الحوائج نخوانند. تا این پیام به حضرت پیغمبر ص رسید حضرت تبسمى نمود و فرمود: برو به عباسم بگو خدا چشم ترا روشن کند تو همیشه باب الحوائجى و براى هرکس که میخواهى شفاعت کن و خداوند متعال ببرکت تو این بچه را شفا فرمود.