#کیفیت وداع حضرت امام حسین علیه السلام از مدینه
🍃✨▪️🥀🍃✨▪️🥀
حسين بن على عليه السلام آماده شد و تصميم گرفت از مدينه خارج شود. شبانه نزد قبر مادرش رفت ، آنجا نماز خواند و وداع كرد. سپس نزد قبر برادرش امام حسن رفت و همان گونه عمل كرد. سپس به خانه اش برگشت .
حضرت امام حسين عليه السلام در كنار قبر پيامبر
1- ابن اعثم گويد:
شبى حضرت امام حسين علیه السلام از خانه اش بيرون شد و كنار قبر جدش آمد و گفت : سلام بر تو اى رسول خدا! من حسين بن فاطمه ام ؛ فرزند تو و پسر فرزند تو و نواده تو و آن وزنه اى كه در امت خويش بر جاى گذاشتى . اى پيامبر خدا! بر آنان گواه باش كه مرا يارى نكردند و تباهم ساختند و حرمت مرا نگه نداشتند. اين شكايت من به محضر توست تا روزى كه ديدارت كنم . درود خدا بر تو باد!
آنگاه به نماز ايستاد و پيوسته در ركوع و سجود بود.
2 - طبرى گويد:
ابو مخنف با سند خويش از ابو سعيد مقبر نقل كرده است : به حسين نگريستم كه وارد مسجد مدينه مى شد و پياده بود و به دو نفر تكيه داده بود، گاهى به اين و گاهى به آن و اين شعر يزيد بن مفرغ را مى خواند:
سپيده دمان ، ستوران را نرمانم و مرا يزيد نخوانند، آن روز كه از روى ترس ، دست در دست ستم بگذارم ، در حالى كه مرگها در كمين منند تا تنها بمانم .
گويد: پيش خود گفتم : به خدا قسم تمثل جستن او به اين دو بيت ، بى هدف نيست . دو روز نگذشت كه خبر رسيد به مكه رفته است . (131)
بار دوم ، كنار قبر پيامبر
3 - ابن عثم نوشته است :
سحرگاه امام حسين به خانه اش برگشت . شب دوم باز هم به زيارت قبر پيامبر رفت . دو ركعت نماز خواند. پس از نماز چنين مى گفت :
خداوندا! اين قبر پيامبرت محمد است . من هم پسر دختر محمدم . كارى پيش آمده است كه مى دانى . خدايا! من معروف را دوست دارم و از منكر بيزارم . اى خداى با جلالت و احترام ! به حق اين قبر و صاحبش از تو مى خواهم آنچه رضاى تو در آن است برايم برگزينى .
سپس تا صبح گريست . صبحدم سر بر قبر نهاد و لحظه اى خواب چشمانش را ربود.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را ديد كه همراه دسته هايى از فرشتگان در چپ و راست و جلو و پشت سرش مى آيد تا آنكه حسين را به سينه چسباند و ميان دو چشمش را بوسيد و فرمود: پسرم حسين ! گويا بزودى مى بينمت كه در سرزمين كربلا همراه جمعى از امت من ، تشنه لب كشته خواهى شد و قاتلان در عين حال اميد شفاعت دارند. آن را چه مى شود!؟ خدا در قيامت شفاعت مرا به آنان نرساند. آنان نزد خدا بهره اى ندارند. عزيزم حسين ! پدر و مادر و برادرت پيش من آمدند و اكنون مشتاق تواند. تو را در بهشت ، درجاتى است كه جز با شهادت به آنها نمى رسى . حسين در خواب به جدش مى نگريست و سخن او را مى شنيد و مى گفت : يا جدا! مرا نيازى به بازگشت به دنيا نيست ، مرا هم بگير و با خودت به خانه ات ببر. پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمود: اى حسين ! تو بايد به دنيا برگردى تا شهادت روزى ات شود و به پاداش عظيم آن برسى . تو، پدرت ، برادرت ، عمويت و عموى پدرت روز قيامت با هم برانگيخته مى شويد تا وارد بهشت شويد.
گويد: حسين از خواب بيدار شد. ناراحت و نگران بود. خوابش را به خانواده اش و فرزندان عبدالمطلب گفت . آن روز در شرق و غرب ، خاندانى اندوهگينتر و گريانتر از خاندان پيامبر نبود.
حسين بن على عليه السلام آماده شد و تصميم گرفت از مدينه خارج شود. شبانه نزد قبر مادرش رفت ، آنجا نماز خواند و وداع كرد. سپس نزد قبر برادرش امام حسن رفت و همان گونه عمل كرد. سپس به خانه اش برگشت .
📕 منبع مقتل امام حسین علیه السلام
✍ جواد محدثی
#▪️🥀▪️وداع
#🍃▪️🍃مدینه
#حضرت_امام_حسین_علیه السلام
#کیفیت اسب دوانیدن بر پیکر #سید الشهداء
منبع: سید بن طاووس، الملهوف ١٨٢ .
ثُمَّ نادى عُمَرُ بنُ سَعدٍ في أصحابِهِ : مَن يَنتَدِبُ لِلحُسَينِ عليه السلام فَيُوطِئَ الخَيلَ ظَهرَهُ ؟ فَانتَدَبَ مِنهُم عَشَرَةٌ ، وهُم : إسحاقُ بنُ حَوبَةَ الَّذي سَلَبَ الحُسَينَ عليه السلام قَميصَهُ ، وأخنَسُ بنُ مَرثَدٍ ، وحَكيمُ بنُ طُفَيلٍ السَّبيعِيُّ ، وعُمَرُ بنُ صَبيحٍ الصَّيداوِيُّ ، ورَجاءُ بنُ مُنقِذٍ العَبدِيُّ ، وسالِمُ بنُ خَيثَمَةَ الجُعفِيُّ ، وصالِحُ بنُ وَهبٍ الجُعفِيُّ ، وواحِظُ بنُ غانِمٍ ، وهانِئُ بنُ ثُبَيتٍ الحَضرَمِيُّ ، واُسَيدُ بنُ مالِكٍ لَعَنَهُمُ اللّه ُ ، فَداسُوا الحُسَينَ عليه السلام بِحَوافِرِ خَيلِهِم ، حَتّى رَضّوا ظَهرَهُ وصَدرَهُ . قالَ الرّاوي : وجاءَ هؤُلاءِ العَشَرَةُ حَتّى وَقَفوا عَلَى ابنِ زِيادٍ لَعَنَهُ اللّه ُ ، فَقالَ اُسَيدُ بنُ مالِكٍ أحَدُ العَشَرَةِ: نَحنُ رَضَضنَا الصَّدرَ بَعدَ الظَّهرِ بِكُلِّ يَعبوبٍ شَديدِ الأَسرِ فَقالَ ابنُ زِيادٍ لَعَنَهُ اللّه ُ : مَن أنتُم ؟ قالوا : نَحنُ الَّذينَ وَطِئنا بِخُيولِنا ظَهرَ الحُسَينِ حَتّى طَحَنّا حَناجِرَ صَدرِهِ .قالَ : فَأَمَرَ لَهُم بِجائِزَةٍ يَسيرَةٍ . قالَ أبو عُمَرَ الزّاهِدُ: فَنَظَرنا إلى هؤُلاءِ العَشَرَةِ ، فَوَجَدناهُم جَميعا أولادَ زِنىً، وهؤُلاءِ أخَذَهُمُ المُختارُ ، فَشَدَّ أيدِيَهُم وأرجُلَهُم بِسِكَكِ الحَديدِ ، وأوطَأَ الخَيلَ ظُهورَهُم حَتّى هَلَكوا.
ترجمه: سپس عمر بن سعد ، ميان يارانش ندا داد كه : چه كسى حاضر است بر حسين ، اسب بدواند؟ از يارانش ، اين ده تن حاضر شدند : اسحاق بن حَوبه ـ كه پيراهن امام عليه السلام را به تاراج برده بود ـ ، اخنس بن مرثد ، حَكيم بن طُفَيل سبيعى ، عمر بن صبيح صَيداوى ، رجاء بن مُنقِذ عبدى ، سالم بن خَيثمه جُعفى ، صالح بن وَهْب جُعفى ، واحِظ بن غانِم ، هانى بن ثُبَيت حضرمى و اسيد بن مالك . اينان ـ كه خدا لعنتشان كند ـ با سُم اسب هايشان ، حسين عليه السلام را چنان لگدكوب كردند كه پشت و سينه اش را خرد كردند .اين ده تن ، [پس از پايان كار] آمدند و در برابر ابن زياد ـ كه خدا لعنتش كند ـ ايستادند و از ميان آنان ، اسيد بن مالك گفت :ما بوديم كه پشت و سپس سينه[ى او] را با همه اسب هاى بزرگ و تيزتك ، خرد كرديم .ابن زياد ـ كه خدا لعنتش كند ـ گفت : شما كه هستيد؟ گفتند: ما كسانى بوديم كه بر پشت حسين ، اسب دوانديم تا آن كه سينه و گلوى حسين را آسياب كرديم .ابن زياد ، فرمان داد جايزه اندكى به آنان بدهند .ابو عمر زاهد مى گويد : ما به اين ده تن نگريستيم و همه آنان را زنازاده يافتيم . مختار ، آنان را دستگير كرد و با زنجيرهاى آهنين ، دست و پاهايشان را بست و بر پشتشان اسب دواند تا به هلاكت رسيدند .
منبع: تذكرة الخواصّ، سبط ابن جوزی: ص ٢٥٤
تذكرة الخواصّ : قالَ عُمَرُ [بنُ سَعدٍ] : مَن يوطِئُ الخَيلَ صَدرَهُ ؟ فَأَوطَؤُوا الخَيلَ ظَهرَهُ وصَدرَهُ ، ووَجَدوا في ظَهرِهِ آثارا سودا، فَسَأَلوا عَنها ، فَقيلَ : كانَ يَنقُلُ الطَّعامَ عَلى ظَهرِهِ فِي اللَّيلِ إلى مَساكِنِ أهلِ المَدينَةِ .
ترجمه: تذكرة الخواصّ : عمر [بن سعد] گفت : چه كسى اسب بر سينه او (حسين) مى دوانَد ؟
ترجمه: آنان بر پشت و سينه ايشان ، اسب دواندند و در پشت ايشان ، لكّه هاى كبودى يافتند. چون در اين باره پرسيدند ، گفته شد : او بر پشت خود ، شبانه، گندم به درِ خانه بينوايان مدينه مى برد.
@rozevanoheayammoharramsoghandi