#دشتی
#حضرت_زینب
همه رفتند و من جا ماندم ای دوست
ز بخت بد بدنیا ماندم ای دوست
چرا رفتی مرا باخود نبردی
ببین بعد تو تنها ماندم ای دوست
مرا کابوس شمشیر و تنِ تو
تماشای به غارت بردن تو
تو را سرنیزه ها بردند و مانده
برای من فقط پیراهن تو
.
#روضه
داستان هنده همسریزیداززبان مرحوم کافی
سخنان شهید شیخ احمد کافی (ره) :
✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅
سلمان فارسى از کنار باغى مى گذشت که دید پیرمردى در آنجا نشسته استپیرمرد تا او را دید، گفت : اى مرد ! من یهودى هستم، تو چه دینى دارى سلمان گفت : اسلام. پیرمرد گفت : ما یهودیها هر وقت که مشکلى داشته باشیم ، پیرمردهایمان را جمع مى کنیم که آنها خدا را به موسى بن عمران قسم بدهند تا مشکل ما حل شود.حالا هم گرچه تو یهودى نیستى اما پیرمرد که هستى و لذا من از تو میخواهم که بیایى و با من دعا کنى تا خدا دختر مرا که هم کور است و هم فلج ، شفاء بدهد. اگر دخترم خوب بشود ، من مال و ثروت فراوانى بتو مى بخشم.سلمان گفت : اگر دخترت شفاء بیابد ، مسلمان خواهى شد ؟ پیرمرد یهودى گفت : آرى. سلمان هم دخترک کور و فلج را به همراه پدرش به منزل حضرت على علیه السلام برد.حضرت که ماجرا را شنید ، فرمود : سلمان ! برو و حسینم را بیاور. حسین علیه السلام به همراه سلمان بنزد پدر آمد و ظرف آبى هم بدستور حضرت آورده شد. آنگاه على علیه السلام فرمود : حسین جان ! دستت را به این آب بزن و چند قطره از آن را به چشمان این دختر بپاش. همینکه امام حسین علیه السلام آن چند قطره آب را به چشمان دختر پاشید ، سیاهى ها از جلو چشمان دختر بکنارى رفت.دختر چشمانش را باز کرد و بعد از یک نگاه به امام حسین علیه السلام ، شهادتین را گفت و مسلمان شد.سپس على علیه السلام فرمود : دختر را بیرون ببرید و بقیه آب ظرف را بر بدنش بریزید تا علت اصلى بیمارى هم برطرف شود.فرداى آنروز پیرمرد دخترش را که دیگر شفاء یافته بود ، به خانه حضرت آورد و عرض کرد : من این دختر را در خدمت شما قرار مى دهم که چندى در نزدتان بماند و از تربیت اسلامى شما بهره مند بشود. دخترک که " هنده " نام داشت ، چند ماه در خانه امیر المومنین خدمت کرد تا آنکه پدرش از شام به دیدار او آمد. حضرت به پدر هنده فرمود : دخترت را نیز به همراهت ببر.هنده گفت : پدر جان ! دوست داشتم که همینجا بمانم و کنیز بچه هاى فاطمه ( علیها السلام ) باشم اما چون امیر المومنین دستور داده است ، بهمراهت مى آیم.هنده بهنگام رفتن ، خود را بر پاهاى زینب علیها السلام افکند ، با گریه بسیار از ایشان خداحافظى کرد و بهمراه پدرش راهى شام شد.چند بعد معاویه در شام هنده را به همسرى یزید در آورد. مدتها از ازدواج هنده با یزید گذشته بود که یکشب صداى گریه اى از خرابه اى در بیرون قصر بگوش او رسید. هنده پرسید : چه خبر است ؟ یزید گفت : این صداى اهل بیت خارجیانیست که بر ما خروج کرده بودند. ما آنها را به قتل رساندیم و بازماندگانشان را به اسیرى گرفتیم که اکنون در آن خرابه هستند0 هنده از یزید اجازه گرفت تا به تماشاى اسیران برود و سپس به همراهى کنیزهایش به خرابه رفت.در خرابه او با همان لباسهاى فاخر و قیمتى خود، روبروى حضرت زینب بر خاک نشست و پرسید : بى بى جان، شما اهل کجایید ؟ حضرت زینب فرمود : مدینة الرسول. هنده گفت : من مدتى را در یکى از محله هاى مدینه به کنیزى گذرانده ام و اکنون هم به کنیزى براى خانواده اى که در آن بودم، افتخار مى کنم.شما اهل کدام محله مدینه هستید ؟ بى بى فرمود : محله بنى هاشم0 هنده پرسید : پس شما آقاى من حسین علیه السلام را مى شناسید ؟ دل بى بى آتش گرفت اما هیچ نگفت ، اینبار هنده پرسید : شما که اهل محله بنى هاشم هستید ، بگویید ببینم آیا خانم و سرور من ، زینب را مى شناسید ؟ اینجا بود که حضرت زینب علیها السلام با گریه سر بلند کرد و فرمود : هنده ! من خود زینب هستم. هنده حق داشت که او را نشناسد، آخر زینبى که او دیده بود ، هنوز کربلا را ندیده بود
✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅
🎪🎪نمونه ای از کانال محرم و صفر
نوحه اسارت اهل بیت علیهم السلام
در راهِ کوفه تا شام،عِترتِ خَیرُ الَاِنام
جنایت و جفا و،هلهله و ازدحام
واویلتا واویلا...
یتیمان گریان از غم،با ناله ای عالَمگیر
دستان آلِ حسین،در بَندِ غُل و زنجیر
واویلتا واویلا...
بر اسیرانِ مظلوم،در این رَه ظالمانه
دشمن دهد تسلّیٰ،با ضربِ تازیانه
واویلتا واویلا...
از سختیِ اسارت،لاله های پیغمبر
در هجومِ جسارت،شده رنگ نیلوفر
واویلتا واویلا...
منزل به منزل ماتم،منزل به منزل بلا
خدا دهد صبری بر،دل حضرت زهرا
واویلتا واویلا...
#اسارت #کوفه
#کوفه_تا_شام
#راه_شام
هدایت شده از شعر و سبک؛امیر عباسی
4_6050838626269398669.mp3
767.4K
چشم تو سمت من، دل من گير نيزه هاست
اين سينه پاره پاره ی شمشير نيزه هاست
عشقت مرا به كوچه و بازار مي كشد
زينب اسير رشته زنجير نيزه هاست
سرخي معجر من و پيشانيت حسين
اثبات آيه آيه تفسير نيزه هاست
اي لاله اي كه خون چكد از ساقه ات هنوز
اين زخم هاي وا شده تقصير نيزه هاست
قرآن مخوان دوباره كه يكبار ديده ام
آن سنگ ها كه بابت تقدير نيزه هاست
قرآن مخوان كه پيرزني روي بام ها
در انتظار پاسخ تكبير نيزه هاست
اين گيسوان پخش شده بين كوچه ها
از ردپاي رأس تو در زير نيزه هاست
حالا به اين بهانه نگاهش به سوي ماست
نامحرمي كه چشم و دلش سير نيزه هاست
در بين راه نيزه تو ايستاده بود
جا ماندن كه باعث تأخير نيزه هاست؟
گفتم كه چند لحظه بخوابم ولي نشد
اين خواب هم تجسم تصوير نيزه هاست
#محمدعلي_بياباني
#حضرت_رقیه
#امام_حسین
هفت روز است بی تو گریانم
هفت روز است که پریشانم
هفت روز است که پدر جانم
بی تو آواره بیابانم
خوب شد رفتی و ندیدی که
دخترت بین کوچه ها گم بود
خوب شد رفتی و ندیدی که
عمه این هفته بین مردم بود
هفته نه هفت سال بی پدری
هفته نه هفت سال خونجگری
هفته ای که هزار سال گذشت
بین بازار ها به دربه دری
هفت شب بوسه ام ندادی تو
تن به سم ستور دادی تو
ای سر غرق خون لب پر خون
چقدر از سرم زیادی تو
امیر فرخنده
نوحه اسارت اهل بیت علیهم السلام
اهل بیت عصمت و،سختیِ اسارت و
دشمن و جسارت و،ظلم و جور و غارت و
رنج و درد و غربت و
روی نِی سر،دُختِ حیدر
داده از کف نورِ عین
وامصیبت وامصیبت
آه و واویلا حسین
واویلا واویلا...
کوفه و شام بلا،سخت تر از کربلا
دل به مِحنت مبتلا،غرقِ در اشک عزا
عترت خیرالنسا
در عزاشان،گشته گریان
چشم اهل عالَمین
وامصیبت وامصیبت
آه و واویلا حسین
واویلا واویلا...
#اسارت #کوفه #شام
#راه_شام #کوفه_تا_شام
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
4_5764860049931372008.mp3
986.8K
هدایت شده از شعر و سبک؛امیر عباسی
داغ اسارت؛زمینه.mp3
1.2M
روضه و توسل جانسوز _ ویژۀ سیدالشهدا علیه السلام _ حاج حیدر خمسه
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️➖⚫️⚫️⚫️⚫️
اللهمَّ صلِّ علي صاحبِ الدَّعوَةِ النَّبَويَّةِ، والصّولَةِ الحَيدَريّةِ، والعِصمَةِ الفاطِميَّةِ، والحِلمِ الحسَنيَّةِ، والشُّجاعَةِ الحُسَينيَّةِ
دم تو گرم نَبُوَد آدمی نمی ماند
نه آدمی که ملک هم دمی نمی ماند
نیازمند دو عالم به یک اشارۀ تو ست
*این یعنی چی؟ یعنی کربلام دستِ توِ ... یعنی اربعینجا نمونم ... این یعنی عاقبت بخیریم با تو ...من اینُ خیلی وقته فهمیدم ، سرِ همینم هست دیدی قبلِ محرم شدم روز شمارِ مُحَرَمت ... از اولِ محرمم پا به پایِ تو و بچه هات اومدم ... من ده اولی نبودما ... من از شبی که خواهرت گرفتار شد منم گرفتار شدم .... آقا قولت میدم پایِ کارت وایسادم ... اربعینم اگه اسیریِ خواهرت تموم میشه من تازه میخوام برا امام حسن گریه کنم ....*
نیازمند دو عالم به یک اشارۀ تو ست
اگر تو ناز عالمی نمی ماند
به گریۀ شب هجران کشیدگان سوگند
اگر دمی تو بخندی غمی نمی ماند ...
حسین ... دلم یه کربلا می خواد ....
حسین ... یه گنبدِ طلا می خواد ....
(راست میگم آقا ... من تا حالا به تو دروغ نگفتم .... آقا روم حساب کن ، به دردت میخورم ... اگه زرنگ باشی همین الان اربعینتُ می گیری ... گفت تو این بازارِ تهرون دیدید دسته ها و هیئتا میان غوغاییِ شهادتا ، محرم و صفر خیلی شلوغ میشد از همۀ شهر میومدن ؛ یه قانونی گذاشتن فقط هیئتایِ محلۀ بازار بیان اوضاع نظم گرفت ، یه هیئت بود گفتن ما بازار نیایم میمیریم ... گشتن دنبالِ خونه ای جایی برا این که پا ثابتشون بشه ، یه خونه بزرگ پیدا کردن اومن پیشِ صاحبش ، حاجی سالی چند شب ما مهمونِ خونت باشیم ... بازار اعلام کنیم ما جامون بازارِ ... بعدِ روضه بیایم یه غذایی بدیم و یا علی ...
گفت اصلا ، من جوونیمو تو این خونه گذاشتم، باغچه و باغُ وگل .... هر کاری کردن حریف نشدن ، رفتن ، فردا صبح دو سه نفر رو اجیر کرد ، اینا رو پیدا کنید بیان .... این ور اون ور پیداشون کردن تا رسیدن دم در افتاد رو پاشون غلط کردم ..... دیشب شما از اینجا رفتید یه خانمی رو دیدم تو عالم رویا ، گفت ایوالله ، نگرانِ چهارتا گل هاتی ؟؟ انگار خبر نداری کربلا ، یه گل برا من نزاشتن .... دونه دونه گل هامو سر بریدن ....)
آرامِ جانِ خسته دلان پیکرت کجاست ...
(وداعِ آخر رو که کرد این طور اومده تو مقاتلُ و روایات گفت خواهرم اینا که منو کشتن آب رو آزاد میکنن ... اگه تو نخوری بچه ها هم نمی خورن ... گفت برو خیالت راحت ... لذا آب رو که آوردن همه رو جمع کرد گفت ببینید من عمۀ شمام ، من آب میخورم همتون بخورید ... همه خوردن .... رباب هم خورد ...
شب اومد بره گودال دوسه قدم رفت یه وقت دید صدایِ ضجۀ یه زنی بالا گرفت ... برگشت ... کیه بچه هامو بیدار کرد ؟ .... خانم ، ربابه ... اومد بالاسرش ، رباب عوضِ اینکه کمکم کنی بچه هام بیدار شدن ...
گفت خانم تقصیرِ من نیست ، گفتی آب بخور ، آب خوردم الان یادِ بچه م افتادم ... آخ لباش بهم میخورد ....
آرام کرد ربابُ ... اومد گودال ... شبِ جمعه ست همه اموات ، پدر ، مادرامون ، امام و شهدا و مدافعانِ حرمِ زینبی فیض ببرن ... اومد گودال ... )
آرامِ جانِ خسته دلان پیکرت کجاست ...
جانم به لب رسید برادر سرت کجاست ؟
از ما هر آنچه بود به تاراج برده اند
(من دیگه نگم چی بردن .. کار به جایی رسید امام سجاد فریاد زد ، با اسب تو خیمه نرو ... اون خیمۀ زن هاست ... زن ها بیرون دویدن ... نجمه ، رباب ، سکینه ....)
از ما هر آنچه بود به تاراج برده اند
خاکم به سر عمامۀ پیغمبرت کجاست ...
حسین ... صدات کربلا برسه ... ان شالله وعدۀ منُ و تو اربعین حرمش ... میریم ان شالله ... برا اینهمه آدم جا داری ...
گفت داداش :
ما را میان این همه نامحرمان ببین
دیگر مگو که خواهرِ من معجرت کجاست؟
یه جور ناله بزن دلِ امام زمان آرام بشه ... حسین ...
سرمایه سری هست فدایِ سر ارباب
چیزی که ندارم ببرم محضر ارباب
از کودکی ام یاد گرفتم که بگویم
مادر پدرم نذرِ پدر مادر ارباب ....
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ....
✼═══┅🔶🍁🔶┅═══✼
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
4_5857448403687965730.mp3
3.63M
شب هفت حسین بن علی امشب است
اشک غم جاری از دودیدهٔ زینب است
شده زندان شهر کوفه ماتمسرا
دختر مرتضی زغصه جان برلب است
دختر فاطمه دارد این زمزمه
واحسیناه واحسیناه۲
خاتم الانبیاء شده به غم مبتلا
امشب از جنت آید به سوی کربلا
برسروسینه می زند به آه ونوا
همرهٔ حیدروفاطمه ومجتبا
پس به حالی غمین نالد آن نازنین
واحسیناه واحسیناه۲
فاطمه چون به قتلگه نظاره کند
گریه بر آن گلوی پاره پاره کند
نالهٔ فاطمه رسد به عرش علا
غصه اش راچه کس، چگونه چاره کند
می کند زمزمه حضرت فاطمه
واحسیناه واحسیناه۲
چشم زهرا ومرتضی بود خونچکان
که چه کردندباحسینشان کوفیان
زینب واهلبیت وسیدالساجدین
گشته زندانی ونباشدشان امان
اهلبیت از الم همه بگرفته دم
واحسیناه واحسیناه۲
کوابالفضل تا دلاوری ها کند
بند از گردن حجت حق واکند
شده زینب اسیردست نامحرمان
خوهرش را رها زدست اعدا کند
وای ازاین دردوغم که نگردیده کم
واحسیناه واحسیناه۲
یا حسین یا حسین حمایتت می کنیم
پیروی از خط ولایتت می کنیم
همه سرباز جان بر کف وآماده ایم
شیعیان گریه بر سرِبریده کنید
گریه بر پیکر بخون طپیده کنید
گریه ها به حال زینب وزین العباد
خون دل راروان زهردو دیده کنید
بر علیه یزد برزبان آورید
واحسیناه واحسیناه۲
التماس دعا
شنبه، ۲۴شهریور۹۸ بابل:محسن زاده