🔸آیت الله #جوادی_آملی:
من در سال ۱۳۳۴ که به قم آمدم، #علامه_طباطبایی شهرتی داشت. خدمتشان رسیدیم.
هوا گرم بود که رفتیم خدمت ایشان. قبلاً اینگونه بود؛ الان اینطور نیست که مثلاً ۷۰ سال پیش هر کسی در منزلش چند عدد مرغ داشت؛ یعنی رسم بود و همه مرغ و خروس داشتند.
آن زمان بازار مرغ فروشی نبود و اگر مهمان میآمد از همین مرغهایی که در خانه بود، استفاده میکردند و رسم بود. ... به منزل او که رفتیم یک تراس داشت و در باز بود و این مرغها گاهی از حیاط، داخل میآمدند. آقا ورود مرغها را که دیدند گفتند اینها اینجا هستند تا پیر میشوند و میمیرند!
ما این را در #فقه میخواندیم و در درس هم میگفتیم ولی نه ما عمل میکردیم نه دیگران. آن چیزی که ما در فقه خواندیم و در درس گفتیم و اساتید ما در درس گفتند، این است که حیوانی که خود آدم تربیت کرده است و بزرگ کرده و مواظبت کرده است را نکشید. چرا کارد میگذارید زیر گلویش؟ مرغ میخواهید از جای دیگر بخرید. این مصلحت نیست. #عاطفه اجازه نمیدهد.
این نهی در دین است و وظیفه رسمی ما است و فقه رسمی ماست. ما هیچ کس را ندیدیم که به این دستور فقهی عمل کند، جز علامه طباطبایی. ایشان فرمود اینها اینجا هستند، خودشان پیر میشوند و میمیرند.
آقاسید عبدالباقی پسر بزرگ ایشان بود. من این قصه را گفتم برای ایشان. گفتند: بله ما یک خروسی داشتیم که ۲۰ سالش شده بود؛ پیر شد و مرد.
از این [آدمها] پیدا نمیشود. دستور دین این است که شما اگر رفتی به مکه و خواستی قربانی بکنی، آن گوسفندی که در خانه خودت بود را با دست خودت نکش. یک گوسفند بخر و قربانی کن.
عاطفه؛ عاطفه خیلی مهم است.
این دستور دین است.