eitaa logo
ام الرضا ام الحسین🧕
235 دنبال‌کننده
381 عکس
460 ویدیو
0 فایل
مامان آقا رضا و آقا حسین آقا مهدی هستم🙋🏻‍♀ اسم خودمم فاطمه هست متولد بهمن۱۳۷۳ 😊 به جمعِ بانوانِ شادوقوی خوش اومدی 😍💪🏻 روزمرگی،انگیزشی،خانه داری،فروش محصول با کیفیت بالا و قیمت کم✨ اگه کارم داشتی😊👇🏻 @khadmozahra کپی❌
مشاهده در ایتا
دانلود
کیف و سجاده جشن تکلیف 🕌 💥کیف سایز 33*27 تقریبی 💥جانماز و سجاده سایز 69*47 تقریبی 💥جنس مخمل❣ 💰قیمت تک کیف : ۱۳۰ تومان 💰قیمت تک جانماز و سجاده : ۱۷۰تومان قیمت عمده هر دو باهم : ۲۷۰ هزارتومان 📲جهت ثبت سفارش: @khadmozahra لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/1642595621C917ccfc718
3.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه براش نمیرم پس چیکار کنم😘😍☺️
پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کرد هرکسی بار در دکانش داشت پیر افتاده را خبر می کرد او که عمری برای نان حلال گاری اش را به هر طرف می برد قول داده که رایگان ببرد بار روضه اگر به تورش خورد روزی از کوچه که به خانه رسید همسرش گفت: درد نان داریم از بد حادثه همین امشب نان نداریم و میهمان داریم سال ها با غم تهی دستی در خفایت اگرچه سر کردی می رود ابرویمان امشب دست خالی اگر تو برگردی باز هم راهی خیابان شد حجره ها را یکی یکی می دید هیچ باری نمانده روی زمین از نگاهش عذاب می بارید گوشه ای بین کوچه و بازار با خودش گفت کاش می مردم خسته ام دیگر از همه از بس حسرت عمر رفته را خوردم در همین حال بر زمین خوابید ناگهان کودکی صدایش کرد پیر مرد خمیده حیران شد گیوه را تا به تا که پایش کرد گفت جانم مرا صدا کردی زود تر عرضه کن که کارت چیست؟ مس، ملافه، گلیم ، یا قالی حاضرم من بگو که بارت چیست پسرک گفت پیش ان کوچه روضهٔ هفتگی شده برپا دیگ را از حیاط خانه ما میتوانی بیاوری آقا؟ پیرمرد از جواب او جا خورد دیگ نذری روضه را میدید گاری اش را جلو عقب کرد و به سیه روزی خودش خندید یادش افتاد عهد دیرین را روز اول که گاری اش را برد قول داده که رایگان ببرد بار روضه اگر به تورش خورد پیر مردی که در دوراهی بود این طرف دیگ نذری بی مزد آن طرف خانواده اش محتاج مرگ بر روزگار شادی دزد دیگ را برد عقل او می گفت مزد زحمت بگیر و عاقل باش که در این روزگار جایز نیست تنگدستی و کار بی پاداش دل ولی حرف دیگری میزد عهد دیرین بهانه دل بود پیرمرد از دلش حمایت کرد بس که این پیر خسته عاقل بود دیگ را برد مبلغی نگرفت دست خالی به خانه بر می گشت پیر مرد شکسته و تنها از گذشته شکسته تر می گشت تا به خانه رسید از بازار ناگهان مضطرب شد و حیران پشت در کفش های بسیار و داخل خانه مملو از مهمان از لب پنجره نگاه انداخت میوه های عجیب و رنگارنگ عطر ناب برنج ایرانی نالهٔ زعفران در هاونگ همسرش که ز خانه بیرون رفت دید مردش نشسته با حیرت گفت از دست پر رسیدن تو متحیر شدم خدا قوت تا تو از خانمان برون رفتی پیرمردی شریف و گاری کش دم در آمد و صدایم زد گفتم از پشت نرده فرمایش؟ بیقرارو شکسته چون مرغی که پر و بال بر قفس می زد عطش از چهر اش نمایان بود تشنه بود و نفس نفس می زد گفت این خوار و بار را داده است مادری قد کمان و آزرده ما بدهکار همسرت هستیم دیگ نذری برایمان برده هرکسی که ندارد عشق تورا تازه فهمیده که نداری چیست قصه کل عاشقان حسین قصه پیرمرد گاریچی ست
اومدم یه جای خوب😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ❤️❤️ .
. قشنگ ترین هدیه که میتونم داشته باشم😍 ولی ندارمش 😢 کی برام میخرتش😊 .