eitaa logo
༺مَــدارِ انگیزشی تَبَسُم
2هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
4هزار ویدیو
77 فایل
🌀مرکز روانشناسی و مشاوره مدار انگیزشی تبسّم خادم مردم شریف ایران آماده خدمت‌رسانیست مشاوره کودک،نوجوان،پیش از ازدواج،زوج درمانی، درمان اضطراب،افسردگی،رشد توسعه فردی دریافت وقت مشاوره 📞 09011225683 👇 @zendegi1398 👩🏻‍مدیریت برنامه @ya_mahdiiiiiiiiii
مشاهده در ایتا
دانلود
‌⤹◌.  .‹.⿻ ֢ ֗   .›⿻‌⤹◌.  .‹.⿻ ֢ ֗   .›⿻‌ 👩‍❤️‍👨شش نوع بلوغ لازم برای ازدواج : 1⃣. بلوغ مالی: داشتن شغل ثابت به همراه ذخیره مالی اولیه برای شروع زندگی 2⃣. بلوغ شخصیتی:رسیدن به استقلال شخصیتی و جدا شدن از وابستگی های خانواده 3⃣. بلوغ عاطفی: شناخت عواطف خود و طرف مقابل و تعادل در ابراز احساسات 4⃣. بلوغ معنوی: از نظر دین داری (هرنوع دینی) به ثبات رسیدن 5⃣. بلوغ اجتماعی: جایگاه فرد در بین مردم و اجتماع و کامل شدن مسائل مربوط به تحصیلات،سربازی و... 6⃣. بلوغ جنسی: سواد جنسی که الزاما به داشتن تجربه جنسی مربوط نیست ! ⿻ ↳↳@zendegi1398 ــــــــــــــــــــــــــــــ 👇 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇    ⃟   ‌༄ ࿐ ࿐༄ ࿐ ࿐  @madar_tabasom  𓆩 ♡ 𓆪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌⤹◌.  .‹.⿻ ֢ ֗   .›⿻‌⤹◌.  .‹.⿻ ֢ ֗   .›⿻‌ همسرم قبل از ازدواج با من عاشق دخترخاله اش بود و قسمت هم نشده بودند. دخترخاله زودتر ازدواج کرده بود و همسرم هم پس از معرفی توسط یک آشنا، مرا دید و با هم ازدواج کردیم. عادت داشت که بعد از سرکارش و تعطیلی مغازه، با رفقای باب و ناباب جمع شوند و الواتی کنند و من هر شب تا نیمه شب منتظر او بودم. گاهی شام خورده بود و گاهی نه و من فقط سکوت میکردم.😐   وضع مالیمون بد نبود و دو طبقه خانه داشتیم. طبقه بالا اتاق خوابها و حمام و طبقه پائین آشپزخانه و پذیرائی ... تولد همسرم بود و از دو طرف مهمان داشتیم. وسط مهمانی بود که متوجه شدم همسرم نیست و کمی طول کشید. رفتم طبقه ی بالا که ببینم چرا نیست و اگه کاری هست انجام بدم و ... بالا رفتم و در اتاق خوابمان را باز کردم و صحنه ای دیدم که امیدوارم هیچ زن متاهلی😔 نبیند. همسرم و دخترخاله اش. چیزی نگفتم و ... بعد از مدتی که از ازدواج ما گذشت،دخترخاله همسر بدلیل نداشتن تفاهم، از همسرش جدا شده بود و حالا شده بود یک زن آزاد !!! تمام توفانی😑 که در درونم برپا شده بود را کنترل کردم و سریع پائین آمدم. بفاصله ی کمی همسرم و دخترخاله پائین آمدند و مثل موش تا آخر مهمانی هردو با ترس😰 و لرز در گوشه ای نشسته بودند. مهمانی تمام شد و من با کنترل بسیار خیلی عادی جشن را ادامه دادم و انگار نه انگار. حالا بقیه داستان از قول آقا: اصلا فکر نمیکردم در آن شلوغی مهمانی همسرم به بالا بیاید و مچ ما را بگیرد. شرایط خیلی بدی بود.با دخترخاله ام با فاصله آمدیم پائین تا جلب توجه نکنیم. هرآن منتظر برپائی طوفان عظیمی از جانب همسرم بودم. اما انگار نه انگار که این زن چه دیده. جشن را با روی خوش🙂 ادامه داد و با مهربانی بمن هدیه داد و بقیه هدیه دادند و کم کم  مهمانهای دورتر که میرفتند و پدر مادرهایمان فقط مانده بودند، هرآن منتظر بودم تا همسرم دیده هایش را بیان کند. دخترخاله که سریع بعد شام و کیک رفت و همسرم خیلی عادی با او برخورد کرد. هرچه تنهاتر میشدیم ترسم 😨بیشتر میشد اما خانمم انگار نه انگار !!! پدر و مادرم رفتند و قبل آنها هم پدر و مادر و برادر همسرم. از بدرقه که برگشتم دیدم همسرم مشغول جمع و جور کردن پذیرائی و جمع کردن بشقابهای پیش دستی و ... بود. کمی کمکش کردم و باز منتظر طوفان بودم. خیر خبری نبود رفتم خوابیدم ... مگر خوابم میبرد همسرم آمد و بعد چند دقیقه خوابش برد اما من تا صبح دنده به دنده میشدم. فردا صبح، شنبه بود و سرکار رفتم. همسرم هم طبق معمول صبحانه ام را آماده کرده بود و بزور دو لقمه ای با چای قورت دادم و دیدم قابلمه ای از غذای شب گذشته برایم گذاشته بود و گفت که دیگه مجبور نشی ناهار بری بیرون و من تشکری کردم و بیرون زدم. دوستانم وقت ناهار از دستپخت همسرم خوردند و چقدر تعریف کردند و من حس خوش و ناخوش بدی با هم داشتم. آخر شب کمی زودتر از پیش رفقا برگشتم و دیدم مثل همیشه همسرم منتظر من هست تا باهم شام بخوریم. سفره رنگین تر بود و بازهم فردا قابلمه غذا و ... من منتظر دعوا بودم و او انگار نه انگار که ... شب باز کمی از شب قبل زودتر برگشتم و ... همسرم روزبروز محبتش😊 را بیشتر میکرد و من اسارت بدی را تحمل میکردم ... منتظر بودم تا دعوا را شروع کند و من بتوانم برخش بکشم که اورا از اول دوست نداشتم و عاشق دخترخاله ام بودم و هستم و ... ولی انگار نه انگار ... رویم نمیشد چندان نگاهش کنم ولی کم کم شجاعت پیدا کردم و یک شب سیر نگاهش کردم و تازه زیبائیهای همسرم را دیدم ... شبیه دخترخاله نبود اما زن بود با همه زیبائیهای زنانه اش ... اما من مغرور، مرد بودم ! مگر میشد اسیرم کند؟در برابر خیانت من،نه تنها برویم نیاورده بود بلکه سعی میکرد هرچه بیشتر محبت کند. شبهازودتر و  زودتر  بخانه می آمدم و متلک های دوستان را بجان میخریدم و میگفتم : آره بابا من مرغم. یک شب که دیگه بریده بودم رو به همسرم کردم و گفتم : تو پدر منو درآوردی! تو اعصابمو خرد کردی! تو ...پس چرا دعوا نمیکنی؟ چرا سرزنشم نمیکنی؟ بجاش بهم محبت میکنی که چی؟ همسرم سرش پائین بود و گفت که حتما کمبودی😔 از طرف من داشتی که بطرف دخترخاله ات کشیده شدی! من سعی کردم که کمبودهای گذشته را جبران کنم !همین! 😔 خرد شدم و شکستم ... من کجا بودم و او کجا... همسرم هیچ کمبودی نداشت... و برام هیچ جا کم نگذاشته بود ... فقط بزرگواریش بیشتر نمایان شد بعد از آن شب دیگر سراغ دخترخاله ام نرفته بودم و ازش خبری نداشتم ولی ناخودآگاه اورا با همسرم مقایسه کردم و طلاق گرفتن او را ...
... همسرم موفق شد از من مردی بسازد که همه جوره چاکر زنش هست و ازینکه بهش زن ذلیل بگن، ناراحت نمیشه و افتخار میکنه ذلیل همچین زن توانائیه که آبروی مردشو خرید. من اکنون دوباره عاشق شدم... عاشق زنم... اما این بار با چشم باز ... خانمها میبخشند ولی هیچوقت فراموش😔 نمیکنن! ــــــــــــــــــــــــــــــ 📜 👇 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇    ⃟   ‌༄ ࿐ ࿐༄ ࿐ ࿐  @madar_tabasom  𓆩 ♡ 𓆪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌⤹◌.  .‹.⿻ ֢ ֗   .›⿻‌⤹◌.  .‹.⿻ ֢ ֗   .›⿻‌ 🌸بــہ رســم اراادت 🌸زیــبــااتــریــن گــلــهااے عــاالــمــ 🌸تــقــدیــم بــه دوســتــانــ 🌸مــرســے ڪه هســتــیــنــ ‌ ــــــــــــــــــــــــــــــ 👇 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇    ⃟   ‌༄ ࿐ ࿐༄ ࿐ ࿐  @madar_tabasom  𓆩 ♡ 𓆪
Secrets of Life 1.mp3
10.98M
. 🎼 ♥️ ⃟○━━─ ❚❚   ▷  ◽ ─── ⇆ 🎧موسیقی آرامش‌بخش همراه با صدای دلنشین پرندگانت✨🕊 آرامـــش را بشنـــــــو و حــــــــــــس کن • 👇 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇 ⃟   ‌༄ ࿐ ࿐༄ ࿐ ࿐  @madar_tabasom  𓆩 ♡ 𓆪
‌⤹◌.  .‹.⿻ ֢ ֗   .›⿻‌⤹◌.  .‹.⿻ ֢ ֗   .›⿻‌ امشب که لامپ اتاقتو خاموش میکنی ...و میخوای بخوابی ، 💤💤 به این فکر کن اونایی که بهترین خبر زندگیشون و امروز شنیدن و زندگیشـــــون عوض شده ، دیشب هیچ خبری از امروز نداشتن ؛ 🌸خدای امروز اون آدما ، خـــــدای فردای ما هم هست شاید فردا اون آدم تو باشی ...✨👌 🌙🌸 ــــــــــــــــــــــــــــــ 👇 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇    ⃟   ‌༄ ࿐ ࿐༄ ࿐ ࿐  @madar_tabasom  𓆩 ♡ 𓆪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌⤹◌.  .‹.⿻ ֢ ֗   .›⿻‌⤹◌.  .‹.⿻ ֢ ֗   .›⿻‌ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸 بارالها.. ✨آنکه تو را ندارد چه دارد؟ 🌸و آنکه تو را دارد چه ندارد؟ 🌸ای همه‌ ی دار و ندارم از تو ✨روزم را چون همیشه 🌸با توکل بر اسم اعظم و ✨لطف بی کرانت آغاز می‌کنم، 🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو ــــــــــــــــــــــــــــــ 👇 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇    ⃟   ‌༄ ࿐ ࿐༄ ࿐ ࿐  @madar_tabasom  𓆩 ♡ 𓆪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌⤹◌.  .‹.⿻ ֢ ֗   .›⿻‌⤹◌.  .‹.⿻ ֢ ֗   .›⿻‌ 🌸🍃 ســــلام 🍃🌸 یك صبح دل انگيز 🌸🍃 يك صبح آرام 🍃🌸 يك صبح لطيف 🌸🍃 يك صبح پراززیبـایی 🍃🌸 یك صبح پراز شـادی 🌸🍃 يك صبح پرازموفقيت 🍃🌸 يك صبح پراز محبت 🌸🍃 بـراتـون آرزومـندم 🍃🌸 ســـــلام 🌸🍃اول صبح 🍃🌸روز تابستونیتون بخیر ــــــــــــــــــــــــــــــ ☀️ 👇 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇    ⃟   ‌༄ ࿐ ࿐༄ ࿐ ࿐  @madar_tabasom  𓆩 ♡ 𓆪