مادران ایرانی|کودک،تربیت،خانواده
آیا زمانی را یادتان می آید که عروسک ها شبیه نی نی و یا انسان های بامزه بودند؟
اهریمن به صنعت عروسک سازی نفوذ کرده است تا این گونه ذهن کودکان را برنامه ریزی کند. همین است که امروز شما دختران جوان زیادی را میبینید که شبیه عروسک سمت راست لباس میپوشند.
امروزه بسیاری از عروسک ها لباس شبیه روسپی ها دارند. این کار کاملا با هدف انجام میشود. چرا که کودکان از عروسک هایشان تاثیر بسیاری میگیرند.
برنامه ریزی ذهن کودکان برای #جنسی شدن از سنین کودکی تنها توسط عروسک ها صورت نمیگیرد. بلکه توسط موسیقی، فیلم، ابزارهای سرگرمی، نمایش های دیزنی و بسیاری دیگر انجام میشود.
مراقب کودکانتان باشید و در جهانی که پر از شرارت است آنها را به یاری خدا قوی کنید.
❣ @madaran_e_delvapas
هدایت شده از گشت ارشاد سایبری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی به ما باوراندند که نوع پوششِ ما در اجتماع به کسی ربطی ندارد، وقتی جلوی امر به معروف و نهی از منکرِ ما ایستادند و گفتند تو چشماتو ببند و نبین! وقتی زنان و دختران ما را تشویق به برهنگی و بیحیایی کردند و مردانِ ما را تشویق به بی غیرتی و چشم چرانی و دریدگی، آن وقت تازه میرسیم به این نقطه که مردی کاملا عریان در مقابل چشمان دخترکی می رقصد و عابران و رهگذران هم بی اعتنا!
🔞 @Gasht_Sepah_cyber_iran
#قصه در رشد روانی و اخلاقی کودکان تأثیر بسیار دارد. قصه، پلی است میان کودک و دنیای اطراف او.
قصه گفتن مستقیماً در تخیل کودک تأثیر میگذارد و به تخیلات کودکانه او، جهت میدهد.
😴 @madaran_e_delvapas
#قصه کودکانه ی میوههای غمگین !
پیشی دنبال غذا بود. توی حیاط می گشت و بو می کشید که صدایی شنید. جلو رفت. یک عالمه میوه را دید که توی سطل آشغال گریه می کردند.
پیشی پرسید: میوه ها! چرا شما توی سطل آشغال هستید؟ چرا این طور زخمی شدید و بی حال هستید؟
گلابی گنده ای که فقط یک گاز از آن خورده شده بود گفت: می خواهی بدانی؟ پس گوش کن تا برایت تعریف کنم. دیشب جشن تولد بود، همه جا را چراغانی کردند یک عالمه سیب و گلابی و آلو و هلو آوردند. من و دوستانم توی صندوق میوه بودیم. اول ما را توی حوض ریختند. نمی دانی چقدر کیف می داد.
یک آلوی درشت از سلطل زباله بیرون آمد و گفت: ما آب بازی کردیم بالا و پایین پریدیم و خندیدیم. وقتی آب بازی تمام شد، ما را توی سبدهای بزرگ ریختند.
یک هلوی درشت ولی نصفه ناله ای کرد و گفت: پیشی جان به من نگاه کن ببین چقدر زشت شده ام. دیگر یک ذره هم خوشحال نیستم چون حالا یک تکه آشغال هستم. بعد ادامه داد ما توی سبد بودیم. اول از همه مرا با یک دستمال تمیز خشک کردند جوری که پوستم برق می زد...
هلو گریه اش گرفت و نتوانست حرفش را تمام کند.
سیب گفت: راست می گوید: من هم توی سبد بودم. بعد همه ی ما را خشک کردند و توی ظرف بلوری بزرگی کنار هم چیدند. نمی دانی چقدر قشنگ شده بودیم. وقتی مهمانها آمدند همه به ما نگاه می کردند و به به می گفتند.
یک خیار زخمی از میان میوه ها فریاد زد: اما چه فایده ؟ آنها خیلی بدجنس بودند هر کس یکی از ما را بر می داشت و فقط یک گاز می زد و دور می انداخت. یکی زیر پا، یکی زیر صندلی، یکی توی باغچه همه جا پخش شده بودیم. جاروی بیچاره ما را از این طرف و آن طرف جمع کرد.
پیشی نگاهی به حیاط کرد، جارو کنار باغچه افتاده بود. معلوم بود از خستگی به این حال افتاده است. پیشی گریه اش گرفت و گفت: چه مهمانهای بدی من که اینجور مهمانها را دوست ندارم. بعد خودش را از لای در کشید و با ناراحتی بیرون رفت.
🍐 @madaran_e_delvapas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این خانم با بچهاش با این وضعیت برنامه زنده اجرا میکنه ...
اون وقت یه عده هم هستن که حتی #فرزند_آوری رو نماد اُمل بودن و عقب افتادگی میدونن❗️❗️
👶 @madaran_e_delvapas
مادران ایرانی|کودک،تربیت،خانواده
✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨ قسمت 7⃣1⃣ دلم می خواست از کنارش تکان نخورم حواسم نبود چه قدر خسته است، لااقل برایش
✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨
قسمت هجدهم
🍂🍂🍂🍂🍂
مادر گفت"الهی بمیرم برای منوچهر که گیر تو افتاده."و دایی حرفش را تأیید کرد.
فرشته از این که منوچهر این همه در دل مادر و بقیه ی فامیل جا باز کرده بود، قند در دلش آب شد، اما به ظاهر اخم کرد و به منوچهر چشم غره رفت و گفت "وقتی من را اذیت می کند که نیستید ببینید"
هفته ی اول عید به همه گفتیم قرار است برویم مسافرت. تلفن را از پریز کشیدم.
آن هفته را خودمان بودیم ؛ دور از همه.
بعد از عید،منوچهر رفت توی سپاه.
رسما سپاهی شد.
من بی حال و بی حوصله امتحان نهایی می دادم.
احساس کردم سرما خورده ام.
استخوان هایم درد می کرد.
امتحان آخر را داده بودم و آمده بودم.
منوچهر از سر کار، یک سر رفته بود خانه ی پدرم.
مادرم قورمه سبزی برایمان پخته بود،داده بود منوچهر آورده بود.
سفره را آورد.
زیر چشمی نگاهم می کرد و می خندید.
گفتم"چیه؟خنده دارد؟بخند تا تو هم مریض شوی"
گفت"من از این مریضی ها نمی گیرم"
گفتم"فکر می کند تافته ی جدا بافته است"
گفت"به هر حال،من خوشحالم، چون قرار است بابا شوم و تو مامان."
نمی فهمیدم چه می گوید.
گفت "شرط می بندم. بعدازظهر وقت گرفته ام برویم دکتر."
خودش با دکتر حرف زده بود،حالت های من را گفته بود.
دکتر احتمال داده بود باردار باشم.
زدم زیر گریه. اصلا خوش حال نشدم.
فکر می کردم بین من و منوچهر فاصله می اندازد.
منوچهر گفت"به خاطر تو رفتم، نه بخاطر بچه. این را هم می گویم چون خوابش را دیده ام."
ادامه دارد...
#زندگینامه_شهداء
#شهید_منوچهر_مدق
#در_انتظار_شهادت
🌷 @madaran_e_delvapas
اعضای محترم کانال
جمعه ها متعلق به خانواده ست و کانال تعطیل می باشد☺️
شاید فقط تبادل داشته باشم پس پیشاپیش عذر میخوام 🙏
لطفا صبور باشید و کانال را ترک نکنید
حضور شما مایه افتخار ماست😍🙏😊
#سبک_یادگیری
🍀🍀بچه ها در آموختن سه گروه هستند ؛بعضی لمسی هستند باید عینا لمس کنند, بازی کنند و بسازند تا یاد بگیرند.
🍀🍀 برخی کلامی هستند و با توضیح و گوش دادن می آموزند و حتی ممکن است حوصله بازی و کار اضافه نداشته باشند.
🍀🍀 برخی تصویری هستند و با نقاشی و به تصویر کشیدن مطلب , می توانند یاد بگیرند.
1👈 کلامی
2👈 تصویری
3👈دست ورز
کلامی :یادگیری در این گروه از دانش آموزان, از راه شنیداری است .یادگیری از جزء به کل است.با تکرار از درس ؛ آموزش در آنها صورت می گیرد.
نوع تکلیف در این گروه ؛ از طریق بازگو کردن مطالب و تحقیق کردن است .
بچه های کلامی ؛ از کلام به مرحله مجرد می رسند.
دسته دوم : دانش آموزان تصویری :
یادگیری در این گروه از دانش آموزان؛ ازراه دیدار است .یادگیری از کل به جزء است.
این گروه از دانش آموزان باید در کلاس آموزش را از طریق عکس های داخل کتاب و یا چارت تصویری و فیلم یا ماکت ؛ببینند.
نوع تکلیف در آنان ؛ کشیدن نقاشی مربوط به موضوع است.
علامت ظاهری این دانش آموزان ؛ شصت دست خود را در بین 4 انگشت پنهان می کند.
این دسته از دانش آموزان در یادگیری درس دایره بسیار موفق هستند.
دسته سوم : دانش آموزان دست ورز
یادگیری در این دسته از طریق لمس کردن است . مثل انجام آزمایش یادگیری در این گروه هم از کل به جزء است و هم از جزء به کل.
نوع تکلیف برای آین دانش آموزان : ساختن ماکت و مدل است .بریدن تصویر و چسباندن آن برای پوشه کار است . دانش آموزان دست ورز ؛ دروس سه بعدی را بهتر می آموزند . نشانه ظاهری این گروه ؛ داشتن انگشتان بلند هستند. دانش آموزانِ دست ورز از ملموس به مجرد می رسند.
#نکات_تربیتی
🎨 @madaran_e_delvapas
🏞 در مسیر پیادهروی این نكتههای مربوط به تغذیه را مد نظر داشته باشید
#مهارتهای_اربعینی
🍎 در ایام پیادهروی در تمام طول مسیر و ساعات شبانهروز موکبها از زائرین پذیرایی میكنند و موکبداران با خوشرویی از شما خواهش میکنند به موکب آنها بروید. زمان صبحانه، ناهار و شام در تمامی ساعات شما با میوهها، شیرینیها و مواد غذایی مختلف پذیرایی میشوید.
⚠️ با این وجود اصرار به خوردن همه آنچه به شما تعارف میشود یا در مسیر توزیع میشود نداشته باشید. خوردن اغذیه متفاوت، ممکن است وضعیت مزاجی بدنتان را به هم بریزد و بعد از چند ساعت دلدرد بگیرید. پزشکان نیز درهم خوری و رویهم خوری در این سفر را به شدت نهی میکنند. علاوه بر این، در اکثر مواقع که گرسنه نیستید، مقدار زیادی از نذریای که گرفتهاید نخورده، باقی میماند و اسراف میشود. فراموش نکنید اسراف حرام است و صورت خوبی ندارد که در مسیر زیارت، کار حرامی انجام دهید.
♨️ بعضی از نذریهایی که داده میشود ممکن است به ذائقه و طبع شما سازگار نباشد، قرار نیست همهی نذریها و خوراکیهای مسیر را امتحان کنید و بخورید، پس سراغ آنها نروید تا هم دستگاه گوارشتان سالم بماند و هم اسراف نکرده باشید.
✅ غذاهای خیلی چرب و خیلی سرخ شده را نخورید.
✅ آب یا نوشیدنیهای خیلی سرد را کمتر بیاشامید.
✅ هر روز حتما میوه بخورید تا مزاجتان به هم نخورد.
📝 شما هم اگر تجربه و نظری دارید برای ما بفرستید تا به اشتراک بگذاریم☺️
@banooy_e_sepah
▪️ @madaran_e_delvapas
♦️اولين مردی که دختر به او ابراز علاقه می کند پدر اوست. پاسخی که پدر به ابراز علاقه او نشان می دهد برای رشد جنسی دختر بسیار حیاتی است. گرما، بازیگوشی و عشق پدر برای رشد جنسی سالم دختر بسیار مهم است.
پدری که نقش طبیعی خود را به عنوان حامی جنسیت دختر جوان خود نادیده می گیرد، بیشتر به روحیه دختر آزار می رساند و به علت نیاز به سلطه مذکر، رشد جنسی عادی دختر را از طریق معاشرت با محارم متوقف می کند.
👈چنین دختری باید بقیه عمر خود را صرف بازپس گیری جنسیت خود کند... دخترانی که در دوران کودکی از بی توجهی پدر رنج برده اند در هر رابطه ای دنبال آن توجه گمشده می گردند.
#نکات_تربیتی
#تربیت_به_سبک_اسلام
#فرزند_پروری
💝 @madaran_e_delvapas
#شعر ذکر روزهای هفته🌹
شنبه شروع هفته
خدا یادم نرفته
خالق این جهانه
خدای آسمانه
ذکر لبم همینه
یارب العالمینه
🌹🌹🌹🌹🌹
یکشنبه یادت باشه
خدا با بنده هاشه
بازم دلت رو شاد کن
بخشندگی شو یاد کن
بگو همین رو والسلام
یاذالجلال والاکرام
🌹🌹🌹🌹🌹
بعداز روز یکشنبه
رسید روز دوشنبه
از ته دل میخونم
خدای مهربونم
توقلبای ما جاته
یا قاضی الحاجاته
🌹🌹🌹🌹🌹
سه شنبه هم یه روزه
نذار دلت بسوزه
بازم خدا خدا کن
نعمتاشو نگاه کن
بگو فقط تو همین
یا ارحم الراحمین
🌹🌹🌹🌹🌹
توی تموم روزا
مثل چهارشنبه ها
خدا رو میشه یاد کرد
شادی ها رو زیاد کرد
ذکر خدا معلومه
یاحی ویاقیومه
🌹🌹🌹🌹🌹
هست ذکر پنج شنبه ها
شکوه و لطف خدا
لااله الاالله
خدایی نیست جز خدا
ملک الحق المبین
لطفهای او را ببین
🌹🌹🌹🌹🌹
جمعه ها با صلوات
تو میرسی به حاجات
دعا دعا دعا کن
خدارو توصداکن
خدا ظهور آقا
نزدیکتر بفرما
الهی امین
🌹 @madaran_e_delvapas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آموزش و پرورش با تغییر مداوم کتابهای درسی برای مافیای کنکور پولسازی میکند
🔴۳۵۰ میلیارد تومان هزینه تبلیغات فقط یک موسسه کنکوری به صداوسیما!
🔺امسال بیش از ۲۰۰ میلیون جلد کتاب و بیش از ۲۲ میلیون
❌ @madaran_e_delvapas
مادران ایرانی|کودک،تربیت،خانواده
✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨ قسمت هجدهم 🍂🍂🍂🍂🍂 مادر گفت"الهی بمیرم برای منوچهر که گیر تو افتاده."و دایی حرفش را تأی
✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨
قسمت 9⃣1⃣
بعد از ظهر رفتیم آزمایش دادیم.منوچهر رفت جواب را بگیرد. من نرفتم. پایین منتظر ماندم. از پله ها که می آمد پایین، احساس کردم از خوشی روی هوا راه می رود. بیش تر حسودیم شد. ناراحت بودم. منوچهر را کامل برای خودم می خواستم. گفت "بفرمایید،مامان خانم، چشمتان روشن."
اخم هایم تا دم دماغم رسیده بود. گفت: "دوست نداری مامان شوی؟"
دیگر طاقت نیاوردم. گفتم: "نه دلم نمی خواهد چیزی بین من و تو جدایی بیندازد. حتی بچه مان. تو هنوز نیامده ،توی آسمانی"
منوچهر جدی شد.گفت"یک صدم در صد هم تصور نکن کسی بتواند اندازه ی سر سوزنی جای تو را در قلبم بگیرد. تو فرشته ی دنیا و آخرت منی"
واقعا نمی توانستم کسی را بین خودمان ببینم.
هنوز هم احساسم فرق نکرده. اگر کسی بگوید من بیش تر منوچهر را دوست دارم ،پکر می شوم. بچه ها می دانند. علی می گوید"ما باید خیلی بدویم تا مثل بابا تو دل مامان جا بشویم"
می گویم"نه هرکسی جای خودش را دارد."
علی روز تولد حضرت رسول به دنیا آمد دعا کرده بودم آنقدر استخوانی باشد که استخوان هایش را حس کنم.
همین طور بود. وقتی بغلش کردم. احساس خاصی نداشتم. با انگشت هاش بازی کردم. انگشت گذاشتم روی پوستش،روی چشمش. باور نمی کردم بچه ی من است.
دستم را گذاشتم جلوی دهانش. می خواست بخوردش آن لحظه تازه فهمیدم عشق به بچه یعنی چه.
گوشه دستش را بوسیدم.
منوچهر آمد با یک سبد بزرگ گل کوکب لیمویی.
#زندگینامه_شهداء
#شهید_منوچهر_مدق
#در_انتظار_شهادت
🌷 @madaran_e_delvapas