بعد از چند روز آپارتماننشینی تو تهران،🏢 به صورت مشهودی محمد و علی نیاز به فضای باز داشتن.🌳🌳🌲
آماده شدیم که بریم پارک، تا یه کم انرژیهاشون تخلیه بشه.😄
ناهارشون رو هم برداشتم که تو پارک بخورند.😎😋
علی آقای نوپا لحظهای ساکن نمیموند، و من باید دنبالش میرفتم.👶🏻🏃♂
برا همین، یه مامانبزرگ، که با نوهاش اومده بود پارک، مسئولیت تاب دادن محمد رو به عهده گرفت.👦👵
محمد به درخواست مامانبزرگ شروع کرد به اظهار فضل نمودن، و دو سه تا از شعرهای فخیمش رو خوند.😎🗣😅
میدونستم که الان مامانبزرگ میخواد ازم یه سوال بپرسه.
این اتفاق بارها افتاده برامون...😂
«مهد کودک میره، نه؟»😃
من گفتم نه.😏
و مامانبزرگ با تعجب به تاب دادن بچهها ادامه داد.😯
آیا خانواده، و به طور خاص مادر، فقط وظیفه سیر کردن شکم بچه رو به عهده داره؟😐🍎🍌🍖🍳
شعری که مربی مهد انتخاب میکنه رو حفظ کنه،🗣
قصهای که با مدل تربیتی فلان کارگردان هماهنگه رو صبح ببینه،🎥
بعدش مجری برنامه کودک، تراوشات ذهن نویسنده برنامه رو، به خورد بچه میده،🖥
تو بازی با گوشی مامانش، تصاویری که برنامهنویس انتخاب کرده میبینه...📱
و...
خب این آش شله قلمکاری🍵 که به خورد بچههامون میدیم، نهایتا گودزیلا و زامبی تحویل میگیریم دیگه.😅😂
(البته که خنده تلخ من از گریه غمانگیزتر است!)
پ ن:عکس تزئینی است.😅 عکس از خاطره مذکور ندارم خب😕ایشون هم محمدآقا هستن،وقتی نوپا بودن.
#پ_بهروزی
#ریاضی۹۱
#تربیت_فرزند
#نصیرالدین_محمد
#فرزند_صالح
#بوی_بهشت
#گودزیلا
#زامبی
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif