رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که به معراج رفت، به جایی رسید که دیگر جبرئیل نیز توان همراهی آن حضرت را نداشت. از آن به بعد رسول خدا به تنهایی سفرش را ادامه داد و رفت تا به درخت آسمانی سدرةالمنتهی رسید. شاخ و برگ درخت سدرةالمنتهی بسیار عجیب بود. شاخههای آن هر کدام به سویی آویخته بود و از هر کدام نعمتی میچکید. از یکی شیر و از یکی عسل، از یکی روغن و از دیگر شاخهها نیز خوردنیهای دیگر بیرون میآمد و به سوی زمین میریخت. پیامبر با خود گفت: « اینها که از شاخههای این درخت بیرون میآیند، به کجا میروند و در کجا قرار میگیرند؟»
از آن جا که دیگر جبرئیل همراه پیامبر نبود تا در این باره به ایشان توضیح دهد، خدا خودش پیامبر را صدا زد و به حضرت فرمود: «یا محمّد! هذه أنبتها من هذا المکان الأرفع لأغذو منها بنات المؤمنین من أمّتک و بنیهم فقل لآباء البنات: لا تُضَیّقنَّ صدورکم علی فاقتهن فإنی کما خلقتهنّ أرزقهن. ای محمد! من اینها را در این مکان بلند رویانده ام تا دختران و پسران مومن امت تو را از آن غذا دهم. پس به پدران دختردار بگو: به خاطر نیازمندی دخترانشان دلتنگ نشوند؛ زیرا من همانگونه که آنان را آفریده ام، همانگونه نیز روزیشان میدهم.
(حکایتنامهٔ موضوعی پیامبر اعظم، حکایت ۵۵۲)
#روز_ملی_جمعیت
#سقط_جنین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif