هدایت شده از پویشکتابمادرانشریف🇮🇷
#نیمه_پنهان_ماه_۷ مثل باقی کتابهای این مجموعه، با مشخصات کلی شهید شروع میشود:
شهید ناصر کاظمی
ازدواج با منیژه ساغرچی: ۲۸ اسفند ۱۳۶۰
شهادت: ۶ شهریور ۱۳۶۱
یعنی فقط ۶ ماه زندگی مشترک!؟
یک لحظه از ذهنم گذشت که اصلا چرا شهید که فرمانده سپاه کردستان بوده و قطعا احتمال شهادتش بالا، ازدواج کرده تا یک دختر بیچاره را به خودش وابسته کند و چه بسا او را با یک یادگاری هم تنها بگذارد!؟
اما وقتی زندگی منیژه را خواندم که چقدر به دنبال یک مراد در زندگیش بوده به این نتیجه رسیدم که حتما میارزیده ...
ناصر نيمهٔ وجود منیژه نبود، بله تمام وجود او بود، هم حرکت دهنده و هم مکمل او.
با روحيهٔ خوبش حال و هوايی در زندگی منیژه ايجاد کرد که حتی يکبار هم احساس نکرد پشتش خالیست.
منیژه هميشه فکر میکرد يک نفر که از نظر روحی و اخلاقی آدمی محکم و قویست بايد به زندگیاش پا بگذارد و دوست داشت از کسی اطاعت کند و مطيع و فرمانبردار او باشد که ارزشش را داشته باشد. ناصر دقیقا همین خصوصيات را داشت؛ کسی که گفته و علمش يکی بود.
طبيعتا آدم اگر از چنين شخصيتی اطاعت کند نهتنها ضرر نمیبيند بلکه همهٔ زندگیاش منفعت است. به همين دليل چشم بسته او را قبول داشت و هنوز هم نااميد نيست. خيلیها به او گفتند مگر ۶ ماه زندگی خاطره هم دارد که چيزی در خاطرت مانده باشد؟ اما برای منیژه اين زندگی کوتاه بهقدری ارزشمند است که تک تک خاطرههایش را به ياد دارد.
کتاب خیلی عاشقانه و صادقانه بود و البته خیلی هم ترغیبم کرد که بیشتر دربارهٔ این فرماندهٔ دلاور کردستان بخوانم و بدانم. کسی که مردم کرد خیلی بیشتر و بهتر از هر کسی او را میشناسند و هنوز، هم عکس کاک ناصر را روی طاقچههای خانه دارند و هم داغ او را بر دل ...
🥀🥀🥀
سلام و رحمت بر شما عزیزان 💕
دومین کتاب پویش مرداد ماه، کتاب هفتم از مجموعهی نیمهٔ پنهان ماه هست به قلم
✍🏻 خانم نفیسه ثبات
زندگی شهید ناصر کاظمی
به روایت منیژه ساغرچی، همسر شهید
خوشبختانه هر دو نسخهی صوتی 🎵 و الکترونیک 📱کتاب موجود هستن و ضمنا کتاب هم، خیلی سبک و جذابه و خیلی راحت تو چند ساعت میشه تمومش کرد. حتی اگر راهی زیارت اربعین هستین میتونه همراه خوبی برای سفرتون باشه ☺️
روش تهیه نسخههای مختلف کتاب با تخفیف، عضویت تو گروه همخوانی و سایر اطلاعات همه در کانال پویش کتاب مادران شریف:
🔗 @madaran_sharif_pooyesh_ketab
هدایت شده از پویشکتابمادرانشریف🇮🇷
#بریده_کتاب
#نیمه_پنهان_ماه_۷
📘📘📘
حملهٔ هوایی بود. همه جا شلوغ شده بود. همه میدویدند سمت پناهگاه و زیرزمین، ولی من دویدم طرف پشتبام. پلهها رو دو تا یکی کردم رفتم بالا.
مادر از پایین داد میزد: «منیژه کجا میری؟ بیا پایین، مگه نمیبینی همه دارن فرار میکنن، الآن میزننت، هواپیما اومده روی خونهٔ ما ...»
صدای کسی را نمیشنیدم. ایستادم روی پشت بام. هواپیما درست بالای سرم بود. احساس کردم میخواهد چیزی برایم بیندازد. چشمهایم را بستم، سرم را بالا گرفتم، دستهایم را باز کردم، مثل اینکه میخواستم بغلش کنم، چیزی مثل راکت از هواپیما جدا شد و افتاد توی بغلم، یک ماهی بزرگ و سفید بود.
از خوشحالی نمیدانستم چه کار کنم، آن قدر ذوق کرده بودم که مدام مادرم را صدا میزدم. میگفتم: «مامان بیا ببین، ببین چه ماهیِ بزرگی به ما داد، دیدی کاری باهاشون نداشت.»
آمدم پایین و ماهی را دادم به مادر. دوباره دویدم طرف پشتبام، هواپیما چرخ زد، دوباره آمد بالای سرم، یک برّهٔ سربریده انداخت توی بغلم.
📚 برشی از کتاب #نیمه_پنهان_ماه_۷
شهید ناصر کاظمی به روایت منیژه ساغرچی همسر شهید
✍🏻 نفیسه ثبات
انتشارات روایت فتح
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab