eitaa logo
ستاد مردمی طرح مادران آسمانی استان سیستان و بلوچستان
138 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
427 ویدیو
13 فایل
💠امام خامنه ای : مجموعه های خودجوش مردمی که کارفرهنگی میکنند ،اینها روز به روز باید توسعه پیدا کنند۱۳۹۵/۱/۱ 💠ارتباط با مدیر کانال : @kad3_1_3 💠جهت عضویت و مشارکت و اهداء نذورات @son_of_man_313
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام آقا✋ دوباره #جـمعه و تسبیح خورشـ☀️ـید که دانه دانه #زخم لحظه‌ها را می شمارد💔 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💔✨💔✨💔 @madaranasemanisb
#امام_زمانم هذا #یوم_الجمعه دوباره #جمعه و ما و دل💔 و چشم #انتظاری قدم بر چشم ما کی می گذاری⁉️ #أللَّھُمَ_عـجِـلْ_لِوَلیِڪْ_ألْفَرَج🌺 🌹🍃🌹🍃🌹 @madaranasemanisb
تیک و تاک ساعت شماطه دار یک #دل_تنگ و نگاهی غصه دار #جمعه های بی تو وسهم همه انتظار و انتظار و #انتظــــار #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #شب_بخیر_مولای_غریبم 🌷🌱🌷🌱🌷 @madaranasemanisb
🌷 💠شهیدی که در جریان آزادسازی به شهادت رسید و ساکنان این شهر مانند زمانی که خرمشهر آزاد شد و نام شهید «جهان آرا» بر سر زبان ها افتاد، آزادی حلب را خون شهید نیک زاد🌷 و همرزمانش می دانند و دلاوری هایش را به خاطر سپرده اند♥️ 🔰چند روز آخر مادرم مدام این شعر «خدایا چنان کنم سرانجام کار/ تو خشنود باشی و ما » را می خواند. مادرم را قسم می دادم که به شهادت ابوالفضل راضی نشود😢 زیرا می دانستیم که اگر راضی شود، ابوالفضل به شهادت می رسد. دلم نمی خواست با کسی حرف بزنم. 🔰آن زمان من و مادرم در شهرک شهید بروجردی زندگی می کردم. آنجا چند را به خاک سپرده اند. به زیارت شهدا که می رفتم، می گفتم: من هم مثل دختر یا خواهرتان هستم. دعا کنید🤲 همه رزمنده ها و ابوالفضل ما سالم و سلامت باشند. 🔰مادرم روزهای آخر، مثل روزهای قبل نبود❌ خواب هایی که می دید برایمان تعریف نمی کرد و در مراسم بود. روز آخر، پیش از آن که را بدهند، مادرم، من را به همراه پسرم فرستاد فروشگاه تا خرید کنیم از فروشگاه که بیرون آمدیم و سمت مزار شهدای گمنام رفتیم. اذان ظهر بود و چه اذان ظهری! 🔰خیلی دلگیر بود💔 و انگار یک نفر قلبم را از داخل سینه ام بیرون کشید و یک لحظه پاهایم بی جان شد. آنجا گفتم: خدایا . آن لحظه ابوالفضل با داعشی ها درگیر بوده و ساعت 4 بعد از ظهر به می رسد. به خانه که رسیدیم، مادرم هم حال خوبی نداشت. چند دقیقه بعد، یک رهگذر که شبیه جانبازها بود، زنگ خانه مان را زد و آب خنک می خواست. پسرم برایش آب برد. 🔰به پسرم گفته بود: من تازه از عراق آمده ام. شما در سوریه کسی را دارید⁉️ پسرم گفته بود: بله. آن مرد هم جواب داده بود که؛ ان شاالله مسافرتان . پشت سر هم اتفاق هایی می افتاد تا ما آماده شنیدن خبر شهادت🕊 شویم. 🔰روز پنج شنبه، برادرم صبح زود به خانه مان آمد و قبل از آن که چیزی بگوید، مادرم گفت: خبر شهادت ابوالفضل را آورده ای؟ فقط بگو شده یا اسیر؟ برادرم گفت: شهید شده است و آن لحظه با تمام وجود احساس کردم که، خاک عالم را بر سرم ریختند. 🖇ابوالفضل روز 23تیر95به شهادت رسید🌷 و پیکرش را روز به ایران آوردند. 🌷🌱🌷🌱🌷 @madaranasemanisb
⚠️ ... ✍ یاد گرفته ایم به جمعه اعلام ڪنیم ڪه نیآمد ...! خب نیامد ،حالا تو برنامه‌ات چیست ...؟ چرا قدم برنمیدارے ...؟ بخدا او منتظر ماست ... منتظر یڪ قدم برداشتن ما ... چقدر بَد ڪه بعد این همه سال، آبـے از ما گرم نشده ... اولین مخاطب این صحبت‌ها خود من بودم ... اصلا باور کن شأن نزول حرفام خودم بودم ...☹️ رفیق! تا جوونیم باید یه ڪارے بڪنیم ...! منتظر واقعی باشیم و بدونیم چه طوری انتظار بکشیم و برای فرج قدم برداریم یامهدے 🌱 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج @madaranasemanisb
❣ گرچه آهی در بساطم نیست! آه آورده ام........😔 بـاز هم و دل بی تو💔 هوایش ابریستــ باز دل خسته و باران زده از بی صبریستــ😭 🌸🍃 🌱🌷🌱🌷🌱 @madaranasemanisb