8.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تلنگر
کاری کنید که مادر، از خانه دار بودنش خجالت بکشد...
"مامان باید آگاه باشه"
https://eitaa.com/madaranee96
#تلنگر
حاجت های بزرگ خودتان را از آقازاده های کوچک امام حسین (حضرت علی اصغر و حضرت رقیه) (علیهما السلام) بگیرید.
حاج آقای تهرانی(رحمةالله علیه)
روز سوم
#سرباز_کوچولوهای_آقا
#هیئت_مجازی_مادرانه🌴🌴
https://eitaa.com/madaranee96
#تلنگر
پدر و مادرِ حسینی پرور:
🖤به بچه هاتون یاد بدید امام حسین ع از بی یاری سر بریده شد نه از بی آبی...
🖤حضرت عباس از معرفت و مرام بی دست شد نه به خاطر مشک آب...
🖤اونجا که امام حسین ع فریاد زد هل من ناصر ینصرنی؟یار میخواست نه آب...
🖤به بچه هاتون از آزادگی امام حسین(ع) بگید نه از لبهای تشنه...
🖤خیلیا لب تشنه از دنیا رفتن اما حسین(ع) نشدن.
🖤حسین (ع) یعنی مردانگی...آزادگی...غیرت...شجاعت و شهامت.
🖤عباس یعنی جوانمردی... معرفت....حیا....غیرت
🖤عباس یعنی پشت برادر حتی بدون دست...
🖤حسین(ع) یعنی آزادگی حتی لحظه ای که گلوی نوزادت دریده شد...
🖤افسوس که لبهای تشنه باعث شد راه اصلی کربلا از یاد خیلیا بره...
🖤پیام کربلا ایستادن در مقابل ظلم است...
به بچه هاتون راه اصلی کربلارو نشون بدید🌱🏴
https://eitaa.com/madaranee96
#تلنگر
دوخط شور و نشور🏴
شاید شروع همه روضه های اهل بیت و مشکلات بچه های ما از روز هفتم محرم شروع شد. چون روز هفتم محرم دو مشکل بزرگ پیش اومد.
اولیش و از همه بدتر این بود که از فرمانداری و اتاق جنگ کوفه بخشنامه ای به عمر سعد نوشته شد که طی آن، قحط آب پیش آمد. آب را به روی ما بستند و حتی اجازه نزدیک شدن به شریعه فرات را هم ندادند. عمر سعد خود شیرین، دستور داد که «عمرو بن حجاج» با پانصد نفر زرهی و پیاده مانع نزدیک شدن ما به آب بشوند.
خب این خبر خیلی اثر بدی بر روحیه بعضی ها داشت و فورا تعداد قابل توجهی از آنها رفتند! باورتون میشه؟ ینی فقط تا وقتی با امام حسین بودند که تشنشون نشده بود!! حتی هنوز هم آب داشتن. نه اینکه فوری آب تموم شد. اما فکر اینکه داره آبشون تموم میشه، نگران که چه عرض کنم! بلکه به وحشت انداختشون و در رفتند!
مشکلی نبود که اونا از ما جدا شدند! چون سابقه جدا شدن نیروها از ما داشتیم و خیلی برامون سخت نبود. بلکه مشکل دومی که خیلی دل آدمو میسوزند این بود که با رفتن اونا از لشکر ما، دشمن شروع به مسخره کردن فرمانده کرد! از این میسوختیم که دشمن داشت به فرمانده تیکه مینداخت که: «ببین چقدر دوستت دارن؟! هنوز تشنشون نشده اما تنهات گذاشتند! بقیه دور و بری ها هم هنوز تشنشون نشده تا معلوم بشه چقدر پات صبر میکنند!»
این حرف ها خیلی دردآور بود. ما سرمون انداخته پایین و از خجالت و حرص و درد نمیدونستیم چی بگیم. فرمانده هم سکوت کرده بود و حرفی نمیزد. خب چی بگه بنده خدا...
بعضی وقتها شکّم برطرف میشه و مطمئن میشم که قطع شدن آب، حکمتی داشت که خیلی ازش غافلیم و فقط ازش روضه میسازیم واسه لب های تشنه ارباب و بچه های حرم! اما دردناک تر از اون، این بود که آبرومون رفت فقط به خاطر اینکه بعضیا از تشنگی ترسیدند و فکر کردند دنیا خراب میشه اگر تشنشون بشه!
دم دم های عصر روز غمبار هفتم محرم بود و کم کم داشت هوا گرگ و میش میشد که اتفاق خوبی افتاد که یه کم از غصه صبحش کم کرد.
وقتی همه یه گوشه رفته بودند و کسی نمیتونست چشم در چشم ارباب بشه، یهو سر و صدایی توجه ما را به خودش جلب کرد. همه از سر جاشون پاشدند و گردن کشیدند تا ببینند اون طرف چه خبره؟! دیدیم یه نفر داره تلاش میکنه که محاصره را بشکنه و به طرف ما بیاد.
گفتیم خدایا این کی میتونه باشه که حتی سوارکارهای گارد ویژه اونا هم نمیتونند بگیرنش و داره بدون شمشیر باهاشون درگیر میشه و تلاش میکنه از دستشون در بره؟!!
یه لحظه چشمم به چهره فرمانده افتاد که داشت از دیدن این صحنه لذت میبرد و لبخند رضایت میزد! گفتم: «آقا جان! میشناسیدش؟!»
فرمانده گفت: «کیه که این پیرمرد را نشناسه؟! ببین چطور مثل ماهی از چنگشون در میره؟!»
با تعجب گفتم: «آقا جان مطمئنید این پیرمرده؟! چهره اش را پوشونده اما بهش نمیاد پیر باشه ها!»
فرمانده گفت: «میشناسمش! اهل کوفه است. از مریدان بابام بود و خیلی هم به من و داداشم علاقه داشته و داره. اهل نماز شب و پارسا و سوارکار ماهری هم هست! ببین چیکار داره میکنه؟! ببین چطور در حالت سواره و بدون استفاده از سلاح دشمن را درگیر خودش کرده؟!»
گفتم: «آقا جان! اسمشون چیه؟»
آقا فرمود: «اسمش مسلم هست... «مسلم بن عوسجه»... میدونستم میاد... منتظرش بودم... قوت قلب خوبی برای همه بچه هاست. می بینی حالا!»
بخشی از کتاب همه نوکرها
حدادپور جهرمی
روز هفتم محرم
https://eitaa.com/madaranee96
#تلنگر
#آیت_الله_حائری_شیرازی
🔰ناامنی در کنار خدا یا امنیت در مقابل خدا
زهیر و شمر هر دو، هم در کربلا بودند و هم در صفین... در جنگ صفین، زهیر در کنار معاویه بود و شمر در کنار امیرالمومنین.
زهیر در هر دو میدان صفین و کربلا بنا بر فطرت عمل کرد و شمر در هر دو، بنا بر طبیعت...
زهیر در صفین به امر فطرتش رفته بود؛ چون میخواست به خاطر مظلوم با ظالم بجنگد، اما ظالم را اشتباه گرفته بود.
شمر هم در هر دو میدان به دنبال قدرت بود. او هم اشتباه کرده بود و خیال می کرد که در کنار علی علیه السلام به قدرت دست پیدا میکند.
هر دو در میدان کربلا اشتباهشان را اصلاح کردند.
آنچه اساسی است این است که انسان همۀ زینتهای دنیا را فدای فطرت کند. امنیت بزرگترین زینت این حیات است. انسان باید ناامنی در کنار خدا را بر امنیت در مقابل خدا ترجیح دهد.
شمر در عصر تاسوعا صدا زد: «أَيْنَ بَنُو أُخْتِنَا؟ » فرزندان خواهر ما کجایند؟
حضرت عباس علیه السلام جواب نداد. امام حسین علیه السلام به برادرش عباس فرمود: «أَجِيبُوهُ وَ إِنْ كَانَ فَاسِقاً» پاسخش را بدهید، اگرچه فاسق است؛
یعنی با اینکه میدانید فاسق است و نمیخواهید جوابش را بدهید، ولی باید جوابش را بدهید.
حضرت عباس علیه السلام ناچار گفت: چه میگویی؟ شمر گفت: من برای تو و برادرهایت امان آورده ام. حضرت عباس علیه السلام امان نامه او را رد کرد. او امنیت در کنار شمر، عبیدالله و یزید را نخواست و ناامنی در کنار ذُریۀ پیامبر صلی الله را برگزید. در واقع میگوید: راحتی، آزادی، امنیت، شهرت، قدرت، عزّت، همه فدای تو...
📚آیینه تمام نما/فصل ۲، درسهای عاشورا/ صفحه ۱۱۲
https://eitaa.com/madaranee96
#تلنگر
میگفت:
دیدی، گاهی،
حوصلهی
کارِ خوب نداری!؟
حال نداری نماز بخونی...
حال نداری قرآن بخونی...
سرِ روضه بیحالی😕
«مطمئنباشیهکاریکردیکهاینجوریشد...!»
اینجا
دقیقا همین موقع
برو درِ خونهخدا
گریهکن
زجهبزن!
بگو چی شد که
این نعمت و توفیق رو ازم گرفتی؟!...
هرچه کردم، اشتباه کردم😢
منو ببخش تا بتونم قشنگ برای حسینت گریه کنم...😭
https://eitaa.com/madaranee96
#تلنگر
🌱از بـزرگی پرسیدم
بـرای بنده، استغـفار بهتر است یـا تسبیح؟
گفت: اگـر لباسـی تمیز باشد
عطر و گلابـــ زدن به آن بهتر استــ
واگـر آن لباس تمیز نباشد
آب گـرم و صابون آن را پاك خواهد کـرد
استغفار کنیم تا بتوانیم قشنگ تسبیح بگوییم☺️🌱
https://eitaa.com/madaranee96
#تلنگر
غیبت میکنی میگی "دیدم که میگم" ؟!
رفیق منننن؛
اگر ندیده بودی که تهمت بود!!!
مثل خدا ستارالعیوب باش
اگه چیزی هم میدونی نگو...
حواسمون هست؟!
https://eitaa.com/madaranee96
#تلنگر
اگہقاطیبشی،
رفیقبشی،
دوستبشی،
باامامزمانخودمونیبشی
پشترودخونهیچهڪنمچهکنمِزندگی
رشتهیدلِتدستِآقاباشه
آقاخودشعبورتمیده...
حاج حسین یکتا
https://eitaa.com/madaranee96
#تلنگر
🔻میبینه فلانی متاهله ها....
🔻میبینه زندگیش خوبه ها...
👈ولی سعی میکنه بره تو زندگیش
اسمشم میذاره داداش و آبجی تا به کارش مصونیت بده !!
❌❌😐
میگه؛ تو با همسرت باش
منم داداش یا آبجی
یکم باهم بحرفیم چیزی نمیشه که!!!
اما وجدانت کجا رفته؟
⛔️خیانت یعنی چی؟
خیانت یعنی
❌👈احساست از غیر از همسرت تامین بشه
🔰حواست جمع نباشه زمانی میفهمی که دیره و....
🔰 ارتباط با نامحرم تمام آرامش تو رو
گرفته
🔻🔺🔻🔺🔻
"مامان باید شاد باشه"
https://eitaa.com/madaranee96
#تلنگر
می گفت
من یڪ چیزی فهمیده ام...!
خـــــداشـــــهادت
را همیشه به آدم هایی
داده که در کار، سختڪوش بوده اند...!
#شهید_محمودرضا_بیضائی
https://eitaa.com/madaranee96
#تلنگر
#عشق یعنے:
خدابااینڪهاین 💟
همهگناهڪردیم،
بازم
مثلہهمیشه،♥️
انقدرآبرومونروحفظڪرد😑
ڪههمهبهمونمیگن↓🗣
التماسدعا🦋
https://eitaa.com/madaranee96