eitaa logo
🧕🏻 مامان‌ باید‌ شاد‌ باشه 🇱🇧🇮🇷🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
61 فایل
. 🌻﷽🌻 اینجا مادران میدان دار عرصه تربیت اند. استفاده از مطالب کانال با ذکر سه صلوات بر محمد و آل محمد آزاد است. 💌ارتباط با ما: @ShiraziSNSF @madarane96
مشاهده در ایتا
دانلود
۵۰ مامان جون😊 هر شب یه چیستان میزاریم واستون❓❓ به یاد روزهای مدرسه...🎒 🧐چیستان شماره پنجاه : ⁉️ اون چیه که چشم داره ولی نمیبینه گوش داره ولی نمی‌شنوه، بینی داره ولی بو رو نمی فهمه⁉️ جوابا رو بفرستین به 🆔: @madarane96 🌸🌸"مامان باید شاد باشه" 🌸🌸
۳۷ 🍃قسمت سی و هفتم🍃 گوشه ی آشپزخونه تک مبلی گذاشته بودم. می نشست آنجا. من کار میکردم و او حرف میزد. خاطراتش را از چهار سالگی تعریف میکرد. منوچهر هوس کرده بود با لثه هاش بجود. سالها غذاش پوره بود. حتی قرمه سبزی را که دوست داشت فرشته برایش آسیاب می کرد که بخورد. اما آن روز حاضر نبود پوره بخورد. فرشته جگرها را دانه دانه سرخ می کرد و می گذاشت دهان منوچهر. لپش را می کشید و قربان صدقه ی هم می رفتند. دایی آمده بود بهشان سر بزند. نشست کنار منوچهر. گفت: این ها را ببین عین دو تا مرغ عشق می مانند. از یک چیز خوشحالم و تاسف نمی خورم، اینکه منوچهر را دوست داشتم و بهش گفتم. از کسی هم خجالت نمی کشیدم. منوچهر به دایی گفت: یک حسی دارم ولی بلد نیستم بگویم. دوست دارم به فرشته بگویم از تو به کجا رسیدم اما نمی توانم. دایی شاعر است. به دایی گفت: من به شما می گویم. شما شعر کنید. سه چهار روز دیگر که من نیستم، برای فرشته از زبان من بخوانید. دایی قبول کرد. گفت: می آورم خودت برای فرشته بخوان. منوچهر خندید و چیزی نگفت. بعد از آن نه من حرف رفتن می زدم نه منوچهر. اما صبح که از خواب بیدار می شدم آنقدر فشارم پایین می آمد که می رفتم زیر سرم. من که خوب می شدم. منوچهر فشارش می آمد پایین. ظاهرا حالش خوب بود. حتی سرفه هم نمی کرد. فقط عضلات گردنش می گرفت و غذا را بالا می آورد. من دلهره و اضطراب داشتم. انگار از دلم چیزی کنده می شد. اما به فکر رفتن منوچهر نبودم. ظهر سه شنبه غذا خورد و خون و زردآب بالا آورد. به دکتر شفاییان زنگ زدم. گفت: زود بیاوریدش بیمارستان. عقب ماشین نشستیم. به راننده گفت: یک لحظه صبرکنید. سرش روی پام بود. گفت: سرم را بگیر بالا. خانه را نگاه کرد. گفت: دو سه روز دیگر تو برمیگردی. نشنیده گرفتم. چشم هاش را بست. چند دقیقه نگذشته بود که پرسید: رسیدیم؟ گفتم: نه چیزی نرفته ایم. گفت: چقدر راه طولانی شده بگو تندتر برود... 🔷🔸💠🔸🔷 ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
١٣ روز تا ماه مهمونی خدا وعده ما هرروز بعد از نماز صبح صلوات خاصه حضرت مادر 🌸🌸"مامان باید شاد باشه" 🌸🌸
1_208537320.mp3
11.47M
🔰پویش قرائت #دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه🌹 هرشب ساعت ۸ به وقت امام رضا(ع) 🎼🎤حاج محمود کریمی #لبیک_به_فرمایش_امام_امت 🌸"مامان باید شاد باشه" 🌸
جواب چیستان پنجاه: تابلوی نقاشی 🖼 یا عکس چند تا از جوابها رو با هم بخونیم:🤣😂😂 عروسک سلام عکس آدمیزاد🤣 نقاشی چهره آدمیزاد🤣🤣 عجب چیستانی شد😕🤔 اینطور که شما فرمودین کر و کور و لاله دیگه😅😅 یا یه آدم مرده 😕 واقعا الکی گفتما گفتم الان میگید نه دوباره باید تو اشیا دنبالش بگردم سلام جواب: عروسک؟ مرده؟ کرونایی حاد؟😁 کسی که خودش رو زده به کوچه علی چپ آدم مرده معلول مادرزاد حیوان مرده روح مجسمه مترسک عکس هم نمیشه ؟ عکس آدم؟😢 سلام جواب چیستان50 میت👻 آدم برفی َخِنگ ؟؟ آدم خواب سوزن و گوشی و هواکش درخت گیاه سلام سخته دیگه😏 نوزاد نیست؟؟😁🤱 مجسمه انسان و حیوان میشه!؟🤔 سلام،احیاناً جواب چیستان عروسکه🤔 یا آدم آهنی،ربات مگر اینکه جسد انسان یا حیوان باشه🤨 تصویر چهره "مامان باید پاسخگو باشه"
۵۱ مامان جون😊 هر شب یه چیستان میزاریم واستون❓❓ به یاد روزهای مدرسه...🎒 🧐چیستان شماره پنجاه و یکم : ⁉️ می تونی گوشی رو روی این قالی پیدا کنی⁉️ جوابا رو بفرستین به 🆔: @madarane96 🌸🌸"مامان باید شاد باشه" 🌸🌸
۳۸ 🍃قسمت سی و هشتم🍃 از بیمارستان نفرت داشت. گاهی به زور می بردیمش دکتر. به دکتر گفتم: چیزی نیست. فقط غذا توی دلش بند نمی شود. یک سرم بزنید برویم خانه. منوچهر گفت: من را بستری کنید. بخش سه بستری شد، اتاق سیصد و یازده. توی اتاق چشمش که به تخت افتاد، نفس راحتی کشید و خدا را شکر کرد که رو به قبله است. تا خواباندیمش رو تخت سیاه شد. من جاخوردم. منوچهر تمام راه و توی خانه خودش را نگه داشته بود. باورم نمی شد این قدر حالش بد باشد. انگار خیالش راحت شد تنها نیستم. شب آرام تر شد. گفت: خوابم می آید ولی چیز تیزی فرو می رود توی قلبم. صندلی را کشیدم جلو. دستم را بالای سینه اش گرفتم و حمد خواندم تا خوابید. هیچ خاطره ی خوشی به ذهنش نمی آمد. هرچه باخودش کلنجار می رفت، تا می آمد به روزهایی فکرکند که می رفتند کوه، باهم مچ می انداختند، با عصا دور اتاق دنبال هم میکردند و سر به سر هم می گذاشتند، تفال دایی می آمد در دهانش. منوچهر خندیده بود، گفته بود: سه چهار روز دیگر صبر کنید. نباید به این چیزها فکر میکرد. خیلی زود با منوچهر برمیگشتند خانه. ازخواب که بیدارشد، روی لبهاش خنده بود. ولی چشم هاش رمق نداشت. گفت: فرشته، وقت وداع است. گفتم: حرفش را نزن. گفت: بگذار خوابم را بگویم، خودت بگو، اگر جای من بودی می ماندی توی دنیا؟ روی تخت نشستم. دستش را گرفتم. گفت: خواب دیدم ماه رمضان است و سفره ی افطار پهن است. رضا، محمد، بهروز، حسن، عباس، همه ی شهدا دور سفره نشسته بودند. بهشان حسرت میخوردم که یکی زد به شانه ام. حاج عبادیان بود. گفت: بابا کجایی؟ ببین چه قدر مهمان را منتظر گذاشته ای. بغلش کردم و گفتم: من هم خسته ام. حاجی دست گذاشت روی سینه ام. گفت: با فرشته وداع کن. بگو دل بکند. آن وقت می آیی پیش ما. ولی به زور نه. اما من آمادگی اش را نداشتم. گفت: اگر مصلحت باشد خدا خودش راضیت می کند... 🔷🔸💠🔸🔷 ادامه دارد... "مامان باید شاد باشه"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
١۲ روز تا ماه مهمونی خدا وعده ما هرروز بعد از نماز صبح صلوات خاصه حضرت مادر 🌸🌸"مامان باید شاد باشه" 🌸🌸
خاطرات ۱۰۳ مرد خونه... اون وقت‌ها که آقا مصطفی چمران دفترِ نخست وزیری بود، من تازه شناخته بودمش و ازش حساب می بردم... یک روز رفتم منزل‌شون، دیدم آقا مصطفی پیش‌بند بسته و داره ظرف می شوره. با دختر بچه ام رفته بودم. آقا مصطفی بعد از اینکه ظرف ها رو شست ، اومد و با دخترم بازی کرد ، با همان پیش‌بند... 📌خاطره‌ای از زندگی سردار شهید دکتر مصطفی چمران هدیه محضر شهدا و امام شهدا صلوات.🌷 "مامان باید شهید پرور باشه"
برنامه روزانه مادر کودکی: برنامه هر روز بوس و بغل و فشار و سه دور چرخش😊 پس بقیه اش کو؟...🧐 ابزار لازم: ماژیک یا مدادرنگی کاغذ مامان جون دست به کار شو👩‍🎨 یه نقاشی بکش ولی نصفه... و رنگش کن دلبندت باید هم کاملش کنه و هم مثل الگوی تو، رنگش کنه. 🎯هدف بازی: @madaranee96 "مامان باید شاد باشه"
راه ۹۹ اندر حکایت اهمیت نیکی به همسر... 🔴 پیامبر اکرم صلی‌اللّه‌علیه‌و‌آله: 💠 نزدیکترین شما به من در قیامت کسی است که با همسر خود به نیکی رفتار نماید. "مامان باید شاد باشه"
۴۱ استاد_شجاعی 🎤 برای اوج گرفتن توی آسمان عشق الهی؛ باید بتونی بین بخش های حیوانی و انسانی خودت تعادل برقرار کنی. تغذیه بیش از حد بخش حیوانی مارو از رسیدن به معشوق اصلی ِ ما، یعنی الله باز میداره! @ostad_shojae با هم بشنویم 👇👇👇
🌾اِلهی ! کَیفَ آیَسُ مِن حُسنِ نَظَرِک لی بَعدَ مَماتی.... وَ اَنتَ لَم تُوَلِّنی اِلاّ الجَمیلَ فی حیوتی... 🌾خدای من! چگونه ناامید شوم از حسن التفات تو پس از مُردنم.....؟؟ و حال آنکه تو تمام عمر با من جز نیکی و احسان نکردی .... 🌴 📿 "مامان باید ذاکر باشه"
جانماز وسطیه مال خودمه و از بچگیهام مونده. اون پارچه گل گلی زیرجانمازم رو مامان بزرگم دوخته بود واسم که تو سه سالگی من مرحوم شده😢 تسبیح تربتمو هم مامانم با مهرو تسبیحات تربت که شکستن و ....و باآب بارون دوباره نرم و گلشون کرده خودش درست کرده و به هر کدوم از بچه هاش پارسال تسبیح دست ساز خودش با تربت داد😍 دو تا جانماز سمت راستی هم کار دسته و تولید در منزل😍 اون کوچیکا هم در واقع اسبابیه برا قایم موشک کوچولوها😁😁 چون مهر و تسبیح رو میشه توی اونا قایم کرد🤦‍♀😁 موقع نماز کمی خم و راست میشن و بعد میفتن تو فاز قایم کردن مهر و بعد هی بگن کو؟کو؟کو؟و میدا کنن و شعفناک بشن حسابی😁😁😁😁 ما دقیقا از شروع قرنطینه که همسر جان خونه بود نماز جماعت میخوندیم اولا فقط من و باباش میخوندیم ولی به مرور زمان آقا مقداد هم خودش از کشو سجاده ها، سجاده برای خودش آورد و به نماز جماعت ما رونق داد آبی برای آقا مقداد سبز برای همسرم زرشکی هم برای بنده به نظرم فرشته ها خیلی میخندند و کیف میکنن از نماز ما مامان ها😍❤️ جانماز دخترم ستوده زینب محمودی است ۱۰ و نیم ساله. همیشه جانمازش بوی عطر میده و همیشه سعی میکنه جای خلوتی نمازش رو بخونه😊 جانماز منو دخمل دوسالم😊 انداختنش با دخمله😍جمع کردنش بامن😅 هر دو هدیه ی کربلاست😍❤️😍❤️😍 سجاده عکس دخترم فاطمه بانو۴ساله بافرشته کوچولو تو جانمازش نماز میخونن😘از پارسال ماه رمضان براش آماده کردم تا الآن با همه ی وجود دوستش داره چون خاطره خوبی از رمضان پارسال داره☺️ "مامان باید شاد باشه"
بیست و یکم مادرانه 🌸"مامان باید شاد باشه" 🌸🌸
بیست و یکم مادرانه به نظرم فرشته ها خیلی میخندن و کیف میکنن از نماز ما مامان ها😍❤️ 🌸"مامان باید شاد باشه" 🌸🌸
بیست و یکم مادرانه والا ما که بچه کوچیک داریم یه مهر میگیریم دستمون چادرمونم ده بار سفتتتت گره میزنیم و گیره میزنیم و خودمونو توش محبوس میکنیم که نکنه ناغافل کودکمون چادرمونو بکشه و در درگاه خدا مفتضح بشیم و لخت🤪 مهرمونم که اینقد محکم نگه میداریم که نکنه بچه با اصرار از کفمون در بیاره و بین زمین و آسمون بمونیم که خدایا حالا روی چی سجده کنم که درست باشه🤔 سجده میریم یه چیزی کوفته میشه روی کمرمون و اون زیر صدای ستون فقراتمونو میشنویم و میدونیم که زلزله و آوار نبود بلکه کودک دلبندمون هوس سرسره از کمره مادرشو کرده.... رکوع هم میریم ناگهان چیزی به گردنمون آویزون میشه و اونم باز کودک دلبندمونو و ما در رکوع این حالت میشیم🤪🤪 چالش سجاده و مهر و تسبیح ما عرصه ی بازیه کودکان دلبندنمون هست و میدان کشتیشون😂👌😘🌹🌹 🌸"مامان باید شاد باشه" 🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بیشتر از ابراز محبت زن به مرد، ابراز محبت مرد به زن تاکید شده... 🌿 استاد پناهیان "مامان باید شاد باشه"