eitaa logo
🧕🏻 مامان‌ باید‌ شاد‌ باشه 🇱🇧🇮🇷🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
61 فایل
. 🌻﷽🌻 اینجا مادران میدان دار عرصه تربیت اند. استفاده از مطالب کانال با ذکر سه صلوات بر محمد و آل محمد آزاد است. 💌ارتباط با ما: @ShiraziSNSF @madarane96
مشاهده در ایتا
دانلود
۴ روز تا میلاد امام رضا (ع) وعده ما هرروز بعد از نماز صبح صلوات خاصه حضرت مادر 🌸"مامان باید شاد باشه"🌸
﷽ نیست بوی آشنا را تاب غربت بیش از این از نسیم صبح، بوی یار می باید کشید... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/madaranee96
پرتاب دکمه ها ابزار لازم: تعدادی دکمه یا لوبیا چسب کاغذی شرح بازی: تعداد بازیکنان بازی را مشخص کنید ، بر اساس تعداد به هر کدام چند دکمه بدهید در صورتی که دکمه ندارید از لوبیا استفاده کنید با چسب ،خطی با فاصله ی ۳-۴ متر به موازات دیوار رسم کنید یا لبه ی یک فرش را ملاک قرار دهید، بازیکنان پشت خط قرار گرفته و در هر نوبت هر کدام فقط یک دکمه به سمت دیوار پرتاب می کنند، هر دکمه ای که نزدیکتر به دیوار ایستاد، صاحبش دکمه های دیگر را هم برمیدارد، دوباره پرتاب کنید و شانس خود را امتحان کنید ، این بازی را تا زمانی ادامه دهید که یک نفر تمام دکمه ها را از آن خود کند. هدف بازی: https://eitaa.com/madaranee96
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 راه ۱۴۰ اندر حکایت اهمیت مدارا با دیگران... 🌷 امام صادق علیه السلام می فرمایند : خداوند عزوجل اهل مداراست و مدارا کننده را دوست دارد 🌸"مامان باید شاد باشه"🌸
مامان جون😊 به نظرت 👈🏻مصادیق مدارا کردن با مردم چیه ؟🤔 بفرست واسمون... بعضی هاشو میذاریم توی کانال 🆔: @shahideh_sadat 🌸"مامان باید شاد باشه"🌸 https://eitaa.com/madaranee96
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿 ۱۰ با مردم آنگونه معاشرت كنيد، كه اگر مُرديد بر شما اشك ريزند، و اگر زنده مانديد، با اشتياق سوي شما آيند. 📒 نهج البلاغه حکمت۱۰ 🌹 🌿🌹 🌸"مامان باید شاد باشه" 🌸
علامت بیماری روح انسان... ۲۳ عصبانیت مثل تب که علامت بیماری جسم است، نشانه بیماری روح انسان است. اگر آدم پرتوقع و خودپسند باشد، و یا دلش عمیقاً به جایی رفته باشد که نتواند اظهار کند یا به محبوبی نرسیده باشد که نتواند دل بکند، عصبی مزاج می شود. مقدار عصبانیت از حد طبیعی که خارج شود، باید دنبال علت آن گشت. استاد پناهیان 🌸"مامان باید شاد باشه"🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطرات ۱۱۱ 🌸 رضایتمندی پدر.... چند روز بود که شاد می‌دیدمش. با خودم گفتم شاید هدیه یا چیزی گیرش اومده ، که اینطور خوشحاله... اما وقتی علت شادی‌اش رو ازش پرسیدم ، گفت: تو نمی‌دونی پدرم به من چی گفت! حرفی زد که انگار دنیا رو بهم ببخشیده... بابام بهم گفت: من از تو راضی ام ... وقتی پدرم از من راضی است، میخواهی خوشحال نباشم؟!!! 📌 خاطره‌ای از روحانی شهید محمدزمان ولی‌پور هدیه محضر شهدا و امام شهدا صلوات.🌷 "مامان باید شهید پرور باشه" https://eitaa.com/madaranee96
هدیه ی کلاغ.mp3
1.95M
🌺 قصه های خانم قصه گو 🐦 ⏰ 4:03 دقیقه @yekiboodyekinabood 1⃣2⃣ 🌸"مامان باید قصه گو باشه"🌸
جواب چیستان هشتاد و چهارم: یکی از افراد تخم مرغ خودش رو با بشقاب برمیداره چند تا از جوابها رو با هم بخونیم:🤣😂🤣 به نفر پنجم با بشقابش بدیم همه تخم مرغ ها را یجا سرخ کردن😋🍳🥚 یکی فداکاری می‌کنه 🌸"مامان باید پاسخگو باشه"🌸
۸۵ مامان جون😊 هر شب یه چیستان میزاریم واستون❓❓ به یاد روزهای مدرسه...🎒 🧐چیستان شماره هشتاد و پنجم : ⁉️دو تا چینی خودشون رو به آب زدن، حالا چی میشن⁉️ جوابا رو بفرستین به 🆔: @madarane96 🌸"مامان باید شاد باشه"🌸
وقتے حاجتت را بہ تاخیر مےاندازد، دارد چیز بزرگترۍ بہ تو مےدهد.. منتھا تو حواست بہ خواستہ خودت هست ! و متوجہ نمےشوۍ . . . تو نان مےخواهے، او بہ تو جان مےدهد... 🎧قسمت چهارم داستان صوتی کتاب «سه دقیقه در قیامت» رو با هم میشنویم 👇👇👇
Part04_کتاب سه دقیقه در قیامت.mp3
20.09M
صدای کتاب... "تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم" قسمت چهارم 🌸"مامان باید شاد باشه"🌸
مامان جون😊 روز و روزگار میگذره...🍃🍂🍃🍂 و اونچه بر صفحه ذهن و دل ❤️حک میشه، خاطرات تلخ و شیرینه.😌 چند تا از خاطرات مامانا رو با هم مرور کنیم: 👇👇👇
بهترین خاطره مشترک من و دخترم سفر دو نفرمون به مشهد مقدس به همراه خادمان مسجد مقدس جمکرانه. که تو اون سفر خیلی به ما خوش گذشت.❤️ مامانِ زهرا _قم
سلام و خسته نباشید. یادمه ۷ساله بودم خونه حیاط داری داشتیم یه روزعصری خواهرم موکت آورد انداخت حیاط، گفت بیاین بشینیم. داداشم و مامانم و خواهرم نشستن حیاط و من رفتم بالا پشت بوم. مامانم هرچی گفت نرو گوش ندادم و افتادم و اومدم بغل داداشم. تا سه روز توی کما بودم. بعد ازسه روز که به هوش اومدم کلی به اون لحظه ها و گریه های خواهرام و خلاصه چیزای دیگه خندیدیم طاهره
اولین بارم بود که میرفتم مشهد پابوس امام رئوف شونزده سالم بود، پنج تا بچه با مامان و بابا، حتی پدر و مادرم هم اولین بارشون بعد ازدواجشون بود که توفیق زیارت آقا نصیبشون شده بود. اینقدر ذوق داشتیم که سر از پا نمیشناختیم😍 یادمه وقتی اولین بار پا به حرم گذاشتیم، صحن اسماعیل طلا و گنبد بزرگ و غرق نور آقا قاب چشمام شد خشکم زد یه لحظه احساس کردم، خدا رو خیلی عمیق تر و واضح تر در درونم حس میکنم عظمتی رو در دلم حس میکردم که هیچ وقت از ذهنم نمیره اولین بار بود که پا به حرم و حریم امام معصوم میذاشتم، معصومی که فقط از او شنیده بودم، معصومی که فقط برام توصیف شده بود😍 و این معصومیت، و عظمت ولایت الهی امام رو اینبار جور دیگری حس میکردم که قابل توصیف نیست ان شاءالله چشم دلمون و دیده سرمون روشن بشه به چهره دلربای وجه الله و بقیه الله، امام حی و حاضرمون به زودی❤️ مامانِ زینب _قم
سلام. منم یه خاطره دارم از سفر به مشهد. تقریبا دوم دبیرستان که بودم ایام عید رفتیم زیارت. یه روز که تو رواق امام خمینی نشسته بودیم، یه دفعه من فکرم رفت سمت اینکه چه معیارهایی برای انتخاب همسر آینده ام باید در نظر بگیرم. خلاصه نشستم کلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که تحت هر شرایطی باید از لحاظ مالی فرد توانمندی باشند. خلاصه که بعد از یه جمع بندی پا شدم برم سمت ضریح واسه زیارت. در همین حال تو دلمم داشتم میگفتم آقا جان، شما باید بهم کمک کنید که انتخاب درستی داشته باشم و... همین موقع حاج اقای ماندگاری که خدا حفظشون کنه داشتن صحبت میکردن. ایشون گفتن دخترتون رو به ازدواج کسی در بیارید که مؤمن باشه، اگه دوسش نداشته باشه که در حقش ظلم نمیکنه، اگه هم که دوسش داشته باشه واسش سنگ تموم میذاره. (مضمون جملشون این بود) شاید برای خیلیا یه جمله عادی باشه، ولی من رو به معنای واقعی تکون داد که البته نظر لطف آقا بود. اون روز موقع زیارت یه حال دیگه داشتم، چون آقا رو خیلی به خودم نزدیک میدیدم. الانم با یک طلبه ازدواج کردم و این مطلب رو با تمام وجودم درک کردم. مامانِ فاطمه _ قم
بگم براتون از دوران دبیرستان🤩 سال دوم بودم😇 از خونمون تا مدرسه حدود ۵۰ دقیقه 🤪با اتوبوس فاصله بود سرویس نداشتم و اگه ۵_۱۰ دقیقه خواب میموندم و به اتوبوس شرکت واحد نمیرسیدم دیگه نصف زنگ اولم میپرید هرجوری شده خودمو رسوندم به مدرسه ناظم راهم نداد☹️ و گفت مامانت باید زنگ بزنه بگه خواب موندی و خونه بودی وگرنه حق نداری بری سرکلاس معلوم نیس تا الان کجا بودی؟😝 اون موقع هم هنوز مامانم موبایل نداشت و هرچی به خونه و خونه ی مامان بزرگ و این ور و اون ور زنگ زدم مامانمو پیدا نکردم😐 ناظم هم گفت حق نداری بری سر کلاس تا مامانت زنگ بزنه😡 منم عااااششششق اون مربی و کلاسش بودم😍 رفتم از مربیمون اجازه گرفتم و پشت در کلاس جول و پلاسمو پهن کردمو😊 سروپاگوش بهتر از بچه های کلاس از بیرون کلاس؛ تو کلاس بودم و حتی سوالای مربی رو هم جواب میدادم☺️ که یهو ناظممون با اون کفشای تق تقیش از ته راهرو اومد سمتم🤭 تق تق تق... منم نیشم گوش تا گووووش بااااااز😁 گفت مگه نگفتم حق نداری بری توکلاس؟😠 من: منم نرفتم و فقط از خانوم گلپور اجازه گرفتم که از جلوی در کلاس درس رو گوش بدم😁 گفت نخییییر🤬 بفرمایید تو حیاط😑 وسایلمو جمع کردم رفتم تو حیاط از رو نرفتم🤪 اینبار رفتم پشت پنجره ی کلاس کلاسمون یه طبقه بالاتر بود و پنجره ی کلاس یه طاقچه مانند داشت که رفتم بالا و باز پشت پنجره نشستم و درس رو گوش دادم....😎😎😎😎 بااااااز ناظم سرو کله ش پیدا شد😮 تق تق تق.... دخترررررر من تورو از کلاس رفتن محروم کردم باز نشستی پشت پنجره؟😇😇😇😇(یعنی چنان جویای علم بودم اون وقتااااا) گفتن پاشو پاشو برو سر کلاس مامانت که زنگ نزد برو سر کلاس من کار دارم🤓🤓🤓🤓🤓 اینجور بچه ی درس خون بودیم ما🙄 مامانِ زهرا سادات و زینب سادات _قم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳ روز تا میلاد امام رضا (ع) وعده ما هرروز بعد از نماز صبح صلوات خاصه حضرت مادر 🌸"مامان باید شاد باشه"🌸
برنامه روزانه مادر کودکی: برنامه هر روز بوس و بغل و فشار و سه دور چرخش😊 برج رو بچین و بریز ابزار لازم✂️: لیوان یکبار مصرف یا پلاستیکی توپ مامان جون، لیوانای یکبار مصرف استفاده شده رو دور نریز. چون باهاشون کلی بازی میشه کرد. دلبندتون باید با لیوانا برج درست کنه. در طول بازی ازش بخواین واسه گذاشتن لیوانا روی هم، یه بار از دست راست و یه بار از دست چپش استفاده کنه. استفاده همزمان از دو دست، دو نیمکره مغز رو فعال میکنه. بعد از چیدن برج، نوبته شلیک با توپِ. با هم بازی کنید. یه بار شما برج بسازید و اون خراب کنه، یه بارم🙃 🎯هدف بازی: 🌸"مامان باید هم بازی باشه"🌸 https://eitaa.com/madaranee96