eitaa logo
مادرانه های مشترک
12.9هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
98 ویدیو
27 فایل
نکات تربیتی کاربردی انجام کارهای روزمره در کنار فرزندان تبدیل کارهای خانه به بازی مشارکت بچه ها و مسئولیت پذیری بازیهای خانگی قصه های کاربردی و ... شرافت هستم یک مادر *در حد توانم برخی از سوالات را پاسخ میدم* @Sherafat518
مشاهده در ایتا
دانلود
👆یک بازی ساده برای کودکان ده ماهه تا حدود دو ساله👶👦 ✅ من سعی میکنم همیشه چند تا بازی ساده توی آشپزخونه داشته باشم، برای وقتهایی که توی آشپزخانه مشغول آشپزی👩‍🍳 و... هستم و پسر کوچیکه میاد بهم میچسبه😉😊، برای چند دقیقه ای حداقل جواب میده😉😂،تا مامان سریع کارش را تمام کنه😉😂 ✅ تعدادی نی🥤و یک بطری خالی، نی ها را بیرون میاره و دوباره یکی یکی میگذاره داخل بطری، گاهی هم اصرار داره نی ها کامل داخل بطری یا قوطی خالی فرو برند.😂😂 ✅ به جای نی میشه از قاشق🥄، ملاقه،چوب بستنی و... هم استفاده کرد. 🌺لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
🌺سلام ،وقتتون بخیر🌺 ✅چند تا مکعب نرم اسفنجی از سیسمونی بچه ی اول داشتیم، که مدتها بود جز سبد پرتابی ها 🤾‍♂🤾‍♀بود و در اثر پرتابهای متعدد یکیش پاره شد.😉😂 ✅ اسفنج مکعبی داخلش را برداشتم و مدت چند هفته ای، با یک کاسه و کمی آب جز همون بازیهای ساده آشپزخونه بود، برای چند دقیقه سرگرم کردن پسر کوچیکه.😍😍 ادامه دارد... https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
✅ بعد از این مدت کوتا،ه پسر کوچیکه کشف کرد که اسفنج را میشه در اثر گاز زدن 😬 تکه تکه کرد😱😳 و طبیعتا این بازی از لیست بازیها خارج شد. با همراهی پسر بزرگه، مکعب اسفنجی را چهار قسمت کردم🔪. روی هر قسمت یک شکل کشیدم⭐️ ⛄️🔔 و با قیچی دوربری کردم✂️، در هر شکل یک شیار ایجاد کردم و یک چوب بستنی با کمی چسب مایع چسباندم. مکعب اسفنجی تبدیل شد به چهار تا مهر اسفنجی برای نقاشی🎨 پسر بزرگه. 👏👏 ادامه دارد ... https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
✅ تقریبا بیشتر کار ساخت این مهرها را خودم انجام دادم، 🤔😉 ولی هدف اصلی من از این سبک کارها این هست، که فرزندم درک کنه که از هرچیز به ظاهر خرابی با کمی فکر، خلاقیت، تلاش و زحمت میشه چیزهای بدردبخور دیگه ای ساخت💪💪💪، و الا از اینجور ابزارهای نقاشی 🎨🎨خیلی متنوع تر و با کیفیت تر را میشه به صورت آماده تهیه کرد. 🤔👌👌 ✅ بعد از دو بار استفاده از این مهرهای نقاشی، پسرم میگفت مامان بقیه ی مکعب ها راهم پاره کنیم تا با اسفنجش مهرهای بیشتری بسازیم😳😳، دوست دارم مهر شکلهای دیگه هم داشته باشم. که من بهش گفتم اونها هنوز سالم و قابل استفاده هستند، میتونیم اسفنج بخریم و مهر جدید بسازیم. ✅ چیزی که خودم تجربه کردم این هست که بعد از یک مدت کوتاه این نوع طرز نگاه و تفکر به فرزند هم منتقل میشه. مثلا خیلی وقتها پیش اومده که وسیله یا اسباب بازی خراب یا چیزهای بازیافتی بخوام بریزم دور، پسرم میگه مامان نریز تو آشغالها، بیا فکر کنیم ببینیم چیز دیگه ای نمی تونیم ازش بسازیم.👏👏 ✅ فکر میکنم فرزندی که با این طرز تفکر بزرگ بشه، انشالله در نوجوانی و جوانی، همیشه منتظر لقمه آماده نخواهد بود و میدونه که باید از آنچه که در اختیارش هست به نحو‌ احسنت استفاده کنه و همچنین طرز فکر مولد داشته باشه نه اینکه صرفا یک مصرف کننده باشه در جامعه. https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 زیارت حضرت ام البنین (علیها السلام) 🏴 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خدا سلام و‌ وقت بخیر🌷🌷 ✅ روزهای شش سال اول زندگیم خونه ی مادربزرگ عزیزم گذشت. تو سالن خونه ی مادربزرگ خبری از مبل، میز و صندلی و بوفه نبود. سالنی که تمامش فرش شده بود و دور تا دور پشتی بود. سالن و یکی از اتاقهای خانه، با یک پرده ضخیم پارچه ای از هم جدا شده بودند، هیچ وقت نفهمیدم چرا جای اون پرده، دیوار نبود؟؟😳😳 ✅ بیشتر وقتهایی که توی حیاط کنار لونه ی مرغ و خروسها 🐔🐓منتظر تخم گذاشتن خانم مرغه🥚 نبودم😉 و یا اگر از درخت گیلاس🍒🍒 و یا درخت سیب🍏🍏 بالا نمیرفتم😊، یا کنار مادربزرگم که نان میپخت 🍞🥖نبودم، با این پرده و چندتا پشتی مشغول خانه ساختن بودم🏠، با چهار تا پشتی ایستاده یک خانه مربعی میساختم، این پرده را یک طرف جمع میکردم و میکشیدمش به عنوان سقف خونه، چقدر حس خوبی داشتم توی اون خونه ی پارچه ای😘😊، این جمله را بارها میشنیدم که انقدر این پرده را نکش بچه، چوب پرده از جا کنده میشه میخوره تو سرت😠، منم که اصلا توجهی نمیکردم😂😂. ✅ بزرگتر که شده بودم همیشه یک گوشه ی دنج و کوچیک بهم آرامش میداد، مثلا هر وقت ناراحت بودم میرفتم زیر تخت🛏، کل تخت را از زیر نقاشی 🎨کشیده بودم که توی اسباب کشی بالاخره لو رفتم. 😂😂😂😂 ✅ نوجوان که بودم هر وقت توی مهمانیها بچه ها سر و صدا میکردن و بازی و سر و صداشون بزرگترها را ناراحت میکرد، چند تا چادر و یا ملحفه از صاحبخانه میگرفتم، میداختم روی میز آشپزخانه یا میز نهارخوری و بچه ها را میبردم توی این خونه با یک بشقاب میوه به اصطلاح خودمون خاله بازی😄، گاهی انقدر به بچه ها توی این خونه خوش میگذشت که با گریه 😢😢میرفتن خونشون. بعضی ها از من تشکر میکردن که دستت درد نکنه بچه ها را مشغول کردی😍🙂، بعضی هم متلک میگفتن که مگه تو هنوز بچه ای یا اینکه مهدکودک راه انداختی؟؟؟☹️😳 ✅ تا اینکه بعدها در دانشگاه، از استادی شنیدم که رابطه ای بین قد و اندازه ی انسان و خانه ای که در اون زندگی میکنه وجود داره که اگر سقف خانه خیلی بلند باشه، انسان احساس امنیت نداره و دچار ترس و وحشت میشه. به همین خاطر هم هست که بچه ها در خانه های کوچکی که با سقف کوتاه برای خودشون میسازن، امنیت و آرامش بیشتری دارند.🤔😊 ادامه دارد... https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
✅ به همین خاطر خودم همیشه بچه ها را در ساخت خونه آزاد میگذارم، از هر وسیله ای توی خونه هست استفاده کنند و برای خودشون خونه بسازن🏠. دیدم که بعضی از بچه ها چادرهای کوچک آماده شبیه کلبه دارند⛺️، ولی ترجیح من این هست که بچه ها هربار با تلاش خودشون و در حد تواناییشون 💪💪خونه بسازند، برای ساختش تلاش کنند، بارها خراب بشه🏚 و دوباره بسازند، یادم هست پسر بزرگم اولین خونه ای که برای خودش میساخت با گذاشتن سه یا و چهارتا بالشت اطراف خودش بود.😉😍. ✅ بچه ها میتونن بسته به وسایلی که در منزلشون موجود هست مثل صندلی، میز، پشتی، بالشت، گل میز، بند رختی ایستاده، پتو، چادر، پرده و...،همینظور به تناسب شرایط سنیشون برای خودشون خونه بسازند. ✅ معمولا وقتی بچه ها خونه میسازند، میان وعده🍎🍇 یا غذاشون 🍛🍝 را میدم بهشون تو خونه خودشون بخورن، با کلی چاشنی تخیل، مثلا پسرم بزرگ شده، داداش کوچولو هم بچش هست منم مادرشم که قراره برم خونه ی پسرم، گاهی هم من تو خونشون جا نمیشم، میگم من پام درد میکنه نمیتونم بیام داخل همینجا توی حیاط میشینم. 😄😁 ✅ هربار با یک قصه و یک تخیل جدید، گاهی با همین چاشنی تخیل، با برخی از اتفاقات زندگی آشنا میشن، مثلا بارون میاد 🌧⛈و سقف خونمون چکه میکنه اونوقت باید سقف خونه را تعمیر کنیم زلزله میاد خونمون خراب میشه🏚 دوباره باید از اول بسازیم. 🏡🏠 یا مثلا من همسایه میشم و میرم تذکر میدم که چقدر سر و صدا میکنید یا برعکس🤭😄 🔹خلاصه اینکه، هم مهارت ساخت و ساز هست🏗🏠 🔸هم افزایش حس امنیت و آرامش👌👌 🔹هم بازیهای تخیلی😇😇 🔸هم آموزش برخی مهارتهای زندگی💪💪 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫به نام خدا💫 سلام🌺 وقت همگی بخیر و شادی🌺 🔶 مدتی بعد از شروع قرنطینه کرونا، تصمیم گرفتم توی خونه ورزش🏋‍♂🤸‍♂😃 کنم. قبل از کرونا وقتی با بچه ها میرفتیم پارک، من میرفتم پیاده روی🚶‍♀، که با شیوع کرونا دیگه ممکن نبود. ساعت🕰 دوتا از برنامه های ورزشی شبکه ورزش را پیدا کردم. چند روز اول دیدم به هیچ وجه نمیتونم همون ساعت پخش برنامه ورزش کنم☹️☹️. چند قسمت از برنامه ها را دانلود کردم تا هر وقت که مشغول شیر دادن🤱، تعویض پوشک، غذا پختن👩‍🍳 و ... 😳نبودم پخش کنم و ورزش کنم. این هم میسر نشد☹️☹️. تا برنامه را پخش میکردم و درجا زدن را شروع میکردم، پسر کوچیکه میچسبید به پاهام و انتظار داشت بغلش کنم و با هم ورزش کنیم🙁🤨 🔷 مرحله بعد، تصمیم گرفتم ساعت خوابش ورزش کنم😇. ساعت خواب کوچیکه هم یک ساعت نهایتا یک ساعت و نیم بیشتر نبود.😕 که چندین کار مهم دیگه هم باید در این ساعت انجام بشه، از جمله نماز خواندن و یا بازیهایی به پسر بزرگم قول دادم که یا داداشش نمیذاره انجام بدیم یا براش خطرناکه. 🔷 هر روزی که من میخواستم ورزش کنم، پسر بزرگم میگفت : 🔸مامان من دوست ندارم تو ورزش کنی😳 🔸حالا نمیشه ورزش نکنی😫 🔸حالا که تلویزیون روشن کردی من میخوام پویا ببینم( با وجود اینکه قبلش حتما میگذاشتم اون به اندازه ی ساعت تلویزیونش ببینه) 😬 🔸ورزش نکن بیا با من بازی کن( با وجود اینکه در بازی کردن خیلی مستقل هست و نیازی نیست کنارش باشم، دقیقا تا متوجه میشد من میخوام ورزش کنم اصرار میکرد که میخواد با من بازی کنه)🤔 🔶 خیلی ذهنم درگیر بود که چطور قانعش کنم🤔🤔. ولی اصلا با صحبت و استدلال و ... قانع نمیشد😳😳. احساس کردم باید بطور غیر مستقیم با قصه گویی😉😊 وارد عمل بشم. 🔷 دنبال خلق قصه ای بودم که بتونم اهمیت ورزش ⛹‍♂🤸‍♂، برای همه ی اعضای خانواده را بهش نشون بدم. دو تا قصه نوشتم که هیچ کدام را براش نگفتم☹️☹️. به طور خلاصه بگم، قصه مامان خرسی 🐻 بود که در اثر ورزش نکردن مریض شد و دیگه نمیتونست با بچه هاش بازی کنه و ازشون مراقبت کنه، که بعد از نوشتن قصه پشیمون شدم😢. حس کردم شاید پسرم دچار حس ناامنی بشه و برای پسرم ترس مریض شدن مامانش را در پی داشته باشه😔😔. 🔶 بعد قصه ی « مزرعه ی کشاورز مهربون 👨‍🌾» را نوشتم. بدون اینکه در عنوان قصه به مسئله ورزش اشاره ای بشه. خودم فکر میکردم شاید لازم باشه چندین بار قصه را بگم تا اثر داشته باشه. البته بار اول در یک زمان مناسب، با هیجان و لحن پرشور و صداگذاری مناسب📣 قصه را براش تعریف کردم، خیلی خوشش اومد با تمام شدن قصه گفت مامان پاشو پاشو با هم ورزش کنیم ما هم باید قوی باشیم💪💪. 🔷 شاید صدها بار من گفته بودم ورزش برای سلامتی مامان مهمه، من باید قوی باشم، همونطور که تو ورزش می‌کنی مامانم باید ورزش کنه، اگر مامان ورزش نکنه نمیتونه با تو خوب بازی کنه، ولی اثری نداشت. واقعا ارتباط بچه ها با دنیای قصه ها خیلی خیلی عجیبه🤩🤩 🔶 حالا من باید قصه ی مزرعه ی کشاورز مهربون را بعضی روزها چندین بار بخونم. حدود ۱۵_۳۰ دقیقه در زمان خواب داداش کوچولو هم، دوتایی با هم ورزش میکنیم😍😍. انتشار و کپی از مطالب و ایده های کانال، فقط با ذکر منبع مجاز است 🙏🙏 🌺لینک کانال مادرانه های مشترک 👇👇👇 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
به نام خدا 🔴قصه مزرعه ی کشاورز مهربون👨‍🌾 📣 در یک روستای زیبا، یک مزرعه سرسبز🌾🌳🌻 و قشنگ بود. صاحب این مزرعه آقای کشاورز مهربون👨‍🌾 بود. دور تا دور مزرعه حصار داشت. دو تا لونه ی مرغ و خروس 🐓🐔 دو طرف این مزرعه وجود داشت، لونه ی خانواده ی قوی پنجه💪 این طرف مزرعه، لونه ی خانواده ی راحت طلب اون طرف. 📣 در لونه ی خانواده قوی پنجه، بابا قوی پنجه 🐓 و مامان قوی پنجه 🐓 با شش تا جوجه هاشون🐥🐣🐥🐣🐥🐣 زندگی میکردند. 📣در لونه ی خانواده ی راحت طلب هم، بابا راحت طلب 🐓، مامان راحت طلب 🐓 و پنج تا جوجه🐥🐣🐥🐣🐥 هاشون. 📣 کشاورز مهربون 👨‍🌾همیشه به اندازه ی کافی آب و دونه برای هر دوتا خانواده میگذاشت، و نیازی نبود خودشون بگردن دنبال آب و غذا. 📣 دور تا دور مزرعه حصار کشیده بود و انقدر مواظب لونه ی مرغ و خروسها بود که هیچ گربه ای🐈 جرأت نمیکرد به لونه های ی مرغ و خروسها 🐓🐓 نزدیک بشه. 📣 خانواده ی قوی پنجه هر روز صبح زود 🌝بیدار میشدند، میامدند تو‌ مزرعه همگی با هم ورزش💪💪 میکردند. یکی و دوتا دو تا و سه تا سه تا و چهار تا .... یک دو سه چهار تنبلی بره کنار یک دو سه چهار تنبلی بره کنار 📣 بابا راحت طلب میگفت: قوقولی قوقو قوقولی قوقو، چه خبره بابا قوی پنجه!!!!!! چرا اینقدر سر و صدا میکنید میخوایم بخوابیمااااا 🤨 بابا قوی پنجه : قوقولی قوقو خورشید در اومده🌞، باید ورزش کنیم. بابا راحت طلب : آخه برای چی باید ورزش کنیم؟؟؟؟ بابا قوی پنجه: برای اینکه قوی بشیم💪💪💪، برای اینکه همیشه سالم بمونیم، اگر ضعیف باشیم نمیتونیم بریم دنبال آب و دونه، نمی تونیم از خودمون و خانواده هامون مراقبت کنیم، نمیتونیم از خودمون دفاع کنیم. بابا راحت طلب: آخه کشاورز مهربون👨‍🌾 که همیشه برای ما آب و دونه میذاره، مراقب ما هم هست، چرا آخه الکی خودتو خسته میکنی؟؟؟؟ بابا قوی پنجه: اولا که ورزش برای سلامتی لازمه، تازه اگر یه روز کشاورز مهربون 👨‍🌾 نبود چی؟؟؟ اگر نتونست از ما مراقبت کنه چی؟؟؟ 📣 خلاصه خانواده ی قوی پنجه هر روز بعد از ورزش و صبحانه، مشغول فعالیت بودند، جوجه های قوی مشغول دویدن، بالا و پایین پریدن بودن. توی کارهای خونه به مامان و بابا کمک میکردن، مامان قوی پنجه هم میومد باهاشون قایم باشک بازی میکرد، یا براشون کتاب 📚 میخوند، بابا قوی پنجه با بچه ها کشتی میگرفت ، فوتبال بازی میکرد و... . خلاصه همگی سرحال و سالم و شاد خوشحال بودند.👏👏👏 📣 اما لونه ی راحت طلب ها اینطوری نبود، تا لنگ ظهر همشون خواب بودند، بقیه روز را هم مامان و بابا سرشون تو گوشی 📱📱بود، جوجه ها هم پای تلویزیون🖥 بودند، همگی کسل و بی حال، خونه ی کثیف و نامرتب، وای وای وای...🤨😔 📣 یک روز کشاورز مهربون👨‍🌾 اومد پیش مرغ و خروسها و جوجه ها و گفت: من خیلی خوشحالم، من پدربزرگ شدم، پسرم که توی شهر زندگی میکنه صاحب یک دختر کوچولو👶 شده ، من میخوام دو هفته ای برم شهر و نوه ی عزیزم را ببینم، شما نگران نباشید، من به اندازه کافی براتون آب و دونه میگذارم، فقط باید تو این مدت از خودتون مراقبت کنید. 📣 همون موقع گربه ی سیاه 🐈 که از روی حصار داشت تو مزرعه سرک می کشید، حرفهای کشاورز مهربون 👨‍🌾 را شنید. خیلی خوشحال شد، گفت بالاخره یک فرصت حسابی گیرم اومد، باید حواسم باشه وقتی کشاورز رفت، بیام و چند تا جوجه ی تپل مپل🐥🐥🐥 شکار کنم. 📣 فردا صبح زود، کشاورز مهربون👨‍🌾 رفت، گربه ی سیاه🐈 از روی حصار پرید تو مزرعه و رفت سراغ لونه ی راحت طلب ها، با شنیدن صدای میو میو گربه، جوجه ها🐥🐥🐥🐥🐥 وحشت کردند، شروع کردند به جیک جیک کردن، بابا راحت طلب و مامان راحت طلب هم حسابی ترسیده بودند، گربه سیاه گفت عجب جوجه های تپل مپلی میو میو، جوجه ها جیغ میزدند، ولی جنگیدن با گربه را بلد نبودند. 📣 خانواده ی قوی پنجه با شنیدن صدای گربه 🐈و جوجه ها 🐥🐥🐥🐥🐥 همه اومدند بیرون، بابا قوی پنجه گفت، جوجه های قوی من همگی اماده هستید؟؟؟ جوجه ها 🐥🐥🐥🐥🐥🐥 فریاد زدند: جیک جیک بععععععععله بابا قوی پنجه: پس با فرمان من، همگی یک دو سه حممممممممله😡😠😡😠 📣 بابا قوی پنجه و مامان قوی پنجه و جوجه هاشون ریختند سر گربه ی سیاه، انقدر نوک بهش زدند که گربه سیاهه فرار کرد و رفت. 📣 بابا راحت طلب که تازه فهمیده بود قوی بودن و سالم بودن چقدر مهمه، به بابا قوی پنجه گفت: میشه از فردا ما هم بیایم با شما ورزش کنیم؟؟؟ بابا قوی پنجه: چرا نمیشه، من فردا صبح زود با قوقولی قوقو بیدارتون میکنم. جوجه ها همه خوشحال و شاد فریاد زدند: 🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥 جیک جیک جیک هورااااا هورااااا هورااااا انتشار و کپی از مطالب و ایده های کانال، فقط با ذکر منبع مجاز است 🙏🙏 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
💫روز میلاد گل باغ نبوت و مادر امامان، حضرت فاطمه زهرا ( س) و روز مادر، واژه ی بی مثال هستی، شاخص عشق، صبر، وفا و مهربانی بر همه ی شما عزیزان مبارک باد.💫 🌺 کانال مادرانه های مشترک https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak 🌸🌺🌼🌺🌸🌼🌺🌸🌼🌺🌸🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫به نام خدا💫 سلام وقت همگی بخیر🌸 ✅حدود دو هفته قبل از روز مادر به پسر بزرگم گفتم، دو هفته دیگه میلاد حضرت زهرا (س) و روز مادر هست، ازش خواستم خودش فکر کنه ببینه چه چیزی میتونه به مادربزرگها هدیه بده که خوشحالشون کنه. بهش گفتم لازم نیست فوری جواب بده و میتونه چند روز فکر کنه، در واقع میخواستم با این روش کاری کنم که سعی کنه محیط اطرافش را بهتر ببینه و شناخت بهتری نسبت به نزدیکانش بدست بیاره.👌👌 ✅ معمولا بعد از سه سالگی، برای روز مادر، روز پدر و همینطور تولد پدرش، مادربزرگ ها و پدربزرگ ها، از خودش میخوام که هدیه درست کنه، چیزهای مختلفی بوده از نقاشی های خط خطی😉😂، کاردستی های مختلف✂️، گاهی حتی از اسباب بازیهای خودش چیزی را کادو میکنه 🎁 و... ✅ چند نکته را حتما در نظر دارم: 1⃣ وقتی پسرم هدیه درست میکنه، من هدیه دیگری تهیه نمیکنم، و یا با فاصله زمانی قبل یا بعد از اون مناسبت هدیه میگیرم. نمیخوام این ذهنیت براش پیش بیاد که هدیه ای که درست کرده تحت الشعاع قرار گرفته، یا اینکه هدیه باید حتما ازرش مادی زیادی داشته باشه. چیزی که چند سالی هست متاسفانه در جامعه خیلی پررنگ شده، اینکه ارزش هدیه با ارزش مادی اون سنجیده میشه. 2⃣ وقتی از وسایل خودش هدیه میده، نمیگذارم هدیه اش را برگردونند. 3⃣ کل کار را به خودش میسپارم، با هر کیفیتی که در توانش هست کار کنه. ادامه دارد .... 🌺 کانال مادرانه های مشترک https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
✅ بعد از چند روز بهم گفت که خیلی فکر کرده، میخواد به مامان جون کتاب 📚 هدیه بده، چون مامان جون همیشه کتاب میخونه و اتاقش پر از کتاب 📚📚📚 هست، چند جلد از کتابهای جدید خودش را که هنوز هم نخونده بودیم کادو کرد، البته به سبک خودش😊، و به مامان جونش هدیه داد، که خیلی خوشحال شدند، کتابها را گذاشتند تو کتابخونشون و گفتند وقتی تو بیای پیشم برای تو هم میخونمشون.👌👌 ادامه دارد ... 🌺 کانال مادرانه های مشترک https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
✅ برای مادرجون میخواست کاردستی درست کنه، چون تو اتاقشون کاردستی ندارند😊. ✅ قبلا توی قالبهای کوچک، مجسمه های گچی درست کرده بود. این دفعه من پیشنهاد دادم یک جاقلمی گچی درست کنیم. مراحل کار خیلی خوب پیش رفت، ولی باید از بطری های آب معدنی استفاده میکردیم که شکستن یا قیچی کردنشون✂️ راحته، و چون نداشتیم از ظرف کشک استفاده کردیم که خیلی محکم بود، و مقداری هم پسرم عجله کرد و نگذاشت جاقلمی کامل خشک بشه، موقع بیرون اوردن از قالب شکست.☹️ ✅ دوباره تلاش کردیم، با استفاده از ظرف مایع ضدعفونی کننده( کاردستی دوران کرونا😂😂)، این دفعه آب بیشتری اضافه کرد، فکر میکرد اینطوری راحت تر از قالب در میاد، طبیعتا این بار اصلا گچ سفت نشد و جاقلمی پودر شد. ✅ هدف اصلی من از فراهم کردن این شرایط ساخت جاقلمی نبود، در واقع تلاش، سعی و خطا و پذیرش شکست، مهمتر از نتیجه کار هست. ✅ من به عنوان مادر فقط وظیفه داشتم بعد از هربار شکست، به پسرم انگیزه بدم و تلاشش را تحسین کنم برای شروع مجدد، دوست دارم طعم شکست و شیرینی پیروزی را از همین چیزهای کوچک بچشه😍😍 ادامه دارد ... 🌺 کانال مادرانه های مشترک https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
✅ برای بار سوم دیگه ظرفی مناسب قالب جاقلمی پیدا نکردیم، من یک ایده از اینترنت پیدا کردم برای ساخت جاشمعی🕯، بهش نشون دادم و براش توضیح دادم تا خودش اجرا کنه، در این پروژه خیلی موفق بودیم.👏👏 برای مادرجون هم هدیه ی خیلی با ارزشی بود. احساس و شور و شوق پسرم وقتی با افتخار برای مادربزرگ و پدربزرگش توضیح میداد که این هدیه را خودش چطور درست کرده، واقعا بی نظیر و ارزشمند بود.😍😍 ادامه دارد ... 🌺 کانال مادرانه های مشترک https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
✅ منم بهش گفتم که از شمعدانهای 🕯که درست کرده خیلی خوشم اومده و میخوام برای سفره هفت سین دو تا شمعدان بهش سفارش بدم.😍😍 ✅ با توجه به علایق و سن و سال بچه ها، میشه وسایل کاردستی های مختلف را براشون فراهم کرد، مجسمه های گچی، سفالی، ساخت دستبند و سایر بدلیجات، عروسک سازی، انواع کیف و عروسکهای نمدی و... ✅ ضمن اینکه از بچگی با لذت و چالشهای تولید آشنا میشن، حتی میتوانند علاقشون را در نوجوانی به صورت حرفه ای دنبال کنند. 🌺 کانال مادرانه های مشترک https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
💫 به نام خدا 💫 سلام و درود🌷🌷 ✅ یک روز صبح حدود ساعت ۸:۳۰ 🕣، پسر بزرگم گفت مامان الان میخوام تلویزیون 🖥 ببینم. تا یکی دو هفته پیش حدود یازده 🕚 روشن میکردیم و یک ساعت تا نهایتا دو ساعت بعد هم خودش خاموش میکرد. اما از روزی که فهمید برنامه «پاشو پاشو کوچولو» ساعت ۱۰ 🕙 پخش میشه، حتما ساعت ۱۰ روشن میکنه و با تمام شدن این برنامه هم خاموش میکرد. ✅ بهش گفتم اشکالی نداره، فقط اگر الان روشن کنی تا آخر پاشو پاشو کوچولو را نمیتونی ببینی. چون ساعت ۱۰:۳۰ 🕥 وقت تلویزیون تمام میشه. گفت نه قبول نیست. از الان میخوام ببینم تا آخر پاشو پاشو کوچولو.😳🤔 ✅ چند تا بازی پیشنهاد دادم قاطعانه گفت نه !!!! یک لحظه دیدم در این شرایط هیچ استدلال و منطقی اثرگذار نیست 🤔🤔و اگر بخوام ادامه بدم وارد یک جنجال و قشقرق حسابی میشیم.😡😤😔 ✅ بدون هیچ صحبتی رفتم توی اتاق، از کمد هر چی تشک، پتو و بالشت داشتیم، ریختم بیرون و یک تپه درست کردم🗻😂. خودم رفتم بالای تپه پریدم پایین🙈☺️، با خنده گفتم: وااااای عجب کیفی داره😉😍. معمولا هفته ای چند بار تشک بازی را انجام میدیم، فقط این بار محل بازی و نحوه چیدمان تشک ها متفاوت بود.😉😂 ✅ با صدای پریدن و خنده ی من بچه ها هر دو اومدن توی اتاق، کوچیکه که مستقیم خودش را انداخت روی تشک ها و بازی را شروع کرد، پسر بزرگه گفت مامان چکار میکنی؟ گفتم هیچی کمد رختخوابها را خالی کردم مرتب کنم، دیدم خیلی کیف میده بیام از این بالا بپرم پایین. گفت منم میخوام، بیا پایین تا منم بپرم. چند دقیقه ای خودم بازی را حسابی با هیجان گرم کردم😊😁، بعدش دیگه نیازی به من نبود😉. خلاصه دیگه حرفی از تلویزیون هم پیش کشیده نشد، حتی ساعت ۱۰ خودم بهش یادآوری کردم که الان برنامه ی مورد علاقش شروع میشه.👌👌 ✅ من برای خودم، اسم این روش را گذاشتم ترفندهای مادری👌👌، همیشه باید چند تا ترفند زاپاس برای مواقع اضطراری تو ذهنم داشته باشم. براساس علایق و نیازهای بچه ها، با یک ترفند از ورود به چالش و بحث خارج میشم، بعد در یک فرصت آرام و مناسب، دلیل ایجاد چالش را بررسی میکنم. مثلا شب در کنار کتاب خوندن و قصه گفتن کمی براش حرف زدم راجع به اینکه الان که بزرگتر شده میتونم بهتر براش توضیح بدم که چرا زیاد دیدن تلویزیون خوب نیست، اینکه مامان خیلی خیلی دوستش داره و سلامتی اون براش خیلی مهمه. و هم صحبت راجع به اینکه چرا دوست داشت بیشتر تلویزیون ببینه ؟حرفهایی از این قبیل که در شرایط چالش و بحران کوچکترین اثری ندارند. البته که همیشه هم ترفندها پاسخگو نیستند ولی من در اکثر مواقع نتایج خوبی گرفتم.👌👌 🌺 کانال مادرانه های مشترک https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak