eitaa logo
مادرانه های مشترک
12.6هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
111 ویدیو
27 فایل
نکات تربیتی کاربردی انجام کارهای روزمره در کنار فرزندان تبدیل کارهای خانه به بازی مشارکت بچه ها و مسئولیت پذیری بازیهای خانگی قصه های کاربردی و ... شرافت هستم یک مادر *در حد توانم برخی از سوالات را پاسخ میدم* @Sherafat518
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫به نام خدا💫 سلام🌺 وقت همگی بخیر و شادی🌺 🔶 مدتی بعد از شروع قرنطینه کرونا، تصمیم گرفتم توی خونه ورزش🏋‍♂🤸‍♂😃 کنم. قبل از کرونا وقتی با بچه ها میرفتیم پارک، من میرفتم پیاده روی🚶‍♀، که با شیوع کرونا دیگه ممکن نبود. ساعت🕰 دوتا از برنامه های ورزشی شبکه ورزش را پیدا کردم. چند روز اول دیدم به هیچ وجه نمیتونم همون ساعت پخش برنامه ورزش کنم☹️☹️. چند قسمت از برنامه ها را دانلود کردم تا هر وقت که مشغول شیر دادن🤱، تعویض پوشک، غذا پختن👩‍🍳 و ... 😳نبودم پخش کنم و ورزش کنم. این هم میسر نشد☹️☹️. تا برنامه را پخش میکردم و درجا زدن را شروع میکردم، پسر کوچیکه میچسبید به پاهام و انتظار داشت بغلش کنم و با هم ورزش کنیم🙁🤨 🔷 مرحله بعد، تصمیم گرفتم ساعت خوابش ورزش کنم😇. ساعت خواب کوچیکه هم یک ساعت نهایتا یک ساعت و نیم بیشتر نبود.😕 که چندین کار مهم دیگه هم باید در این ساعت انجام بشه، از جمله نماز خواندن و یا بازیهایی به پسر بزرگم قول دادم که یا داداشش نمیذاره انجام بدیم یا براش خطرناکه. 🔷 هر روزی که من میخواستم ورزش کنم، پسر بزرگم میگفت : 🔸مامان من دوست ندارم تو ورزش کنی😳 🔸حالا نمیشه ورزش نکنی😫 🔸حالا که تلویزیون روشن کردی من میخوام پویا ببینم( با وجود اینکه قبلش حتما میگذاشتم اون به اندازه ی ساعت تلویزیونش ببینه) 😬 🔸ورزش نکن بیا با من بازی کن( با وجود اینکه در بازی کردن خیلی مستقل هست و نیازی نیست کنارش باشم، دقیقا تا متوجه میشد من میخوام ورزش کنم اصرار میکرد که میخواد با من بازی کنه)🤔 🔶 خیلی ذهنم درگیر بود که چطور قانعش کنم🤔🤔. ولی اصلا با صحبت و استدلال و ... قانع نمیشد😳😳. احساس کردم باید بطور غیر مستقیم با قصه گویی😉😊 وارد عمل بشم. 🔷 دنبال خلق قصه ای بودم که بتونم اهمیت ورزش ⛹‍♂🤸‍♂، برای همه ی اعضای خانواده را بهش نشون بدم. دو تا قصه نوشتم که هیچ کدام را براش نگفتم☹️☹️. به طور خلاصه بگم، قصه مامان خرسی 🐻 بود که در اثر ورزش نکردن مریض شد و دیگه نمیتونست با بچه هاش بازی کنه و ازشون مراقبت کنه، که بعد از نوشتن قصه پشیمون شدم😢. حس کردم شاید پسرم دچار حس ناامنی بشه و برای پسرم ترس مریض شدن مامانش را در پی داشته باشه😔😔. 🔶 بعد قصه ی « مزرعه ی کشاورز مهربون 👨‍🌾» را نوشتم. بدون اینکه در عنوان قصه به مسئله ورزش اشاره ای بشه. خودم فکر میکردم شاید لازم باشه چندین بار قصه را بگم تا اثر داشته باشه. البته بار اول در یک زمان مناسب، با هیجان و لحن پرشور و صداگذاری مناسب📣 قصه را براش تعریف کردم، خیلی خوشش اومد با تمام شدن قصه گفت مامان پاشو پاشو با هم ورزش کنیم ما هم باید قوی باشیم💪💪. 🔷 شاید صدها بار من گفته بودم ورزش برای سلامتی مامان مهمه، من باید قوی باشم، همونطور که تو ورزش می‌کنی مامانم باید ورزش کنه، اگر مامان ورزش نکنه نمیتونه با تو خوب بازی کنه، ولی اثری نداشت. واقعا ارتباط بچه ها با دنیای قصه ها خیلی خیلی عجیبه🤩🤩 🔶 حالا من باید قصه ی مزرعه ی کشاورز مهربون را بعضی روزها چندین بار بخونم. حدود ۱۵_۳۰ دقیقه در زمان خواب داداش کوچولو هم، دوتایی با هم ورزش میکنیم😍😍. انتشار و کپی از مطالب و ایده های کانال، فقط با ذکر منبع مجاز است 🙏🙏 🌺لینک کانال مادرانه های مشترک 👇👇👇 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
به نام خدا 🔴قصه مزرعه ی کشاورز مهربون👨‍🌾 📣 در یک روستای زیبا، یک مزرعه سرسبز🌾🌳🌻 و قشنگ بود. صاحب این مزرعه آقای کشاورز مهربون👨‍🌾 بود. دور تا دور مزرعه حصار داشت. دو تا لونه ی مرغ و خروس 🐓🐔 دو طرف این مزرعه وجود داشت، لونه ی خانواده ی قوی پنجه💪 این طرف مزرعه، لونه ی خانواده ی راحت طلب اون طرف. 📣 در لونه ی خانواده قوی پنجه، بابا قوی پنجه 🐓 و مامان قوی پنجه 🐓 با شش تا جوجه هاشون🐥🐣🐥🐣🐥🐣 زندگی میکردند. 📣در لونه ی خانواده ی راحت طلب هم، بابا راحت طلب 🐓، مامان راحت طلب 🐓 و پنج تا جوجه🐥🐣🐥🐣🐥 هاشون. 📣 کشاورز مهربون 👨‍🌾همیشه به اندازه ی کافی آب و دونه برای هر دوتا خانواده میگذاشت، و نیازی نبود خودشون بگردن دنبال آب و غذا. 📣 دور تا دور مزرعه حصار کشیده بود و انقدر مواظب لونه ی مرغ و خروسها بود که هیچ گربه ای🐈 جرأت نمیکرد به لونه های ی مرغ و خروسها 🐓🐓 نزدیک بشه. 📣 خانواده ی قوی پنجه هر روز صبح زود 🌝بیدار میشدند، میامدند تو‌ مزرعه همگی با هم ورزش💪💪 میکردند. یکی و دوتا دو تا و سه تا سه تا و چهار تا .... یک دو سه چهار تنبلی بره کنار یک دو سه چهار تنبلی بره کنار 📣 بابا راحت طلب میگفت: قوقولی قوقو قوقولی قوقو، چه خبره بابا قوی پنجه!!!!!! چرا اینقدر سر و صدا میکنید میخوایم بخوابیمااااا 🤨 بابا قوی پنجه : قوقولی قوقو خورشید در اومده🌞، باید ورزش کنیم. بابا راحت طلب : آخه برای چی باید ورزش کنیم؟؟؟؟ بابا قوی پنجه: برای اینکه قوی بشیم💪💪💪، برای اینکه همیشه سالم بمونیم، اگر ضعیف باشیم نمیتونیم بریم دنبال آب و دونه، نمی تونیم از خودمون و خانواده هامون مراقبت کنیم، نمیتونیم از خودمون دفاع کنیم. بابا راحت طلب: آخه کشاورز مهربون👨‍🌾 که همیشه برای ما آب و دونه میذاره، مراقب ما هم هست، چرا آخه الکی خودتو خسته میکنی؟؟؟؟ بابا قوی پنجه: اولا که ورزش برای سلامتی لازمه، تازه اگر یه روز کشاورز مهربون 👨‍🌾 نبود چی؟؟؟ اگر نتونست از ما مراقبت کنه چی؟؟؟ 📣 خلاصه خانواده ی قوی پنجه هر روز بعد از ورزش و صبحانه، مشغول فعالیت بودند، جوجه های قوی مشغول دویدن، بالا و پایین پریدن بودن. توی کارهای خونه به مامان و بابا کمک میکردن، مامان قوی پنجه هم میومد باهاشون قایم باشک بازی میکرد، یا براشون کتاب 📚 میخوند، بابا قوی پنجه با بچه ها کشتی میگرفت ، فوتبال بازی میکرد و... . خلاصه همگی سرحال و سالم و شاد خوشحال بودند.👏👏👏 📣 اما لونه ی راحت طلب ها اینطوری نبود، تا لنگ ظهر همشون خواب بودند، بقیه روز را هم مامان و بابا سرشون تو گوشی 📱📱بود، جوجه ها هم پای تلویزیون🖥 بودند، همگی کسل و بی حال، خونه ی کثیف و نامرتب، وای وای وای...🤨😔 📣 یک روز کشاورز مهربون👨‍🌾 اومد پیش مرغ و خروسها و جوجه ها و گفت: من خیلی خوشحالم، من پدربزرگ شدم، پسرم که توی شهر زندگی میکنه صاحب یک دختر کوچولو👶 شده ، من میخوام دو هفته ای برم شهر و نوه ی عزیزم را ببینم، شما نگران نباشید، من به اندازه کافی براتون آب و دونه میگذارم، فقط باید تو این مدت از خودتون مراقبت کنید. 📣 همون موقع گربه ی سیاه 🐈 که از روی حصار داشت تو مزرعه سرک می کشید، حرفهای کشاورز مهربون 👨‍🌾 را شنید. خیلی خوشحال شد، گفت بالاخره یک فرصت حسابی گیرم اومد، باید حواسم باشه وقتی کشاورز رفت، بیام و چند تا جوجه ی تپل مپل🐥🐥🐥 شکار کنم. 📣 فردا صبح زود، کشاورز مهربون👨‍🌾 رفت، گربه ی سیاه🐈 از روی حصار پرید تو مزرعه و رفت سراغ لونه ی راحت طلب ها، با شنیدن صدای میو میو گربه، جوجه ها🐥🐥🐥🐥🐥 وحشت کردند، شروع کردند به جیک جیک کردن، بابا راحت طلب و مامان راحت طلب هم حسابی ترسیده بودند، گربه سیاه گفت عجب جوجه های تپل مپلی میو میو، جوجه ها جیغ میزدند، ولی جنگیدن با گربه را بلد نبودند. 📣 خانواده ی قوی پنجه با شنیدن صدای گربه 🐈و جوجه ها 🐥🐥🐥🐥🐥 همه اومدند بیرون، بابا قوی پنجه گفت، جوجه های قوی من همگی اماده هستید؟؟؟ جوجه ها 🐥🐥🐥🐥🐥🐥 فریاد زدند: جیک جیک بععععععععله بابا قوی پنجه: پس با فرمان من، همگی یک دو سه حممممممممله😡😠😡😠 📣 بابا قوی پنجه و مامان قوی پنجه و جوجه هاشون ریختند سر گربه ی سیاه، انقدر نوک بهش زدند که گربه سیاهه فرار کرد و رفت. 📣 بابا راحت طلب که تازه فهمیده بود قوی بودن و سالم بودن چقدر مهمه، به بابا قوی پنجه گفت: میشه از فردا ما هم بیایم با شما ورزش کنیم؟؟؟ بابا قوی پنجه: چرا نمیشه، من فردا صبح زود با قوقولی قوقو بیدارتون میکنم. جوجه ها همه خوشحال و شاد فریاد زدند: 🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥 جیک جیک جیک هورااااا هورااااا هورااااا انتشار و کپی از مطالب و ایده های کانال، فقط با ذکر منبع مجاز است 🙏🙏 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
💫روز میلاد گل باغ نبوت و مادر امامان، حضرت فاطمه زهرا ( س) و روز مادر، واژه ی بی مثال هستی، شاخص عشق، صبر، وفا و مهربانی بر همه ی شما عزیزان مبارک باد.💫 🌺 کانال مادرانه های مشترک https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak 🌸🌺🌼🌺🌸🌼🌺🌸🌼🌺🌸🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫به نام خدا💫 سلام وقت همگی بخیر🌸 ✅حدود دو هفته قبل از روز مادر به پسر بزرگم گفتم، دو هفته دیگه میلاد حضرت زهرا (س) و روز مادر هست، ازش خواستم خودش فکر کنه ببینه چه چیزی میتونه به مادربزرگها هدیه بده که خوشحالشون کنه. بهش گفتم لازم نیست فوری جواب بده و میتونه چند روز فکر کنه، در واقع میخواستم با این روش کاری کنم که سعی کنه محیط اطرافش را بهتر ببینه و شناخت بهتری نسبت به نزدیکانش بدست بیاره.👌👌 ✅ معمولا بعد از سه سالگی، برای روز مادر، روز پدر و همینطور تولد پدرش، مادربزرگ ها و پدربزرگ ها، از خودش میخوام که هدیه درست کنه، چیزهای مختلفی بوده از نقاشی های خط خطی😉😂، کاردستی های مختلف✂️، گاهی حتی از اسباب بازیهای خودش چیزی را کادو میکنه 🎁 و... ✅ چند نکته را حتما در نظر دارم: 1⃣ وقتی پسرم هدیه درست میکنه، من هدیه دیگری تهیه نمیکنم، و یا با فاصله زمانی قبل یا بعد از اون مناسبت هدیه میگیرم. نمیخوام این ذهنیت براش پیش بیاد که هدیه ای که درست کرده تحت الشعاع قرار گرفته، یا اینکه هدیه باید حتما ازرش مادی زیادی داشته باشه. چیزی که چند سالی هست متاسفانه در جامعه خیلی پررنگ شده، اینکه ارزش هدیه با ارزش مادی اون سنجیده میشه. 2⃣ وقتی از وسایل خودش هدیه میده، نمیگذارم هدیه اش را برگردونند. 3⃣ کل کار را به خودش میسپارم، با هر کیفیتی که در توانش هست کار کنه. ادامه دارد .... 🌺 کانال مادرانه های مشترک https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
✅ بعد از چند روز بهم گفت که خیلی فکر کرده، میخواد به مامان جون کتاب 📚 هدیه بده، چون مامان جون همیشه کتاب میخونه و اتاقش پر از کتاب 📚📚📚 هست، چند جلد از کتابهای جدید خودش را که هنوز هم نخونده بودیم کادو کرد، البته به سبک خودش😊، و به مامان جونش هدیه داد، که خیلی خوشحال شدند، کتابها را گذاشتند تو کتابخونشون و گفتند وقتی تو بیای پیشم برای تو هم میخونمشون.👌👌 ادامه دارد ... 🌺 کانال مادرانه های مشترک https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
✅ برای مادرجون میخواست کاردستی درست کنه، چون تو اتاقشون کاردستی ندارند😊. ✅ قبلا توی قالبهای کوچک، مجسمه های گچی درست کرده بود. این دفعه من پیشنهاد دادم یک جاقلمی گچی درست کنیم. مراحل کار خیلی خوب پیش رفت، ولی باید از بطری های آب معدنی استفاده میکردیم که شکستن یا قیچی کردنشون✂️ راحته، و چون نداشتیم از ظرف کشک استفاده کردیم که خیلی محکم بود، و مقداری هم پسرم عجله کرد و نگذاشت جاقلمی کامل خشک بشه، موقع بیرون اوردن از قالب شکست.☹️ ✅ دوباره تلاش کردیم، با استفاده از ظرف مایع ضدعفونی کننده( کاردستی دوران کرونا😂😂)، این دفعه آب بیشتری اضافه کرد، فکر میکرد اینطوری راحت تر از قالب در میاد، طبیعتا این بار اصلا گچ سفت نشد و جاقلمی پودر شد. ✅ هدف اصلی من از فراهم کردن این شرایط ساخت جاقلمی نبود، در واقع تلاش، سعی و خطا و پذیرش شکست، مهمتر از نتیجه کار هست. ✅ من به عنوان مادر فقط وظیفه داشتم بعد از هربار شکست، به پسرم انگیزه بدم و تلاشش را تحسین کنم برای شروع مجدد، دوست دارم طعم شکست و شیرینی پیروزی را از همین چیزهای کوچک بچشه😍😍 ادامه دارد ... 🌺 کانال مادرانه های مشترک https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
✅ برای بار سوم دیگه ظرفی مناسب قالب جاقلمی پیدا نکردیم، من یک ایده از اینترنت پیدا کردم برای ساخت جاشمعی🕯، بهش نشون دادم و براش توضیح دادم تا خودش اجرا کنه، در این پروژه خیلی موفق بودیم.👏👏 برای مادرجون هم هدیه ی خیلی با ارزشی بود. احساس و شور و شوق پسرم وقتی با افتخار برای مادربزرگ و پدربزرگش توضیح میداد که این هدیه را خودش چطور درست کرده، واقعا بی نظیر و ارزشمند بود.😍😍 ادامه دارد ... 🌺 کانال مادرانه های مشترک https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
✅ منم بهش گفتم که از شمعدانهای 🕯که درست کرده خیلی خوشم اومده و میخوام برای سفره هفت سین دو تا شمعدان بهش سفارش بدم.😍😍 ✅ با توجه به علایق و سن و سال بچه ها، میشه وسایل کاردستی های مختلف را براشون فراهم کرد، مجسمه های گچی، سفالی، ساخت دستبند و سایر بدلیجات، عروسک سازی، انواع کیف و عروسکهای نمدی و... ✅ ضمن اینکه از بچگی با لذت و چالشهای تولید آشنا میشن، حتی میتوانند علاقشون را در نوجوانی به صورت حرفه ای دنبال کنند. 🌺 کانال مادرانه های مشترک https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak