eitaa logo
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
725 دنبال‌کننده
2هزار عکس
196 ویدیو
44 فایل
🌱 امام خمینی(ره): «.... اگر در طول انقلاب وفاداری و عواطف و حضور زنان در میدان های مختلف، در راه پیمایی‌ها و انتخابات‌ها نمی بود، یقینا این حرکت عظیم مردمی، نمی توانست این گونه شکل پیدا کند.» مدار مادران انقلابی(مادرانه) ارتباط با ما: @M_borzoyi
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
فروش آش به نفع جبهه مقاومت در پارک!! سلامی به محکمی نصر 😊 اذا جا نصرالله والفتح و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا... صورت‌های خاکی و موهای پریشان کودکان غزه و لبنان، چهره‌های مادران... فریاد الله اکبر پدران... خانه‌های ویران... و وعده ی خداوند در قرآن که می‌فرماید: ان تنصرو الله ینصرکم و یثبت اقدامکم و... و موفقیت در بازارچه نصر، ما را مصمم ساخت برای حرکت بعدی... دوستانی که از بازارچه نصر جا مانده بودند پیشنهاد دادند ما هم کاری کنیم... بنابراین دست به کار شدیم، اهالی مسجد مدد رسوندند، هزینه فراهم شد برای پختن دیگ آش تا هزینه‌هایش یاریگر رزمندگان حزب الله لبنان گردد. اعضای جوانه هم که الحمدالله همیشه پای کار... لوازم با کمک دوستان خریداری شد...دیگ آش بار گذاشته شد و غلغل آب و رشته و نخود و لوبیا و سبزی ها بلند شد.. گویا انها هم میدانستند برای چه دور هم جمع شده اند... ایات قران خوانده میشد وبا ریسمان صلواتها به عرش میرفتند تا باد نظر فرشتگان و رحمت الهی متبرک شوند این نعمتهای الهی ... با چند آقا از مسجد و حسینیه هنر، برا حمل قابلمه متبرک آش به پارک شهربازی هماهنگ کردم ... در محل مورد نظر میز تبیین هم چیده شده بود.😍 مدیر گروه مادرانه به همراه دوستان حضور داشتند.. مادران با فرزندان خردسالشان و نوجوانان پسر از گروه جوانه ام البنین و... همه و همه دست به دست هم دادیم تا حرف حضرت آقا زمین نماند و ما نیز به وظیفه خود عمل کرده باشیم ..💪 خیلی زود تاریکی شب بر روشنایی روز غلبه کرد و متوجه شدیم محلی که انتخاب شده چندان مناسب اینکار نیست... بنابراین بر آن شدیم تا تغییر مکان دهیم با تحمل مشکلاتی بالاخره سنگرمون رو عوض کردیم و به پارک بانوان نقل مکان کردیم ...الحمدالله آنجا بهتر و بیشتر مورد استقبال قرار گرفتیم ...گرچه افرادی هم بودند که تا دست نوشته های عزیزان هنرمند را میدیدند که برا کمک به برادران دینی در غزه و لبنان است مسیرشان را کج می کردند و بی اعتنا میرفتند...و مدیر محترم مادرانه هم بخاطر همین میز تبیین را طراحی کرده بودند تا خوراک فکری مردم فراهم شود... الحمدالله در اخر استقبال خوب بود و قابلمه بزرگ آش خالی شد... در آخر،با فروش آش مبلغ ۳میلیون و پانصد هزار تومان جمع شد تا کمک کوچکی باشد برا رزمندگان جبهه ی حق ... به امید پیروزی حق برباطل✊🏻 @madaranemeidan
کمک به جبهه مقاومت بجای سفر به سوریه... منم میخوام فرض واجبم رو که درکنار هدایا وکمک ها و فعالیت های دیگران هیچ است رو بگم... مادرشوهرم روز عقد بهم قول یه سفر به سوریه دادن🥰 ۱۳ سال از زندگی مشترکمون میگذشت و هنوز خبری نبود... دیروز در اوج ناباوری باهام تماس گرفت و گفت: شماره کارت بده برات پول بفرستم؟! بلافاصله بعد از اینکه به حسابم واریز کردن، با اجازه همسر قراره برای جبهه مقاومت بدم... ان‌شاءالله... برهمه فرض است و کم ما و کرامت خداوند و اهل بیت... ان شاءالله از مادر شوهرم که در این امر مقدس سهیم هستن، قبول باشه... 🥺❤️ @madaranemeidan
فعالیت خانوادگی برای بازارچه باید محصولاتم رو برای بازارچه نصر۲ آماده میکردم... وقت زیادی نداشتم! میخواستم برای پسرم هم محصول آماده کنم... کلی فکر کردم که چی بهش بدم بفروشه🤔 تا بلاخره تصمیمم رو گرفتم... سریع اماده شدم و رفتم کمی کشک و بادام زمینی و حاجی بادام خریدم که پسرم بفروشه. دوباره مشغول دوخت و دور شدم و یک سری از لوازمم رو اماده کردم. اخر شب اومدم که وسایلم رو جمع و جور کنم که برای صبح اماده باشم، یادم اومد لوازم پسرم رو بسته بندی نکردم😫 خدایا چطوری بسته بندیشون کنم که نایلون نداشته باشه و محیط زیستی باشه؟! رفتم توی لوازم دنبال چیزی بگردم که بشه ازش استفاده کرد. پاکت کاغذی گزینه خوبیه ولی خیلی وقت گیره درست کردنش .... خیلی خسته بودم، یهو چشمم افتاد به پرده قدیمی که تازه شسته بودمش و روی رخت آویز خشک شده بود. سریع دست به کار شدم و ازش کیسه های کوچیک درآوردم و دادم به پسرم که لوازمش رو بسته بندی کنه. یکی یکی وزن میکرد و میریخت توی کیسه و باباش کیسه ها رو روبان میبست. منم وسایل خودمو آماده میکردم🥰 @madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
عاقبت بخیری یادگار مادرم در روزهای سخت اقتصادی این آخرین قطعه طلای خونه ماست، هر چی داشتیم سیاست‌های شهرسازی تراکم محور ایران که خونه رو اینقدر گرون کرده ازمون بلعید حتی تا اون بست پشت گوشواره نوزادی بچه ها!! طی ده سال ۶ بار اسباب‌کشی کم از آوارگی نداره... بگذریم! دو تا تیکه طلا تو زندگیمون بود که هرگز نه من نه خانومم حتی در بدترین شرایط هم به فروشش فکر نمی‌کردیم. یکی حلقه که چه عرض کنم واشر ۲ گرمی ازدواج خانومم، یکی هم این قلب آویز شکسته... قلب آویزی که سال‌ها مادرم نگهش داشته بود تا در مبادایی بتونه به زخمی از زندگی بزنه، آویزی که از بچگی آرزومون بود یه بار محض رضای خدا گردن مامان ببینیم...مادری که هم پدری کرده بود و هم مادری... بهمن سال ۹۰ پرکشید. حلقه خانومم هم گم شد و این تنها نماینده عنصر طلا تو خونه ما شد. حالا تو چه کنم چه کنم اجاره خونه حکم جهاد برای لبنان صادر شده... موجودی حساب،خالی... خجالت آوره🤦🏻‍♂ تا اینکه دیدم خانوما دارن طلاهاشونو به جبهه مقاومت اهدا میکنن... همون وقتی که داشتم فکر می‌کردم چی میشه اگه به خانومم بگم آویز رو بدیم بره ... خانومم تماس گرفت..‌. هیچی نگفتم تا بشنوم... و چیزی گفت که با تمام قلبم تایید کردم! گفت: ببین!می‌دونم یادگار مادرته... اما من فکر می‌کنم اگه خودش هم الان بود، حتما هدیه میکرد و حالا خیلی خوشحالم که مقصد نهایی این یادگارِ مادرم شد جبهه مقدم جنگ با آمریکا در پوشش اسرائیل... ننوشتم برای منت!! فقط خواستم هم‌جبهه‌ایها بدونند چقدر با تمام وجود دوستشون داریم و جنگ رو جنگ خودمون می‌دونیم شما رو نفروختیم و هرگز نخواهیم فروخت، شما شریف‌ترین مردمان روزگار 🇱🇧شما اهل لبنان شما پارۀ تن مایید. @madaranemeidan
نشانه های مؤمنین... چند وقتی بود که خیلی تلاش میکردم بخرمش... برخلاف خیلی از خانم ها،چندان علاقه ای به طلا ندارم... اما انگشتر عقیق طلا دوست داشتم. دلم میخواست حداقل ظاهری هم که شده یکی از نشانه های مومنین رو داشته باشم(طبق حدیث امام حسن عسکری عليه‌السلام) از روزی که پویش اهدای طلا شروع شده داشتم باخودم کلنجار میرفتم و به طرق مختلف خودمو راضی میکردم که حالا به روشهای دیگه فرضی که به گردنم هست ادا میکنم و نیاز نیست حتما طلا بدم!! تااینکه امشب یه روایت از اهدای خونه 12میلیاردی یه فرد خوندم که قلبم لرزید اونجایی که اون فرد سخاوتمند گفت من فقط همین یک خونه رو دارم که برام خیلی ارزشمنده و وقتی اون دنیا ازم درباره ی اموالم بپرسن خوشحالم که میتونم بگم خرج مقاومت کردم... آدم باید مالیش رو ببخشه که براش ارزشمنده... تنم لرزید! من خونه ای ندارم که بخوام اینطور سخاوتمندانه ببخشم اما یه انگشتر دارم که دل کندن ازش برام سخته و همیشه باخودم میگفتم هروقت روز مبادا بشه و نیاز باشه اون مقدار طلای اندک دیگه ای که دارم میفروشتم اما این رو نه!! ولی خدا سرنوشت این انگشتر رو به شکل دیگه ای رقم زد... نشانه مومن بودن فقط به انگشتر عقیق دست کردن نمیشه. باید خیلی چیزای دیگه باشه تا مومن بودن معنا پیداکنه. این انگشتر هم میره که هم خودش عاقبت بخیر بشه هم صاحبشو به مومن شدن واقعی نزدیک کنه ان‌شاءالله... @madaranemeidan
راه اندازی دوباره ی ماشین بافندگی بخاطر کودکان لبنانی... چندین سال پیش مامانم به خاطر درد شدید دست و گردن،ماشین بافندگیشو جمع کرد و همه ی وسایلش رفتن توی انبار... روزی که از پویش کلاه و شال گردن براش گفتم، گفت : بلند شم برم وسایل بافندگی رو بگردم و با کامواهایی که دارم منم شروع کنم به بافتن کلاه شال گردن... گفتم : شما که با درد دستت نمیتونی... گفت: این دردای مختصر ما در برابر دردایی که اون طفل معصوما میکشن قابل قیاس نیس‌ت.من فعلا همین کار فقط ازم برمیاد چرا دریغ کنم؟! از همون روز کامواهاش یکی یکی دارن عاقبت بخیر میشن😍 @madaranemeidan
میخواستم نرم،اما... این هفته اصلا قصد نداشتم دعای ندبه شرکت کنم چون راهش دور بود و نمیخواستم برای رفتن مزاحم دوستان بشم... بخاطر همین با خودم گفتم این هفته برای دعای ندبه برم مسجد... خانم های مسجد هم دلشون برام تنگ شده بود 🥰 اما وقتی که اطلاعیه ی پویش رج های مقاومت رو دیدم،متوجه شدم این هفته ایده ی جالبی دارن و اون پویش بافتن کلاه و شاگردن برای لبنان هستش... منم که عاشق بافتنی،گفتم عالیه! حتما میرم!! ولی کو میل و کو کاموا؟؟! یه میل از گوشه خونه یه میل دیگه از بالای کابینت ها پیدا کردم(از دست بچه ها....) حالا نوبت کاموا بود... به هر جا پیام دادم پیدا نکردم تا اینکه به جاری عزیزم زنگ زدم و با کاموای ایشون راهیِ مراسم شدم... با چه ذوقی رفتم 🥺 بعد از دعای ندبه،دور هم نشستیم و همگی شروع کردیم به سر انداختن کلاه و شالگردنهامون... با ذکر نام خدا شروع کردم و کلاهی سرانداختم... همونجا یه مقدار بافتم. چند جا رو اشتباه کردم و مجبور شدم باز کنم... ادامه کار هم موند برای منزل 😊 @madaranemeidan
مهم اینه که بی تفاوت نباشیم... توی ماشین نشسته بودیم... همسر درباره ی اهدای پول و طلا به مردم غزه و لبنان صحبت میکرد... خیلی خجالت کشیدم! بخاطر اینکه هیچ کمکی نمیتونیم انجام بدیم 🙁 به همسرم گفتم : میتونم انگشترم رو اهدا کنم؟! گفت : بله چرا که نه؟ مالِ خودته اگر دوست داری میتونی اهدا کنی... اونجا خیلی خوشحال شدم بخاطر اینکه همسرم همراهی کردن... هر چند ناقابل ولی من هم قدمی در این راه برداشتم و بی تفاوت نبودیم ... انشاالله خدا قبول کنه🤲🏻 @madaranemeidan
با یک تیر،سه نشان!! از کلِ هنر بافندگی بافتنِ کلاه و شال گردن یاد دارم 😅 سالِ پیش برای دخترم دو کلاف کاموا خریدم اما یکی از کامواها موند و فرصت نشد که ببافم... بعد از حکم رهبرمون درباره وجوب کمک به جبهه ی مقاومت پویشی راه افتاد در راستای همین موضوع... منم دست بکار شدم و کلاه ساده رو بافتم🥰 در ضمنِ کار به خانواده و خاله ام گفتم چه نیتی دارم... اول همه با تعجب نگاه میکردن ولی کم کم دل شون نرم شد و مقداری پول برای خرید کاموا به نفع جبهه مقاومت بهم دادن... منم خوشحال رفتم چند کلاف کاموا خریدم! از طرفی دوست بزرگواری که استاد بافندگی بودن تقبل کردن بدون دستمزد ژاکت و شلوار ببافن🥺 خدا رو شکر !! هم برای جبهه مقاومت قدمی برداشتم... هم جهاد تبیین کردم... هم کمک نقدی جمع کردم... @madaranemeidan
قطره قطره تا نابودی اسرائیل کنار تابلو قطره های نصر ایستاده بودم و میگفتم قطره یاری خودتون برای نابودی اسرائیل رو بچسبونین. این قطره ها کنار هم دریا میشن و اسراییل رو نابود میکنن... امام خمینی(ره) گفتن اگه هر مسلمون یه سطل آب بریزه، اسرائیل رو آب میبره. خرید شما از بازارچه نصر یه قطره برای نابودی اسراییله... اگه برای نابودی اسراییل قدمی برداشتین بیاین قطره سهم خودتون رو بچسبونین. مردم می اومدن و بصورت نمادین قطره‌های کوچیک مقوایی رو روی تابلو روی موجی که نقاشی شده بود و در انتها به ستاره اسرائیل می‌رسید و محوش میکرد، می‌چسبوندن. بعضی خانمها موقع چسبوندن میگفتن : خدایا به امید خودت🥺 و از ته دل برای نابودی اسراییل دعا میکردن... یه خانمی با مظلومیت پرسید: حتما باید از بازارچه خرید کرده باشیم که بتونیم قطره بچسبونیم؟ گفتم: نه عزیزم! هر کار کوچیکی که برای حمایت مردم غزه و لبنان انجام داده باشین مثل یه قطره است برای نابودی اسراییل... شما براشون دعا میکنین؟ گفت: آره! آره! همیشه... گفتم: خب پس دارین یاری میکنین! پس بیاین قطره نصر خودتون رو بچسبونین... با خوشحالی قطره رو از من گرفت و کنار بقیه قطره ها چسبوند💧 @madaranemeidan
قلفی های پرطرفدار روز جمعه،بازارچه نصر برپا شد... منم قلفی با تعداد محدود درست کردم و برای فروش به نفع جبهه مقاومت،بردم. خدا رو شکر استقبال خوب بود و متقاضی زیاد داشتیم... منم از فرصت استفاده کردم و ثبت سفارش کردم. قرار شد شنبه سفارش ها رو با صد در صد سود به نفع جبهه مقاومت به مشتریان برسونم. خمیر گرفتم و شروع بکار کردم! فقط مونده بود رسوندن به دست صاحب هاشون... نمیخواستم به مشتری ها بگم خودشون بیان تحویل بگیرن چون خودم شرایط رسوندنشونو نداشتم. به ذهن ام رسید تا از ظرفیت دوستان (مادرانه)استفاده کنم😅 تو گروه پیام گذاشتم و درخواست کمک کردم! چند نفر اعلام آمادگی کردن و الحمدالله سفارشات به موقع رسید😍 @madaranemeidan
💠 داستان اسباب بازی! جمعه ۴ آبان ماه در بازارچه نصر۲ که با هدف حمایت از جبهه مقاومت توی نماز جمعه سبزوار برگزار شده بود، توفیق حضور خانوادگی داشتیم. از همه خریدهایم راضی هستم و هر کدام پشتش یک داستان دارد... اما این اسباب بازی چیز دیگری بود... غرفه فروش اسباب بازی های دست ساز نوجوانان مقاومت توجهم را جلب کرد! از آنها خواستم طرز کار این پدافند دست ساز را به من یاد بدهند... بعد هم یکی برای پسرم که آن لحظه کنارم نبود خریدم‌... از ایده و خلاقیت شان خوشم آمد. همان طور که حدس میزدم پسرم هم خیلی خوشش آمد... در خانه، بعد چند بار بازی با این اسباب بازی رفت و مشغول کاری شد. خیلی برایم جالب بود... اسباب بازی را کامل کرده بود! روی یک کاغذ پرچم آمریکا ، اسرائیل و انگلیس را کشیده بود تا هدف ساخت اسباب بازی جدیدش را کامل کند و از آن روز یکی از بازی هایش هدف گیری با انواع سلاح به سمت این پرچم های ننگین است... @madaranemeidan
💠پویشی که دلهایمان را بهم پیوند داد... دیشب زنگ خونمون به صدا در اومد... در رو باز کردم، خانم همسایه بود🤔 همسایه مون رو گذرا و فقط چند باری دیده بودم... هیچ شناختی ازشون نداشتم ... چند روز قبل از برگزاری دعای ندبه توی خونمون،پسرم توی کوچه همسایه رو دیده بود و برای دعای ندبه،دعوتشون کرده بود که از قضا از همون هفته،پویش رج های مقاومت توی ندبه های مادری رقم خورد و ادامه پیدا کرد... یک نایلکس دستش بود.دوتا کلاه و شال گردن داخلش بود ! یکی صورتی و یکی هم آبی! میگفت: با وجود گردن درد زیاد خواستم منم یه کمکی به جبهه مقاومت کرده باشم ... من که خیلی خوشحال شدم! برنامه بافتن کلاه در دعای ندبه علاوه بر ایجاد محبت به مردم لبنان و غزه،دوستی و محبت را بین من و همسایه مان را بیشتر کرد. @madaranemeidan
💠نکند جا بمانم...؟؟! چند وقتیه تو محله مون یه شوری به پا شده... احساس می کنم همه تند تر راه میرن، تندتر حرف میزنن، انگاری همه می دوند ... همه نگرانند... نکنه از قطار حوادث آخرالزمان جا بمونن... یکی از همسایه ها با حالتی که گویی قرار از کف داده در تلاش و تکاپوست برای جمع آوری کفش و لباس و طلا و پول و پتو، تا از طریق پسرش که در رفت و آمد به سوریه ست به دست جبهه مقاومت برسونه... هر وقت رفتم در خونه ش تو چادرنماز سفید دیدمش... احساس میکنم بیشتر از قبل دوستش دارم... یکی دیگه از همسایه ها کاموا جمع آوری کرده و پویش بافت شال و کلاه برای جبهه مقاومت راه انداخته... خونه شو کرده سنگر... زنگ زده میگه هرکی بافتنی بلده کاموا از من، شما بیاین ببافین ، هرکی بلد نیست خودم یادش میدم، اگه سختتونه خودم براتون سر میندازم، اصلا بیاین توی خونه من... هم کلاه میبافیم هم زیارت عاشورا می‌خوانیم و دعا می کنیم. 😭😭😭 من این وسط ایستادم ، به اطراف نگاه می کنم همه چیز اطرافم با سرعت حرکت می کنند، فقط من ایستادم و به نقش خودم فکر میکنم🥺🥺🥺 چه کرده ام جز هیچ؟؟!!... نکند جا بمانم 😭😭😭 @madaranemeidan
💠چرخ خیاطی من در اختیار کوک های بهشتیِ شما 😍 وقتی اطلاعیه کوک های مقاومت رو دیدم حسابی دلم سوخت و هوای چشمهام بارونی شد😢 یه عمری دوست داشتم خیاطی یاد بگیرم ولی...😔 زمانی که محصل بودم،اطرافیان گفتن از درس میوفتی...بذار بعد از دیپلم برو یاد بگیر... بعد از دانشگاه اطرافیان گفتن بچه ات کوچیکه!کی میخواد نگهش داره؟!و....خلاصه نشد که بشه... یهو یه چیزی به ذهنم رسید 😍 درسته من خیاطی بلد نیستم، اما چرخ خیاطی جهیزیه م که هست 😊 نوِ نو... سرش هم حسابی خلوته و بیکارِ بیکار!😁 پس میتونم به هر عزیزی از اعضای مادرانه سبزوار که خیاطی بلده و میخواد کوک بهشتی بزنه به پارچه هایی که قراره عاقبت بخیر بشن اما چرخ خیاطی نداره،چرخ خیاطی من در خدمت شما😌 (نترسید جدیده ها از دستی قدیمی ها نیست😅) (پ.ن:عکس تزئینی میباشد📸) @madaranemeidan
اهدای حلقه ی ازدواجم به جبهه مقاومت... من هم مثل همه ی خواهران و مادران سرزمینم که برای کمک به مردم مظلوم غزه و لبنان به دنبال راهی هستن با خودم فکر کردم بهترین هدیه ی من، تنها قطعه طلای خودم که همون حلقه ازدواجم هست باشه... انشاالله که مورد رضای خدا و حضرت حجت قرار بگیره🤲🏻 @madaranemeidan
💠شاید همین گوشواره ها باعث نابودی اسرائیل بشه... چند روزِ پیش، یه کلیپ از کودکی زیر آوار دیدم...همون موقع دلم لرزید! یه لحظه احساس کردم پسر خودم دستش رو دراز میکنه و کمک میخواد... دلم میخواست دستش رو بگیرم و بیارمش بیرون بغلش کنم اما وقتی دستم رو دراز کردم خورد به صفحه گوشیم دستم بهش نرسید و اشک چشمم جاری شد و مدام میگفتم الهی فدات بشم 😭 وقتی داشتم اشکم رو پاک میکردم دستم خورد به گوشواره های گوشم... این گوشواره ها رو ۶ سالِ پیش، با پول چشم روشنی های پسر بزرگم،خریده بودم که برای آینده ی پسرم پس انداز کرده باشم. اون لحظه با خودم گفتم: شاید همین گوشواره ها باعث نابودی اسرائیل بشه تا بچه ها نجات پیدا کنند... به نیابت از پسرم و به امید عاقبت بخیری بچه هام به جبهه مقاومت اهدا کردم. به امید پیروزی جبهه حق و ظهور آقا انشالله 🤲🏻 @madaranemeidan
دارین چیکار میکنین؟! ما برای فروش آش به نفع جبهه مقاومت و تبیین به پارک رفته بودیم. یه خانومی که به پارک اومده بود، خیلی با تعجب به تابلوی چالش مهین خانوم و شهین خانوم نگاه میکرد!!! ازم پرسید : این چیه؟ گفتم : این قصه داره...میخواین قصه ش رو بگم؟ پذیرفت و بعد از شنیدن قصه گفت: وای چقدر جالب!چقدر خوب بحث رو مطرح کردین من خیلی دوست داشتم... گفتم : اگر باز هم دوست دارین صحبت کنیم بفرمایید بشینید با هم چایی بخوریم و صحبت کنیم... چالش تانک و کالسکه رو هم توضیح دادم. درباره ی مجموعه مون پرسید ، اینکه چه کارهایی انجام میدین؟ و هدفتون از انجام این کارها چیه؟ و کلی سوال دیگه... واسش توضیح دادم. کلی تشکر و ابراز علاقه کرد! شماره تماس هم برام نوشت و قرار شد عضو گروه ندبه های مادری بشه... @madaranemeidan
یادگرفتن بافتنی بخاطر جبهه مقاومت! ازروزی که عملیات طوفان الاقصی شروع شد،خیلی دلم میخواست به مردم مظلوم غزه کمک کنم... در حقیقت خیلی دوست داشتم که شرایطش راداشته باشم و بتونم دوشادوش مردم غزه روبروی اسرائیل بایستم و اسلحه بدست بگیرم. اسرائیل؛ این رژیم مظلوم کش رو به رگبار ببندم ولی ... شرایط مالی خوبی هم ندارم.با این حال،چندباری بامقدار کمی پس انداز تونستم به جبهه مقاومت کمک مالی بکنم... تا اینکه رهبر عزیزم، سیدعلی خامنه ای حکم جهاد داد و گفت : هرکس،هرکمکی میتونه برای حمایت ازمردم مظلوم غزه ولبنان انجام بده... پویشی در ایران به راه افتاده بود،پویش بافتن شال وکلاه برای حمایت ازجبهه مقاومت... ولی بازم من اینجا متاسفانه هیچ کاری نمیتونستم انجام بدم چون بافتنی بلد نبودم! خیلی ناراحت بودم. باتمام وجود دلم میخواست توی این پویش شرکت کنم... تا اینکه یک روز دختر ۱۵ساله ام از مدرسه اومد و گفت: مامان برای بافتن شال گردن برای مدرسه م، نیاز به یه کلاف کاموا دارم 😍 ازش پرسیدم:دخترم بافتن شال گردن بدون میل؟! دخترم گفت: بله مامان... من ازشوق چشمام برق میزد!! خوشحال کلاف کاموا رو تهیه کردم و با یک کلیپ آموزشی بافتن کلاه هم یاد گرفتم. این شال رو هم از تنهایی درآوردم و میخوام همراه با کلاه راهی شون کنم. بلاخره منم تونستم توی این پویش کمکی رسونده باشم... @madaranemeidan
اجاق گاز جهیزیه تازه عروس برای آش به نفع جبهه مقاومت توی بازارچه نصر 1 با بچه های جوانه مون یه دیگ آش پختیم و ۱۰۰ درصد فروش برای جبهه مقاومت بود... خوشبختانه ۳ میلیون پول آش رفت برای کمک به جبهه مقاومت😍 متوجه شدم که بازارچه دوباره قراره برگزار بشه ایندفعه تو جایگاه نماز جمعه... منم تصمیم گرفتم که بین خانواده اعلام کنم اگه کسی دوست داشت کمک کنه که این دفعه هم فروش ۱۰۰ درصد بره برای کمک به جبهه مقاومت! خوشبختانه از مادر و خواهر و همسایه و مدیر ساختمان و دختر خاله شروع شد و همینجور کمکهای نقدی و مخلفات آش به دستمون رسید و این شد که اجاق گازمون خاموش نموند و دوباره بساط آش با طعم مقاومت رو برپا کردیم... همسایه ها برای کمک اومدن یکی از همسایه ها عروس دوماد تازه ازدواج بودن وقتی متوجه کارمون شدن،دوست داشتن کمک کنن ولی ما همه چیز رو خریداری کرده بودیم. فقط من دنبال گاز بزرگ برای پخت آش میگشتم( چون گاز خودم خراب بود ) سریع رفت و گاز جهازشو آورد و گفت: هنوز افتتاحش نکردم...و چقدر خوشحالم که اولین بار گازم توی این راه استفاده میشه🥺 آش ها توی بازارچه به فروش رفت و این دفعه هم ۲ میلیون و ۳۰۰ پول فروش آش رفت برای جبهه مقاومت😍 @madaranemeidan
روز مباداست،امروز... این انگشترم رو گذاشته بودم واسه روز مبادا...که اگر نیاز شد بفروشیم و رفع نیاز کنیم . اصلا فکرشم نمی‌کردم که انگشترم برای رفع نیاز بندگانی از بندگان خدا، آن سوی مرزها صرف بشه😭 و از این بابت خیلی خوشحالم 🥺😍 گوشواره ی دخترکانم هم به پیشنهاد و خواست خودشون به جبهه مقاومت اهدا شد... 📎پ.ن:عکس تزئینی میباشد. @madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
بی تاب انجام دادن تکالیف معلم دلسوزم هستم! من کارمندم و یکی از دخترام هنوز شیر میخوره... اینقدر کمبود خواب دارم که در همین لحظه اگر چشامو رو هم بذارم توانایی که مثل اصحاب کهف به یک خواب سیصد ساله برم رو دارم😉😁 بیشتر همکارام می گن منتظر اخر هفته هستند که یه دل سیر بخوابن من هر روز کارمندم ولی جمعه ها دل بندم؛ دلم بنده به ندبه های روز جمعه"ندبه های مادرانه" اینقدر که حتی زودتر از روزهای عادی از خواب بیدار میشم و خودمو میرسونم به ندبه! ایستادن و بودن در کنار خواهرای دینی خودم، خانم هایی که همشون از من بهترند و خوب معنی انتظار و ندبه رو میفهمند؛ با هر کلمه از دعا اشک میریزند و دعا که تموم میشه به این فکر می کنند که حالا بعد از ندبه تکلیفشون نسبت به جامعه، نسبت به دنیایی که بیتاب امدن منجی هست چیه ؟ و توی این ایام که مسئله روز دنیا فلسطین و لبنان هست هر هفته، مادری می کنه برای جبهه مقاومت یه مادری دلسوزانه خالصانه ! هر هفته منتظرم ببینم توی این ندبه چه پویش پر برکتی به قلب اهالی مادرانه الهام شده ☺️ بازارچه نصر پویش رج های مهربانی و پختن کیک و فروشش برای جبهه مقاومت پویش دوختن لباس با پارچه های نذری. ما در "ندبه های مقاومت مادرانه" بی تفاوت نبودن رو مشق می کنیم و برکت رو در حرکتهای هر چند کوچک اگاهانه و با اخلاص میدونیم چقدر قشنگه امکانی باشه که همه بتونند یه کاری انجام بدند. تو ندبه های مادرانه تکلیف همه روشنه👌 حتی کسی که امکان مالی نداره ...با هنر بافتنش باهنر اشپزیش بافراهم کردن کاموا برای بافتن پارچه برای دوختن حتی باخرید مایحتاج خونش از فروشنده ای که از سود دنیایش گذشته برای یک سود بزرگتر... من هر روز معلم هستم و به دانش اموزانم تکلیف میدم ولی جمعه ها ندبه های مادرانه معلم منه و من بی تاب انجام دادن تکالیف معلم دلسوزم هستم. @madaranemeidan
چرا تا الان کاری نکردم؟!! به جلسه حسینیه هنر،پیرامون جبهه مقاومت و کارهایی که تا الان انجام دادیم و خواهیم داد، دعوت شدم. جلسه پرباری بود! هرکس کاری که در حوزه خودش انجام داده بود رو ارائه داد... ولی من تنها چیزی که برای گفتن داشتم همون بافت کلاه تو جمع ندبه خوانان عزیز مادرانه سبزوار بود... با خودم گفتم: چرا من بیشتر کارنکردم؟! برای همین به محض بیرون اومدن از جلسه به پایگاه بسیج رفتم. قرار بود با دوستام به خونه ی یک شهید بریم و دیداری با خانواده ی این بزرگوار داشته باشیم. رفتم... در اونجا موضوع جلسه و جبهه مقاومت رو برای خانمها مطرح کردم و پیشنهاد دادم ما هم باید هر چه زودتر شروع کنیم به تبیین و کمک به جبهه مقاومت... الحمدلله استقبال شد و شروع کار ما از همون خونه ی شهید عزیز کلید خورد... به حول و قوه الهی تونستیم پخت آش رو شروع کنیم و با سود خوب هم بفروشیم. ان شالله در تدارک بازارچه به نفع مقاومت توی توحیدشهر هم هستیم...امید به خدا که پابگیره و خشنودی قلب آقاجانمون باشه 🤲🏻 @madaranemeidan
در روزهای تنهایی... چند وقتیه به خاطر مشکل پام و عمل جراحی خونه نشین شدم و اصلا نمی تونم از خونه برم بیرون، حال روحیم اصلا خوب نیست. وقتی مامان خونه هم حالش خوب نباشه اوضاع احوال خونه هم معلومه چه جوری میشه... دلم خیلی گرفته😭 وقتی خبر بازارچه رو شنیدم دلم تو بازارچه بود، دوست داشتم منم تو جمع دوستان باشم و یه کاری بکنم اما من فعلا کارهای خودم رو هم نمی تونم انجام بدم😔 تا اینکه دیدم تو ندبه های مادرانه می خوان برای بچه های غزه و رزمنده ها کلاه و شال و دستکش ببافند. راستش به حال همه ی اون مادرها حسودیم شد...آخه این روزها خیلی تنها هستم 😭😭😭 چقدر در کنار هم بودن اونا خوب و لذت بخش بود!😍 نیت کردم و همون روز با کامواهایی که تو خونه داشتم شروع کردم به بافتن کلاه هایی به اندازه ی سر بچه های خودم... یه کلاه عروسکی هم بود که قبلا برای پسرم بافته بودم خیلی دوستش داشتم و با اینکه براش کوچیک شده بود نگهش داشته بودم اما اونم گذاشتم تا انشاءالله برسه به دست کودکانی که هر روز با دیدنشون دلم آتیش میگیره😭 دعا کنید که خدا به واسطه ی این کار ناچیز نگاهی به حال دلم کنه، هم حال دلم خوب بشه و حال جسمیم 🤲 @madaranemeidan
لبخند سید حسن نصرالله مدتی بود به فکر کمک کردن به جبهه ی مقاومت بودم. تا اینکه تصمیم گرفتم النگوهایم را اهدا کنم... موضوع را با همسرم در میان گذاشتم ایشان هم موافق بودند. با هم به طلافروشی رفتیم. اولی براحتی از دستم بیرون آمد اما دومی به سختی... راستش،اهدای دومی برام سخت تر بود ولی با خودم گفتم آدم باید از آنچه دوست داره بگذره و انفاق کند... برای همین دومی را هم از دستم درآوردم . آقای طلافروش با حساب کردن وزن طلاها مبلغ ۳۵ میلیون تومان به ما داد که همسرم برای کمک به جبهه ی مقاومت به سایت رهبری واریز کردند. آن شب وقتی کنار همسر و بچه هایم به خانه برمی گشتیم عکس شهید سید حسن نصرالله را روی یک بنر دیدم که لبخند میزد. یک لحظه با خودم فکر کردم که واقعا الان سید حسن نصرالله از کارم خوشحال شدند؟! حس خیلی خوبی داشتم و دعا میکردم که انشاءالله خدا به قدم های کوچک ما برکت عطا کند تا بتوانیم سهمی در نابودی اسرائیل داشته باشیم. @madaranemeidan