دوباره چشمه ی اشک است که می جوشد
در امتداد ناله ی یک طفل به پای تابوتی…
خـــــــــدا مادرم را کجا می برند؟
در عزای شهادت مادر به سوگ مینشینیم:
■ *چهارشنبه: ۱۴۰۲/۹/۲۲*
■ *ساعت ۱۸:۳۰ الی ۲۲*
■ *همراه با سخنرانی و مداحی ذاکر اهل بیت(ع)*
■ * و همخوانی دسته جمعی سرود*
■ *و گعده مطالعاتی پیرامون کتاب " روزهای فاطمه" *
■ *در مسجد جامع خرمشهر/باغ موزه دفاع مقدس*
■ *غذای مشترک دوپیازه یا کوکو*
■ * ضمنا مراسم یادبودی در هیات برای التیام غم دیدن جای خالی مسافر بهشتیمان، فاطمه سادات خانم رضوانی؛ برگزار می شود.*
●○عزیزانی که تمایل به حضور دارند،به جهت برنامه ریزی و هماهنگی های لازم از طریق هماهنگی با آیدی زیر وارد گروه هیات و برای اطلاع رسانی دقیق تر وارد کانال هیات شده و ضمن اطلاع از جزئیات برنامه،اعلام حضور هم بفرمایند.
https://ble.ir/l_orouji
https://ble.ir/hesnolzahra
#هیئت_خانوادگی_تشکیلاتی_حصنالزهرا
#مدار_مادران_انقلابی
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
گفتند: ای دختر رسول خدا! وضع بیماریت چگونه است و با آن چه می کنی؟
آن حضرت پس از ستایش خداوند و درود بر پدرش فرمود:
"حالم به گونه ای است که از دنیای شما بسی بیزار و مردانتان را دشمن می دارم!
حال و قالشان را آزمودم و از آنچه کردند، بسی ناخشنودم و آنان را به کناری نهادم.
چقدر زشت است فرسودگی و سستی بعد از جدیت و تلاش و تیزی! (مردان شما در زمان «رسول خدا» شمشیر تیز و بُرّان بودند، ولی پس از رحلت آن حضرت فرسوده شدند)
و چه زشت است به بازیچه گرفتن پس از جدیت و قاطعیت! (آنها قبلا برای پیشرفت دین از خود قاطعیت نشان می دادند ولی اکنون کار را به بازی گرفته و از جانشین حقیقی پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم- جانبداری نکردند)
چرا که چون تیغ زنگار خورده نابرّا
و چون نیزه از قد دو نیم شده،
و صاحبان اندیشه های تیره و نارسایند.
لغزشهای ناشی از هوا و هوسها!
وَ (بِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیهِمْ وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ) «مائده: 80»
از سر ناچاری، ریسمان امور و وظایف را به گردن آنان انداخته سنگینی و مسئولیت کار را بدانها واگذاردم
و ننگ عدالت کشی را بر آنها بار کردم.
نفرین ابد بر این مکاران،
دور باشند از رحمت حق این ستمکاران
وای بر آنان! از چه رو تمرکز حق را در مرکز خود سبب نگشتند و از این راه، خلافت را از پایه های نبوّت دور کردند
و از سرایی که محل نزول جبرئیل بود، به دیگرسرا بردند و از ید قدرت کاردانان دین و دنیا خارج ساختند؟!
(أَلا ذلِک هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ) «زمر 15» ...."
#رو_به_قله_در_مسیر
#فاطمیه
#خطبه_حضرت_زهرا_برای_زنان
#خطبه_عیادت
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
*چه چیزی سبب گردید تا از ابوالحسن، علی (ع) عیبجویی کنند؟*
عیب او گفتند؛ زیرا شمشیرش، آشنا و بیگانه، شجاع و ترسو نمی شناخت. دریافتند که او به مرگ توجهی ندارد.
دیدند که او چگونه بر آنها می تازد و آنان را به وادی فنا می افکند و برخی را برای عقوبت و سرمشق دیگران باقی می گذارد. به کتاب خدا مسلط و دانا، و خشم او در راه خوشنودی خداوند بود.
به خداوند سوگند اگر از طریق آشکار و نمایان حق منحرف شده و از قبول دلایل و حجتهای روشن و مبین، امتناع می نمودند،
آنان را به راه مستقیم، هادی و رهنمون می شد و از انحراف آنان جلوگیری می نمود.
[به خداوند سوگند، اگر مردانتان در خارج نشدن زمام امور، از دستان علی پای می فشردند و تدبیر کار را آنچنان که پیامبر بدو سپرده بود، تحویل او می دادند]، علی آن را به سهولت راه می برد و این شتر را به سلامت به مقصد می رساند، آن گونه که حرکت این شتر رنج آور نمی شد.
علی آنان را به آبشخوری صاف و وسیع هدایت می کرد که آب از اطرافش سرازیر می شد و هرگز رنگ کدورت به خود نمی گرفت. او آنان را از این آبشخور سیراب به در می آورد.
علی خیر و نیکی را در نهان و آشکار برای آنان خوش میداشت.
[او اگر بر مسند می نشست]، هرگز بهره ای فراوان از بیت المال را به خود اختصاص نمی داد و از فزونی و ثروت دنیا جز به مقدار نیاز برداشت نمی کرد، به مقدار آبی که تشنگی را فرو نشاند و خوراکی که گرسنگی را برطرف نماید.
(در آن هنگام)، مرد پارسا از «تشنۀ حُطامِ دنیا» بازشناخته می شد و راستگو از دروغگو متمایز می گشت، [در این صورت، ابواب برکات آسمانی و زمین بر آنان گشوده می شد ولی خداوند به زودی، آنان را به سبب اعمال و کردارشان مؤاخذه خواهد کرد].
(وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکنْ کذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یکسِبُونَ) «اعراف: 96»
(وَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَیصِیبُهُمْ سَیئاتُ ما کسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِینَ) «زمر: 51»
#رو_به_قله_در_مسیر
#فاطمیه
#خطبه_حضرت_زهرا_برای_زنان
#خطبه_عیادت
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
"... هان، به جان خودم سوگند که نطفۀ این، بسته شده است. [و شتر این فتنه، آبستن شده به همین زودی خواهد زایید] *انتظار بکشید تا این فساد در پیکر اجتماع اسلامی منتشر شود.*
سپس، از پستان شتر خون و زهری که زود هلاک کننده است، بدوشید.
«در اینجاست که پویندگان راه باطل زیان بینند»
*مسلمانانی که در پی خواهند آمد، درمی یابند که احوال مسلمانان صدر اسلام چگونه بوده است.
قلبتان با فتنه ها آرام خواهد گرفت.*
بشارتتان باد به شمشیرهای کشیده و بُرّا و حمله جائر و ستمکار و درهم شدن امور همگان و خود رأیی ستمگران!
غنایم و حقوق شما را اندک خواهند داد و جمع شما را با شمشیرهایشان دور خواهند کرد و شما جز میوه حسرت برداشت نخواهید نمود.
کارتان به کجا خواهد انجامید؟ در حالی که حقایق امور بر شما مخفی گردیده است.
(أَ نُلْزِمُکمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ) «هود: 28» "
#رو_به_قله_در_مسیر
#فاطمیه
#خطبه_حضرت_زهرا_برای_زنان
#خطبه_عیادت
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
زنان حاضر در مجلس، سخنان حضرت فاطمه (علیها السّلام) را پیش مردان خود بازگو کردند.
در پی آن، گروهی از بزرگان و رؤسای مهاجران و انصار با اظهار ندامت، نزد حضرت زهرا آمدند و به آن حضرت گفتند:
ای سرور زنان عالم! اگر ابوالحسن (علی علیه السّلام) برای ما حقایق را عنوان میکرد، پیش از آنکه ما با دیگری (ابوبکر) عهدِ وثیق و پیمانِ استوار و محکم بسته باشیم، هرگز از او روی برنتافته به دیگری میل نمیکردیم!
* حضرت فاطمه (علیها السّلام) فرمود: "دنبال کار خود بروید. دیگر پس از این عذرخواهی دروغین، عذری نیست و پس از این کوتاهی و تقصیرتان، کاری نیست." *
[من مسئولیت بازگویی حقایق را داشتم (نصیحتی بود از من به شما) و حجّت را بر شما تمام کردم].
#رو_به_قله_در_مسیر
#فاطمیه
#خطبه_حضرت_زهرا_برای_زنان
#خطبه_عیادت
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
سلام دوستان 🌻
إن شاالله قرار هست *دی* ماه، در کنار هم کتاب *#سلیمانی_عزیز* رو بخونیم و در مورد نکاتی که به نظرمون جالب هستند و بهرههایی که از کتاب بردیم، باهم صحبت کنیم.
*سلیمانی عزیز* ،
نتیجهی مصاحبهها، گفتگوها و خاطرات شفاهی دوستان، همرزمان و آشنایان شهید سلیمانی است و نویسندگان این کتاب سعی کردند با قلمی ساده و دلنشین، گوشهای از زندگیِ مرد همیشه در صحنهی جبهه مقاومت را، برای مخاطب ارائه کنند. کتاب #سلیمانی_عزیز چند برگ از خاطرات این شخصیت بزرگ در تاریخ انقلاب اسلامی را در برگرفته و گذری بر زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و ابعادی کمتر دیده شده و کمتر خوانده شده از سیره و روحیات ایشان است.
نسخهی الکترونیکی *یا* صوتی *#سلیمانی_عزیز* رو میتونید با وارد کردن کد تخفیف *madarane* به قیمت ۶۰۰۰ تومان از نرمافزار *فراکتاب* تهیه کنید. همچنین، با استفاده از کد *madarane* ، امکان خرید کتاب چاپی با تخفیف ۲۰ درصد هم از طریق فراکتاب فراهم هست.
امیدواریم که این ماه هم همراه ما باشید
و از مطالعهی این کتاب، لذت ببرید.
#سلیمانی_عزیز
#کتاب_ماه_مادرانه
#مامان_باید_اهل_مطالعه_باشه
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) | [روبیکا](https://rubika.ir/madare_madari)*
🏴هیئت انصارالزهرای محله پونک،جنت آباد، در عزای بانوی دو عالم، حضرت صدیقه طاهره برگزار میکند:
🧕 *با حضور استاد گرانقدر سرکار خانم دکتر انسیه برومندپور* (استاد حوزه و دانشگاه، پژوهشگر و مدرس قرآنی و از اساتید مدرسه قرآن، مادر سه فرزند)
*همراه با قرائت حدیث شریف کسا و روضه حضرت زهرا(س)*
⏰ *زمان* : سه شنبه، ۲۸ آذرماه، ساعت ۱۵ تا ۱۷
📍 *مکان* : جنت آباد جنوبی، بلوار شهید پژوهنده، نرسیده به تقاطع لاله، مسجد صادق آل محمد، طبقه دوم
✨ *ویژه مادران جوان و فرزندانشان*✨
چنانچه افتخار میزبانی شما را داریم لطفاً از طریق شناسه زیر ثبت نام فرمایید👇
@agolestan69
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
*#قصه_دستها*
زل زده بودم به مانیتور 60 اینچ کنج دفتر. سوژهام را با سه دوربین همزمان از سه جهت مختلف نگاه میکردم. دوتا از دخترها از جلوی دفتر رد شدند. صدای یکیشان را شنیدم: «داره نگاه میکنه کسی کلاسو نپیچونده باشه!»
اشتباه میکرد. بچهها را یک ربع قبل فرستاده بودم بالا و دبیرها را هم دعوت کرده بودم سر کلاس. توی مانیتور داشتم یکتا را نگاه میکردم که میرفت آن طرف خیابان. پدرش ده دقیقه قبل زنگ مدرسه را زد و گفت امروز باید دخترش را زودتر ببرد.
پدرها که میآیند دنبال بچهها، اگر سرم شلوغ نباشد از مانیتور رصدشان میکنم. دوست دارم از لحظهای که دختر پانزده شانزده سالهشان پایش را از مدرسه میگذارد بیرون، نگاهش کنم. از همان موقع که سر میچرخاند دو طرف خیابان تا ماشین بابا را پیدا کند. کاش وضوح دوربینها بیشتر بود.
دیروز یکی از بچهها آمد و گفت شنیده کیفیت تصویر دوربینهای مدرسه خیلی بالا و حرفهایست. آمده بود مطمئن شود! مطمئن شد و با غلظت گفت: «!wow» و رفت. کجاست حالا که بهش بگویم نه بابا وضوحی ندارد که!
*من دلم میخواهد ببینم وقتی دختری بابایش را کمی جلو یا عقبتر از مدرسه پیدا میکند، صورتش دقیقا چه شکلی است؟* چشمهایش برق میزند یا نه؟! دلم میخواهد ببینم چطور راه میرود. درِ ماشین را با چه احساسی باز میکند؟ خوشحال است یا ناراحت؟ بیحوصله یا ترسان؟ سرسنگینِ جر و بحث دیشبست یا دلخوش به قولی که گرفته؟
اینها را میشود از حالت چهره تشخیص داد. وقتی خیلی عمیق نفوذ کنی بهش. وقتی نمایت از لانگشات بشود کلوزآپ و حتی اکستریم کلوزآپ. اما این دوربینها این چیزها را به من نشان نمیدهند و درست به همین خاطرست که دست میاندازم به دامن پُر چین تخیّل؛ برای خودم تصور میکنم مثلا یکتا امروز خیلی حوصله ندارد و درِ ماشین را که میخواهد باز کند نگاهی بیهدف به خیابان میاندازد. سلام کمجانی میکند و خودش را میاندازد روی صندلی ماشین. همینطور که کوله بنفشش را پرت میکند روی صندلی عقب، جواب احوالپرسی بابا را هم تلگرافی میدهد: «ممنون خوبم.»
بابا مکثی میکند و شستش خبردار میشود. تا برسند به اولین چهارراه، حسابی ناز دخترش را که سرش به طرف پنجره است و بیرون را برانداز میکند، میخرد تا بچه به حرف بیاید. یکتا به زبان میآید و بدِ من را میگوید. ناراحت است که چرا امروز بهش برگه خروج از کلاس اجتماعی ندادم و نتوانسته برود سالن مطالعه. بعد از اینکه با هیجان نصف آنچه در مدرسه گذشته را تعریف میکند، بابا دست میبرد طرف ضبط ماشین و آهنگ مورد علاقه دخترش را پخش میکند. برخلاف عادت معمولش صدای ضبط زیاد است و توی بلوار خلوت ویراژ میدهد. گوشهای یکتا درد گرفته اما بابا نمیگذارد صدای ضبط را کم کند. وسط دوپس دوپس آهنگ با فریاد و چشمک به یکتا میگوید: «آیس پک یا قارچ سوخاری؟!»
و یکتا چشمهاش برق میزند.
ماجرا میتواند جور دیگری هم باشد. نه اینکه همیشه گل و بلبل تصور کنم. نه ابدا! من مشاجره و قهر و دادهای پدر دختری زیادی را هم تخیل کردهام. یکتا، مریم، حسانه، روژان، زهراسادات و هزار تا دختر دیگر را بارها و بارها گذاشتهام در معمولترین موقعیتهای زندگی و تصورشان کردهام. بی آنکه تصویری از پدرهاشان داشته باشم.
۲۰ سال پیش هم همین کار را میکردم. وقتی از مدرسه بیرون میرفتم و منتظر سرویس بودم. مدرسه شاهد درس میخواندم. ما آخریها بودیم. آخرین فرزند شهیدهای دفاع مقدس که باباهامان توی ۸ سال جنگ شهید شده بودند. تعدادمان کم بود. توی کلاس سی و چند نفره، ۵ تا مثلا. بقیه یا فرزند وزیر و وکیل و آدمهای مهم مملکتی بودند یا فرزند آدمهای معمولیتر.
میایستادم و نگاه میکردم. آن موقع فقط سعی میکردم بفهمم کدام بابا مهربانترست و کدام اخمالوتر. همان روزها فیلمی دیدم از دختری که وسط مراسم تشییع شهدا نام پدرش را روی یکی از تابوتها دیده. دختر جیغ و داد کرده بود. کلی خواهش و التماس که ببرندش جایی و تابوت را باز کنند. از مردهای اطراف پرسیده بود استخوان دست این پیکر کدام است؟ و بعد که نشانش داده بودند دست را برداشته بود و کشیده بود روی سرش! و من با خودم تصور کردم لابد همین که دست را کشیده روی سرش بلند گفته: «آخیش!»
حالا چند روزست دارند از این دستها میچرخانند توی شهر. روی سر شهر. چند روز پیش مدرسه ما هم آمدند و درست همان وقتی که نفس و تارا داشتند به پهنای صورتشان اشک میریختند و ناخنهای لاک زدهشان توی عکسها میافتاد، یکی از مادرها داشت توی دفتر داد میزد که: «چرا جنازه آوردید توی مدرسه؟!!»
#سبا_نمکی
در *جان و جهان* هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
https://ble.ir/janojahan
💠 [بله](https://ble.ir/janojahan) | [ایتا](http://eitaa.com/janojahanmadarane) | [روبیکا](https://rubika.ir/janojahaan) 💠
#جان_و_جهان_در_رسانهها
مطلب خانم نمکی از جان و جهان راهی خبرگزاری فارس شد.
https://www.farsnews.ir/news/14020926000343/دستهای-شهید-روی-سر-دخترش
در *جان و جهان* هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس ... 🌱
💠 [بله](https://ble.ir/janojahan) | [ایتا](http://eitaa.com/janojahanmadarane) | [روبیکا](https://rubika.ir/janojahaan) 💠