eitaa logo
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
480 دنبال‌کننده
856 عکس
117 ویدیو
41 فایل
مادرانه، تلاشِ جمعیِ مادران؛ برای بالندگیِ خود، فرزندان، خانواده و ایران اسلامی. از طریق شناسه‌ی @madaremadari در پیام‌رسان‌ بله با ما مرتبط شوید. https://ble.im/madaremadary
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام دوستان 🌻 إن شاالله قرار هست *دی* ماه، در کنار هم کتاب ** رو بخونیم و در مورد نکاتی که به نظرمون جالب هستند و بهره‌هایی که از کتاب بردیم، باهم صحبت کنیم. *سلیمانی عزیز* ، نتیجه‌ی مصاحبه‌ها، گفتگوها و خاطرات شفاهی دوستان، هم‌رزمان و آشنایان شهید سلیمانی است و نویسندگان این کتاب سعی کردند با قلمی ساده و دلنشین، گوشه‌ای از زندگیِ مرد همیشه در صحنه‌ی جبهه مقاومت را، برای مخاطب ارائه کنند. کتاب چند برگ از خاطرات این شخصیت بزرگ در تاریخ انقلاب اسلامی را در برگرفته و گذری بر زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و ابعادی کمتر دیده شده و کمتر خوانده شده از سیره و روحیات ایشان است. نسخه‌ی الکترونیکی *یا* صوتی ** رو می‌تونید با وارد کردن کد تخفیف *madarane* به قیمت ۶۰۰۰ تومان از نرم‌افزار *فراکتاب* تهیه کنید. همچنین، با استفاده از کد *madarane* ، امکان خرید کتاب چاپی با تخفیف ۲۰ درصد هم از طریق فراکتاب فراهم هست. امیدواریم که این ماه هم همراه ما باشید و از مطالعه‌ی این کتاب، لذت ببرید. *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) | [روبیکا](https://rubika.ir/madare_madari)*
جنگ که تمام شد *خاکریز رزم را که ترک نکرد هیچ، فرمانده‌ی یک خاکریز دیگر هم شد.* از سال ۶۸ مرکز حفظ آثار دفاع مقدس کرمان را پایه‌ریزی کرد. کنگره‌ی شهدای استان‌های کرمان و سیستان و بلوچستان را تشکیل داد و گفت باید برای شهدا کتاب بنویسیم. تیم آقای سرهنگی را با بهترین نویسنده‌ها انتخاب کرد. آن سال‌ها شصت جلد کتاب برای شهدای لشکر ۱۴ ثارالله(ع) نوشته شد. خود حاجی *با اینکه مشغله داشت* ورق به ورق کتاب‌ها را خواند، تایید کرد و فرستاد برای چاپ. بعد هم افتاد دنبال راه‌اندازی موزه دفاع مقدس در کرمان. همه‌ی پیگیری‌ها با خودش بود. کلی زحمت کشید تا بالاخره روز افتتاح موزه رسید. *باز هم سراغ یک کار زمین مانده‌ی دیگر رفت.* موسسه‌ای تاسیس کرد تا اسناد جنگ از دست نرود. کنار جمع‌آوری فیلم‌ها و عکس‌های رزمندگان، ترتیبی داد تا خاطرات‌شان هم گفته شود. امروز اگر بگوییم یک رزمنده هم در کرمان نداریم که خاطراتش ضبط نشده باشد بی‌راه نیست. *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) | [روبیکا](https://rubika.ir/madare_madari)*
🔸از ماموریت‌ها که فارغ می‌شود، دل به جاده می‌زند. سراغ تک تک فامیل می‌رود و بهشان سر می‌زند. از یک پیرزن هشتاد ساله گرفته تا یک بچه سه چهار ساله، همه را به اسم می‌شناسد. خیلی‌ها شاید نسبت دورتری با حاجی ‌داشته باشند، ولی هوای آنها را هم دارد و دل‌شان را به دست می‌آورد. 🔹«هروقت در سختی‌های جنگ فشار بر ما وارد می‌شد، مضطر می‌شدیم و کاری از ما برنمی‌آمد، پناه‌گاهی جز زهرا(س) نداشتیم. در شب والفجر۸ وقتی چشمان‌مان به آب‌های پُر طوفان و خشمگین و ترسناک اروند افتاد و لرزیدیم و ترسیدیم، آنجا هیچ پناه‌گاهی و هیچ نامی آشناتر از نام زهرا(س) نداشتیم. ... اگر موسی در کنار نیل وقتی فرعون و سپاهش به او نزدیک می‌شد با یک چشم نیل را می‌نگریست و با یک چشم سپاه ترسناک فرعون را می‌دید و خدا نیل را برای او شکافت، فاطمه(س) در هور، فاطمه(س) در کربلای۵، فاطمه(س) در اروند، فاطمه(س) در کوه‌های سرد و سخت کردستان مادری کرد.» *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) | [روبیکا](https://rubika.ir/madare_madari)*
ایام فاطمیه، آمد و گفت: «می‌تونی کلامی، حدیثی، دعایی از حضرت زهرا(س) بهم بِدی چراغ راه زندگیم باشه؟!» دعای حضرت زهرا(س) در روز دوشنبه را برایش نوشتم. «اللّهُمَّ إنّی أسأَلُک قُوَّةً فی عِبادَتِک، و تَبَصُّراً فی کتابِک، و فَهماً فی حُکمِک. اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ، و لا تَجعَلِ القُرآنَ بِنا ماحِلاً، وَ الصِّراطَ زائِلاً، و مُحَمَّداً(ص) عَنّا مُوَلِّیاً.» همراهش بود همیشه. نگاهش می‌کرد و می‌خواند. اگر کسی می‌خواست این دعا را در جان و روحش پیاده کند خیلی کار می‌بُرْد. برای حاجی امّا به یک سال نکشید. زودتر در خودش پیاده کرد و رفت پیش شهدا. معنی دعا: خدایا! من از تو، قوّت و نیرویی در عبادت و بندگی خودت، و بصیرت و نورانیتی در کتاب و قرآن، و فهمی در حکم تو می‌خواهم. خدایا بر محمّد و آل محمّد درود فرست و قرآن را از ما ناراضی و شاکی قرار مده و صراط را بر ما لرزان نگردان، و محمد و آل محمّد را از ما روی گردان نساز. *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) | [روبیکا](https://rubika.ir/madare_madari)*
یک وقت‌هایی که دور هم می‌نشستیم حرف از شهادت حاجی هم پیش می‌آمد. طبیعی بود. یک بار از سر شوخی گفتم: «حاجی ما عصبانی بشیم دعا می‌کنیم شهید بشید.» بلافاصله گفتم: «بعد از صد و بیست سال ها.» خوشش آمده بود. ـ چرا بعد از صد و بیست سال؟ دعا کن الان شهید بشم. ـ حاجی حیفم میاد. حضرت آقا به شما نیاز داره، جبهه مقاومت به شما نیاز داره، جمهوری اسلامی به شما نیاز داره، دنیای اسلام به شما نیاز داره. باشید و خدمت کنید، بعد از صد و بیست سال. حاجی ول کن ماجرا نبود. نه، اون اثری که خون من الان داره، توی آینده نداره، اون اثری که خون من الان در بین جوون‌ها داره توی آینده نداره. یک سال و نیم گذشت تا به حرفش رسیدم. وقتی میلیون میلیون جمعیت ریختند توی خیابان‌ها، برای تشییع پیکرش. جوان‌ها عکس حاجی به دست، اشک می‌ریختند. حرف حاجی قدم به قدمِ تشییع همراهم بود. - خون من الان اثر داره... *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) | [روبیکا](https://rubika.ir/madare_madari)*