eitaa logo
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
482 دنبال‌کننده
860 عکس
117 ویدیو
43 فایل
مادرانه، تلاشِ جمعیِ مادران؛ برای بالندگیِ خود، فرزندان، خانواده و ایران اسلامی. از طریق شناسه‌ی @madaremadari در پیام‌رسان‌ بله با ما مرتبط شوید. https://ble.im/madaremadary
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی روش تدریس خانم رنجبر را یاد گرفت، مدرس قرآن شد. *توی خانه یا هر کجا که موقعیتش پیش می‌آمد شروع می‌کرد به تدریس. می گفت آدم باید هر چیزی را که بلد است به دیگران هم یاد بدهد، حتی شده توی خانه اش.* گاهی برای دیگران تعریف می‌کرد که چطور در مسیر قرآن قرار گرفته است. می گفت: «اوایل ازدواجم خیلی به کارهای هنری علاقه داشتم؛ مخصوصا شیرینی پزی روی آتش و چراغهای فتیله ای انواع و اقسام شیرینی و باقلوا و کیک را می‌پختم. مهمونها می اومدن و در عرض نیم ساعت همۀ شیرینی ها رو می‌خوردن و می‌رفتن. همه خیلی خوششون می اومد و تعریف می‌کردن ولی اثرش همون نیم ساعت بود. خیلی فکری شده بودم که *کاری انجام بدم که اثرش موندگار باشه*. وقتی وارد کلاس خانم رنجبر شدم، به نظرم رسید این همون کاریه که اثرش برای همیشه می‌مونه.» مادرجان علاقه زیادی به تدریس قرآن داشت؛ ولی آموزش به دو گروه را بیشتر از همه دوست داشت، یکی *کودکان و دیگری نیازمندان*. نظرش این بود در آنها توانمندی ایجاد می‌کند. روزهای یکشنبه می‌رفت سجادیه. ما را هم همراه خودش می‌برد. خودش به بزرگ ترها درس می‌داد و ما هم به دخترهای کوچکتر از خودمان‌. *کتاب خانه ای برای همه* صفحه ۵۹ https://ble.ir/madarshohada * "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
*روایت دوم* هر زمان کتاب جدیدی می‌رسید دستش، سریع شروع می کرد به خواندن. بعد از نماز صبح و بعد از نماز مغرب ساعت خاص مطالعه اش بود. قبل از خواب و وقتی از خواب بیدار می‌شد هم حتما کتاب می‌خواند. *دورش همیشه یک دایره بزرگ کتاب بود و کاغذهای یادداشتش در اندازه ها و شکلهای مختلف.* معمولاً بعد از نماز صبح، کتابهای ترجمه و تفسیر قرآن می‌خواند و *همیشه سر سفره صبحانه نکات جالب مطالعه اش را برایمان می‌گفت. هر بار سعی می‌کرد با گفتن جملات خاصی توجه همه را جلب کند؛* مثلا می‌گفت: "بچه ها من امروز یک جواهر پیدا کردم می‌خوام به شما هم نشون بدم" گاهی درباره چیزی که می خواست بگوید سؤال می‌پرسید و وقتی هیچ کدام جوابی برایش نداشتیم شروع می‌کرد به توضیح مفصل و چند خط از کتاب را برایمان می‌خواند. بعضی وقتها همان کتاب را می‌داد دستت و می‌گفت: "من تا میرم برات یه چای بریزم یه نگاهی به این کتاب بنداز." *کتاب خانه ای برای همه* صفحه ۷۶ https://ble.ir/madarshohada * "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
*روایت سوم* مادرجان ساعت همۀ سخنرانی‌های رادیو را دقیق می‌دانست. همه را با دقت گوش می‌کرد و بیشتر اوقات یادداشت بر می‌داشت. اولین باری که ضبط صوت آمد بازار، مادر بدون تردید خرید. از آن به بعد کارش این بود که هر زمان ،سخنرانی قرائت قرآن یا برنامۀ خوبی از رادیو پخش می‌شد ضبط می‌کرد و چند بار دیگر هم گوش می‌داد‌. *توی خانه ما مرتب صدای سخنرانی شنیده می‌شد. بلندش می‌کرد که همه بشنوند، حتی کارگری که توی آشپزخانه یا توی حیاط سرگرم کار است، هم بهره ببرد.* گوشمان پر شده بود از آیات و روایات و احادیث. برای خودمان شده بودیم یک پا سخنران. *کتاب خانه ای برای همه* صفحه ۸۰ https://ble.ir/madarshohada * "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
*روایت چهارم* بزرگ ترین دغدغه مادرجان این بود که *باید کنار روضه از مردم دستگیری کرد، باید به مشکلاتشان رسید و گره از کار فامیل و دوست و آشنا و همسایه باز کرد.* می‌گفت: "نباید کارمون فقط بشه روضه خوندن و گریه کردن و به سر و سینه زدن." همیشه این شعر ورد زبانش بود: دستگیری از مستمند و یتیم بود کار علی الدوام حسین می‌گفت: "امام حسین هم مثل پدرش علی بن ابیطالب به ایتام می‌رسید و به نیازمندان می‌رسید، دستگیری می‌کرد. پس ما هم باید همین کار رو بکنیم." کم کم روزهای سه شنبه شد مخصوص گره گشایی و تعداد مشکلاتی که مطرح می‌شد زیاد شد. خیلی ها راه خانۀ ما را یاد گرفتند و غیر از سه شنبه در روزهای دیگر هفته هم مراجعه می کردند. *کتاب خانه ای برای همه* صفحه ۹۲ https://ble.ir/madarshohada * "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
*روایت پنجم" هر کسی که یک بار می‌آمد سراغ مادر، دیگر ارتباطش قطع نمی‌شد. مادرجان هم آنها را به حال خودشان رها نمی‌کرد و مرتب از حالشان خبردار می‌شد. علاوه بر مشکلات مالی هر مسئله و اتفاقی که برایشان پیش می‌آمد به مادر رجوع می کردند. مادرجان به اینها که ما بعدا اسم "مددجو" گذاشتیم رویشان، می گفت *«انصار». می‌گفت: "اینها هم در دنیا یاور من هستند، هم در آخرت."* *کتاب خانه ای برای همه* صفحه https://ble.ir/madarshohada * "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *