#سریال_شب_بخیر_کوچولو #بوی_خوش_کلوچه 👇👇👇 خانم مرغه که اسمش خانومی بود، کلوچه های خوبی می پخت. خانومی کلوچه های خوشمزه اش را توی تنور می گذاشت تا بپزد. جوجه ها هم توی مزرعه بازی می کردند. ناگهان همه ی دوستان خانومی از راه رسیدند ... 🔆نام سریالی : شب بخیر كوچولو 🌱رده سنی :الف-پیش دبستانی 🌱دبیر سرویس : محمد مهدی شادبهر 🌱گوینده/مجری :مریم نشیبا 🌱كلیدواژه : تنبلی @madarezirak @kudakaneh

#سریال_شب_بخیر_کوچولو ✅مورچه خیلی مهربان بود و همیشه مشغول کار بود. یک روز باران تندی گرفت. مورچه قارچی را دید. قارچ به شکل یک چتر بود. پروانه هم که حسابی خیس شده بود از راه رسید. بعد هم یه روباه حیله گر که دنبال خرگوش می گشت پیدا شد اما ... 🌱نام سریالی :شب بخیر كوچولو 🌱رده سنی : الف-پیش دبستانی 🌱دبیر سرویس :محمد مهدی شادبهر 🌱گوینده/مجری :مریم نشیبا 🌱كلیدواژه :مهربانی و همكاری @madarezirak @kudakaneh

#سریال_شب_بخیر_کوچولو قدقد خانوم از چیزهایی که داشت راضی نبود. مثلا گردن دراز خانوم قو را بیشتر از گردن خودش دوست داشت. یا این که نوک مرغ ماهی خوار را بیشتر از نوک خودش دوست داشت ... اطلاعات تکمیلی 🌱كلیدواژه :حسادت 🌱كلیدواژه :حسودی 🌱كلیدواژها:عتماد به نفس 📣گوینده/مجری : مریم نشیبا 🔹دبیر سرویس :محمد مهدی شادبهر 🔸رده سنی :الف-پیش دبستانی 🎞نام سریالی : شب بخیر كوچولو @madarezirak @kudakaneh

#سریال_شب_بخیر_کوچولو ✅سه تا زنبور عسل بودند. ریزی، ویزی و تیزی. تیزی از بس کار کرده بود خسته شده بود. آنها تصمیم گرفتند تا یک روز کار نکنند فقط گردش کنند. وقتی رفتند توی جنگل راه را گم کردند ... ✨اطلاعات تکمیلی✨ 🔸كلیدواژه :قصه كودك 🔸كلیدواژه :قصه ی صوتی 🔸گوینده/مجری :مریم نشیبا 🔸دبیر سرویس :محمد مهدی شادبهر 🔸رده سنی :الف-پیش دبستانی 🔸نام سریالی: شب بخیر كوچولو 🔸كلیدواژه :قهر و آشتی @madarezirak @kudakaneh

#سریال_شب_بخیر_کوچولو ✅برشی از داستان: حیوانات با هم مهربان بودند. اما یک روز سر و کله ی یک غریبه پیدا شد. سنجاب داشت بازی می کرد که یک چیز سفید و قشنگ دید. سنجاب تا حالا او را ندیده بود. اسم اش را پرسید ... 🔸اطلاعات تکمیلی ✨كلیدواژه :قاصدك ✨كلیدواژه :برنامه خردسالان ✨ كلیدواژه: برنامه كودك ✨رده سنی :الف-پیش دبستانی ✨دبیر سرویس :محمد مهدی شادبهر ✨گوینده/مجری : مریم نشیبا ✨كلیدواژه :دوستی @madarezirak @kudakaneh

#سریال_شب_بخیر_کوچولو 🔸رعنا توی باغچه اش گل های زیادی داشت. او به آن ها آب می داد ولی چند روزی می شد که گل ها خوشحال نبودند. فردای آن روز رعنا پیش گل ها رفت و به آنها نگاه کرد ولی آن ها پژمرده بودند و حال شان خوب نبود. رعنا از مادربزرگش خواست تا آب پاش قدیمی را از انباری بیرون بیاورد ... ☘كلیدواژه :مادربزرگ و پدربزرگ ها ☘كلیدواژه: تجربه ☘كلیدواژه : قصه و شعر ☘گوینده/مجری :مریم نشیبا ☘دبیر سرویس :محمد مهدی شادبهر ☘رده سنی :الف-پیش دبستانی ☘نام سریالی :شب بخیر كوچولو @madarezirak @kudakaneh