﷽سلام[[بخوانیدوارسال کنید]]♥التماس دعا♥:
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه
#بحرطویل
حسین کیست؟ حسین موهبتِ خالقِ قهار
همان عبد و مطیعِ حیِ دادار
که آن نورِ مبینش به جهان گشت پدیدار
همان آینه ی عالمِ اسرار
بوَد صدق به گفتار و به رفتار
حسین کیست؟
حسین نورِ دلِ احمد مختار
و آن گل پسر حیدرِ کرّار
همان تاجِ سرِ فاطمه آن کوثرِ اسرار
که در کرببلا در صفِ پیکار، بوَد همدم بانوی فداکار، همان قامتِ ایثار
و آرام دل و جان ابوالفضلِ علمدار
حسین کیست؟
حسین آنکه شده خونِ خداوند، خدا گشته خریدار
به نیکی سزاوار، به اسلام هوادار،
به قرآن وفادار، همان دیده ی بیدار
وَ داروی دلِ هر چه گرفتار،
که شد عرش سیه پوش و عزادار، ز داغِ غم آن سید و سالار!
#هستی_محرابی
╭════•🍁•════╮
🇮🇷ایتا
https://eitaa.com/madahanesfahan
سروش
http://sapp.ir/madahanesfahan
تلگرام
https://t.me/madahanesfahan
بله
https://ble.im/madahanesfahan
گپ
https://gap.im/Kanonmadahan
اینستاگرام
Www.instagram.com/kanonmadahanesfahan
✉مقدمتان گرامی
╰════•🍁•════╯
#امام_حسن_مجتبی_علیهالسلام
#ولادت
#بحرطویل
اگرجاریام جاری از چشمههای غدیرم
صدای غدیرم
برای علیام برای غدیرم
من از نسل زهرایم از بچههای غدیرم
من از امتداد بلندِ ندای غدیرم
اگر میپَرَم در هوای غدیرم
اگر واژهام در رسای غدیرم
ثنای غدیرم
که از مرتضایم و بعد از علی زنده از مجتبایم
که مدیون صلح قیام آفرینم
که مدیون تدبیر دیّان دینم
که مدیون مردی حق الیقینم
رسیدم مگر دامنش رابگیرم
اگر با غدیری اگر با غدیرم
بگو شُکرِ حق
شکر الطاف سبحان
بگو از کریمِ کریمان
بگو فاطمه شاد گردد از این روح و ریحان
بگو یا حسن جان
چه غم داری امشب اگر گیرِ گیری
اگر سر به زیری
اگر تشنهای
یا ترک خوردهای یا کویری
اگر خانه خانه پِیِ در گشایی
اگر کوچه کوچه پِیِ دست گیری
اگر در گرههای این زندگانی اسیری
اگر بی نصیبی میان جوانی
اگر میکشی دردها را به پیری
اگر نامُرادی اگر بی نوایی فقیری
چه غم داری امشب چه کم داری امشب
بگو از همینجا از این خاک ایران بگو از خزر از خلیج وخراسان بگو زیرِ ایوانطلا زیرِ باران
بگو یا حسن جان
دل من اسیر از قدیم و ندیم است
دلم یاکریم است
دلم باکریم است
نه دست دلم نیست تقصیر چشمی رحیم است
که تفسیر رمز الف لام و میم است
به هرجا دویدم فقط این شنیدم فقط این شنیدم
که آقا کریم است
که میآید و روی لبهای من تا قیامت فقط یاکریم است
شنیدم حدیثی حدیث نفیسی
که دیدند روزی
گدایی که حیران لطفِ حسین است
گدایی که میدید در زیر دِین است
گدایی می آمد از دل دعایش
که پرکردارباب ما دستهایش
گدایی که میگفت یکسر بیایَد
پس از این فقط پشت این در بیایَد مکرر بیایَد
به او گفت آقا
اگرچه دراینجا
کرم دیدی اما
کریم غریبِ خطا پوش ما را ندیدی
مرادیدی اماحسن را ندیدی
که وقتی به سائل دهد بارِ دیگر نیایَد
مکرر نیایَد چنان بینیازش کند که به این در پِیِ کیسهی زر نیاد
زِ دست کسی جز حسن این چنین بَر نیاید
وشایدحسین آید اما برایم شبیه حسن جان برادر نیاید
چهها میکند او به خیلِ گدایان
بگو یاحسن جان
جهان جان گرفت و معطر شد امشب
که تقدیر عالم مقدر شد امشب
زمین زَر شد امشب
که از کهکشانها نه از آسمانها فراتر شد امشب
لبِ بامِ اینجا
برای تماشا
برای تمنا
که جبریل آمد کبوتر شد امشب
خدا مست الله اکبرشد امشب
ظهورِطهورِکمال و جمال و جلال و خصالش به مظهر
پیمبر اسیر پیمبر و قنبر که مبهوت حیدر شد امشب
علی الغرض جان من شد پدر فاطمه وای مادر شد امشب
علی نام او گفت و گفت ای مرا جان
بگو ای حسن جان
سپاه علی را سپهداری آقا
تو سرداری آقا
جگرداری آقا
تو در پیش مولا علم داری آری
به میدان قدم داری آری
که تیغ دودَم داری آری
جلوداری آری
تو مثل شهابی
تو گرم شتابی
تو مانند تیری
جمل را امیری
شتربان آن ناقهی سرخ مو دیدت اری که مانند شیری
جمل نه زمین بینِ مُشتت
حسین است پشتت
امیری حسن گفت و نعم الامیری
بگو با دلیران بگو با حسین و بگو با ابالفضل با جمع شیران
بگو یا حسن جان
اگرسایبانی نداری
اگر زایری میهمانی نداری
اگر حوض و فواره شمع وچراغی و طاق و رواقی پراز آینه یااگرخادمانی نداری
اگر زائران تورا می زنندو
به جز غم نشانی نداری
بجانت قسم خواهم آمد
برای حرم خواهم آمد
که روزی به پشت امامم قدم درقدم خواهم آمد
حرم سازیت کارایرانیان است
وآن دم ضریح تو آماده دراصفهان است
ببین کارگرهای خودرا
ببین رفتگرهای خودرا
که جارو به مژگان کشیم وغبار توراروی چشمان گریان کشیم و وبا روضه هایت حسن جان کشیم و
دو دم می کشیم از دل وجان
پریشان فراوان
بگو یا حسن جان
#حسن_لطفی ۹۷/۰۳/۰۹
╭════•🍁•════╮
🇮🇷ایتا
https://eitaa.com/maddahanesf
سروش
http://sapp.ir/maddahanesf
تلگرام
https://t.me/madahanesfahan
بله
https://ble.im/maddahanesf
گپ
https://gap.im/maddahanesf
اینستاگرام
Www.instagram.com/maddahanesf
✉مقدمتان گرامی
╰════•🍁•════╯
🏴 اشعار #شب_تاسوعا
____________________
#حضرت_عباس #بحرطویل
حرم تشنهی آبشاری که داری
و زینب اسیرِ و قاری که داری
دلِ اهلبیت از حضورِ تو قرص است
از این جذبهی اقتداری که داری
تو هرجا که هستی حرم هم همانجاست
همه گِردِ تو در مداری که داری
علی هستی از اَلفَراری که دارند
علی هستی از تار و ماری که داری
پُر از صولتی تو/پُر از غیرتی تو/پُر از همتی تو/همه ماتِ این ذوالفقاری که داری/همه بندهی اعتباری که داری/ دیاری که داری/بهاری که داری/ دلِ استواری که داری/و دیوانهیِ بیشماری که داری/بس است این غباری که داری/ که صاحب نسب تو/امیرِ ادب تو/یل منتجب تو/و واجب تو و مستحب تو/فقط روی لب تو
بگو با دل بی قراری که داری
امیری حسین فنعم الامیری
اگر رویِ دوشش عَلَم را بگیرد
دعاهای زینب حرم را بگیرد
برای سرودن از آقاییِ تو
خدا باید اینجا قلم را بگیرد
زمین تا که چیزی بگیرد زِ دستت
کفِ خاکی از این قدم را بگیرد
گرههای کور مرا میگشاید
اگر چشم اهل کَرَم را بگیرد
به دل جا بگیرد/نفسها بگیرد/و بالِ مرا لطفِ آقا بگیرد/و دستِ مرا پیش زهرا بگیرد/سه ساله به دوشش چه خوش جا بگیرد/نشد در حرم سر به بالا بگیرد/از این سینهها هرچه غم را بگیرد/غبارِ پَرِ چادری محترم را بگیرد/غرورِ حسین است و نورِ حسین / به کف ذوالفقارِ دودَم را بگیرد/و دم را بگیرد
امیری حسین فنعم الامیری
کسی پیش امواج دریا نماند
به پیش تو طوفان صحرا نماند
به لشکر بگویید اگر میتواند
که حیرانِ آن قد و بالا نماند
به جبریل گویید اگر میتواند
که مبهوت آن چشم زیبا نماند
چه خوش میدهی جان به تیغت به میدان
چنان میزند سر سری جا نماند
چنان میزند سر/چنان میزند پَر/چنان میزنی تو به لشکر مکرر/چو حیدر/از این سر به آن سر/از اول به آخر/که یک تَن در آنجا نماند برای تماشا نماند/و آنکه به ترسی دچار است به فکر فرار است/و زار است بگو زیر این دست و پاها نماند
به رویِ لبت غیرِ این بیتِ غَرا نماند
امیری حسین فنعم الامیری
دگر این برادر برادر ندارد
چرا پیکرِ تو بجز پَر ندارد
تو خوردی زمین خواهرت هم زمین خورد
دعا کُن تَرَک آیِنه بر ندارد
دلت آمد این خیمهها را نبینی
مگر این حرم چند دختر ندارد؟
گرفته است زهرا به دامن سرت را
کسی تا نگوید که مادر ندارد
نفسها پریشان/همه زار و گریان/به فکر عمو جان/رباب است حیران/فقط فکرِ باران/علی تشنه بی جان شده وقت غارت/اسارت /جسارت/نه جانی توانی/بجز خنده آن جمعِ لشکر ندارد/پدر دست بر سر زمین خورده دیگر/و خواهر که می گفت با نوامیس خیمه/کسی با خودش چند معجر ندارد
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
___________________________
╭════•🍁•════╮
🇮🇷ایتا
https://eitaa.com/maddahanesf
سروش
http://sapp.ir/maddahanesf
تلگرام
https://t.me/madahanesfahan
بله
https://ble.im/maddahanesf
گپ
https://gap.im/maddahanesf
اینستاگرام
Www.instagram.com/maddahanesf
✉مقدمتان گرامی
╰════•🍁•════╯
#بحرطویل
مقتل السّجاد
تجسم نیمی از روضه است، وقتی روضه در پرده است
تجسم نیمی از روضه است، وقتی روضه در خیمه به خود پیچیده تب کرده است
خود روضه به هر سو چشم میدوزد
خودش تب میکند در خویش و میسوزد
تجسم نیمی از روضه است، وقتی روضه مستور است
تجسم نیمی از روضه است، وقتی روضه از چشم همه دور است
برای فهم این روضه، همین روضه که در یک گوشۀ یک خیمه افتاده است
برای فهم این روضه که نامش گاه زین العابدین و گاه سجاد است
برای فهم این مضمون آیینی
تو باید از حسین بن علی رخصت بخواهی و دو زانو پای شرح کامل این روضه بنشینی
شب چارم
شب بعد از شب طفلی که شد توی بیابان گم
شب قبل از شب پنجم شب طفل امام مجتبی در گودی گودال
وقتی شد زبانم لال
شب چارم امام چارم ما روضه میخواند
رباب و نجمه و زینب دو زانو میزنند او با خودش تا روضه میخواند
که این آقا شده کاملترین مقتل
میان گودی گودال و روی تل
به نوعی مستند تر از لهوف و مقتل الشمس و صحاب رحمت و کبریت احمر هم
که این مقتل هزاران صفحه دارد در وداع آخر ارباب و اکبر هم
که این مقتل هزاران زاویه دارد به سمت روضۀ باز گلوی خشک اصغر هم
تمام دیدنیها را هم از نزدیک، هم با درک کامل دیده این آقا
به جای اصغر شش ماهه هم ترسیده این آقا
و همراه پدر، خون علی را در هوا پاشیده این آقا
کسی که روضه را میبیند از نزدیک، خود هم میشود یک قسمت از روضه
کسی که روضه را میبیند از نزدیک
نه دل را نخواهد کند دیگر راحت از روضه
نشسته با خودش، یادش میآید ناگهان یک قسمت از روضه
به هم میریزد و خود میشود چون مجلس روضه
به این ترتیب زین العابدین میساخت از هر حادثه روضه
اگر رد میشد از زلفش نسیمی، یاد گیسوی پدر بر روی نی میکرد و تب میکرد
و با موی پدر روز خودش را عین شب میکرد
وداع هرکسی را با پدر میدید، این آقا به هم میریخت
سر یک صحنۀ این گونه، او در جا به هم میریخت
به یاد لحظۀ آخر که از خیمه پدر میرفت، میافتاد
به یاد لحظهای که سر از اوج پیکر باباش سر میرفت، میافتاد
به یاد لحظهای که دست زینب بر کمر میرفت، میافتاد
به یاد آن شبی که ساربان با خنجرش از گودی گودال در میرفت، میافتاد
تمام روضهها را دیده بود و شرح هر یک را پس از کرب و بلا میدید
نسیمی بر گلی میخورد، او بر دست بابا اصغر خود را که میزد دست و پا میدید
کسی در کوچه میافتاد، او در کوچه هم گودال را میدید
صدای پای چندین اسب میآمد، تن بابای خود را زیر سم اسبها میدید
به مقتلها اضافه میکنم من مقتل السّجاد
کسی که با تمام لشگر ارباب، هفتاد و دو دفعه روی خاککربلا افتاد
که هم کرببلا، هم کوفه و هم شام دیده زجر
کسی که هم خودش دیده است، هم از خواهرش هر شب شنیده زجر
کسی که هم شهید و هم اسیر و هم شده جانباز
یقیناً روضهها هر سال از او میشود آغاز
که گفته سم شهیدش کرد؟
جز ارباب و غم عباس و عون و قاسم و جون و علی اکبر و اصغر
غم بازار شام و کوفه و کوچه، همه با هم شهیدش کرد
#مهدی_رحیمی
╭════•🍁•════╮
🇮🇷ایتا
https://eitaa.com/maddahanesf
سروش
http://sapp.ir/maddahanesf
تلگرام
https://t.me/madahanesfahan
بله
https://ble.im/maddahanesf
گپ
https://gap.im/maddahanesf
اینستاگرام
Www.instagram.com/maddahanesf
✉مقدمتان گرامی
╰════•🍁•════╯
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#بحرطویل
آسمان آسمان خون و رنگین کمان
ماه بین آمده دامن کشان
عطش و خستگی
دل و دلبستگی نور پیوستگی
شمس عازم به غروب است به آهستگی
اوج آمادگی دل و دلدادگی
آمد از خیمه برون
سیزده ساله یلی روی دوشش سپری
تیغ آویخته بر کمری بسته به جنگ
با همه سادگی
سر که آورد فرود
پیش پای قدم لطف عمو به چه افتادگی
به زمین لرزه فتاد است از این هیبت و استادگی
دست بر قبضه تیغ دست دیگر ز ادب بر روی سینه گذاشت
نامه ای داد به دستان عمو
که ببین جان عمو
اذن میدان داده به تو فرمان داده
دست خط پدرم
اشک از دیده خورشید سرازیر شده
که عمویت به همین نامه زمین گیر شده
من اگر می گویم تو به میدان نروی
آخر ای ماه جبین تو امانت هستی
نامه ای آوردی باز دستم بستی
گفت با خواهر خود که بپوشان رخ ماه
که عزیز حسنم نخورد چشم از این خیل سپاه
ماه منشق شده ای آمد از خیل سپاه کم ارباب برون
شورشی افتاده به سپاه کافر
از چه پوشیده شده صورت قرض قمر
کیست این ماه پسر
کیست این شیر جگر
نعره ای زد که منم
برق شمشیر خدا پسر شیر خدا
پسر قبله نور پسر کعبه طور
و مبارز طلبید و چنان تیغ کشید و به دور سر خود چرخاند
که از آن سرعت دست هیچ کس تیغ ندید
لحظاتی نگذشت
که به تیغ علوی پسر پور علی
که یلان روی زمین افتادند
دست پرورده عباس علی
زد به قلب لشکر
و صدا زد به تمام نفسش یا حیدر
لرزه در خیل سپاه آذرخشی زده در اهل گناه
بست بر دشمن راه پشت سر آل الله
نفسش ثارالله دم لاحول ولا قوه الا باالله
دید دشمن که حریف پسر فاطمه نیست
به جز از نامردی
جنگ را خاتمه نیست
دور او حلقه زدند
همگی دست به سنگ
آسمان ابر پر از سنگ شده
سیل خون جاری شد
ز رخ ما جبین
تیغ افتاد ز دست
ماه افتاد زمین
تیرها از یک سو نیزه ها از سویی
سنگ ها از یک سو تیغ ها از سویی
هر که از راه رسید پنجه بر ماه کشید
ناکسی گفت دگر از نفس افتاده
نعل ها سرخ شدند سرخی خون حسن
یکی از راه رسید
خنجری در دستش
خود از سر برداشت
پنجه در کاکل آهوی بنی هاشم کرد
عمو از راه رسید...
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
بسم الله الرحمن الرحیم
#بحرطویل
#فاطمیه
اگر آتش به دلت هست اگر حالِ مُشَوَش داری و اگر تب داری
یا شکایت زِ خود و از همه بر لب داری
یا اگر از غم و اندوه و بلا سینه لبالب داری
و اگر زندگیِ سرد و پُر از درد و دل آشوب مرتب داری،
یا پریشانیِ روز و دل آتش زده هرشب داری
روز و شب تب داری
چارهاش نور علی نور ، دعای نور است
بسم رَبِ نور است
گرچه او مستور است
چارهاش زمزمهی نور دعای زهراست
چارهاش یک مدد از چادر بانوی خداست
نور خورشید نه ، مهتاب نه ، اینها همه هیچ
نور میخواهی از آن چادر مشکی دریاب ، نور آن عصمت ناب
نور از ریشهی آن چادر قدسی است که قدیسهی صدیقه به سر داشت
که بر افلاک گذر داشت
که از او نور ، سحر داشت
همه شب یا همه روز
نور میتابد از آن چادر مشکی تا ماه
نور میگیرد از آن نور سرِ صبح ، پگاه
نور میجوشد از این چادرِ پُر وصلهی خاتون علی ، سِرِ مکنون علی
چادری که نه به هر ریشه فقط معجزه پنهان کرده
عرش از حسرت آن پاره گریبان کرده
چادری که در آن
جمع اسماء خدا است و خدا
در دلش فاطمه پنهان کرده
چادری که همه افلاک پریشان کرده
زخم کتمان کرده
درد درمان کرده
جمعِ هفتاد یهودی همه یک روز مسلمان کرده
در دل این گرداب
سیرهاش را دریاب
ریشهاش را دریاب
چادر ارث زهراست
این سلاحِ تقواست
رنگی از نورِ خداست
هرکه دارد ، به سرش سایهی رحمت دارد
حسِ آرامشی از باغِ نجابت دارد
عفّت و عاطفه و لطف و محبت دارد
عطرِ عصمت دارد
چادرِ مشکیِ او ریشهی غیرت دارد
آی عزت دارد
چادرت را دریاب
چیست آن پوشش بیت الله است
مشکی اما به به دلش جوشش بیت الله است
چیست چادر صدف گوهرهاست
حرم دخترهاست
حافظ باورهاست
چادر مشکی تو شهپر توست
خواهرم سنگر توست
دست زهراست که روی سر توست
وارث نور حجاب
چادرت را دریاب
حاضری در همه جا
ولی از پلکِ هوسهایی دور
مثل قرآن کریم
فی کتابٍ مکنون
فی حجابٍ مَستور
چادر آرامشِ یاس از اثر طوفانهاست
سِتر ناموس خداست
چادر آسودگی لاله از اندیشهی باد
چادر آسایش گلبرگ از احساس نظر بازیهاست
خیمهی عاشوراست
صاحبش با زهراست
چادرِ مادرمان دست مرا میگیرد
با همان انوارش
با همان اسرارش
با همان حِسِ صمیمیتِ خود
با همان غیرتِ خود
بِینِ راه و بیراه
بِینِ گاه و بیگاه ...
تا که لب باز نکرده است دعا میگیرد
با همان مادریش فکر من است
روز وشب روضهی او ذکر من است
نه فقط دست من و تو به پرش هست دخیل
همه از نوح و خلیل
فطرس و جبرائیل
دودمان آدم
سالها هست که حاجات از آن میگیرند
از همان مقنعه جان میگیرند
ناتوانند و توان میگیرند
قرنها هست زبان میگیرند:
چادرت را بتکان لطف خدا را بفرست
چادرت را بتکان روزی ما را بفرست
و خدا نیز از آن نور مباهات کند
فخر بر مادر سادات کند
محورِ اهلِ کسا معنی آل عبا
پنج دفعه به علی جلوه به میقات کند
چادری که به پَرَش
بوسهی ، احمد دارد
روی هر ریشهی آن بوی محمد دارد
چقدر چشم کشیده است علی بر رویش
چادرِ بانویش
نورِ سرمد دارد
ولی افسوس که یک روضهی پر غُصهی بی حد دارد
روضهای بد دارد
ای مدینه ای داد
دادها از بیداد
از نگاهی سنگین
آه این چادر پُر نور زمین خورد زمین
چه شده ، طعمهی بی باکی شد
یک نفرکاش بگوید که چرا خاکی شد
پشت در بود که آتش سر زد
یک نفر شعلهای آورد و به جانِ در زد
در آتش زده را وای که بر مادر زد
زینب اُفتاد حسن بر سر زد
دید در کَنده نشد
ضربهی دیگر خورد وای که محکمتر زد
...
(قنفذ از راه از آن لحظه که آمد میزد
تازه می کرد نفس را مجدد میزد
وای از دست مغیره چقدر بد میزد
جای هرکس که در آن روز نمیزد میزد)
....
کربلا چادرِ زهرا به سرِ زینب بود
سپرِ زینب بود
لشکری دور و بر زینب بود
در میان گودال
جگر زینب بود
آنطرفتر حرمِ شعلهورِ زینب بود
اینطرف بر سرِ نِی همسفرِ زینب بود
گرچه زینب از غم غیر خوناب نخورد
گرچه مانند دلش
جگری چاک نشد
زیر لب گفت ولی
«مادر آب ببین که پسرت آب نخورد
پدرِ خاک بیا که پسرت خاک نشد»
چادرش را دو گره بست ، قدم را برداشت
کوهِ غم را برداشت
بی حسین و عباس
دو عَلَم را برداشت
یک تنه بارِ حرم را برداشت
نعرهاش کاخ ستم را برداشت..
(حسن لطفی ۱۴۰۰)
*آدرس کانال👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠*
💠ولادت حضرت علىاکبر (ع)💠
🔻استاد سازگار
#بحرطويل
١)
همه در حیرتم امشب، که شب هیفده ماه ربیع است
و یا یازده ماه شعبان معظم
شب میلاد محمد شده یا
آینة طلعت نورانی احمد به سر دست حسین است
و یا آمده از غار حرا باز محمد؟
عجبا این گل نورسته علی اکبر لیلاست،
بگو یوسف زهرا است، بگو آینة طلعت طاهاست،
بگو دسته گل فاطمة ام ابیهاست،
بگو روح بتول است،
بگو جان رسول است،
سلام و صلوات همه بر خُلق و خصالش
به جلالش به جمالش،
همه مبهوت کمالش
همه مشتاق وصالش،
که سراپاست همه آینه احمد و آلش،
چه به خلقت چه به طینت چه به صورت
چه به سیرت چه به قامت چه به هیبت،
همه بینید در این خال و خط و چهره
گل روی رسول دو سرا را
*
٢)
خانة یوسف زهراست زیارتگه پیغمبر اکرم
نگه آل محمد به جمالی است
که خود شاهد رخسار دل آرای محمد شده اینک،
همگی چشم گشودند به سویش،
به گمانم که گره خورده دل نور دل فاطمه بر طرّة مویش،
شده جا در بغل عمه و آغوش عمویش،
نگه ماه بنی هاشمیان بر گل رویش،
نفسش نفخهٔ صور و نگهش آیت نور است
و قدش نخلة طور و به دمش معجز عیسا،
به لبش منطق موسی،
همه ماتش همه مستش
همه دادند به هم دست به دستش،
همه گل بوسه گرفتند
ز پیشانی و لعل لب و خورشید جمالش
همه دادند سلامش
همه دیدند به مهر رخ او، وجه خدا را
*
۳)
نگه از دامن مادر به گل روی پدر دوخته گویی،
که ز شیری به تجلای الهی شده چون شعلهٔ افروخته،
سر تا به قدم سوخته، از روز ولادت
بسی آموخته این درس که باید به جراحات تنش
آیهٔ ایثار و شهادت همه تفسیر شود،
سینة پاکش هدف تیر شود، طعمة شمشیر شود،
با نگه خود به پدر کرده ز گهواره اشاره که منم کشتهٔ راهت،
تو رسول اللهی و من چو علی شیر سپاهت،
بنواز ای پدر عالم هستی، علی اکبر پسرت را به نگاهت،
منم آن کودک شیری که ز شیری دل خود را به تو بستم،
به فدایت همه هستم، تن و جان و سر و دستم،
من و آن عهد که درعالم زر بستم و هرگز نشکستم،
پسر فاطمه! از جام تولای تو مستم،
تو دعا کن تو دعا کن!
که سرافراز کنم تا صف محشر شهدا را
*
٤)
چه برازنده بود نام علی بهر من آن هم ز لب تو،
که وجودم همه گردیده پر از تاب و تب تو،
به خداییِ خدا پیشتر از آمدنم بوده دلم در طلب تو،
به جز این نیست که باشد حَسَب من حَسَب
تو نَسَب من نَسَب تو،
به خدا مثل علی در صف پیکار
برآرم ز جگر نعره و یکباره زنم چون شرر نار
به قلب صف اشرار،
که گوید به من احسن به صف کرب و بلا حیدر کرار و
زند خنده به شمشیر و به آن صولت و آن نیرو
و آن غیرت و آن شوکت و عِزّ و شرفم احمد مختار،
سزد/ از دل گهواره به عالم کنم اعلام
که ای خلق جهان من به نبی نور دو عینم،
به همه خلق ندا می دهم امروز که فردا
به صف کرب و بلا یار حسینم،
عجبا می نگرم در بغل مادر خود معرکهٔ کرب و بلا را
*
۵)
ای نبی روی و علی صولت و زهرا صفت و فاطمه رفتار و حسن خو،
تو که هستی که ربودی دل لیلا و حسین و حسن و زینب و عباس و علی را،
تو نبی یا که علی یا که حسن یا که حسینی،
تو همان خون خدا یا پسر خون خدایی،
تو همه صدق و صفایی، تو همه مهر و وفایی،
تو به هر زخم شفایی، تو به هر درد دوایی،
تو عزیز دل آقای تمام شهدایی،
تو همان یوسف خونین بدن آل عبایی،
گل پر پر شدة گلبن ایثار و ولایی،
نه تو قرآن ز هم ریخته از نیزه و شمشیر جفایی،
تو همه صبر و ثباتی، تو همان باب نجاتی،
تو به لعل لب خشکیدة خود خضر حیاتی،
تو در امواج عطش آبروی آب فراتی
که ز داغ لبت آتش زده دریا دل ما را
***
۶)
نظری تا که چو جان تربت پاک تو در آغوش بگیرم،
به ضریحت بزنم بوسه و از شوق،
همان لحظه بمیرم،
عجبا قبر تو با قبر حسین از چه یکی شد؟
تو مگر جان حسینی نه!، تو قرآن حسینی،
پدر و مادر و جان و همه هستم به فدایت،
منم و مهر و ولایت، منم و مدح و ثنایت،
منم و لطف و عطایت، منم و حال و هوایت،
سگ این کویم و جایی نروم از سر کویت،
گفتم و گویم به دو عالم نفروشم کفی از خاک درت را،
به خدا سلطنت این است که خاک قدم خیل گدایان تو باشم،
ندهم این سِمت از دست،
به دستم بگذارند اگر مهر و مه و ارض و سما را
#استاد_سازگار
#حضرت_علىاکبر علیه السلام
#حضرت_علی_اکبر علیه السلام
#ولادت_حضرت_علی_اکبر علیه السلام
#ماه_شعبان
*آدرس کانال👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠*
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شب_چهارم_محرم
#بحرطویل
اگر آتش به دلت هست اگر حالِ مُشَوَش داری و اگر تب داری
یا شکایت زِ خود و از همه بر لب داری
یا اگر از غم و اندوه و بلا سینه لبالب داری
و اگر زندگیِ سرد و پُر از درد و دل آشوب مرتب داری،
یا پریشانیِ روز و دل آتش زده هرشب داری
روز و شب تب داری
چارهاش نور علی نور ، دعای نور است
بسم رَبِ نور است
گرچه او مستور است
چارهاش زمزمهی نور دعای زهراست
چارهاش یک مدد از چادر بانوی خداست
نور خورشید نه ، مهتاب نه ، اینها همه هیچ
نور میخواهی از آن چادر مشکی دریاب ، نور آن عصمت ناب
نور از ریشهی آن چادر قدسی است که قدیسهی صدیقه به سر داشت
که بر افلاک گذر داشت
که از او نور ، سحر داشت
همه شب یا همه روز
نور میتابد از آن چادر مشکی تا ماه
نور میگیرد از آن نور سرِ صبح ، پگاه
نور میجوشد از این چادرِ پُر وصلهی خاتون علی ، سِرِ مکنون علی
چادری که نه به هر ریشه فقط معجزه پنهان کرده
عرش از حسرت آن پاره گریبان کرده
چادری که در آن
جمع اسماء خدا است و خدا
در دلش فاطمه پنهان کرده
چادری که همه افلاک پریشان کرده
زخم کتمان کرده
درد درمان کرده
جمعِ هفتاد یهودی همه یک روز مسلمان کرده
در دل این گرداب
سیرهاش را دریاب
ریشهاش را دریاب
چادر ارث زهراست
این سلاحِ تقواست
رنگی از نورِ خداست
هرکه دارد ، به سرش سایهی رحمت دارد
حسِ آرامشی از باغِ نجابت دارد
عفّت و عاطفه و لطف و محبت دارد
عطرِ عصمت دارد
چادرِ مشکیِ او ریشهی غیرت دارد
آی عزت دارد
چادرت را دریاب
چیست آن پوشش بیت الله است
مشکی اما به به دلش جوشش بیت الله است
چیست چادر صدف گوهرهاست
حرم دخترهاست
حافظ باورهاست
چادر مشکی تو شهپر توست
خواهرم سنگر توست
دست زهراست که روی سر توست
وارث نور حجاب
چادرت را دریاب
حاضری در همه جا
ولی از پلکِ هوسهایی دور
مثل قرآن کریم
فی کتابٍ مکنون
فی حجابٍ مَستور
چادر آرامشِ یاس از اثر طوفانهاست
سِتر ناموس خداست
چادر آسودگی لاله از اندیشهی باد
چادر آسایش گلبرگ از احساس نظر بازیهاست
خیمهی عاشوراست
صاحبش با زهراست
چادرِ مادرمان دست مرا میگیرد
با همان انوارش
با همان اسرارش
با همان حِسِ صمیمیتِ خود
با همان غیرتِ خود
بِینِ راه و بیراه
بِینِ گاه و بیگاه ...
تا که لب باز نکرده است دعا میگیرد
با همان مادریش فکر من است
روز وشب روضهی او ذکر من است
نه فقط دست من و تو به پرش هست دخیل
همه از نوح و خلیل
فطرس و جبرائیل
دودمان آدم
سالها هست که حاجات از آن میگیرند
از همان مقنعه جان میگیرند
ناتوانند و توان میگیرند
قرنها هست زبان میگیرند:
چادرت را بتکان لطف خدا را بفرست
چادرت را بتکان روزی ما را بفرست
و خدا نیز از آن نور مباهات کند
فخر بر مادر سادات کند
محورِ اهلِ کسا معنی آل عبا
پنج دفعه به علی جلوه به میقات کند
چادری که به پَرَش
بوسهی ، احمد دارد
روی هر ریشهی آن بوی محمد دارد
چقدر چشم کشیده است علی بر رویش
چادرِ بانویش
نورِ سرمد دارد
ولی افسوس که یک روضهی پر غُصهی بی حد دارد
روضهای بد دارد
ای مدینه ای داد
دادها از بیداد
از نگاهی سنگین
آه این چادر پُر نور زمین خورد زمین
چه شده ، طعمهی بی باکی شد
یک نفرکاش بگوید که چرا خاکی شد
پشت در بود که آتش سر زد
یک نفر شعلهای آورد و به جانِ در زد
در آتش زده را وای که بر مادر زد
زینب اُفتاد حسن بر سر زد
دید در کَنده نشد
ضربهی دیگر خورد وای که محکمتر زد
...
(قنفذ از راه از آن لحظه که آمد میزد
تازه می کرد نفس را مجدد میزد
وای از دست مغیره چقدر بد میزد
جای هرکس که در آن روز نمیزد میزد)
....
کربلا چادرِ زهرا به سرِ زینب بود
سپرِ زینب بود
لشکری دور و بر زینب بود
در میان گودال
جگر زینب بود
آنطرفتر حرمِ شعلهورِ زینب بود
اینطرف بر سرِ نِی همسفرِ زینب بود
گرچه زینب از غم غیر خوناب نخورد
گرچه مانند دلش
جگری چاک نشد
زیر لب گفت ولی
«مادر آب ببین که پسرت آب نخورد
پدرِ خاک بیا که پسرت خاک نشد»
چادرش را دو گره بست ، قدم را برداشت
کوهِ غم را برداشت
بی حسین و عباس
دو عَلَم را برداشت
یک تنه بارِ حرم را برداشت
نعرهاش کاخ ستم را برداشت..
#حسن_لطفی
*آدرس کانال👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠*