فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 #السلام_علیک
🌼 #یا_اباصالح_مهدی
🌼دفتر عشق تو را
✨باید چگونه باز کرد
🌼جمعه های بی تو بودن را
✨چگونه می شود آغاز کرد
🌼صبح جمعه
✨چشم خورشیـد
🌼با طلوعش
✨در پی رخسار زیبای شماست
🌼رنگ می بازد اگر
✨این جمعه هم
🌼نائل به دیدارت نگردد
✨یابن الزهرا💚
🌼الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَــ الفَرَج
💠رهبر معظم انقلاب :
🔸امام زمان عجل الله را فراموش نکنیم. مملکت ما، مملکت امام زمان است. انقلاب ما، انقلاب امام زمان است، زیرا انقلاب اسلام است. یاد ولیّ الله اعظم را در دل های خودتان داشته باشید.
🔸 دعای《اللّهمَّ اِنّا نَرغَبُ اِلیکَ فی دَولهِ کَریمَه》را با همه دل و با نیاز کامل بخوانید.
🔸 هم روحتان در انتظار مهدی باشد، هم نیروی جسمی تان در این راه حرکت بکند. هر قدمی که در راه استواری این انقلاب اسلامی برمیدارید، یک قدم به ظهور مهدی نزدیک تر می شوید.
#حضرت_مهدی
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🌱 تـَڪتـَڪِ اَعـمـالـم را نَذرِظُهــورَت مـیڪُـنَـم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🍁 با این دل بیقرار خیلی سخت است
جا ماندنمان ز یار خیلی سخت است...
🍁تو درد فراق دیده ای، می دانی
برگرد که انتظار خیلی سخت است...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان
مدح و متن اهل بیت
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_هشتاد_هفتم🎬: دو سرباز درحالیکه هر کدام طبلی بر دوش داشتند با چوب
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_هشتاد_هشتم🎬:
عصر آن روز، دخترنوجوان همراه ابلیس وارد معبد شد، گوش تا گوش صحن معبد پر از دختر و پسرهای کودک و نوجوان بود، ناگهان دختر خودش تنها را بین بچه ها دید و نفهمید که ابلیس کجا رفت.
کاهن اعظم بالای چند پله ای که در صدر مجلس وجود داشت رفت و پشت سکویی ایستاد که روی آن سر حیوانی شاخدار کنده کاری شده بود، قامت بلند کاهن اعظم بلندتر از همیشه به نظر میرسید.
بچه ها انگار مسخ شده بودند در سکوت کامل خیره به کاهن اعظم بودند و کاهن در حالیکه با دقت به بچه ها نگاه می کرد زیر لب وردی می خواند، تک تک بچه ها را با نگاهش آنالیز میکرد، گویی با این نگاه تا عمق جان افراد پیش رو را می دید، ناگهان دختر نوجوان همان مردی را که با او به داخل معبد آمده بود دید، آن مرد درست پشت سر کاهن اعظم قرار داشت، دخترک با دیدن آن مرد پشت سر کاهن اعظم، یکه ای خورد و آن مرد که کسی جز ابلیس نبود، چیزی پشت گوش کاهن اعظم گفت و کاهن بدون آنکه نگاهی به آن مرد بیاندازد خیره به جمع پیش رو بود، دختر نوجوان احساس کرد که آن مرد را فقط او می بیند و اما همه او را دوست دارند.
در همین هنگام چشمان کاهن روی ایشتاره ثابت ماند و آن مرد دوباره چیزی پشت گوش کاهن گفت...
کاهن با انگشتش اشاره ای به ایشتاره کرد و گفت: تو اولین برگزیده برای معبد بزرگ آکدا هستی، جلو بیا...جلو بیا...
دختر با قدم های لرزان جلو رفت، کاهن اعظم انگار محو تماشای دختر شده بود، باز هم به او اشاره کرد که جلوتر بیاید
دیگر کاهنان که به صورت ردیف کنار سکو ایستاده بودند با تعجب این صحنه را نگاه می کردند چون این حرکات کاهن اعظم برایشان تازگی داشت و تا به حال پیش نیامده بود که به کسی اینچنین توجه داشته باشد.
کاهن اعظم لبخندی روی لبهای کشیده و گشادش نشاند و باز او را جلوتر خواند و اشاره کرد تا دختر به روی سکو بیاید و در کنار او قرار بگیرد.
دختر بالا رفت، کاهن اعظم دست به گردن او انداخت و گفت: من تو را کاهنه می نامم، تو دست راست من خواهی شد، صورتت معمولی ست اما برای من جذابیتی بسیار دارد، به من الهام شده که تمام راز و رمز کاهنان را به تو بیاموزم و تو را مجهز به انواع معجزه ها کنم و می دانم تو آینده ای درخشان خواهی داشت.
کاهنان پایین سکو از این حرکات کاهن اعظم انگشت به دهان مانده بودند، کاهن اعظم همانطور که با دستش کاهنه را دربرگرفته بود از سکو پایین آمد و رو به کاهنی که به او نزدیکتر بود و گویا مقامش از دیگر کاهنان بالاتر بود کرد و گفت: من آن گوهری را که میبایست گلچین کنم کردم، انتخاب دیگر خدمتکاران معبد باشما....
کاهن اعظم با زدن این حرف همراه و هم قدم با کاهنه، به دری که در انتهای معبد بود و مخصوص عبور و مرور کاهن اعظم بود نزدیک شد تا از آنجا به اقامتگاهش بروند.
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_هشتاد_نهم🎬:
شب شده بود و کاهنه در اتاقی که کاهن اعظم در اختیارش قرار داده بود تنها بود، او نمی دانست که براستی قرار است چکاره شود و ابنده اش در اینجا چگونه می گذرد.
امروز که کاهن اعظم او را انتخاب کرده بود و با خود به اتاق بزرگ خودش برده بود و وقتی از او تقاضا کرد تا کاهنه برای او کمی عرض اندام نماید، احساس بدی به او دست داد، درست است که عمری زندگی خیلی پاکی نداشت اما او نمی خواست به این خواسته تن دردهد، چرا که طبیعت تمام بنی بشر این است که حفظ عورت کند و از برهنگی به دور ماند حالا کاهنه نمی دانست با این مخالفتش با خواسته کاهن اعظم چه عاقبتی خواهد داشت.
شواهد امر او را گیج کرده بود، چرا که در اتاقی مرتب با امکاناتی که در خواب هم نمی دید ساکن شده بود، تختی سنگی گوشه اتاق درست زیر پنجره ای که رو به آسمان باز می شد و ستارگان آسمان را به راحتی میدید، قرار داشت، روی این تخت، تشکی نرم که کاهنه تا حالا در عمرش ندیده بود قرار داشت او با خودش فکر می کرد به راستی که کاهن بزرگ نیرویی مافوق تصور دارد که اینچنین امکاناتی در اختیار زیر دستانش قرار می دهد.
کاهنه در همین فکر بود که در اتاق را زدند و سپس چند کاهن درحالیکه سرهای تاس و لباس های بلندشان از بین در نمایان شده بود اجازه ورود خواستند.
کاهنه که هول شده بود از جا برخاست و آنان با سینی غذایی که حمل می کردند داخل اتاق شدند.
سینی را روی میزی از سنگ سفید که در وسط اتاق قرار داشت گذاشتند، انواع خوردنی های خوشمزه که کاهنه تا به حال فقط نامی از آنها شنیده بود به چشم میخورد، کاهنِ اول، سینی غذا را روی میز گذاشت و بدون حرفی بیرون رفت و کاهن دوم درحالیکه سینی حاوی نوشیدنی در دست داشت جلو آمد، کوزه نوشیدنی که چیزی جز شراب نبود را روی میز گذاشت و جامی هم در کنارش قرار داد و گفت: کاهن اعظم امر کرده غذایتان را بخورید و سپس باید به حضور ایشان برسید.
کاهنه که از این پذیرایی رنگارنگ به نوعی شرمنده شده بود چشمی گفت و به محض خروج آنها به سمت غذا رفت و ازهر نوع غذا لقمه ای خورد و وقتی که خوب سیر شد به طرف کوزه سفالی دست برد، او خیلی دوست داشت که از نوشیدنی این کوزه بنوشد،چون شنیده بود نوشیدنی که در معبد بزرگ شهر آکدا سرو می شود یکی از بهترین نوشیدنی های زمین است که سرخوشی زیادی به انسان میدهد به طوریکه هر کس از این نوشیدنی بخورد به مدارجی میرسد که کارهای خارق العاده می تواند انجام دهد.
کاهنه دستش را به سمت کوزه برد و سرش را باز کرد و مقداری از آن نوشیدنی داخل جام سنگی ریخت، بوی ترشیدگی در فضا پیچید و یک لحظه کاهنه از خوردن این نوشیدنی منصرف شد که ناگهان انگار کسی کنار گوشش به او گفت: بخور دخترم....و چقدر این صدا، شبیه صدای همان مردی بود که او را به معبد آورده بود.
پس کاهنه بدون تردید یک نفس نوشیدنی را سر کشید و جامی دیگر و جامی دیگر و باز هم جامی دیگر نوشید...
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_نود🎬:
چشمهای کاهنه دو دو میزد، احساس سرخوشی شدیدی به او دست داده بود و خیلی دوست داشت که الان داخل اتاق کاهن اعظم و در کنار او میبود.
در همین هنگام ضربه ای به در اتاق کاهنه زده شد و در باز شد، کاهنی جلوی در اجازه ورود خواست و کاهنه در حالیکه قهقه میزد با حرکت دست او را به داخل دعوت کرد.
کاهن جلو رفت، به او امر شده بود کاهنه را به اتاق کاهن اعظم ببرد، او هم زیر بازوی کاهنه را گرفت و در حالیکه مشامش پر از بوی شراب شده بود کاهنه را تا اتاق کاهن اعظم همراهی کرد.
کاهنه وارد اتاق شد و در پشت سرشان بسته شد، اینک آن دو تنها شده بودند، کاهن اعظم که موهای سفیدش نشان از سن زیادش داشت، با چشمانی مملو از آتش به کاهنه چشم دوخته بود و کاهنه که انگار مفتون کاهن اعظم شده بود، بی آنکه کاهن اعظم حرفی بزند، خواسته قبلی او را اجابت کرد
اینجا بود که قهقه ابلیس بلند شد، او شاهد صحنه هایی بود که بنی بشر را به مرحله حیوانیت تنزل میداد، کاهن های معبد، سربازان ابلیس بودند که حلقه اتصال مردم به او قلمداد میشدند.
ابلیس ناگفته هایی از آسمان هفتم و برخی راز و رمز عالم هستی در خاطر داشت، او برای اینکه مردم را به قدرت خود واقف کند و آنها را وادار کند تا به واسطه یک عمل خارق العاده، عبد او شوند و دیگر بندگی خداوند نادیده ننمایند و سر به آستان ابلیس بسایند، اما در بین مردم شهر آکاد یا آکدا بودند مردم مؤمنی که به بت ها ایمان نداشتند، آنها داستان قوم نوح را از گذشتگان شنیده بودند و در کنج خانه هایشان خدای نادیده را عبادت می نمودند و منتظر آمدن منجی بودند و این سخن نوح به آنها رسیده بود که: وقتی طواغیت و کافران بر شما مسلط شدند از خدا بخواهید منجی اش را که «هود» نام دارد برای شما برساند.
اما هنوز خبری از هود نبی نبود و ابلیس می بایست تمام توانش را بکار گیرد تا تمام مردم حتی آنها که پنهانی خدا را میپرستیدند به کاهن و معابد و بت ها ایمان آورند تا در آخر به بندگی ابلیس برسند .
پس برای این منظور ابلیس رمزی از آن رموز که در آسمان هفتم یاد گرفته بود در گوش کاهن اعظم نجوا کرد.
کاهن اعظم در حالیکه کاهنه را در کنار داشت، دستور داد که دیگر کاهنان به حضورش بیایند، او می خواست مراسمی را در زمین خشک پشت معبد که درختی کهنسال در آن وجود داشت و آن درخت نیز خشک شده بود، برگزار کند تا اعجازی نماید و مردم را شگفت زده کند و سپس جذب معبد نماید و بی شک این مراسم چیزی نبود جز منسکی از مناسک ابلیس....
ادامه دارد...
📝به قلم: ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕
📿سجادهینمازشب، امشب را با نام مبارک همه شهدای والامقام علی الخصوص
🌸 شهید عزیز سید رضا حسینی 🌸
پهن میکنیم و #ثواب نماز امشب
را به محضر مبارک ایشان تقدیم میکنیم..
❤️خدایا ماروهم جزو نمازشب خوان ها قرار بده🙏
💜خدایا در دفـتر حـضور و غـیاب ، ضیافت امشب...حـضورمان را بـپذیر و جایگاهمان را در کلاس بـندگی ات در ردیـف بـهترین هـا قـرار ده .
675.7K
۱/۲ به خاطر نماز اول وقت خوندن ها در دنیا خدا منو تو بهشت فرمانده کرده ،
نماز اول وقت هم در دنیا به انسان میده و هم آخرت .
+ شهید مهدی زین الدین .
۲/۲ یه عالمی می گفت رفتم پیش آیت الله بهجت بهشون گفتم آقا یه دستور عملی بفرمایید که من آدم بشم ، آیت الله بهجت فرمودن برید نماز تون اول وقت بخونید .
+ آیت الله بهجت .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂تمام فانوس های
💫جهان را هم که روشن کنی
🍂شب، شب است
💫 آدم دلش که روشن باشد
🍂تمام شبهای
💫 تاریخ را هم طاقت میآورد
🍂دلتون روشن به نور حق
💫شب خوش و فرداتون پربرکت
وقتی با دوستان در مورد شکل و سیاق حمله ایران به آمریکا و رژیم صهیونیستی به گوشمالی دادن شرورها صحبت میکنم مو بر تنم صاف میشود.... فرزندان ایران قرار است یک چشمه نمایان و جوشان از هنر جنگ ایرانی را در برابر چشم جهانیان به نمایش بگذارند تا همه به واقعیت و ماهیت قدرت ایران پی برده و بدانند که تعدی و تجاوز به خاک و آسمان ایران هزینهای بسیار بسیار سنگین دارد. رژیم صهیونیستی ه خوبی میداند که به تنهایی حتی از عهده قاومت در غزه هم برده میآید چه برسد به ایران؛ اما ایران هدفش این است که بگوید همه حامیان رژیم هم یکجا جمع شوند از عهده جمع کردن ماجرا بر نخواهند آمد.
قرار است در هنر جنگ ایرانی از تسلیحات و تجهیزاتی استفاده شود که تا امروز ایران در هیچ نبردی از آنها بهره نگرفته و صرفاً در رزمایشها رونمایی شده بودند. موشکهایی که هیچکس و هیچگاه نخواهد فهمید از کجا شلیک شده و چه شکل و قیافهای دارند شاید برای دشمن شگفتانهای باشد که حتی در مخیلهاش هم نگنجد که موشکها از کجا آمدند و چگونه اصابت کردند... در این میان اما قصه پهپادها متفاوت است...
عملیات وعده صادق ۳ به هر شکل و به هر حجمی که انجام شود،پاسخش برای دشمن سخت و غیر قابل اجرا خواهد بود. در این عملیات بخش مهمی از توانمندی نظامی رژیم صهیونیستی به شکلی نابود میگردد که در هیچ نبردی در آینده نتواند از آن استفاده کند. زیرساختهای نظامی رژیم در حد و اندازهای نابود خواهد شد که برای احیای دوباره آن باید سالهای سال وقت گذاشت اما بدون شک صهیونیستها فرصتی برای این کار پیدا نخواهند کرد...
خفتگان هنوز از طلوع فجر بی خبرند و نمی دانند که تاریخ در انتظار چه فردایی است. اما ای من! تو که نخفته ای؟ چشم باز کن و جلوه اراده حق را از وجود این مجاهدان راه خدا ببین.
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
#گنجینه_آسمانی، ص ۱۶۰
شادی روح شهدا صلوات...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️عالم سنی لبنانی: ما معتقدیم که آیت الله خامنهای حفظه الله شایستهترین فرد برای رهبری امت اسلامی است...