فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و دعایی که چه زیبا مستجاب شد .
😭😭
ای ذوالفقار علی شهادتت مبارک
شبتون شهدایی
#شهادت_سردار_انقلابی_ومدافع_حرم #حاج_قاسم_سلیمانی
#غزل
هر قطره از خون تو اقیانوس خواهد شد
دشمن از این پس در قفس محبوس خواهد شد
بعد از تو ایران و یمن لبنان و سوریه
یک لشکر از کرب و بلا تا طوس خواهد شد
مَردک بدان یک لحظه خواب خوش نمی بینی
خواب تو در کاخ ستم کابوس خواهد شد
باید بلرزد از همین حالا تل آویو و ....
باید بداند مرغ ها قُقنوس خواهد شد
مردانه جنگیدی و نامردان تو را کشتند
پس روضه خوانت در جنان طاووس خواهد شد
مثل عمو جانم نداری دست بر پیکر
در فاطمیه سوختی ای عاشقِ مادر
سرباز مهدی عاشق و سردار ایرانی
مانند ارباب اِرباً اِربا شد تنت آخر
مردِ خدا مرد جهاد و عزم و پیکار است
جان می دهد در معرکه نَه سنگر و بستر
داری زیارت می روی با پیکر خونین
سر داده ای تا که ببینی دلبرِ بی سر
هر قطره یِ خون تو خواهد شد علمداری
در لشکر چشم انتظار وارث حیدر
🌷تقدیم به سردار شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
دستشان باز شد آلوده به خون، جانیها
بیدوام است ولی خندۀ شیطانیها
کم علمدار ندادیم در این کربوبلا
کم نبودند در این خاک سلیمانیها
جای هر قطرۀ خون، صد گل از این باغ شکفت
کی جهان دیده از اینگونه فراوانیها؟
آرزو داشت به یاران شهیدش برسد
رفت پیوست به حاج احمد و طهرانیها
شعله شد خشم فروخوردۀ ما از این داغ
کم مباد از سرشان سایۀ نادانیها
برسانید به آنها که پشیمان نشوند
ثمری نیست در این دست پشیمانیها...
انتقامش به خدا از حججی سختتر است
وای از مشت گرهکرده ایرانیها!
راهی قدس شده لشکر آزادی قدس
این خبر را برسانید به سفیانیها
#شهادت_سردارحاج_قاسم_سلیمانی
تیغ با درد به قلب همه بستان پیوست
رود جاری شد و آرام به طوفان پیوست
دست ابلیس برون از شب تاریک آمد
کهکشانی به شهاب رخ تابان پیوست
تا ابد رونق بازار شهادت زیباست
مرد نستوه به فرمانده ایمان پیوست
فصل تفسیر شهود و سفر و لبخند است
عاشق نور به خورشید درخشان پیوست
راه باز است بر آنان که تبسم دارند
راه باز است بر آن کس که به سامان پیوست
مادرش منتظرش بود بیاید قاسم
پسر شیعه به مهمانی سلطان پیوست
ابرها اشک بریزید سلیمانی هم رفت
مالک اشتر حیدر به شهیدان پیوست
شوکت خشم و خروش علوی در سر داشت
خون پاکش به شهیدان مسلمان پیوست
حاج قاسم به سلامت! که شهادت یعنی
راوی فتح به آوینی رضوان پیوست
🌷تقدیم به سردار شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
در قاب عکست میتواند جان بگیرد
این عشق پابرجاست تا تاوان بگیرد
این اشکها آیین دلتنگیست اما
یک روز اگر از زخم تو جریان بگیرد...
امکان نخواهد داشت داغ رفتنت را
-این انتقام سخت را- آسان بگیرد
خورشید میآید که با یک صبح دیگر
از ما برای خون تو پیمان بگیرد
آشفتهحالیهای ما امروز باید
تنها در این فریادها سامان بگیرد
حال و هوای آسمان ابریست ای کاش
باران بگیرد... بعد تو... باران بگیرد
صبح من از داغ تو شد لبریز اما
میآید آن صبحی که غم پایان بگیرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️سرلشکر جعفری: این دست نازنین حاج قاسم سلیمانی که امروز ظاهرا از بدن مطهرشان سالم مانده در عملیات طریق القدس ترکش خورده بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️شعرخوانی حاج صادق آهنگران در سوگ حاج قاسم سلیمانی
#سردار_آسمانی
512.2K
انتقام و مراسم تشییع حاج قاسم چگونه باید باشد؟
بخشی از جلسه محرمانه #آمرین با هدف برنامه ریزی مشارکت حداکثری مردم در سوگ و انتقام #سردار_سلیمانی
استاد علی تقوی
#نشر_دهید
سه دقيقه در قيامت 10.mp3
7.18M
به مناسبت شهادت حاج قاسم سلیمانی.
مناجات شهادت حضرت عباس ع...آه مالکِ اشتر علی آه، بازوی لشگر علی آااااه....🎙💡 #پادکست
سرلشکر شهید قاسم سلیمانی در سال ۱۳۳۵ در روستای کوهستانی و دورافتاده قنات ملک در شهرستان رابر استان کرمان به دنیا آمد.
وی در ۱۲ سالگی، پس از پایان تحصیـلات دوره ابتدایی، زادگاه خود را ترک کرد و مشغول به کار بنایی در کرمان شد و چندی بعد نیز به عنوان پیمانکار در سازمان آب مشغول به کار شد و در همان سالها نیز فعالیتهای انقلابی خود را آغاز کرد.
وی که پس از پیروزی انقلاب، به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد، در ابتدای جنگ فرماندهی دو گردان از نیروهای کرمانی را برعهده داشت تا اینکه با پیشنهاد شفاهی سردار شهید حسن باقری، تیپ جدیدی از نیروهای کرمان را تشکیل داد که اندکی بعد در زمستان سال ۶۱ به لشکر ۴۱ ثارالله ارتقا یافت که شامل نیروهایی از کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان میشد.
وی در طول دوران دفاع مقدس، با لشکر تحت امر خود در عملیاتهای زیادی از جمله، والفجر ۸، کربلای ۴، کربلای ۵ و تک شلمچه حضور موثر داشت.
لشکر 41 ثارالله را باید جزو لشکرهای خط شکن سپاه در سالهای دفاع مقدس نامید که نیروهای آن نقش بسزایی در عملیاتهای بزرگی مثل والفجر8، کربلای5 و... داشتند.
اگر برای بسیاری از همرزمان قاسم سلیمانی، جنگ در تابستان سال 67 به پایان رسید، ولی برای او آغاز دوران جدیدی در میادین نبرد بود.
وی به واسطه حضور در مرزهای شرقی و سابقه مبارزه با اشرار و باندهای مواد مخدر در مرزهای ایران و افغانستان، در سال ۱۳۷۶ از سوی حضرت آیتالله خامنهای، فرماندهی کل قوا از کرمان به تهران فراخوانده و مسئولیت نیروی قدس سپاه به او سپرده شد.
از جمله نقاط درخشان فرماندهی سردار سلیمانی بر نیروی قدس، تقویت حزبالله لبنان و گروههای مبارز فلسطینی بود که نمود عینی آن را در نبردهای متعددی ازجمله جنگ ۳۳روزه حزبالله لبنان و رژیم صهیونیستی و پیروزی مبارزان فلسطینی در جنگ ۲۲ روزه غزه علیه ارتش مجهز اسرائیل دیدیم.
در واقع قاسم سلیمانی توانسته بود استراتژی جمهوری اسلامی یعنی کمک به گروه های مبارز علیه اسرائیل را به خوبی دنبال کرده و هر روز در این مسیر گام های دیگری بردارد.
قاسم سلیمانی در سال ۱۳۸۹ با حکم حضرت آیتالله خامنهای فرمانده معظم کل قوا با یک درجه ارتقا به درجه سرلشکری نائل آمد اما هنوز هم در افکار عمومی همه او را «حاج قاسم» میخوانند.
اما این پایان ماجرا نبود. با توطئه جدید غرب و پشتیبانی مالی کشورهایی مانند عربستان سعودی، که به شکلگیری گروهکهای تروریستی تکفیری اعم از داعش و جبههالنصرة در منطقه انجامید، قاسم سلیمانی ماموریتی تازه یافت و آن هم مقابله با این تهدیدات در دو کشور عراق و سوریه بود.
سلیمانی در عراق «حشد الشعبی» و در سوریه «بسیج مردمی» (قوات دفاع وطنی) را شکل داد و با کمک آنها و هدایت و مشاوره نیروی قدس سپاه، طی 6 سال، بساط تروریستها در این دو کشور تقریبا جمع شد.
در واقع باید این طور گفت که او و نیروهایش که با درخواست رسمی دولتهای سوریه و عراق، به این دو کشور رفتند، مانع سقوط دمشق و بغداد شدند و هم او بود که با سفر به مسکو، نقش بسزایی در همراه کردن روسیه و پوتین برای ورود به میدان نبرد سوریه داشت.
وخلاصه،کلام
روزی ما هم سفر میکنیم. از بصره و بغداد و موصل و کرکوک تا دمشق و حلب. و از لاذقیه و طرطوس و طرابلس تا بیتالمقدّس و حیفا و غزّه و از آنجا به جدّه و عدن و صنعا و قطیف. و از تهران و اصفهان و مشهد تا مزار شریف و کابل جان و کوههای زیبای هندوکش. بدون نگرانی از مرزها و بدون ترس از ناامنی و بدون خوف از تروریستهای پرورش یافته در آزمایشگاهها و اتاقفکرهای امپراطوری و بدون شقّهشقّه شدن و تفرقهای که حاصل استعمار است. و آنروز، که کار تو به پایان رسیده، تو همچنان سردار مایی. که کودکان از آوار درآمدهی سوری و عراقی و لبنانی را عزیزتر از کودکان خودت در آغوش گرفتی و برای آزاد کردن موصل و ابوکمال همانطور جنگیدی که برای آزاد کردن خوزستان و کردستان و به ما آموختی همهی ما بخشی از یک بدن واحدیم. و آنروز تصویر چشمهایت و آن لبخند معصومانهی عجیبت و بغضت که هر لحظه انگار منتظر بود بشکند، و آن همه شکنندگی که هیچ قرابتی با مقتدرترین فرمانده جنگی معاصر این منطقه نداشت، همه با ما خواهد بود. که تو نام دیگر «مقاومت» در این منطقهای. سردار.دلها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضور رهبر معظم انقلاب در منزل سردارِ شهيد، سپهبد حاج قاسم سليمانی
#انتقام_سخت
در این سه روز #عزای_عمومی چه کنیم؟
1️⃣ نصب پرچم سیاه به منزل، خودرو، مساجد، هیئات، میادین عمومی و معابر و ورودی و خروجیهای شهر
2️⃣ پوشیدن لباس مشکلی، اگر با تصویر زیبای حاج قاسم و مهندس ابوالمهدی منقش شود بسیار زیباست.
3️⃣ مساجد و هیئات و پایگاههای بسیج ایستگاههای صلواتی و عزاداری برقرار کرده و نوحههای حماسی پخش کنند.
4️⃣ برگزاری مراسم عزاداری در مساجد، مدارس، دانشگاهها و حوزههای علمیه با دعوت از سخنرانان و خطبای انقلابی
5️⃣ دانشآموزان، دانشجویان، طلاب، معلمان و اساتید با تصویر حاج قاسم و ابوالمهدی در کلاس درس حاضر شوند.
6️⃣ شعارنویسی شعار #مرگ_بر_آمریکا در میادن و دیوارهنویسها، مساجد، مدارس و دانشگاهها
7️⃣ توزیع گسترده پوستر این دو شهید والامقام بین فروشگاهها، مغازهها و ... .
8️⃣ پخش نوحههای حماسی آهنگران و مابقی مداحان با وانت در سطح شهرها و میادین
و ...
◼️ به معنای واقعی این کلمه، این سه روز باید عزای عمومی برگزار شود نه تشریفاتی و حداقلی! آمریکاییها با خوشحالی و پررویی و به صراحت میگویند قاسم سلیمانی را ترور کردیم؛ ملت ایران نباید ساکت بنشیند!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعری که اشک همه را درآورد
مالک افتاد زمین، تیغ ولی دست علی است!
احمد بابایی در مراسم شعرخوانی جشنواره عمار که همزمان با شام شهادت سپهبد قاسم سلیمانی برگزار شد، اشک را بر صورت حاضران جاری کرد
#انتقام_سخت
رفتہ سردار نَفَس تازہ ڪند برگردد
چون ظهور گل نرجس بہ خدا نزدیڪ است
#سردار_سلیمانی
#انتقام_سخت
🚨 خونبهای حاج قاسم چیست ⁉️
♦️ آمریکاییها و صهیونیستها سالها در پی ترور حاج قاسم به صورت غیر مستقیم و بدون قبول مسئولیت آن بودهاند.
🔹 به راستی آمریکاییها امروز بر اساس چه تحلیلی به این نتیجه رسیدهاند که ترور مستقیم و رسمی حاج قاسم برای آنها مفید و نتیجه بخش است؟
🔸 آیا آمریکاییها به این تحلیل و نتیجه رسیدهاند که فشار بیشتر موجب عقب نشینی بیشتر جمهوری اسلامی در عرصههای مختلف میشود؟
♦️ حال سوال این است که کدام یک از مسئولین داخلی و بر اساس چه مواضعی آمریکاییها را به چنین تحلیل و نتیجهای رساندهاند!؟!
▪️ امروز چه کسانی بیش از همه عزادار شهادت حاج قاسم هستند؟
▫️ بچههای سپاه قدس؟
▪️ بچههای حشدالشعبی و نیروهای مقاومت منطقه؟
▫️ خانواده حاج قاسم؟
⚠️ اشتباه میکنید ⁉️
✔️ بیش از همه مسئولین غرب پرست و سازشکار داخلی عزادار هستند!!!
🔘 چرا که میخواستند با واگذاری همه مولفههای قدرت جمهوری اسلامی، آمریکا ایران را به عنوان نوکری در کنار دیگر نوکران خوار و ذلیلش بپذیرد و بعد هم این مساله را به عنوان بزرگترین دستاورد و سند افتخار جلوه دهند در حالی که این ترور آرزو و آمال آنها را به باد فنا داد.
♦️ خون مجاهد از خودش قویتر و برای کفار و منافقین ویرانگرتر است . . .
🔺 خونبهای حاج قاسم رشد و بیداری یک نسل است تا عبرت بگیرد از خوشبینی به دشمن و اعتماد به اهل سازش . . .
🔻 خونبهای حاج قاسم برچیده شدن بند و بساط شیطان بزرگ و نوکرانش از کل منطقه و پستوهای داخلی است . . .
جلوتر بودن زن در نماز
بسیاری بر این باورند كه اگر زن جلوتر از مرد يا مساوی با مرد به نماز ايستاد، نماز او باطل است.
در حالی كه اين طور نيست و نظر مراجع در اين زمينه متفاوت است.
امام: رعايت نكردن مرد بر زن كراهت دارد ولی نماز باطل نيست.1
بهجت، زنجاني، صافی، نوری همدانی: نماز باطل نيست ولی كراهت دارد.2
خامنه ای، وحيد خراسانی: در صورتی كه يك وجب فاصله باشد نمازشان صحيح است.3
مكارم شيرازی، سيستانی: احتياط واجب زن عقب تر بایستد.4
1 و 2. رساله مراجع م 886
3. رساله مراجع م 886 و اجوبه س374
4. استفتاء از دفاتر
🌱
⭕️ دلمان برایت تنگ میشود مرد غیرمعمولی
🔺۳۶۸ کلمه، دو دقیقه و نیم
🔸آدمها در زندگی بنده انتخابهایشان هستند. انتخابهایی که رهایشان نمیکنند تا آخر عمر.
🔸مثلا تو. همین تویی که دیشب در بغداد از دست ما رفتی. تو میتوانستی در ۲۳ سالگی، همان وقت که برای اداره آب و فاضلاب کرمان کار میکردی، بگویی جنگ به من هیچ ربطی ندارد. بگویی من کلی آرزو دارم برای زندگیام. بگویی تازه اول جوانیام است. ولی خب اینها را نگفتی. نگفتی و بلند شدی و رفتی مهاباد.
🔸جنگ در کردستان که تمام شد میتوانستی بگویی حالا دیگر خستهام یا دینم را به این مملکت ادا کردم و یا از همین حرفها ولی خب نگفتی و رفتی جنوب با بچههای کرمان و لشکر ۴۱ ثارالله رو تشکیل دادی و هشت سالی هم آنجا جنگیدی.
🔸جنگ ایران و عراق که تمام شد بعضی از همرزمانت برگشتند و رفتند درس خواندند، برخی سیاستمدار شدند، برخی کار اقتصادی شروع کردند اصلا ولی تو برگشتی کرمان و این بار انتخاب کردی که فرمانده لشگری باشی که قرار است در جنوب شرق ایران با قاچاقچیان مواد مخدر بجنگد.
🔸سال ۱۳۷۶ بود. تو ۱۸ سال برای این مملکت جنگیده بودی. حالا دیگر میتوانستی بروی دنبال کار خودت. بروی یک گوشه و از جنگ خاطره بگویی. بروی استاد دانشگاه شوی. نماینده مردم شریف کرمان شوی در مجلس شورای اسلامی ولی باز هم انتخابت چیز دیگری بود. فرمانده سپاه قدس شدی.
🔸سال ۱۳۸۹ تو هم مثل خیلی های دیگر سی سال خدمتت را پر کرده بودی و می توانستی بروی پی کارت. بروی یک باغچه بگیری نزدیک تهران یا اصلا برگردی به همان کرمان. بروی بزرگ شدن بچههایت را تماشا کنی و در عروسیهایشان شرکت کنی و با نوههایت بازی کنی ولی این بار تو انتخاب کردی در عراق و سوریه با داعش بجنگی.
🔸آدمها در زندگی بنده انتخابهایشان هستند. تو انتخاب کردی که معمولی نباشی. انتخاب کردی که یکی نباشی مثل همه. انتخاب کردی که قهرمان باشی و خب قهرمانها مرگشان هم معمولی نیست. برای قهرمانها بد است اگر در نبرد جان ندهند. خدا رحمتت کند که معمولی زندگی نکردی و معمولی جان ندادی. شهادتت مبارک حاج قاسم دوست داشتتی. شهادت مبارک مرد غیر معمولی. دلمان برایت تنگ خواهد شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آذین ببندید آسمان را ، مختار ایرانی
می آید...
روشن کنید این کهکشان را ، عمار ایرانی می آید...
ای راه شیری فرش قرمز شو ،سردار ایرانی می آید ...
پشت و پناه ملتی در راه ،
قاســم_سلیــمانی می آیــد 😢 ......🖤❤️🖤
""تسلیت
در شــهادت ســردار سپاه ایران مالک اشتر ایران""
روحش شاد 🖤
🌍🌖تقویم واعلانات نجومی🌔🌎
✴️ شنبه👈14 دی 1398
👈8 جمادی الاولی 1441 👈4 ژانویه 2020
🕌 مناسبت های اسلامی و دینی.
❇️روز بسیار خوبی برای همه امور است خصوصا.
✅خرید و فروش و داد و ستد.
✅طلب حوائج و خواسته ها.
✅و شکار و دام گزاری خوب است.
👶مناسب زایمان است و نوزاد امروز شایسته و عمرش دراز خواهد بود.ان شاءالله.
🤕بیمار امروز شفا یابد ان شاءالله.
🚖 مسافرت همراه صدقه باشد.
🔭 🌗احکام و اختیارات نجومی.
✳️معالجه و درمان.
✳️ارسال کالاهای تجاری.
✳️و دیدار بزرگان نیک است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری خوب نیست
💉💉 حجامت خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، خوب نیست
😴😴 تعبیر خواب امشب.
خوابی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه 9 سوره مبارکه توبه
اشتروا بایات الله ثمنا قلیلا فصدوا عن سبیله انهم ساء ما کانوا یعملون
و از معنی ان چنین استفاده می شود که دو نفر برای قطع معامله ای یا... نزد خواب بیننده بیایند. و شما مطلب خود را بر ان قیاس کنید .
💅 ناخن گرفتن
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست
🙏🏻 وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد .
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
#داستان
#دختر_شینا
🌹خاطرات شهیدحا ستارابراهیمی هژبر
#قسمت_چهل_وپنجم
💞دو سه بار هواپیماهای عراقی دیوار صوتی شهر را شکستند که باعث وحشت مردم شد و شیشه های خیلی از خانه ها و مغازه ها شکست، همین که وضعیت قرمز می شد و صدای آژیر می آمد، خدیجه و معصومه با وحشت به طرفم می دویدند و توی بغلم قایم می شدند. تپه مصلّی رو به روی خانه ما بود و پدافندهای هوایی هم آنجا مستقر بودند، پدافندهای هوایی که شروع به کار می کردند، خانه ما می لرزید. گلوله ها که شلیک می شد، از آتشش خانه روشن می شد. صاحب خانه اصرار می کرد موقع وضعیت قرمز بچه ها را بردارم و بروم پایین؛ اما کار یک روز و دو روز نبود. آن شب همین که دراز کشیده بودم، وضعیت قرمز شد و بلافاصله پدافندها شروع به کار کردند، این بار آن قدر صدای گلوله هایشان زیاد بود که معصومه و خدیجه وحشت زده شروع به جیغ و داد و گریه زاری کردند. مانده بودم چه کار کنم. هر کاری می کردم، ساکت نمی شدند. از سر و صدا و گریه بچه ها زن صاحب خانه آمد بالا. دلش برایم سوخت. خدیجه را به زور بغل گرفت و دستی روی سرش کشید. معصومه را خودم گرفتم. زن وقتی لرزش خانه وآتش پدافندهای هوایی را دید،گفت: «قدم خانم! شما نمی ترسید؟!»
گفتم: «چه کار کنم.»
معلوم بود خودش ترسیده.
💞گفت: «والله، صبر و تحملت زیاد است. بدون مرد، آن هم با این دو تا بچه، دنده شیر داری به خدا. بیا برویم پایین. گناه دارند این بچه ها.»
گفتم: «آخر مزاحم می شویم.»
بنده خدا اصرار کرد و به زور ما را برد پایین. آنجا سر و صدا کمتر بود. به همین خاطر بچه ها آرام شدند.
روزهای دوشنبه و چهارشنبه هر هفته شهید می آوردند. تمام دلخوشی ام این بود که هفته ای یک بار در تشییع جنازه شهدا شرکت کنم. خدیجه آن موقع دو سال و نیمش بود. بالِ چادرم را می گرفت و ریزریز دنبالم می آمد. معصومه را بغل می گرفتم. توی جمعیت که می افتادم، ناخودآگاه می زدم زیر گریه. انگار تمام سختی ها و غصه های یک هفته را می بردم پشت سر تابوت شهدا تا با آن ها قسمت کنم. از سر خیابان شهدا تا باغ بهشت گریه می کردم. وقتی به خانه برمی گشتم، سبک شده بودم و انرژی تازه ای پیدا کرده بودم.
دیگر نیمه های اسفند بود؛ اما هنوز برف روی زمین ها آب نشده بود و هوا سوز و سرمای خودش را داشت. زن ها مشغول خانه تکانی و رُفت و روب و شست وشوی خانه ها بودند. اما هر کاری می کردم، دست و دلم به کار نمی رفت.
💞آن روز تازه از تشییع جنازه چند شهید برگشته بودم، بچه ها را گذاشته بودم خانه و رفته بودم صف نانوایی و مثل همیشه دم به دقیقه می آمدم و به آن ها سر می زدم. بار آخری که به خانه آمدم، سر پله ها که رسیدم، خشکم زد. صدای خنده بچه ها می آمد. یک نفر خانه مان بود و داشت با آن ها بازی می کرد. پله ها را دویدم. پوتین های درب و داغان و کهنه ای پشت در بود. با خودم گفتم: «حتماً آقا شمس الله یا آقا تیمور آمدند سری به ما بزنند. شاید هم آقا ستار باشد.» در را که باز کردم، سر جایم میخ کوب شدم. صمد بود. بچه ها را گرفته بود بغل و دور اتاق می چرخید و برایشان شعر می خواند. بچه ها هم کیف می کردند و می خندیدند.
یک لحظه نگاهمان در هم گره خورد و بدون اینکه چیزی بگوییم چند ثانیه ای به هم نگاه کردیم. بعد از چهار ماه داشتیم دوباره یکدیگر را می دیدیم. اشک توی چشم هایم جمع شد. باز هم او اول سلام داد و همان طور که صدایش را بچگانه کرده بود و برای خدیجه و معصومه شعر می خواند گفت: «کجا بودی خانم من، کجا بودی عزیز من. کجا بودی قدم خانم؟!»
از سر شوق گلوله گلوله اشک می ریختم و با پر چادر اشک هایم را پاک می کردم. همان طور که بچه ها بغلش بودند، روبه رویم ایستاد و گفت: «گریه می کنی؟!»
✍ادامه دارد.....