eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.9هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
20.8هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
|⇦• ذکر توسل زیبا ویژۀ ایام فاطمیه و شهادت حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها تقدیم به روح شهدا و جانباختگان حادثۀ سقوط هواپیمای مسافربری با نوایِ گرم حاج سید مجید بنی فاطمه •✾ «السلام علَی الجوهرةِ القُدسیَّة فی تعیُّنِ الإنسیّة ، صورةِ النَّفسِ الکُلیّةِ ، جوادِ العالمِ العَقلیّةِ ، بِضعَةِ الحَقیقةِ النَّبویّةِ ، مطلع الأنوارِ العلویّةِ ، عینِ عیونِ الأسرارِ الفاطمیّة ، النّاجیةِ المُنجیّةِ لِمُحبّیها عن النّار ، ثمرة شَجَرة الیقین ، سیدة نساء العالمین ، المعروفة بالقَدْر ، المجهولةِ بِالْقَبرِ ، قُرّةِ عین الرَّسولِ ، الزَّهراءِ البتول ، علیها الصّلوة و السّلام» ای آسمان عاطفه ؛ پرواز بی کران بعد از تو ناتوان شده بالِ کبوتران خیر النساییُ به خودت می شناسمت دنیا نداشت غیر خودت از تو بهتران دینم حرام اگر که به غیر تو رو کنم تو مالِ ما بهشت خدا مالِ دیگران شایسته است بعد بیابان نشینی ات گوشه نشین شوند تمام پیمبران دستش شکسته باد هر آنکه تورا شکست نانش حرام باد هر آنکه تورا در آن .. .. کوچه فقط بخاطر یک قطعه خاک زد باید از این به بعد بمیرند نوکران *من زود میگم رد میشم .. چون شماها خیلی غیرتی اید ..* این روز ها که حرمت رویت شکسته شد خوب است گوشواره درارند مادران *آخه گفت یه جوری زد گوشواره شکست ..* اینها تورا زدند ، غرورِ علی شکست آری شکستنی است غرور دلاوران بعد از تو احترام ندارد قبیله ات مادر که رفت وای بر احوال دختران *من نمیدونم سِرِّش چیه عزیزانم ، برادرانم سِرِّشُ نمیدونم ماهِ محرم ده شب مقدمه داری تا میرسی به عاشورا یا شب تاسوعا ، اما فاطمیه شب اول وقتی شروع میکنی باید روضۀ در و دیوار بخونی .. نانجیب برای شیرین کاری نامه نوشت برای معاویه ، گفت همچین که در و آتش زدیم .. (آی بچه سیدا ، غیرتیا ..) گفت صدایِ فاطمه رو میشنیدم ، صدای نفس هاشو دیگه میشنیدم به قدری نزدیک شدم گفت مگه منو یادتون نیست؟ بابام چقدر بالا منبر از من حرف زده ؟..گفت یه طوری فاطمه سخن میگفت گفتم الان دلم نرم میشه .. به محض اینکه قلبم داشت نرم میشد یادِ کینه ای که از علی داشتم افتادم .. گفت همچین که یاد علی افتادم چنان لگد به در زدم صدای شکستن استخوانشو شنیدم .. چنان صدا زد مادر .. چنان باباشُ صدا زد .. یه وضعی درست شد که فاطمه صدا زد یا فضه خُذینی ... بین در و دیوار افتاد *از اینجا به بعد روضه زنانه ست .. همچین که اومدم بالاسرش آروم آروم چشماشُ باز کرد نگفت محسنم .. نگفت بازوم .. نگفت صورتم .. فقط یه نگاه کرد گفت علی رو کجا بردن؟.. گفتم علی رو بردن ، گفت مگه زهرا مرده علی رو پا برهنه ببرن؟ .. علامۀ امینی یه عمر گریه میکرد وقتی سوال کردن علتُ ؟.. یه مرتبه دیدن به سر و صورت میزنه ؛ گفتن آقا چیشد؟ فرمود الان تو این فکر بودم اگه یه اتفاق برا مادر بیفته بچه ها پناه میبرن به بابا .. اگه برا بابا اتفاق بیفته بچه ها پناه میبرن به مادر .. (متوجه شدی چی گفتم؟) بچه ها تو کوچه به کی پناه بردن؟.. یکی میگه بابامُ نبرید .. یکی میگه مادرمُ نزنید .. یه بیت بخونم صدا ناله ت بلند بشه ..* میزد مرا مغیره و یک تن به او نگفت زن را کسی مقابلِ شوهر نمیزند ..
جز گُل که می فهمد غم پرپر شدن را در آتشی از کینه خاکستر شدن را زهراست آنکه نوح و ابراهیم و عیسی مدیون او هستند پیغمبر شدن را لحظه به لحظه با تمام عشق آموخت زهرا به فرزندان خود حیدر شدن را نالایقم اما خدا را شکر، چشمم در روضه دارد افتخار تر شدن را در عالم زر هر که چیزی از خدا خواست ما هم طلب کردیم از او نوکر شدن را با شوق خاک پای زهرا می شوم تا پیدا کنم شایستگی زر شدن را وقتی که زهرا در میان کوچه افتاد حس کرد حیدر داغ بی لشکر شدن را با کینه در می زد به خود می گفت باید از او بگیرم لذت مادر شدن را دریا به حال چشم هایت گریه می کرد سجاده هنگام دعایت گریه می کرد آن روز آتش شرمسار چادرت بود آن روز میخ در برایت گریه می کرد وقت قنوتت دست تو بالا نمی رفت افلاک با هر ربنایت گریه می کرد وقتی علی را سوی مسجد می کشاندند جبریل آنجا پا به پایت گریه می کرد جای تو خالی بود در گودال اما زینب غریبانه به جایت گریه می کرد پروانه ای روی مزارت عاشقانه در حسرت صحن و سرایت گریه می کرد
Banifateme Shab 1 Fatemie 97-01.mp3
4.15M
|⇦• ذکر توسل زیبا ویژۀ ایام فاطمیه و شهادت حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها تقدیم به روح شهدا و جانباختگان حادثۀ سقوط هواپیمای مسافربری با نوایِ گرم حاج سید مجید بنی فاطمه •✾•
🔴🔴آخرین روز قبل از واقعه ... ⏪اسرار ناگفته از آخرین روز زندگی سپهبد سلیمانی پنج‌شنبه(98/10/12) ساعت 7 صبح با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه می‌شوم، هوا ابری است و نسیم سردی می‌وزد. . ساعت 7:45 صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در حاضرند. . ساعت 8 صبح همه با هم صحبت می‌کنند... درب باز می‌شود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد می‌شود. با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی می‌کند دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری می‌شود تا اینکه حاج‌قاسم جلسه را رسما آغاز می‌کند... هنوز در مقدمات بحث است که می‌گوید؛ همه بنویسن، هرچی می‌گم رو بنویسین! همیشه نکات را می‌نوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت. . گفت و گفت... از منشور پنج‌سال آینده... از برنامه تک‌تک گروه‌های مقاومت در پنج‌سال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از... کاغذها پر می‌شد و کاغذ بعدی... سابقه نداشت این حجم مطالب برای یک‌جلسه . آنهایی که با حاجی کار کردند می‌دانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع‌کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد، اما اینگونه نبود... بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت؛ عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه... . ساعت 11:40 ظهر زمان اذان ظهر رسید با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد! . ساعت 3 عصر حدود ! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم. پایان جلسه... مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا درب خروج همراهیش کردیم. خوردویی بیرون منتظر حاجی بود حاج‌قاسم عازم شد تا سیدحسن‌نصرالله را ببیند... . ساعت حدود 9 شب حاجی از به دمشق برگشته شخص همراه‌ش می‌گفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و کردند. حاجی اعلام کرد امشب عازم است و هماهنگی کنند سکوت شد... یکی گفت؛ حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین! حاج‌قاسم با لبخند گفت؛ می‌ترسین بشم! باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد _ که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعه‌ست! _ حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمرده‌شمرده گفت: میوه وقتی می‌رسه باغبان باید بچیندش، اگر روی درخت بمونه پوسیده می‌شه و خودش میفته! بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد؛ اینم رسیده‌ست، اینم رسیده‌ست... ساعت 12 شب هواپیما پرواز کرد ساعت 2 صبح جمعه خبر شهادت حاجی رسید به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود. (راوی؛ ستاد لشکر فاطمیون)
AUD-20200113-WA0001.opus
1.04M
⭕️ به جای سؤال: چرا دیر خبررسانی کردن؟ باید سؤال رو درست بپرسیم: چرا رئیس شورای امنیت ملی(جنا آقای روحانی) با توجه به شرایط جنگی اهمیتی به درخواست سپاه نداد و پرواز هواپیماهای مسافربری رو لغو نکرد؟؟؟!!! 👈 صوت روشنگرانه بالا رو حتما گوش کنید؟
😭 من هم دلم شهادت می‌خواهد... 💔 مردن را که هـمــه بلدند... 😭 من هم دلم از این تابوت‌ها می‌خواهد... 🇮🇷 از این‌ها که بوے ؏ـشـــق می‌دهد... 😭 دلم گرفته شهیدان ... شما مــرا ببرید مرا ز غربتـــ این خاکـ ... تـا خــــدا ببرید مرا که خستـه‌تــریـنـم ... کسی نمی‌خواهد کــــرم نمـوده دلــم را ... مگر شمــا ببرید 😭💔
اول نیفتد بی گمان آخر می افتد دیوار کج همواره راحت تر می افتد هرکس که زهرا را کند آزرده خاطر روز جزا از چشم پیغمبر می افتد جبریل میفهمد بخوبی حرف من را وقت تماشایش کلاه از سر می افتد معلوم بود از اولش در کفو زهرا قرعه به نام ساقی کوثر می افتد پشتش به این إنسیه ی حوریه گرم است شیرخدا وقتی به دردسر می افتد از برکت سربند یازهراست قطعا با یک اشاره گر در خیبر می افتد رمز گشایش در قنوت سبز زهراست هرجا گره در کار هر نوکر می افتد بالا و بالا میرود تا آن سوی عرش هرکس به پای فضه و قنبر می افتد بی شک هر آن که شیعه باشد کاروبارش فردا به دست بانوی محشر می افتد من مطمئنم نطفه اش اشکال دارد هرکس که با این خانواده در می افتد جان علی با فاطمه پیوند خورده زهرا بیفتد بی گمان حیدر می افتد حداقل ای کاش نامحرم نباشد جایی که زن در محضر شوهر می افتد از شانه ی دیوار میگیرد نیفتد با سیلی بعدی ولی دیگر می افتد تنها نه یک دفعه که نزدیک سه ماه است در پیش چشم بچه ها مادر می افتد خیلی تقلا میکند برخیزد از جا پا میشود اما روی بستر می افتد مانند خانم سینه اش میسوزد آقا هربار که چشمش به میخ در می افتد در زیر لب میخواند از داغ شبیرش با اینکه هر لحظه تب شبّر می افتد ای کاش سمت کربلا دیگر نیاید آنجا که بر حنجر رد خنجر می افتد مادر می افتد در میان کوچه امروز فردا میان کوچه ها دختر می افتد نسل همانکه آمد و غصب فدک کرد فردا به فکر غارت معجر می افتد
📚 روزی ملانصرالدین از بازار یک گوسفند خرید در راه دزدی طناب گوسفند را از گردن آن باز کرد و گوسفند را به دوستش داد و طناب را به گردن خود بست و چهار دست و پا به دنبال ملا را افتاد. ملا به خانه رسید ناگهان دید که گوسفندش تبدیل به جوانی شده است. دزد رو به ملا کرد و گفت من مادرم را اذیت کرده بودم او هم مرا نفرین کرد من گوسفند شدم ولی چون صاحبم مرد خوبی بود دوباره به حالت اول بازگشتم. ملا دلش به حال او سوخت و گفت: اشکالی ندارد برو ولی یادت باشد که دیگر مادرت را اذیت نکنی! روز بعد که ملا برای خرید به بازار فته بود گوسفندش را آنجا دید. گوش او را گرفت و گفت ای پسر احمق چرا مادرت را ناراحت کردی تا دوباره نفرینت کند و گوسفند شوی!😁
23.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 نماهنگ لبنانی با تصاویر دیده نشده از سپهبد حاج #قاسم_سلیمانی
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت پهلوی بشکسته از ضرب در و دیوار داشت آتشی بود و نهال و گلشن جانانه ای سینه ی زخمی و خون آلود از مسمار داشت من چگویم در جوانی پاره ی قلب رسول وقت رفتن ناتوان و دست بر دیوار داشت محرم از محرم نگیرد رو ولی واحسرتا صورتی پنهان چرا از حیدر کرار داشت چون پرستوی مهاجر پر کشید از لانه اش خاطری آزرده از بد عهدی و آزار داشت کوچه بودوفتنه بود وغربت و مظلومه ای بر دفاعِ از ولای مرتضی اصرار داشت باغبان بود و دلی صدچاک از جور خزان در فراقِ یاس پرپر دیده ای خونبار داشت ماه خورشید رسالت در خسوف آمد چرا درک عابد کی توانِ این همه اسرار داشت
🍀 ✨سخن چین بدبخت هیزم کش است✨ آیت الله مجتهدی تهرانی(ره): سخن جینی گناه خیلی عجیب و بدی است. حالا کسی عصبانی شده و پشت سر کسی حرف بدی زده است، شما نباید این حرف را انتقال بدهی. باید ساکت باشی و چیزی نگویی. میان دو کس جنگ، چون آتش است سخن چین بدبخت، هیزم کش است یک نفر با شیطان شرط بندی کرد و گفت "ببینم که تا یک هفته کدامیک از ما بیشتر کار می کنیم" آن شخص رفت بین دو قبیله سخن چینی کرد و شصت هزار نفر را به کشتن داد. بعد از یک هفته آمد و به شیطان گفت: "تو چه کار کردی؟" شیطان گفت: "من یک مرد و زن را منحرف کردم تا از راه نامشروع با هم ارتباط برقرارکردند و زنا کردند" آن شخص به شیطان گفت: "شرط را من بردم" شیطان گفت:"چطور؟" گفت:"من شصت هزار نفر را به کشتن دادم، تو کاری نکردی، فقط باعث یک زنا شدی." شیطان به او گفت: "نه، تو نمی فهمی، من بردم" آن شخص گفت: "چطور؟" شیطان گفت:"من ریشه را باید درست کنم، باعث زنایی شوم تا مثل تویی به وجود بیاید که شصت هزار نفر را به کشتن بدهد. ریشه دست من است و من بردم" ‌‌