#ماه_صفر
#حضرت_رقیه_س
#مرثیه
#غزل
دختر اگر یتیم شود پیر می شود
از زندگی بدون پدر سیر میشود
هم سن و سال ها همه او را نشان دهند
دل نازک است دختر و دل گیر می شود
باشد شبیه مادر خود نافذ الکلام
این شهر با صدایش چه تسخیر می شود
فریادهای یا ابتایش چو فاطمه
در سرزمین کفر چو تکبیر می شود
وقتی که گیسوان سری پنجه می خورد
هر تاب آن چو حلقه زنجیر می شود
اصلاً رقیه نه، به خدا مَرد بی هوا
با یک شتاب ضربه زمین گیر می شود
هرگز کسی نگفت گلویش کبود شد
این جاست روضه صاحب تصویر می شود
دشمن به او نگاه خریدار می کند
خوب شاه زاده بوده و تحقیر می شود
فرزند خارجیست کفن احتیاج نیست
بیهوده نیست این همه تکفیر می شود
دادند جای غسل، تیمم تنش... چرا؟
خون از شکاف زخم سرازیر می شود
#ماه_صفر
#مناجات
#امام_زمان علیه السلام
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#مرثیه
#غزل
سرَم گرمِ گناهان شد نفهمیدم چه با سر شد!!!
مرا سربازتان خواندند غربت صد برابر شد
غریبیِ تو از جدَّت فراتر رفت از روزی....
که این آلوده در دربارِ قدسیِ تو نوکر شد
شنیدیم از تَهِ گودال و گفتیم از علی اصغر
تو دیدی ماجرا را دیده ای که غنچه پرپر شد
تو گریه کرده ای با قافله از کربلا تا شام
تو دیدی حرمله تشویق پیشِ چشم مادر شد
سه بار اَلشّام می گوئیم می ریزی به هم آقا
تو دیدی خیزران بالا و پائین رفت و محشر شد
شما دیر آمدی که قدکمان شد عمّه جان زینب
تو دیدی چنگ تا آمد چه با گیسویِ دختر شد
امیدِ دخترِ ویران نشین اِی کاش برگردی
سر آمد سنِّ او از مادرِ سادات کمتر شد
#ماه_صفر
#حضرت_رقیه_س
#مرثیه
#غزل
بردن نام تو هر چند خطر داشت پدر
دخترت عشق تو را مد نظر داشت پدر
ذره ای ترس به دل راه ندادم زیرا
دخترت مثل علمدار جگر داشت پدر
عمه نگذاشت که اطفال تو سیلی بخورند
قافله در همۀ راه سپر داشت پدر
چوب زد بر لب تو تا که مرا زجر دهد
این یزید از دل من خوب خبر داشت پدر
آنقدر زیر لبم ذکر خدا را گفتم
تاکه دست از سر لب های تو برداشت پدر
غنچه ای بودم و از ساقه شکستند مرا
ضربۀ دست عدو حکم تبر داشت پدر
بهترین وقت ملاقات خدا نیمه شب است
دخترت وقت سحر قصد سفر داشت پدر
#ماه_صفر
#اربعین
#مرثیه
#مثنوی
شکسته بال ترینم، کبود می آیم
من از جسارت قوم یهود می آیم
از آن دیار که من را به هم نشان دادند
به دست های یتیمت دو تکه نان دادند
از آن دیار که بوی طعام می پیچید
از آن دیار که طفلت گرسنه می خوابید
کسی که سنگ به اطفالِ بی پدر می زد
به پیش چشم علمدار بیشتر می زد
از آن سفر که اگر کودکی به جا می ماند
تمام طول سفر زیر دست و پا می ماند
به کودکی که یتیم است خنده سر دادند
به او به جای عروسک سَر پدر دادند
به جای آن همه گل با گلاب آمده ام
من از جسارت بزم شراب آمده ام
از آن دیار که آتش به استخوان می زد
به روی زخم لبان تو خیزران می زد
#ماه_صفر
#حضرت_زینب سلام الله علیها
#اربعین
#مرثیه
#ترکیب_بند
خانه خراب عشقم و سربارِ زینبم
در به در مجالس سالار زینبم
این نعره ها و عربده ها بی دلیل نیست
یک گوشه از شلوغی بازار زینبم
هرکس به بیرق و علمش چپ نگاه کرد!
با خشم من طرف شده؛ مختار زینبم
آتش بکش، به دار بزن ، جا نمی زنم
جانم فداش، میثم تمار زینبم
از زخمهای گوشه ی ابروی من نپرس
مجروح داغ دلبر و بیمار زینبم
شکر خدای عزوجل مکتبی شدم
من از دعای خیر علی، زینبی شدم
...
غم خاضعانه گوش به فرمان زینب است
انگشت بر دهان شده ، حیران زینب است
ایوب دل شکسته ی با آن همه مقام
شاگرد درس صبر دبستان زینب است
هرگز نگو که چادرش آتش گرفته است!
این شعله های خیمه، گلستان زینب است
اصلاً عجیب نیست شکست یزدیان
وقتی حجاب سنگر ایمان زینب است
او پس گرفت هستی خود را زگرگها
پیراهنی که مونس کنعان زینب است
امروز اگر حسینی و پابند مذهبم
مدیون گریه های فراوان زینبم
...
باور نمی کنم سر بازار بردنت !
نامحرمان به مجلس اغیار بردنت
از سینه ی حسین، تو را چکمه ای گرفت
از کربلا به کوفه، به اجبار بردنت
پای سفر نداشتی ای داغدار درد !
با یک سر بریده، به اصرار بردنت
پهلو کبود! گریه کنان تازیانه ها
با خاطراتی از در و دیوار بردنت
فهمیده بود شمر غرورت شکسته است
از سمت قتلگاه علمدار بردنت
تو از تمام کوفه طلبکار بودی و...
در کوچه هاش مثل بدهکار بردنت
در پیش گریه های تو این گریه ها کم است
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
#ماه_صفر
#اربعین
#مرثیه
#غزل
چشم گریان سویت از شام خراب آورده ام
خیز، ای لب تشنه از بهر تو آب آورده ام
گر بپرسی داغ تو با سینه خواهر چه کرد
قامت خم گشته یی بهر جواب آورده ام
اشک، سرخ، چهره زرد و تن سیاه و موسفید
اینهمه سوغات از شام خراب آورده ام
اشک می بارم ز داغ چارساله دخترت
گر چه پرپر شد گلت با خود گلاب آورده ام
همرهم زین العباد این حجت دادار را
جان و تن مجروح از بزم شراب آورده ام
#امام_عسکری علیه السلام
#مرثیه
#غزل
زهر افتاده به جان جگرم، مهدی جان
لرزه افکنده ز پا تا به سرم مهدی جان
به لب خشک پدر جرعه ی آبی برسان
که من از سوز عطش شعله ورم مهدی جان
قبل از آنی که به دل زهر اثر بگذارد
کشته از صحنه ی دیوار و درم مهدی جان
لحظه ای نیست عزیزم که تداعی نشود
وقعه ی کرب و بلا در نظرم مهدی جان
قدح آب روان تا به لبم شد نزدیک
عطش اهل حرم زد شررم مهدی جان
بشکند دستی که با بغض علی سیلی زد
به رخ عمه ی نیکو سیرم مهدی جان
تا درخشید رخ ماه تو یاد آوردم
سر نورانی هجده قمرم مهدی جان
زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب؟
خون قلبم چکد از چشم ترم مهدی جان
به دعای سحر گریه کنان جدم
برسد روز ظهورت پسرم مهدی جان
#امام_عسکری علیه السلام
#مرثیه
#غزل
یازده بار جهان گوشه ی زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریه ی باران کم نیست
سامرائی شده ام، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست
یازده بار به جای تو به مشهد رفتم
بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست
زخم دندان تو و جام پر از خون آبه
ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست
بوسه ی جام به لب های تو یعنی این بار
خیزران نیست ولی روضه ی دندان کم نیست
از همان دم پسر کوچکتان باران شد
تاهمین لحظه که خون گریه ی باران کم نیست
در بقیع حرمت با دل خون می گفتم
که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست
#سید_حمیدرضا_برقعی
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#غزل
#مرثیه
تسلیت ای حجّت ثانی عشر یابن الحسن
زود بود از بهر تو داغ پدر یابن الحسن
قلب بابت از شرار زهر دشمن آب شد
سوخت جسم و جانش از پا تا به سر یابن الحسن
کودک شش ساله بودی بر پدر خواندی نماز
ریختی از چشم خود خون جگر یابن الحسن
زود گرد بی کسی بر ماه رخسارت نشست
زود کردی جامۀ ماتم به بر یابن الحسن
قرن ها چشم تو گریان است بر جدّت حسین
لحظه لحظه ریختی اشک بصر یابن الحسن
طفل بودی پیش چشمت چشم بابا بسته شد
تو نگه کردی و او زد بال و پر یابن الحسن
مخفی از چشم همه، چشم تو بر بابا گریست
سوختی چون شمع سوزان تا سحر یابن الحسن
قرن ها فریاد زهرا مادرت آید به گوش
از مدینه بین آن دیوار و در یابن الحسن
یوسف زهرا بیا با ما بگو آخر چرا
تربت زهراست مخفی از نظر یابن الحسن
ای سرشک چارده معصوم از چشمت روان
ای زده هجر تو بر دل ها شرر یابن الحسن
روز«میثم» تیره تر می باشد از شام فراق
تا شود خورشید رویت جلوه گر یابن الحسن
#فاطمیه
#مرثیه
#مثنوی
کاش میشد که غمی از دل خلقت برود
یا مسیر دگری سوی حقیقت برود
کاش میشد که روایت شود اینبار غلط
باز تاریخ حکایت شود ،اینبار غلط
مثلا بعد پیمبر همه با ایمانند
پیرو آیه ی اکمالگر قرآنند
دور حیدر همه عارف به مقامش آیند
بهر پاسخ که نه با قصد سلامش آیند
پشت در آمده جمعی که ارادت دارند
هدف عرض ادب نیت بیعت دارند
غیر حیدر که در این شهر ولی اصلا نیست
ریسمان بسته به دستان علی ع اصلا نیست
خانه ی وحی که خالی نشد از امنیت
ام کلثوم س نترسیده از این جمعیت
هیزمی نیست به دستان کسی آماده
این حسن ع نیست که برروی زمین افتاده
ومدینه زن تبدار ندارد هرگز
در اگر داشته مسمار ندارد هرگز
نشود فاطمه س با هیچ کسی رو در رو
میرود مسجد اگر قصد دعا دارد او
میرود دست به دست پسر چون ماهش
کوچه امن است کسی نیست ببندد راهش
در دل شهر اگر چوب بری ها بازند
نیست تابوت که گهواره فقط میسازند
عمر پر برکت این مادر اگر کوتاه است
علت این است دلش تنگ رسول الله است
از غروبش همه ی شهر عزادار شدند
وقت تشییع شدست و همه بیدار شدند
عنصر قلب کسی نیست دراین شهر از سنگ
موقع غسل علی نیز نمیبازد رنگ
وبه زهرا نرسیدست گزندی هرگز
نشود رنگ کفن از رد خونی قرمز
رنگ نیلی به رخش نیست فقط روبند است
نه! ورم نیست که آن ضایعه بازو بند است
این طرف دست علی بدرقه ی اجلالش
آن طرف دست نبی آمده استقبالش
کاش مسکوت نمیشد سخن انسان ها
کاش تاریخ عوض میشد از این کتمان ها
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مرثیه
جز گُل که می فهمد غم پرپر شدن را
در آتشی از کینه خاکستر شدن را
زهراست آنکه نوح و ابراهیم و عیسی
مدیون او هستند پیغمبر شدن را
لحظه به لحظه با تمام عشق آموخت
زهرا به فرزندان خود حیدر شدن را
نالایقم اما خدا را شکر، چشمم
در روضه دارد افتخار تر شدن را
در عالم زر هر که چیزی از خدا خواست
ما هم طلب کردیم از او نوکر شدن را
با شوق خاک پای زهرا می شوم تا
پیدا کنم شایستگی زر شدن را
وقتی که زهرا در میان کوچه افتاد
حس کرد حیدر داغ بی لشکر شدن را
با کینه در می زد به خود می گفت باید
از او بگیرم لذت مادر شدن را
دریا به حال چشم هایت گریه می کرد
سجاده هنگام دعایت گریه می کرد
آن روز آتش شرمسار چادرت بود
آن روز میخ در برایت گریه می کرد
وقت قنوتت دست تو بالا نمی رفت
افلاک با هر ربنایت گریه می کرد
وقتی علی را سوی مسجد می کشاندند
جبریل آنجا پا به پایت گریه می کرد
جای تو خالی بود در گودال اما
زینب غریبانه به جایت گریه می کرد
پروانه ای روی مزارت عاشقانه
در حسرت صحن و سرایت گریه می کرد
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مرثیه
سهمِ تو از زندگی، جز غم و مِحنت نبود
طالعِ تو از ازل، در کفِ قسمت نبود
جسمِ نحیفِ تو را کوچه به دیوار زد
هجرِ تو را بر دلِ حیدرِ کرّار زد
وا از غمِ جانِ تو ؛ ناله ی احزانِ تو
تا به فلک می رود ؛ روضه ی هجرانِ تو
آتشِ داغِ تو در، سینه ی ما شعله ور
از غمِ تو در شبِ خسته بسوزد جگر
چاه فقط در دلش مانده مزارت کجاست
کوثر تو تا ابد ساقیِ لب تشنه هاست
وا از غمِ جانِ تو ؛ سینه ی نالانِ تو
نوحه ی غم می رسد ؛ از بیت الاحزانِ تو !