#مبعث_رسول_الله_صلی_الله_علیه_و
آله
#مدح
#ترکیب_بند
ای عرش زمین بوست ای چرخ زمین گیرت
ای دست قضا دائم در پنجهء تقدیرت
هم پای رسل بسته در حلقهء زنجیرت
هم قلب ملک روشن در مکتب تنویرت
پاکان دو عالم پاک از آیهء تطهیرت
حسن ازلی پیدا بر خلق ز تصویرت
در روی تو می بینم مهر رخ سرمد را
در وصف تو می خوانم "ماکان محمد" (ص) را
خورشید اگر وام از رخسار تو نستاند
تا حشر ز بی نوری بر کام افق ماند
جبرئیل امین خود را محتاج تو می داند
بر خیل ملک دائم اوصاف تو را خواند
حق عالم خلقت را برگرد تو گرداند
حیدر در مدح از لب بر پای تو افشاند
با آن که بود مولا مخلوق دو عالم را
فرمود که من عبدم پیغمبر اکرم را
ای روح قدس را بال از طایر اقبالت
آیات کتاب الله در حسن و خط و خالت
این هفت فلک خشتی از پایه اجلالت
خادم شده جبریلت سائل شده میکالت
حوران جهان یک یک مرغان سبک بالت
شیطان طمع رحمت دارد ز تو و آلت
احسان ز کفت بارد، رحمت ز دمت خیزد
روح از نفست جوشد فیض از سخنت ریزد
طوفان شده رام نوح از یمن ولای تو
بشکافته دریا را موسی به عصای تو
بر چرخ چهارم شد عیسی به هوای تو
از چاه برون آمد یوسف به دعای تو
داوود زبورش را خوانده به نوای تو
یونس به دل ماهی مشغول ثنای تو
قرآن به تو می بالد داور به تو می نازد
زهرا به تو دل داده حیدر به تو می نازد
ای گرگ ز صحراها آورده سلامت را
ای شیر ژیان برده بر دوش غلامت را
دشمن همه جا دیده احسان مدامت را
جبریل ثنا گوید مرغ لب بامت را
قرآن به جبین بسته زیبائی نامت را
لبخند زنان کوثر بوسد لب جامت را
تو آینهء حقی تو صاحب آئینی
مدثر و مزمل طاهائی و یاسینی
ای فهم رسل کوتاه از اوج جلال تو
ای خیل رسل را دست بر دامن آل تو
ای چار کتاب الله اوصاف کمال تو
سیل همه رحمت ها جاری ز جبال تو
با وحی کند پرواز معراج خیال تو
ره بسته شود بر صبح بی صوت بلال تو
فرماندهء افلاکی ماه کره خاکی
چون ذات خدا پاکی ممدوح به لولاکی
بر سینهء اسلامت صد درد نهانی بین
پیوسته به تن زخمش از کفر جهانی بین
آن باغ که پروردی باز آی و خزانی بین
هم درد نهان بنگر هم ظلم عیانی بین
فریاد درون بر چرخ از عالی و دانی بین
گرگان جهان خواری در سلک شبانی بین
جنگند ز هر جانب تازند به هر عنوان
یک سلسله با عترت یک طایفه با قرآن
تا چند ستمکاری از دشمن دون آید؟
ظلم و ستم و بیداد از خصم زبون آید؟
وز دیدهء این امت صد چشمه خون آید
از سینهء اهل درد فریاد درون آید
آن زمزمهء شیرین بر گوش کنون آید
ای کاش دگر مهدی (عج) از پرده برون آید
پیوسته چو مظلومان «میثم» به دعا کوشد
تا رخت فرج را حق بر قامت او پوشد
#امام_حسین_علیه_السلام
#حرکت_کاروان_سیدالشهدا_علیه_السلام
#ترکیب_بند
مدینه! امامت کجا میرود؟
سفر کرده سوی خدا میرود
دلِ شب، غریبانه تنها حسین
نهان از همه چشمها میرود
مدینه! چـه آرامی و ساکـتی
امـام غریبت کجا میرود؟
مدینه! زعباس و ا کبر بپرس
اگر میرود شب، چرا میرود؟
مدیـنه! تماشا کن ایـن قافـله
چه عاشق سوی کربلا میرود
اگر جان بـه بزم بـلا میبرد
علیاصغرش را کجا میبرد؟
فضا محو تاب و تب زینب است
گمانم که وقت نمـاز شب است
همه هـاشمیات، مشغـول ذکر
بیابان پر از نغمۀ «یا رب» است
«طرِمّاح»! محمل به سرعت مران
که بانوی این کاروان زینب است
همه کودکـان را هم امشب مـدام
غریبانـه ذکر خدا بـر لب است
حسین است چون ماه و اطراف او
فروزنـده هفتـاد و دو کوکب است
بیابـان! بـزن نـالهای دلـنشین
که دخت علی گشته محمل نشین
عجب کاروانی، خـدا یـارشان
اجل آیـد از ره بـه دیدارشان
متـاعِ همه گشته خونِ گلـو
خداونـد عالم خریـدارشان
شود حجّشان با شهادت شروع
اسارت بـود آخرِ کـارشان
گواهی دهم در کنـار فرات
بوَد آبشان خون رخسارشان
چو اینان عزیـزان پیغمبرند
مبادا کنی ای فلک خوارشان
قضا را چه امری مقدر شده؟
کـه سقّا پـریشانِ اصغر شده
در این کاروان کودکی شیرخوار
بـه دامـان مادر کشد انتـظار
که روزی در آغوش گرم پدر
کند تشنه لب، جان خود را نثار
بپاشد پدر خون او را به عرش
کند هدیـه بـر ذات پروردگار
در آغوش خون خدا پر زند
بـه دامان زهرا بگیرد قرار
به بابا بگوید که با دست خویش
سپر کن به تیر و به خاکش سپار
بـه سقا بگویید آبش دهـد
ز خون دو بازو، گلابش دهد
به زینب بگویید: با سوز و آه
بوَد کعبهات گودی قتـلگاه
بـه اکبر بـگویید: بـابا کنـد
چگونه به زخم جبینت نگاه؟
بـه زهرا بگویید: از کعب نی
شود پیکر دخترانـت سیـاه
به قاسم بگویید: خون سرت
خضابِ رُخَت می شود بیگناه
به طفلان بگویید: در زیر خاک
بیاریـد از تـرس دشمن پناه
به "میثم" بگویید اشک روان
فرستد بـه دنبال این کاروان
#امام_حسین_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
زرق و برق سفره ی شاهانه میخواهم چه کار ؟
اشک چشمم هست آب و دانه میخواهم چه کار ؟
اولین شرط سلوک عاشقی آواره گی ست
از ازل دربه درم کاشانه میخواهم چکار ؟
چشم های من که با خواب سحر بیگانه اند
قصه ی شمع و گل و پروانه میخواهم چکار ؟
گیسوی آشفته ام دارد نشان از عاشقی
زلف خود بر باد دادم ، شانه میخواهم چه کار ؟
من خراب باده نه بلکه خراب ساقی ام
در غیاب حضرتش میخانه میخواهم چه کار ؟
آنقدر دیوانه ام امشب که از فرط جنون
از قدح سر میکشم ، پیمانه میخواهم چه کار ؟
مست کرده شهر را عطر خوش پیراهنش
انبیا و اولیا چشم انتظار دیدنش
مرتضی با دست خود آیینه قرآن میبرد
فاطمه گهواره را در زیر ایوان میبرد
شور و شادی طلوع آفتاب هاشمی
غصه و غم را ز دل های پریشان میبرد
با دو تا خورشید روی گونه هایش دیدنی ست
آبرویی را که از ماه فروزان میبرد
جامه اش را انبیا در باغ جنت دوختند
حور عبا ، عمامه اش را نیز غلمان میبرد
بوسه بر قنداقه اش عیسی بن مریم میزند
مرهم از خاک رهش موسی بن عمران میبرد
با وجود یوسف زهرا یقینا بعد از این
یوسف کنعانیان زیره به کرمان میبرد
افتخاری شد نصیب قوم سلمان بی گمان
مادرش دارد عروس از خاک ایران میبرد
سفره ی سوری پیمبر با علی انداخته
هرکسی که میرسد رزق فراوان میبرد
هر که هرچه هدیه آورده به یمن مقدمش
با دعای فاطمه دارد دو چندان میبرد
حاتم طایی برای شام خود سر میرسد
از میان سفره ی آقای ما نان میبرد
بیقرارم مثل آن موری که روی دوش خود
تکه ای ران ملخ نزد سلیمان میبرد
خلق میخوانند کشتی نجات عالم است
هرچه که بنویسم از خوبی این آقا کم است
در زمین و آسمانها صحبت آقای ماست
نوبتی باشد اگر هم نوبت آقای ماست
مادر از آغوش خود او را زمین نگذاشته
حضرت زهرا خودش در خدمت آقای ماست
رحمة الله است مثل رحمة للعالمین
خلق و خوی مصطفی در سیرت آقای ماست
در شجاعت در شهامت رونوشت حیدر است
لشگری محو وقار و شوکت آقای ماست
فطرس بی بال و پر هم به امیدی آمده
پشت در چشم انتظار رأفت آقای ماست
روز میلادش جهنم را خدا خاموش کرد
این ترحم این تفضل بابت آقای ماست
ارمنی ها و کلیمی ها به او دل داده اند
دلبری از هرکسی خاصیت آقای ماست
نام صاحبخانه را بر درب خانه حک کنند
جنتی باشد اگر هم جنت آقای ماست
بهتر از اینکه دوای درد ما را میدهد ؟
بهتر از اینکه شفا در تربت آقای ماست ؟
لقمه های نانش از این رو به آن رو میکند
چه اثرها در غذای هیئت آقای ماست
پیش پایمان همیشه این و آن پا میشوند
این همه ارج و مقام از برکت آقای ماست
ما بدی هم که کنیم او باز خوبی میکند
باز خوبی میکند این خصلت آقای ماست
آن که کارش از طفولیت فقط بخشیدن است
شافع فردای محشر حضرت آقای ماست
میکشد پای مرا آخر به سوی کربلا
"بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا "
بر مشامم میرسد عطری که خیلی آشناست
آری آری به گمانم عطر سیب کربلاست
از عراق و غزه و بحرین اگر که بگذریم
کربلای دیگری در خاک سوریه به پاست
قتلگاه دیگری آنجا تدارک دیده اند
شاهد این ادعا سرهای روی نیزه هاست
باز هم درد اسارت ، باز هم مظلومیت
ریسمان هایی به دست بچه های مرتضاست
چه پسرهایی که از دیروز بی بابا شدند
چه پدرهایی که روی دوششان شال عزاست
به تمام خیره سر های زمین فهمانده اند
هم دمشق از آن ما، هم زینبیه مال ماست
"کلنا عباسک" تنها به این معناست که
شیعه ی حیدر شهید راه ناموس خداست
با دعای فاطمه شیعه حسینی مذهب است
نوکر ارباب قطعا پیش مرگ زینب است
#امام_حسین_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
غیر از تو را زبان من املا نمی کند
جزگفتن از تو را قلم انشا نمی کند
شاعر تو را نوشته و حاشا نمی کند
جز در سرودن از تو زبان وا نمی کند
در دفتری که نام تو آیینه می شود
هر کس نگفته از تو حسینی نمی شود
آدم ابوالبشر شده اما حسین نیست
از او خلیل سر شده اما حسین نیست
موسی پیامبر شده اما حسین نیست
عیسی گزیده تر شده اما حسین نیست
در جان محمد است که با او برابر است
آری حسین بوده که جان پیمبر است
گیرم پیمبر است که فرقی نمی کنند
همتای حیدر است که فرقی نمی کنند
زهرای اطهر است که فرقی نمی کنند
مثل برادر است که فرقی نمی کنند
فرقی نمی کنند و مرا شور در سر است
آخر حسین فاطمه یک چیز دیگر است
بین حسین و شیعه صمیمیت است و بس
همراهی حسین به سنخیت است و بس
شیعه به یک مرام و به یک نیت است و بس
اسلام بی حسین مسیحیت است و بس
اسلام ما که ثبت شده با شهادتین
کامل نمی شود مگر از ذکر یا حسین
در دین ما خدا یکی و مصطفی یکی است
احمد یکی است پس به یقین مرتضی یکی است
حیدر یکی و حضرت خیرالنسا یکی است
زهرا یکی است پس حسن مجتبی یکی است
این جمع بی حسین که معنا نمی گرفت
یعنی اگر نبود کسا پا نمی گرفت
غیر از خدا نبود و حسین آفریده شد
ارض و سما نبود و حسین آفریده شد
جز کربلا نبود و حسین آفریده شد
قالو بلی نبود و حسین آفریده شد
قالو بلای ما به الست از حسین بود
اصلا هرآنچه بوده و هست از حسین بود
بی اشک ، خاکِ خلقتمان گِل نمی شود
تنها مجسمه است دل و دل نمی شود
دل بی حسین این همه قابل نمی شود
انسان بی حسین که کامل نمی شود
غیر از حسین را به دل خویش حک نکن
ما از اضافه ی گل اوییم ، شک نکن
تاریکم و حسین چراغ هدایت است
وقتی حسین هست به کشتی چه حاجت است
درس من از حسین همین یک عبارت است
عزت برای شیعه ی او در شهادت است
ما شیعه ایم و پای ستم را شکسته ایم
در سایه ی سیوف خذینی نشسته ایم
ای معنی نهفته ی در هل اتی حسین
ان الذین آمنوی سوره ها حسین
حتی خدا برای تو شد خونبها حسین
ماییم و حسرت حرم کربلا حسین
از ما بگیر این همه درد فراق را
اما نگیر از دل ما اشتیاق را
#امام_حسین_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
امشب همه عالم پر از شور حسين است
چشم ملايك روشن از نور حسين است
سيناي دل يك شعله از طور حسين است
قلب رسول الله مسرور حسين است
خورشيد ثاراللّهيان امشب درخشيد
چشم همه آزادگان را نور بخشيد
امشب عجب شوري دل ديوانه دارد
امشب يم رحمت به كف دُردانه دارد
امشب محمّد (صلي الله عليه و آله) در بغل ريحانه دارد
امشب علي قرآن به روي شانه دارد
امشب ز هم واشد گل لبخند زهرا
آمد به دنيا نازنين فرزند زهرا
اين مشرق الانوار ربّ المشرقين است
اين جان عالم اين امام العالمين است
اين عين حق يعني علي را نور عين است
اين شمع جمع آل پيغمبر حسين است
ديدار روي خالق سرمد مبارك
قرآن به روي سينه ي احمد* مبارك
اين كيست مصباح الهدا فلك نجات است
شوينده ي لوح تمام سيّئات است
اين كام خشكش خضر را عين الحيوة است
اين هستي ما در حيات و در ممات است
دار و ندار انبيا هست خداوند
چشم خدا روي خدا دست خداوند
چشم نبي محو تماشاي حسين است
كوثر گريبان چاك لبهاي حسين است
خورشيد محشر روي زيباي حسين است
كلّ قيامت قدّ و بالاي حسين است
عشّاق او در حشر روي باز دارند
با ديدن رويش به جنّت ناز دارند
خورشيد حسن ابتدا بادا مبارك
آزادگان را مقتدا بادا مبارك
بر جسم دين خون خدا بادا مبارك
ميلاد مصباح الهدا بادا مبارك
بيت الحرام دل رواق منظر او
روح تمام انبيا در پيكر او
ايمان به دون مهر او كفر تمام است
جنّت به غير دوستان او حرام است
دوزخ به ياد روي او برداً سلام است
قرآن سواي مكتب او ناتمام است
رخسار او قرآن منشور است ما را
هر زخم او يك آيه ي نور است ما را
نام حسين اوّل به قلب ما نوشتند
آنگه گِل ما را به مهر او سرشتند
آنانكه بذر حبّ او در سينه كشتند
نه عاشق حور و نه دنبال بهشتند
فرداي محشر چشمشان سوي حسين است
حور و قصور و خلدشان روي حسين است
اي روح پاك انبيا پروانه ي تو
قلب همه خوبان عالم خانه ي تو
كوه غم خلق جهان بر شانه ي تو
عقل و خرد ديوانه ي ديوانه ي تو
بگذار تا آشفته ي موي تو باشم
ديوانه ي زنجيري كوي تو باشم
از كودكي گويي در آغوش تو بودم
با هر هلال غم سيه پوش تو بودم
در زمره ي عشّاق خود جوش تو بودم
در هر نفس گويا و خاموش تو بودم
در خانه ديدم از تو يك عكس خيالي
با يك نگه كردي مرا حالي به حالي
از پارههاي دل به خاكت گل نشاندم
سرمايهام اشكي كه بر پايت فشاندم
خود را ز هر سو بر سر كويت كشاندم
بالله قسم بي مهر تو قرآن نخواندم
صوم و صلوة و عشق و ايمانم تويي تو
گلواژ ههاي صوت قرآنم تويي تو
هر چند قابل نيستم تا با تو باشم
بگذار در دنيا و عقبي با تو باشم
در مرگ و قبر و حشر تنها با تو باشم
در خلوت و در انجمنها با تو باشم
عشقم، كتابم، دينم، ايمانم، تويي تو
هم كعبهام هم قبله ي جانم تويي تو
اين جرمهاي بي شمارم يابن زهرا
اين چشمهاي اشكبارم يابن زهرا
بر در گهت امّيدوارم يابن زهرا
تنها تويي دار و ندارم يابن زهرا
من هر كه هستم «ميثم» كوي شمايم
آلودهام امّا ثناگوي شمايم
#ولادت_امام_حسین_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#ترکیب_بند
چه نسيمى ست كه امشب همه جا آكندست
چه هوايى ست كه از شوق پر از لبخند است
وه كه خورشيد على در همه جا تابندست
بنويسيد زمين از قدمش در بند است
شبِ جبريل درِ خانه ى مولا سر شد
و خبر داد،على!"فاطمه ات"مادر شد
اين پسر قامت مولاست قيامت كرده
دل مارا به خدا يكسره غارت كرده
عشق او بر همه افلاك سرايت كرده
او به فطرس كمى اعجاز عنايت كرده
مژه اش سرو بلنديست به طوبى رفته
جمع خوبيست يقيناً كه به مولا رفته
مُرده نامش ببرد يكسره رو مى آيد
تا كه نامش ببرم بغض گلو مى آيد
او شراب است به ما نيز سبو مى آيد
چِقَدَر واژه ى ارباب به او مى آيد
بى جهت نيست كه او خونِ خداوند شده
نام او ذكر جلالهَ ست و سوگند شده
چه كسى پر كند اين ساغر مينايى را
"در تو ديديم مسيحايى و موسايى را"
چشم من خيره شده اين همه زيبايى را
برده اى ارث ز كه اين همه آقايى را
حرمت عرش معلاى خدا نيست كه هست
بحث تو از همه افلاك جدا نيست كه هست
چِقَدَر فاصله را تا به خدا كم كردى
شاخه ى خشك درختم كه تو تاكم كردى
محملت رد شده از جاده خاكم كردى
اى دمت گرم كه از عشق هلاكم كردى
اين چه سِرّيست كه از دم همه دل ها بردى
نه فقط ما كه دل حضرت زهرا بردى
تو شدى آينه اى از گِلِ سلطان نجف
در جمالت شده پيدا رخ جانان نجف
تو اميرى و وليعهد سليمان نجف
اى فداى سر تو جان مريدان نجف
حق بده شوكت تو سير تماشا دارد
و اگر كعبه درد سينه ى خود جا دارد
تو كه زيرِ قدمت عرش معلى دارى
جَدّ و آباء چنين مرتبه والا دارى
به نظر جلوه ا ى از شخص خدارا دارى
آنچه خوبان همه دارند تو يك جا دارى
پس بگو از چه سرت را سر نى ها بستند؟
پيش چشمان تر زينب كبرى بستند
مادرت آمد و در گودى گودال حسين
تن تو ديد شده زخمى و بدحال حسين
بدن غرق به خونت شده پامال حسين
الف قامت تو نيست به جز دال حسين
ساربان رحم نكرد از بدنت غارت كرد
گر عقب ماند كسى پيرهنت غارت كرد
#ولادت_حضرت_ارباب
#اعیاد_شعبانیه
#ولادت
#ترکیب_بند
مارا نوشتند از ازل ديوانه ى عشق
ديوانه ها جمع اند گرد خانه ى عشق
درمان نداردعشق جز پيمانه ى عشق
پرواز كردم با جنون تا لانه ى عشق
-
زنجيرى ام...زنجيرىِ موى حسينم
من تا قيامت بنده ى روى حسينم
-
عمريست درگير ابوسجاد هستم
دلداده ى هركه به او دل داد هستم
در بند عشقش هستم و آزاد هستم
خانه خرابِ او شدم...آباد هستم
-
ارباب من عشق است...عشق عالمين است
ذكر تمام انبيا هم يا حسين است...
-
بالاترين نقطه درعالم زير پايش
اعجاز كرده نخ نمايى از عبايش
من را جلا دادند بين روضه هايش
ديوانه ام...ديوانه ى كرب و بلايش
-
آرى حساب عاشقانش بى حسابيست
لبهام از بس دم زده از او شرابيست
-
كار تمام ما قيامت با حسين است
كار دلم هرگز نماند تا حسين است
بوى خدا آكنده است هرجا حسين است
ماندم خداوند حق تعالى يا حسين است؟
-
سر ميگذارم زير پايش روزى آخر
جان مى دهم در كربلايش روزى آخر
-
در دلبرى اسطوره ى ليلا تو هستى
خورشيد هستى قبله ى بالا تو هستى
فكر و خيال و نان و آب ما تو هستى
لب تشنه اى هرچند كه دريا تو هستى
-
اى حا و سين و يا و نون جانم فدايت
اى عين و شين و قاف مى ميرم برايت
-
فطرس از اعجاز نگاهت پر گرفته
يك زندگى تازه را از سر گرفته
دامانتان را بعد محكم تر گرفته
جبريل از خاكت گل قمصر گرفته
-
درمان هر دردى و تو آب حياتى
آب حياتى بعداز آن باب نجاتى
-
بالانشين!جاى سرت بر نيزه ها نيست
جاى تنت والله زير دست و پا نيست
اى بى كفن!حق شما كه بوريا نيست
خون خدا كه جاش در تشت طلا نيست
-
انگشرت را كاش ميدادى حسين جان
روى زمين لب تشنه جان دادى حسين جان
#مبعث_پیامبر_اکرم
#ترکیب_بند
غارِ حرا.. سینا شده در روزِ مبعث
ذکرِ خدا احیا شده در روزِ مبعث
اِقراء باسمِ ربّکَ.. نجوایِ عشق ست
بر رویِ لب گویا شده در روزِ مبعث
دیگر محمّد را امین تنها نخوانید
از سویِ حق طاها شده در روزِ مبعث
(قربانِ آقایی که مولایِ جهان شد)
(با اذنِ حق او خاتمِ پیغمبران شد)
جبریل دستش را گرفت و ساده برخواست
با خواندنِ آیاتِ حق.. پُر باده برخواست
در گوشه ای گرمِ مناجاتِ خودش بود
با امرِ ایزد ناگهان آماده برخواست
آمد بشر را تا برد عرشِ معّلا..
بر یاریِ دستانِ هر افتاده بر خواست
(نامِ محمّد شد بلند آوازه ی دهر)
(نازل شود قرآنِ او در لیله ی قدر)
او مکتبی دارد پُر از عشق و پُر از شور
پرداخته در قلبها.. دنیایی از نور
اصلاً چه می فهمیم از نامِ محمّد
قطعاً مقامِ اوست در سجّاده...مستور
ختمِ رسولانِ الهی ،خاتمِ عشق
در آسمان با نامِ احمد گشته مشهور
(با بعثتِ او زیر و رو شد کلّ ِ عالم)
(پس می شود الفاظِ او بر سینه مرهم)
ما را بخوانید عاشقان.. عبدِ محمّد
هستند کلّ ِ شیعیان...عبدِ محمّد
ما پیروِ شاه ولایت شاهِ عشقیم
خوانده خودش را بی امان عبدِ محمّد
نعج البلاغه شاهدِ این مطلبِ ماست
فخرِ امیرِ مومنان... عبدِ محمّد
(باید که تسلیمِ سخن هایِ نبی شد)
(بعد از پیمبر خاک پاهایِ علی شد)
یک روز بعثت می شود تکرار قطعاً
یک روز پیدا می شود دلدار قطعاً
یک روز می خوانند که وقتِ ظهور است
بیرون شود از غارِ غیبت یار قطعاً
دنیا گلستان می شود بیدار قطعاً
(اصلاً پیامِ مبعث ست دل زنده داری)
(هشیار شو گر عاشقِ دل بیقراری)
#سید_حسن_نصرالله
#ترکیب_بند
بسم رب الشهید نصرالله
به سعادت رسید نصرالله
سالها در میانه ی میدان
جور ما را کشید نصرالله
مثل دُرّ روشن و زلال و شریف
سخت مثل حدید نصرالله
سرو ما کی خمید در طوفان ؟
شیرمردی رشید نصرالله
رفته اما کشانده لشگر را
سر راهی جدید نصرالله
باب فتح است ؛باب ارشادش
رهنمودش مفید نصرالله
مگذاری زمین سلاحت را
به تو دارد امید نصرالله
مژده ی " ارجعی الی ربک "
در وجودش دمید نصرالله
در ورودی روضه ی رضوان
" وادخلی " را شنید نصرالله
حلقه بر گوش سیدالشهدا
نوکری روسپید نصرالله
شادی روح پر فتوح او
دست بر سینه یاحسین بگو
رهبر و مقتدا امام حسین
جَرَیان ساز ما امام حسین
با ایادی ظلم بیگانه
آشناییم با امام حسین
بیعت با یزید ممنوع است
مرجع ماست تا امام حسین
بین مظلوم ها تجلی کرد
غزه تا کربلا امام حسین
حرف ما نیست ؛ نقل "جامعه" است
"من اتاکم نجی" امام حسین!
خون پاک تمامی شهدا
نذر خون خدا امام حسین
جای "سیدحسن" صدا بزنیم
"ماتَرَکناک" یا امام حسین
داغ دیدم چه داغ جانکاهی
مرد هم گریه می کند گاهی
تربت کربلاست در کفنش
غصه اینجاست بی هوا زدنش
در غم اش منطقه عزادار است
از فلسطین گرفته تا یمنش
مرد میدان ما کجا و کسی
که رسد بوی شیر از دهنش
دل مان تنگ خطبه ای غرّاست
خطبه ی آتشین و صف شکنش
روضه ی جانگداز عاشورا
موچ می زد همیشه در سخنش
در مراثی جد مظلومش
سینه می زد دو دست سینه زنش
جگرش سوخت تا جوانش رفت
آه از روز بی پسر شدنش
پیکرش روی دست ها برود
کی لگدمال میشود بدنش ؟
آه از آن کشته ای که عریان شد
رفت بر باد کهنه پیرهنش
در میان برو بیا بردند
هم عبا هم عمامه را بردند
#علیرضا_خاکساری
#حضرت_معصومه علیهاالسلام
#ترکیب_بند
🔹سورۀ نور🔹
دور و بر خود میكشی مأنوسها را
اِذن پریدن میدهی طاووسها را
وا میكنی سمت كویرِ این حوالی
با لطف پاكت پای اقیانوسها را
«امید» داروییست در دارالشفایت
كه با سخاوت میدهی مأیوسها را
با آن دم قدسی خود شبهای جمعه
رونق بده «یا نور و یا قدّوس»ها را
هر شب به یاد غربت شهر مدینه
روشن كنیم اینجا همه فانوسها را
ای آبروی آبهای این حوالی
سمت شما باز است این دستان خالی
::
وقتی كه من از ماه میگیرم سراغت
میآورد دل را میان كوچه باغت
هفت آسمان، صدها ستاره میشمارد
هر شب به پای درسهای چلچراغت
تو آیههای سورهٔ نوری، چگونه
پیدا كنم من راه خود را بیچراغت؟...
انگار... نه من حتم دارم در بهشتم
آن لحظهای كه مینشینم در رواقت
ما لایق صحن و سرای تو نبودیم
همسایهٔ خوبی برای تو نبودیم
::
تو مهر زهرا را میان سینه داری
مهری كه با آن اُلفتی دیرینه داری
از بس كه آه زائرانت را خریدی
ایوان زیبایی پر از آیینه داری
هر صبح جمعه میزبان ندبههایی
این است آن عهدی كه با آدینه داری
تو از مدینه، كربلا، شام و خراسان
غمهای بیاندازهای در سینه داری
از نسل كوثر، معنی خیر كثیری
«با عشق، خویشاوندی دیرینه داری»
فرسنگها راه است از ما تا صفایت
قربان آن صحن و سرای باصفایت
::
از ابتدا هم بود مشهد، مقصد تو
پل میزنم تا مقصدت از مشهد تو
عطر گل یاس از ضریحت میتراود
این مرقد زهراست یا كه مرقد تو
عشق تو دریا را به ساحل میكشاند
ماه آبرو میگیرد از جزر و مد تو
خورشید دارد آرزوهایی طلایی
وقتی كه میآید كنار گنبد تو
من شاعرت هستم ولی مثل همیشه
شعری ندارم تا كه باشد در حد تو
من مینویسم بر روی سنگ مزارم
بانو! همیشه بوده از تو اعتبارم
📝 #رضا_خورشیدیفرد
#ازدواج_حضرت_علی_حضرت_زهرا_علیهاسلام
#ذی_الحجه
#ترکیب_بند
در آسمان مدینه ستاره باران بود
ستاره بود و همه کوچه ها چراغان بود
خدا دو نور خودش را رسانده بود بهم
عجیب نیست اگر شهر نور افشان بود
ملائکه همگی آمدند روی زمین
از ازدحام ملک شهر راه بندان بود
فرشته ها هم از آن سفره شام میخوردند
ولیمه علی و فاطمه فراوان بود
شبی که صاحب مجلس خود پیمبر بود
چه مجلسی! که در آن جبرئیل مهمان بود
چه افتخار بزرگی نصیب ایران شد
عنان مرکب زهرا به دست سلمان بود
در آسمان و زمین شور و جشن و همهمه است
شب عروسی و عقد علی و فاطمه است
شب عروسی و عقد دو دُرّ ناب خداست
همه مخارج این جشن با حساب خداست
اگر که هردو جهان خواستگار زهرا بود
علی میان همه اول انتخاب خداست
برای دادن پاسخ اگر تامل کرد
رسول منتظر دیدن جواب خداست
سزات مهریه فاطمه، علی باشد
برای اینکه علی مظهر کتاب خداست
ظهور فاطمه را هیچکس نخواهد دید
چرا که نزد علی هست و در حجاب خداست
کسی که باعث رنج علی و فاطمه شد
همیشه مستحق آتش عذاب خداست
به پیشگاه خدا مصطفی ستایش کرد
به فاطمه چقدر از علی سفارش کرد
از این به بعد تو همخانه علی هستی
علیست شمع و تو پروانه علی هستی
نبی سپرد به دست وصی نگینش را
از این به بعد تو دردانه علی هستی
اگر که ساقی کوثر علی شده، کوثر...
تویی و صاحب میخانه علی هستی
بخاطر تو علی روزیش دوچندان شد
تو رزق و روزی روزانه علی هستی
اگر که شان تو برتر نباشد از حیدر
بدون شک که تو هم شانه علی هستی
فرشته آمد و قرآن به دورشان چرخاند
خدای عزوجل نیز عقدشان را خواند
خدیجه نیست کنارش که مادرش باشد
شب عروسی او پیش دخترش باشد
خدیجه نیست که یاری کند پیمبر را
خدیجه نیست که همراه همسرش باشد
چه روسری و لباس عروسیش ساده است
خدیجه نیست به فکر گل سرش باشد
کنار چادر او میکشد به روی زمین
خدیجه نیست نگهدار معجرش باشد
چقدر جای خدیجه مقابلش خالیست
کنار سفره عقدش برابرش باشد
خدیجه نیست برایش حنا درست کند
برای شام عروسی غذا درست کند
#آرش_براری
#امام_هادی علیهالسلام
#ترکیب_بند
🔸هادی اُمَّت🔸
از ابتدا گِل من را خدا مطهر کرد
و بعد عشق تو را در دلم مقدر کرد
زلال ناب ولایت به جان من نوشاند
سپس تمام دلم را به نام حیدر کرد
ز خاک چادر زهرا سرشت قلبم را
زلال اشک مرا از تبار کوثر کرد
سپس کمی نمک روضه در وجودم ریخت
به عطر سیب حسینی مرا معطر کرد
مرا اسیر غزلهای چشمتان میخواست
نگاه روشنتان را کمیتپرور کرد
به من اجازه بده تا که شاعرت باشم
دوباره یک سحر جمعه زائرت باشم
همیشه میوزد از مرقدت نسیم بهشت
پر است صحن و سرای تو از شمیم بهشت
کنار گنبد و گلدستههای تو پیداست
شکوه عرش خدا، شوکت عظیم بهشت
عبور میکند از صحن آسمانی تو
مسیر روشن حق، راه مستقیم بهشت
همین که چشم من آقا به چشم تو افتاد
شدم اسیر نگاهت شدم مقیم بهشت
دوباره شوق زیارت، دوباره شوق حرم...
منم «کبوتر» صحن تو، «یا کریمِ» بهشت
کبوتری شده این دل، شده هوایی تو
شدهست مثل گدایان سامرایی تو
بخوان زیارت پر محتوای «جامعه» را
بخوان که خوب بفهمم بهای «جامعه» را
طنین «اِن ذُکرَ الخیر...» میرسد هر دم
بخوان و شرح بده آیه آیه «جامعه» را
دوباره ذکر لبانم «کلامُکُم نور» است
ببار بر دل من روشنای «جامعه» را
دلی که مشتری جامعهکبیرۀ توست
نمیخرد همه رنگ و ریای جامعه را
بیا بخوان دلم امشب: «وَ فَرَّجَ عَنَّا»
بخوان از عمق وجودت خدای جامعه را
خدا! کدام خدا؟ او که بردمش از یاد!
هم او که میشنود ربنای جامعه را
هم او که میشنود، او که میدهد پاسخ
دعای خستهدلان را، دعای جامعه را
قسم دهیم خدا را به نام و یاد علی
رها شود دگر از هر بلا، بلاد علی
به غیر وادی عشق تو نیست وادی ما
ولایت تو مبانی اعتقادی ما
شکوه مکتب شیعه رهین همت توست
کلام و فلسفه و فقه اجتهادی ما
میان چشم تو آیات فتح را دیدیم
بهپاست با مددت نهضت جهادی ما
اگر کم از تو و جود و جلال تو گفتیم
حساب کن همه را پای کمسوادی ما
همیشه نور هدایت چراغ محفل ماست
به لطف این که تو هستی امامِ هادی ما
تویی تو هادی اُمَّت، تویی اباالمهدی
دعا کن از سفر آید دگر منادی ما
کسی که بی گل رویش در این زمستانها
گرفته رنگ خزان، روزهای شادی ما
کسی که میشنود این جهان ندایش را
صدای روشن او، عطر آشنایش را
بخوان مرا که به عشق تو مبتلا باشم
بخوان مرا که هوایی سامرا باشم
غریب آمدهام از ولایت غربت
مرا به اسم صدا کن، که آشنا باشم
مرا اسیر خودت کن، که این دو روزۀ عمر
ز رنگ و بوی تعلق دگر رها باشم
بیا به خانۀ دل، این دلی که خانۀ توست
بیا که زائر تو... زائر خدا باشم
چه میشود که شب جمعه زائر صحنت...
چه میشود سحر جمعه نینوا باشم
دو قطره اشک شوم در طواف ششگوشه
که خاکبوس دو مشهد، دو کربلا باشم
خوشا هوای رسیدن خوشا هوای حسین
خوشا کسی که رسیده به کربلای حسین
#یوسف_رحیمی