eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.4هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (دوشنبه) در دیدار اعضای شورای‌عالی حوزه‌های علمیه بر برنامه‌ریزی برای شناسایی و به‌کارگیری استعدادهای برتر فکری از میان طلاب جوان تأکید کردند. رهبر انقلاب اسلامی در این دیدار، نقش شورای عالی حوزه‌های علمیه در سیاستگذاری برای تربیت معلمان و مربیان دینی در جامعه را بسیار مهم و حیاتی دانستند و با قدردانی از زحمات اعضای این شورا و مدیریت حوزه، افزودند: حد و مرز وظایف شورای‌عالی و مدیریت حوزه یعنی تفاوت بین سیاستگذاری و اجرا باید هر چه مشخص‌تر باشد تا بازده کار چند برابر شود. حضرت آیت الله خامنه‌ای هدف از انقلاب اسلامی و جان‌فشانی و فداکاریهای امام بزرگوار در به ثمر رساندن این نهضت را تحقق حاکمیت و شریعت اسلامی خواندند و گفتند: دشمن برای شناسایی نقاط مؤثر انقلاب و ضربه زدن به مبانی اساسی آن برنامه دارد و از جمله مقاصد آنها حوزه‌های علمیه است. صیانت از شور انقلابی و طلاب جوان با توجه به آنچه امام راحل در اواخر حیات مبارکشان بیان فرمودند (منشور روحانیت) یک ضرورت است. ایشان با تأکید بر شناسایی استعدادها و ظرفیتهای پنهان فکری در طلاب جوان، افزودند: در بخشهای گوناگون کشور، بعضاً کارهای بزرگ و ابتکارات شگفت‌انگیزی به‌دست جوانان انجام می‌شود و در بخش حوزه و طلبگی نیز یقیناً چنین استعدادهایی وجود دارند که باید شناسایی و در حلقه‌های فکری به‌کار گرفته شوند و از آنها مسئولیت خواسته شود. رهبر انقلاب اسلامی همچنین با برشمردن نمونه‌هایی از حضور علمای بزرگ و تراز اول سابق در شهرهای مختلف کشور، افزودند: مقوله هجرت طلاب به شهرها برای رونق دادن به امور دینی و تربیتی آن مناطق کار بسیار خوب و لازمی است و باید به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی شود که شهرهای مختلف از حضور عالمان دین خالی نشود.
داستان شب👇👇👇👇
📚 آورده اند که هارون الرشید از بهلول پرسید که آخرت مرا چگونه می بینی؟ بهلول جواب داد: از این آیه می توانی جای خود را در دریابی: إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ. (نیکوکاران در بهشت اند و بدکاران در جهنم.) هارون گفت: پس قرابت من با رسول خدا چه می شود؟ بهلول جواب داد: فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَيْنَهُمْ... یعنی در قیامت وقتی که اصرافیل به اذن خدا در صور خود دمید پس از آن نسبتی در بین نخواهد بود و قرابت تو به پیغمبر(ص)، بدون عمل خیر، برای تو نفعی نخواهد داشت. خلیفه گفت: پس شفاعت پیغمبر کجا می رود؟ بهلول جواب داد: کسی که به اولاد پیغمبر ظلم و ستم روا داشته، از شفاعت پیغمبر محروم است. هارون گفت: چه ظلم و ستمی از من به اولاد پیغمبر رسیده؟ بهلول جواب داد: ظلمی از این عظیم تر تعدادی از یاران رسول خدا را بدون هیچ گونه تقصیری به کند و بند نموده ای؟! هارون سر را به زیر انداخت و گریست و اشکِ چشمش، محاسن او را تَر نمود و گفت: آیا اگر توبه کنم، توبه من قبول می شود و عمل من مرا نجات می دهد؟ بهلول گفت: خب ریاست چنان تو را بیخود و غافل نموده که اگر خود پیغمبر، الحال حاضر شود و تو را پند دهد تو دست از اعمال زشت خود نخواهی شست و بی جهت مرا معطل منما! بهلول این بگفت و از نزد هارون بیرون آمد.
روزی راهبی با جمعی از مسیحیان به مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)آمدند در حالیکه طلا و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه داشتند پس راهب رو کرد به جماعتی که در آنجا حضور داشتند ( أبوبکر نیز در بین جماعت بود )و سوال کرد "خلیفه ی نبی و امین او چه کسیست؟" پس جمعیت حاضر ، ابوبکر را نشان دادند ، پس راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید نامت چیست؟ ابوبکر گفت ، نامم "عتیق" است راهب پرسید نام دیگرت چیست؟ابوبکر گفت نام دیگرم "صدیق" است راهب سوال کرد نام دیگری هم داری؟ ابو بکر گفت "نه هرگز" پس راهب گفت گمان کنم آنکه در پی او هستم شخص دیگریست.ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟ راهب پاسخ داد من بهمراه جمعی از مسیحیان از روم آمدم و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه آوردیم و هدف ما این است که از خلیفه ی مسلمین چند سوال بپرسیم ، پس اگر توانست به سوالات ما پاسخ دهد تمام این هدایای ارزنده را به او میبخشیم تا بین مسلمانان قسمت کند و اگر نتوانست سوالات مارا پاسخ دهد اینجا را ترک کرده و به سرزمین خود باز میگردیم ابوبکر گفت سوالاتت را بپرس ، راهب گفت باید بمن امان نامه بدهی تا آزادانه سوالاتم را مطرح کنم و ابوبکر گفت در امانی ، پس سوالاتت را بپرس راهب سه سوالش را مطرح کرد: 1)ما هو الشئ الذی لیس لله؟ چه چیزاست که از آن خدا نیست؟ 2)ما هو شئ لیس عندالله؟ چه چیزاست که در نزد خدا نیست؟ 3)ما هو الشئ الذی لا یعلمه الله؟ آن چیست که خدا آن را نمیداند؟ پس ابوبکر پس از مکثی طولانی گفت باید از عمر کمک بخواهم ، پس بدنبال عمر فرستاد و راهب سوالاتش را مطرح کرد ، عمر که از پاسخ عاجز ماند پس بدنبال عثمان فرستاد و عثمان نیز از این سوالات جا خورد ، و جمعیت گفتند چه سوالیست که میپرسی؟خدا همه چیز دارد و همه چیز را میداند راهب خطاب به آن سه نفر(ابوبکر و عمر و عثمان)گفت این ها شیخ ها و مردان بزرگی هستند اما متأسفانه به خود مغرور شدند و قصد بازگشت به روم کرد سلمان فارسی که شاهد ماجرا بود بسرعت خود را به امام علی (ع) (أمیرالمؤمنین ع) رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آنجا برساند. پس امام علی ع بهمراه پسرانش امام حسن (ع )و امام حسین (ع )میان جمعیت حاضر و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند ابوبکر خطاب به راهب گفت ، آنکه در جست و جویش هستی آمد ، پس هر سوالی داری از علی (ع) بپرس! راهب رو به امام علی (ع) کرده و پرسید نامت چیست؟ امام علی (ع) فرمودند نامم نزد یهودیان "الیا" نزد مسیحیان "ایلیا" نزد پدرم "علی" و نزد مادرم "حیدر" است پس راهب گفت ، نسبتت با نبی (ص) چیست؟ امام (ع )فرمود (او برادر و پسرعموى من است و نیز داماد او هستم) پس راهب گفت ، به عیسی بن مریم قسم که مقصود و گمشده ی من تو بودی پس به سوالاتم پاسخ بده و دوباره سوالاتش را مطرح کرد امام علی (ع) پاسخ دادند: آنچه خدا ندارد ، زن و فرزند است آنچه نزد خدا نیست ، ظلم است و آنچه خدا نمیداند ، شریک و همتا برای خود است (فإن ا لله تعالی أحد لیس له صاحبة و لا ولدا فلیس من الله ظلم لأحد و فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک) پس راهب با شنیدن این پاسخها ، امام علی ع را به سینه فشرد و بین دو چشم مبارکش را بوسید و گفت: "أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمد رسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معدن الحکمة" به درستی که نامت درتورات إلیا و در انجیل ایلیا و در قرآن علی و در کتابهای پیشین حیدر است ، پس براستی تو خلیفه ی بر حق پیامبری ص ، پس ماجرای تو با این قوم چیست؟ سپس تمام هدایا را به امام علی ع تقدیم کرد و امام در همانجا اموال را بین مسلمین قسمت کرد عزيزان کپی فضائل أمیرالمؤمنین (ع) توفيقيست كه نصيب هركسي نميشود.پیامبر(ص)فرمود:(هرکس فضائل امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (ع)رادرمیان مردم نشردهد، (گناهان غیرحق الناس )اوبخشیده می شود.
چشم من و فرمان شما حضرت آقا جانم سپرت روز بلا حضرت آقا الحق و الانصاف برازنده تان است فرماندهی کل قوا حضرت آقا
امروزهم به پایان رسید الهی اگربدبودیم یاریمان کن، تافردایی بهترداشته باشیم خدایابه حق مهربانیت نگذارکسی باناامیدی وناراحتی، شب خودرابه صبح برساند. 🌟شبتون بخیر و آرام🌟
20.mp3
1.08M
الغوث یاصاحب الزمان برس به داد شیعیان باصدای مرحوم کافی
test(1).mp3
1.08M
: بیا در کشتی نجات حسین اگر ساحل طلبی
🌏🌖تقویم و اعلانات نجومی🌔🌏 ✴️ سه شنبه 👈15 بهمن 98 👈9 جمادی الثانی 1441👈4 فوریه 2020 🕌مناسبت های دینی و اسلامی. ❇️روز بسیار سبکی است و برای همه امور شایسته که در ان شروع شود. ✅زراعت و کشاورزی. ✅و درختکاری خوب است 👶نوزاد امروز شایسته و در همه چیز موفق و روزیش گشاده خواهد بود.ان شاءالله. 🤕بیمار امروز خوب شود ان شاءالله ✈️ مسافرت خیلی خوب است و خیر زیادی در پی دارد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. ✳️نقل و انتقال و جابجایی. ✳️امور تعلیم و تعلم و اغاز ان. ✅و بردن جهیزیه و رفتن به خانه نو نیک است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات، (سر و صورت) خوب نیست و باعث درد و بیماری است. 💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن. 🔴 یا در این روز خوب نیست. ✂️ناخن گرفتن سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست . 👕👚دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید. ✅ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴تعبیر خواب تعبیر خوابی که شب چهار شنبه دیده شود طبق ایه 10 سوره مبارکه یونس علیه السلام است... دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم فیها سلام... و مفهوم ان این است که عمل خیری از خواب بیننده پدیدار گردد که در دنیا و اخرت به او سود رساند.ان شاءالله. و شما مطلب خود را قیاس کنید. ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد . 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸زندگیتون مهدوی🌸
سه شنبه تون عالی امروز از🌴🌸 خدا میخوام حال دلتون خوب باشه لبتون خندون باشه تنتون سالم باشه جیب تون پرپول باشه وهر لحظه🌴🌹 خدا کنارتون باشه به حرمت: 🌹💠اللهم صل علی محمدو آل محمدوعجل فرجهم💠🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی دیده نشده از حضور حاج قاسم سلیمانی بین مدافعان حرم در سوریه...
💚 گل نرگس نظری‌کن کہ جهان‌بیتاب است روز و شب چشم همہ منتظر ارباب است مهدی فاطمہ پس کی بہ جهان می تابی؟ نور زیبای‌تو یک جلوہ‌ای از محراب است
صبح و یک تصویر زیبا با هزاران خاطـره بازی انوار خورشید در کنار پنجره آرزوهای قشنگ و ماندنی سهم لحظه های خوب زندگی سلام دوستان خوبم✋ صبحتون سراسر مهر و نیکبختی🌸
🌷رهبرم ! ای یاورمهدی ( عج ا..‌) ای عزیز تر از جانم🌸 سخنان دیروزتان را شنیدم چشم رهبرم عنصر مومن وحزب الهی را افزایش میدهیم✌️ وبرمبانی پافشاری میکنیم✌️ چشم حضرت اقا اذن باشما جان نثاری باما✊ رهبرم🌺 من رای میدهم ✌️ وبه کسی رای میدهم که انقلابی واصلح باشد‌. رهبرم 🌹 من بیدارم وانقلابی ومن رای خواهم داد رهبرم 🌹 تازمانی که خون حیدرکرار در رگهای من است وپدرم علی( ع) ومادرم زهرا( س) ست دست از انقلاب ونظام کشورم برنمیدارم.✌️ 🌸دختران: باحجاب فاطمی پای این نظام ورهبرمان وسپاهمان هستیم✌️ 🌸پسران: بابدنی نیرومند وورزیده خودرابرای سربازی رهبرم وامام زمانم آماده میکنم🌺 وبرای رهبرم سردارسلیمانی میشوم🇮🇷
•°•°•°• _خب... نظرتون چیه خانوم جلالی؟... این جمله رو با کلی خجالت گفت... لرزش دستامو حس میکردم و دلم... دلم که مثل سیرو سرکه میجوشید قشنگ قل قل میکرد!!😓 ضربان قلبم روی هزار بود...😪 +آقای صبوری...!😏 سرشو آورد بالا😶 نگرانی و استرس و توی چشماش به خوبی میدیدم... توی چشمای آبیش! با زبونم لبامو تَر کردم و گفتم: +ممکنه یه لیوان آب به من بدید...😐 نفسشوکه تو سینه اش حبس کرده بودو بیرون دادو یه لیوان آب ریخت و اومد سمتم: _بفرمایید.😒 دستام به شدت میلرزید. کمی لرزشش رو کنترل کردم و لیوان و گرفتم اما متوجه لرزش دستام شد.😯 _شما حالتون خوبه؟!😳 +بله..خیلی ممنون...خوبم!☺ آب و جرعه جرعه خوردم سکوت بدی توی فضا حاکم بود.😣 +خب... آقای صبوری من فکرامو کردم... بازهم سرشو آورد بالا و منتظر موند...👀 +جوابِ مَن... صدای موبایلش صحبتم و قطع کرد...😓😐 معلوم بود کاملا عصبی شده😒 _ببخشید.😑 و تلفن رو جواب داد... _سلام +...... _چیشده؟ +...... _مریم جان آروم بگو ببینم مامان چیشون شده؟ +...... _باشه باشه...آروم باش منم الان خودمو میرسونم +...... _باشه...خداحافظ. با استرس نگاهش کردم و گفت: _شرمنده خانوم جلالی...مادرم حالشون بد شده رفتن بیمارستان...من باید برم... دوباره مزاحمتون میشم برای جواب.. +ای وای. انشاالله که خوب شن...اگه کمکی از دستم برمیاد بگین. _ممنون از لطفتون.فعلا خداحافظ +خواهش میکنم.خدانگهدار... ودرو بست... و من موندم یه اتاق گرم و قلبی که دیوانه وار میکوبید...😖😐 . ⬅ ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•°•°•°• یک هفته دیگه هم گذشت... توی این یه هفته خبری نگرفته بود.. +مامان _بله؟ +من دارم میرم بیرون یکم دوربزنم _باشه برو...اون چادرچیه سرت کردی؟! +وای مامان توروخدا باز شروع نکنا... من بزرگ شدم وخودم میتونم تواین زمینه براخودم تصمیم بگیرم... خداحافظ و درو بستم... دلم خیلی عجیب گرفته... غروب جمعه هم که بود!! نمیدونستم میخوام کجا برم. سوار تاکسی شدم. _کجا برم خانوم؟ +یه جایی که آرومم کنه...! باخودم فکر میکردم اگه الان این جمله رو بگم راننده با اُردنگی پرتم میکنه بیرون ومیگه برو خدا روزیتو جای دیگه حواله کنه!😂😂 اما در کمال تعجب دیدم راه افتاد... منم چیزی نگفتم، سرمو تکیه دادم به شیشه و چشمامو بستم. صدای قطره های بارون که میخورد به شیشه رو حس میکردم. مگه بهتر از اینم میشه؟ جمعه باشه، غروب باشه، دلت گرفته باشه، بارونم بیاد! ناخودآگاه صورت توی ذهنم مجسم شد! یه لبخند اومد روی صورتم...:) خطاب به خودم: +نیشمو ببند:|| 😂😐😒😏😓 _خانوم.رسیدیم. چشمام و باز کردم. مزار شهدای گمنام... بغض گلومو گرفت... من این آرامشی که باچادرم دارم و مدیون شهدای گمنامم... کرایه رو حساب کردم و پیاده شدم. یه شیشه گلاب و یه دسته گل رز خریدم. گل رز چقد گرون شده😓😂 بی اختیار سمت یه قبر که‌گوشه بود کشیده شدم... کنار سنگ قبر نشستم و دستم و گذاشتم روی سنگ تا فاتحه ای بخونم که همزمان بامن یه دست دیگه هم گذاشته شد روی سنگ و سریع برداشته شد... سرمو بلند کردم تا صاحب دستو ببینم. بود! مگه عجیب تر از اینم میشه؟! از جام بلند شدم و متوجه من شد. +سلام آقاصبوری. _ااا سلام خانوم جلالی شمایین؟ شما اینجا چکار میکنین؟ نیمچه لبخندی زدمو گفتم +بقیه اینجا چکار میکنن منم همون کارو میکنم. +شما اینجا چکارمیکنین؟ بفرمایین بشینین. در حالی که می نشستیم گفت: _این شهید گمنام،دوست منه... هر جمعه میام پیشش😊:) . گلاب و برداشتم و آروم آروم ریختم روی سنگ قبر و دست کشیدم روش... _خانوم جلالی... ببخشید...جواب من رو ندادید هنوز... دستم برای لحظه ای روی سنگ خشک شد... دوباره کارمو ادامه دادم و گفتم: +بله.فرصت نشده بود.مادرتون خوب شدن؟ _الحمدالله خوبن...خب...من منتظرم... یه شاخه گل برداشتم وشروع کردم به پر پر کردنش... +راستش... راستش آقای صبوری، (سرمو آوردم بالا و توچشماش نگاه کردم) +جواب من به دو دلیل، منفی هست... . ⬅ ادامه دارد..
*🔸مادر شهید کاوه: شبی از شبهای تحصیل، نشسته بود در اتاقش به انجام تکالیف. رفتم برای شام صدایش کنم. گفت: «گیر کرده‌ام در حل ۲ تا مسئله ریاضی. معلم، توپ چهل‌تکه جایزه گذاشته برایش. اگر اجازه بدهی، تا این ۲ مسئله را حل نکنم شام بی‌شام!» بی‌خیالش شدم تا به درسش برسد. یک ساعت بعد، دوباره رفتم اتاقش. دیدم هنوز مشغول است. صدایش کردم؛ متوجه نشد! گرم کاری میشد، چنان دل می‌داد که تا تکانش نمی‌دادی، ملتفت سر و صدای اطرافیان نمیشد. دوباره یک ساعت بعد صدایش کردم. افاقه نکرد. نیم ساعت بعد به حاج آقا گفتم: «شما برو صدایش کن بلکه آمد شامش را خورد!» حاجی نرفته برگشت، و دیدم با یک پتو دارد می‌رود اتاق محمود! صبح برای نماز از خواب بلندش کردم؛ «شام که نخوردی! لااقل بگو بدانم مسئله‌ها را حل کردی یا نه؟» خندید و گفت: «حل کردم آنهم چه‌جور! برای هر ۲ مسئله، از ۳ طریق به جواب رسیدم!» محمود عاشق فوتبال بود. توپ چهل‌تکه هم خیلی دوست داشت! ظهر از مدرسه برگشت خانه. گفتم: «پس جایزه‌ات کو؟» از جواب طفره رفت! تا اینجا را حالا شما داشته باشید. 🔹۴۰ روز، فوق فوقش ۵۰ روز از شهادت محمود گذشته بود که زنگ خانه به صدا درآمد. حاجی رفت در را باز کرد. عاقله‌مردی پشت در بود؛ «من دبیر ریاضی محمود بودم. کلی هم گشتم تا خانه شما را پیدا کنم». حاجی دعوتش کرد بیاید تو، «نه» آورد؛ «قصد مزاحمت ندارم!» و بعد ادامه داد؛ «من سه سال دبیر ریاضی محمودتان بودم. این را سال آخر فهمیدم که محمود، مسائل ریاضی را خودش حل می‌کرد اما صبح، زودتر می‌آمد کلاس، حل مسئله را هر بار به یکی از دانش‌آموزان که عمدتا هم از قشر پایین بودند یاد می‌داد و جایزه هم اغلب به همان دانش‌آموز می‌رسید، چون محمود از چند راه به جواب می‌رسید. من به طریقی سال سومی که دبیر ریاضی محمود بودم متوجه ماجرا شدم. از قبل هم البته برایم بسیار عجیب بود؛ «چرا محمود که همیشه ریاضی را ۲۰ می‌گیرد، هیچ وقت برنده این جوایز نمی‌شود؟!» کشیدمش کنار؛ «امروز از فلانی شنیدم این مسئله را تو حل کرده‌ای!» اول بنا کرد طفره رفتن، بعد قبول کرد! «چرا؟» جواب داد: «همین فلانی، اولا یک مسئله ریاضی را یاد گرفته از چند راه حل کند. این کار بدی است آقا معلم؟ ثانیا جایزه کتانی بود و من خودم کتانی دارم. آیا بهتر نبود این کتانی برسد دست این دوستمان که کتانی‌اش از چند جا پاره شده؟» من آنجا فهمیدم چه روح بلندی دارد این محمود شما. خواستم موضوع را با مدیر مدرسه درمیان بگذارم تا از کاوه، سر صف صبحگاه، تقدیر شود. قسمم داد؛ «اگر برای کس دیگری این موضوع را لو بدهید، دیگر این مدرسه نمی‌آیم»
🌸 احکام 🌸 قرض دادن جهت گرفتن بهره سئوال: شخصى به کسى که در وضعيت مالى بدى گير کرده پول به عنوان قرض بدون بهره داده و به او پيشنهاد کرده که اين پول و مقدارى از پولهاى خودش را به کسى بدهد و بهره آن را بگيرد و مشکلش را حل کند و در آخر فقط عين پول او را پس بدهد: الف: اولاً آيا کار خطايى انجام داده يا خير⁉️ ب: دوماً آيا پولى که پس مى‌گيرد حرام است يا نه⁉️ ج: سوماً اگر مشکل دارد با توجه به اين که از مقدارى از اين پول براى حج واجب استفاده شده چه بايد کرد؟ جواب) الف: اگر پول را به او قرض داده‌ که او بواسطه آن پول از ديگرى ربا بگيرد، اين عمل خطا محسوب مى‌شود.ب: پولى را که پس مى‌گيرد اگر علم ندارد که عين مال حرام است، مانعى ندارد. جواب ،ب: در فرضى که علم به حرمت عين مال ندارد، چيزى بر او نيست و هزينه کردن آن در راه حجِّ واجب، مانعى ندارد.
😁لطیفه😁 ‏فرمولی که پدر مادرا جدیدا واسه انتخاب اسم بچه‌شون استفاده میکنن اینجوریه: آ + هرچیزی + ا 😊 آندیا آتریسا آزیتا آتنا آی‌سودا آسیا آفریقا آماشالا آباریکلا 😂😂😂😂😂 ✅ یه اسمی انتخاب کنید برای بچه که نشون بده شما یه ارتباطی با دین هم دارید؛ فکر نکنند یه خاخام یهودی یا یه لائیک از بولیوی نامگذاری کرده 💠 پیامبراکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: اولین هدیه ای که هر یک از شما به فرزندش می بخشد نام خوب است. پس بهترین نام را برای فرزند خود انتخاب کنید. اَنَّ اَوَّلَ ما یَنحَلُ أحَدُکُم وَلَدَهُ الإسمَ الحَسَن، فَلیُحسِّن أحَدَکُم اِسمَ وَلَدِهِ [ مستدرك الوسائل ، ج 15 ، ص 127 .]
4_5890796106027107873.mp3
1.14M
👆 ✅ شهید و حق الناس 🔹 داستان عجیب سعد معاذ ═══✼🍃🌹🍃✼═══ 🎤