eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.3هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🚨 فردی که هر روز به پهلوی لگد می‌زد! 💠 آقای دانشمند می‌گوید رهبر انقلاب در سفری به ایرانشهر از اطرافیان پرسیدند در زمان تبعیدم به اینجا یک رئیس پاسگاه اینجا بود کجاست؟ گفتند سنّش بالا رفته و بازنشست شده. فرمودند هرطور شده پیداش کنید با احترام بیاریدش! این شخص سنّی بود. به هر زحمتی بود پیداش کردند گفتند از طرف رهبر انقلاب آمدیم تا این را شنید از ترس رنگش پرید و افتاد روی زمین و شروع کرد به گریه که من نمیام. بالاخره آوردنش به محلّ اسکان رهبر انقلاب و در حیاط کنار حوض لوله آب را گرفت و گفت داخل نمیام تو رو خدا بهم رحم کنید! به رهبر انقلاب خبر دادند ایشان خودشان آمدند داخل حیاط تا رهبر انقلاب را دید وحشت کرد و شروع کرد به لرزیدن و می‌گفت سیّد تو رو خدا مرا ببخش! رهبر انقلاب بغلش کردند و گفتند برادر من دلم برایت تنگ شده! پیرمرد گفت شما می‌خواهید منو بکشید بالاخره رهبر انقلاب بردنش داخل اتاق و با او گرم گرفتند ساعتی با هم نشستند و مشکلاتش را برطرف کردند موقعی که این پیرمرد را برمی‌گرداندند از او پرسیدند جریان شما چه بود؟ گفت موقعی که ایشان اینجا تبعید بودند من هر روز می‌گفتم او را به پاسگاه بیارید و سیلی به گوشش می‌زدم به پهلویش لگد می‌زدم و به مادرش ناسزا می‌گفتم و من وقتی شنیدم ایشون رهبر شده هر روز منتظر بودم که بیایند مرا دستگیر کنند! 🔻 این پیرمرد، همسرش و بچّه‌هایش با این رفتار رهبر انقلاب شیعه شدند.
4_5908958882771764621.mp3
1.45M
🎧مداحی شهدایی 🔸وقتی دلم پر میزنه 🔹باز رو میخواد 🎤مداح: 💢مقام معظم رهبری: ، يعنى وارد شدن در حريم خلوت الهى.
🌹🌹🌹🌹🌷🌷🌷🌷🌷 🌸یک روز هنگام سحر 🌱گلها شکوفا می شود 🌸آنروز او می آید و 🌱مهمان گل ها می شود 🌸خون در رگ گلبرگ ها 🌱آنروز جاری می شود 🌸آنروز این دنیا پر از 🌱عطر بهاری می شود 🌸فریاد شادی می رود 🌱از شوق او بر آسمان 🌸آنروز او می آید, او 🌱مهدی همان صاحب زمان 📚 سلام علیکم صبح همگی مهدوی🌹🌹🌹🌷🌷🌷
📚 برشی از کتاب «حاج قاسم‌ـ۲»؛ 💠 خاطره «حاج قاسم» از جشن پتو برای جانشین لشکر ⚪️ پتو پیچ ‼️ 🔹 در عملیات فتح‌المبین اولین‌بار سازمان رزم را برای کرمان و دیگر استان‌های جنوب شرقی تشکیل داده بودیم و برخورد خشک و نظامی نداشتیم. بسیجی‌ها خودمانی‌تر برخورد می‌کردند و ما هم سخت نمی‌گرفتیم. یک روز با معاون خودم که «منصور همایون‌نفر» بود، کار داشتم و به‌جای این‌که او را بخواهم، به چادرش رفتم. چند نفر از مسوولان تیپ نشسته بودند. همه هم دوستان صمیمی همایون‌نفر بودند. پرسیدم: «منصور کجاست؟» یکی از آن‌ها گفت: «رفت بیرون.» همین که خواستم برگردم، صدای خنده‌ی بچه‌‌ها را شنیدم. فهمیدم چیزی را پنهان می‌کنند. دور چادر را نگاه کردم. چشمم به پتویی خورد که گوشه‌ی چادر بود و یکی روی آن نشسته بود. همان وقت پتو تکان خورد و صدای منصور به هوا رفت. بچه‌ها جانشین مرا داخل پتو پیچیده بودند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت استاد عالی از هدایت شهید برونسی توسط حضرت زهرا(س) در حضور امام خامنه‌ای و شهید حاج قاسم سلیمانی ⭕️وقتی حضرت زهرا(س) راه برون رفت از میدان مین و محاصره دشمن را به شهید برونسی نشان می‌دهد... 👈فرماندهان جنگ نظامی در عین تلاش‌های خودشون، نگاهشون به آسمان بود، نه به قدرت‌های پوشالی... ✍شهید برونسی: "خدايا! اگر می‌دانستم با مرگ من يک دختر در دامان حجاب می‌رود، حاضر بودم هزاران بار بميرم تا هزاران دختر دردامان حجاب بروند." 🗓به مناسبت ۲۳ اسفند، سالروز شهادت 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🍃🌹🍃
دلم میخواست همہ چے رو اعتراف ڪنم. .اون شونہ ها بهم شهامت میداد! ولے فاطمہ نمیخواست.دستهاے سردش رو گذاشت جلوے دهانم و گفت: -هیس هیس آروم باش..قسم میخورم تو خوبے توپاڪے..وگرنہ حال الان تو رو من داشتم!! با ڪلافگے گفتم: چے میگے فاطمہ؟ ! تا ڪے میخواے با این حرفها منو امیدوارڪنے؟ من ڪثیفم..یہ علف هرزم..فڪر میڪنی از لیاقتمہ ڪہ اینجام؟! فڪر ڪردے اشڪهام بخاطر شهداست؟؟ فاطمہ چینے بہ پیشانے انداخت وباقاطعیت گفت: -فڪر ڪردے همہ ے ڪسایے ڪہ اینجا هستن واسہ شهدا گریہ میڪنن؟! نہ عزیز! اگرم اشڪ وشیونے هست براے خودمونہ..براے اینڪہ جاموندیم از قافلہ.. -اگرشما جاموندید پس من ڪجام،؟ -مهم نیس ڪجایے.مهم نیست میوه اے یا علف هرز..وقتے اینجایے یعنے دعوت شدے.!! اینجا رو دست ڪم نگیر.اگہ زرنگ باشے حاجت روا برمیگردے حرفهاش رو دوست داشتم. حرفهایش آفتابے بود ڪہ گرما و روشنایش در دل سیاهم جوانہ های امید رو زنده میڪرد. گفتم:تو هیچے درباره ے من نمیدونے..من …من.. صداے آشنایے از پشت سرم شنیدم: -خیره ان شالله.چیزے شده خانوم بخشے؟ ! فاطمہ درحالیڪہ دستم را ماساژ میداد جواب داد: والا حاج آقا خودمم بے اطلاعم.ولے ان شالله خیره. حاج مهدوے گفت:در خیریتش ڪہ شڪے نیست.فقط اگر خواهرمون چیزے احتیاج دارن براشون فرآهم ڪنیم.فاطمه پاسخ داد: من اینجا هستم حاج آقا. خیالتون راحت ولے من خیالم راحت نبود.اصلن مگر حاج مهدوے نسبت به من خیالی داشت که مکدر شود؟ شرط میبندم حتے نمیدانست من ڪیم! او تنها زنے ڪہ در این ڪاروان میشناخت فقط فاطمہ بود!!! چقدر بہ فاطمہ غبطہ میخوردم.او همہ چیز داشت! شورو نشاط، اعتبار وآبرو، زیبایے، پدرومادر واز همه مهمتر توجہ حاج مهدوے رو داشت!! چیزهایے ڪہ من در زندگیم حسرتشان را داشتم.پس نباید خیال حاج مهدوے راحت میشد! من بخاطر او اینجا بودم.چرا باید برایش ناشناس میبودم.بے آنڪہ سرم را برگردانم با صداے نسبتا بلند ولرزانے گفتم :بلہ حاج آقا بہ یڪ چیزی احتیاج دارم شما برام فراهم میڪنید؟! صداے اطمینان بخش و مهربانش در گوشم پیچید:اگرڪمڪے از دستم بربیاد در خدمتم. فاطمہ باتعجب نگاهم میڪرد.چادرم خاڪے شده بود.بہ طرف حاج مهدوے چرخیدم.چقدر بہ او نزدیڪ بودم.! او بخاطر من ایستاده بود.ودرست مقابل من براے شنیدن خواستہ ے من!!. خوب نگاهش ڪردم.چشمانش بہ روشنے آفتاب بود.و پوست زیباو مهتاب گونہ اش مرا یاد ماه مے انداخت و ریش هاے یڪ دست و مرتبش یادآور تمثالهاے روے دیوار حسینیه ها وامام زاده ها بود. او واقعا زیبا بود.! زیبایے او نہ از جنس ڪامران بلڪہ از جنس نور بود.او با متانت وادب بے مثال چشمش بہ خاڪ بود و دستهایش گره خورده بہ دانہ هاے تسبیح! چشمانم را بازو بستہ ڪردم و دل بہ دریا زدم. بغضم را سفت نگہ داشتم تا مبادا دوباره سرناسازگارے بزارد و حماسہ ے اشڪے بیافریند. باید حرف میزدم.باید بہ اومیگفتم ڪہ من ڪے هستم! در دلم گفتم :خدایا خودم رو میسپرم دست تو. لب گشودم: -حاج آقا من احتیاج دارم باهاتون حرف بزنم. من..من.. بغضم شڪست و مانع حرف زدنم شد. درحالیڪہ بہ سرعت اشڪهایم را پاڪ میڪردم و دنبال رگ صدام میگشتم  با ڪلافگے گفتم: -من خیلے گنهڪارم.آقام از دستم ناراحتہ.من سالهاست دارم بہ همه دروغ میگم..از همہ بیشتر بہ خودم….  ادامہ دارد… نویسنده:
او آه عمیقے ڪشید و درحالےڪه نگاهش بہ تسبیحش بود گفت: -ان شالله که خیره واز این بہ بعد بہ لطف خدا هم شما و هم ما بهتر از دیروزمون میشیم. چرا اینها نمیگذاشتند حرفم را بزنم؟! چرا هیچ کدامشان حاضر به شنیدن اعترافم نبودند؟ با کلافگے و آشفتگے دستهایم را در هوا رها کردم و با گریه گفتم:چرا نمیزارید حرف بزنم؟! او جا خورده بود.با لحنے آرام و متاسف گفت:اتوبوسها منتظر ما هستند.اگر الان سوار نشیم جامیمونیم. وقتی دید دستم رو روے سرم گذاشتم با مهربانے گفت: -ببین خواهرم!! من درد رو در صداے شما حس میکنم. ولے درد رو براے طبیب بازگو میکنند.اگر دنبال شفا هستی برای طبیب الهی درد دلت رو بگو.باور بفرمایید این حال شما رو شاید بنده یا خانوم بخشے درڪ کنیم ولے درمان با یکے دیگہ ست! ان شالله که این احوالات شما مقدمہ ے آرامشه. با ناراحتے سرم را تکان دادم و رو بہ فاطمه گفتم: -من خیلے تنهام همیشہ جاے یڪ نفر در زندگیم خالے بود.جای یک محرم، جاے یک گوش شنوا برای شنیدن در دلهام! فاطمه چشمانش پر از اشک شد و با نگاه خواهرانه گفت: -الهی قربون اون دلت برم.خودم میشم گوش شنوات خودم میشم محرمت.هروقت کہ خواستے برام حرف بزن ولی الان باید بریم.حق با حاج آقاست.ازما ناراحت نشو حاج مهدوی بے اعتنا به ڪنایه ی من از ڪنارمون رد شد و باز هم تکہ ای از روحم را با خودش برد. فاطمه زیر بغلم را گرفت و بلندم ڪرد.خودش هم رنگ بہ رو نداشت.ازش پرسیدم توخوبی؟ بہ زور لبخندے زد و گفت: -اگر درد کلیه ام رو ندید بگیرے آره خوبم.گفتم: -کلیہ ت؟ کلیه ت مگہ چشه؟ با خنده گفت: -سنگ کلیہ !!حالا حالا هم دفع نمیشه مگر با سنگ شکن!فقط خدا خدا میکنم اینجا دادمو هوا نبره. با حیرت نگاهش ڪردم -واقعا تو چقدر صبورے دختر! اودر حالیکہ به روبہ رو نگاه میکرد گفت: -تا صبر نباشه زندگی نمیگذره! پرسیدم: -چطورے این قدر خوبے! گفت: -خودمم نمیدونم! فقط میدونم ڪه بہ معناے واقعے مصداق آیه ی شریفہ ے تبارک الله الا حسن الخالقینم.! باهم خندیدیم. میان خنده یاد خوابم و جملہ ی آقام افتادم و دوباره سنگینے گناه و عذاب وجدان به روحم مستولے شد. فاطمه فهمید ولے بہ رویم نیاورد.او عادت داشت بدیهام رو ندید بگیره.مثل حاج مهدوے ڪه حتے یادش نمے آمد من را با بدترین شکل وشمایل در ماشین ڪامران دیده بود! کامران چندبار بهم زنگ زده بود.ولے نمیخواستم باهاش حرف بزنم.خدایا کمکم ڪن.دیگہ نمیخوام آقام سردش باشه نمیخوام آقام ازم رو برگردونہ.خدایا من نمیدونم باید چیکارڪنم؟! درستہ تا خرخره تو لجنزارم ولے واقعا خودت میدونے ڪه راضے نیستم از حال و روزم صداے فاطمه از افکارم بیرونم آورد.پرسید: -اممم چرا بازم دارے گریہ میکنے؟دلم نمیخواد نا آروم ببینمت. دلم خیلے پربود.با پشت دستم اشکهام را پاڪ ڪردم و گفتم: فاطمه جان امشب برات همہ چیز را تعریف میکنم. واو در سڪوت متفکرانہ اے وارد اتوبوس شد. ادامه دارد…‌ نویسنده:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اعتراف جنجالی جواد خیابانی روی آنتن زنده که معمولا تلویزیون تکذیب می‌کرد! 🔹برخی هنرمندان برای مصاحبه ۳۰ میلیون تومان طلب می‌کنند! 🔻 پ.ن: این افراد هنرمند نیستند بلکه آدمای بی‌هنرِ کاسب و نامردند که حاضر نمی‌شوند از چهره و یه ذره آبرویی که در این نظام بدست آوردند برای همدردی و کمک به مردم در این بحران استفاده کنند. به اینا میگن دزد سرگردنه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت جانسوز طلبه‌ی جهادی که در یکی از بیمارستان‌های قم درحین خدمت به بیماران کرونایی همسر باردار خود را که در آی‌سی‌یو همان بیمارستان بستری بود از دست داد.
base.apk
5.01M
🌼 🌼 💠 📚 سامانه مبارزه با ویروس ( AC19 ) ✍ وزارت بهداشت
امروز اگر دغدغه مند و نگرانيد "در خانه بمانيد" بر آتش بحران همگى گل بنشانيد "در خانه بمانيد" پيشینهء تاريخى ديرينه دوران اى ملت ايران گر مدعى دانش و فرهنگ جهانيد "در خانه بمانيد" در رشت و قم و نصف جهان و رى و كرمان در مشهد و تهران یا ساکن شيراز و اراك و همدانيد "در خانه بمانيد" خدمت به اطبا و پرستار نكرديد، نكرديد در شهر نگرديد خيرى نرسانديد اگر ، شر نرسانيد "در خانه بمانيد" خواهيد كه ايران بشود فاتح و پيروز در موسم نوروز اينقدر از اين شهر به آن شهر نرانيد "در خانه بمانيد" فرصت شده در خانه بهم عشق بورزيد هر روز بخنديد وقت است غبار از دل و از خانه تكانيد "در خانه بمانيد" يكوقت عزيز خودتان ميرود از دست اين واقعيت هست من آنچه كه شرط است نوشتم كه بدانيد "در خانه بمانيد" بر كاسب و مستاجر و خود رحم نماييد محبوب خداييد اين فرصت پيش آمده را قدر بدانيد "در خانه بمانيد" آن چند سلبريتى معروف كه هستند گوييد برقصند كمتر وسط غصه ما دُر بفشانيد "در خانه بمانيد" اى محتكران نان نخوريد از تب ويروس اى عده منحوس بر گرده مردم همه تان بار گرانيد "در خانه بمانيد" خنجر به دُم فيل زدى هفته اى يكبار اى دولت بيكار بهتر كه نياييد كه اسباب زيانيد "در خانه بمانيد" پس شنبه موعود چه شد عامل تشويش خوش ميگذرد كيش؟ مردم همه در رنج و شما امن و امانيد "در خانه بمانيد" اى ملت ما بدتر از اين را گذرانديد در بند نمانديد چون رود خروشان همگى در جريانيد "در خانه بمانيد" اين مملكت از روز ازل مال حسين است بين الحرمين است در خلوت خود بعد دعا روضه بخوانيد "در خانه بمانيد"
گره افتاده در کارم، حسین جان امام و سرور و یارم،حسین جان نظر کن بر دلِ بی تابم ارباب هوای کربلا دارم،حسین جان علاج درد من در روضه هایت شفای دردِ بسیارم،حسین جان به یاد کودکِ شش ماهه ی تو ببین آقا که می بارم حسین جان بدون روضه هایت شهر مُرده .... دچار ترس بسیارم حسین جان من از مردن نمی ترسم به والله که هستی تو هوادارم حسین جان فقط می ترسم از دوری ز رویت به عشق تو بدهکارم، حسین جان ز هرکس دشمن این روضه ها شد خدا داند که بیزارم حسین جان تمام لذت دنیایم این است که باشی تو خریدارم،حسین جان تمامِ آرزویم دیدنِ توست دعا بهرِ فرج کارم حسین جان
🎼آخر سال است و.. |⇦• مناجات و توسل به ساحت مقدس پسر نرجس خاتون حضرت مهدی سلام الله علیها ویژۀ روزهایِ پایانی سال از لسانِ استاد حاج منصور ارضی •✾ آخر سال است و بی جیره مواجب مانده ایم باز هم در کار خود از هر جوانب مانده ایم هر چقدری که صلاحِ ماست آن را لطف کن دستِ خالی در پی لطفی مناسب مانده ایم غالباً با گریه ما احساسِ سیری میکنیم چند وقتی می شود بی قُوتِ غالب مانده ایم پایِ ما امسال هم در خیمۀ تو وا نشد عذر می خواهیم اگر جزوِ اجانب مانده ایم کاش این خانه تکانی ها به دلها میرسید نفس ها خاکی و ما در این مراتب مانده ایم تو تماماً سیزده قرن است حاضر مانده ای ما تماماً سیزده قرن است غایب مانده ایم روز و شب بازار در بازار دنیا می خریم جای تو درگیر عید و این مطالب مانده ایم لطف مستاجر شدن دیدار صاحبخانه است آه ما محروم از دیدارِ صاحب مانده ایم
مَخلوقِ خدا قيمت اگر می گيرد از آهِ شب و اشک سَحر می گيرد در آتش عشق ، ما گلستان ديديم از بين شَرَر خدا شَجَر می گيرد در مَسلَکِ ما سوختگانِ هجران پروانه چو سوخت، تازه پَر می گيرد شيرينى عشق آنچنان است که نخل از ميثم تَمّار اثر می گيرد در وقت شهادت بَغَلش می گيرند آنکه غم يار را به بَر می گيرد بر سر نگذاشت هر کسى تربتِ دوست فردا که شود ، خاک به سَر می گيرد در اَصل به معشوق خيانت کرده دستى که زِ دستِ غير زَر می گيرد مرغ ملکوت خاکدان شأنش نيست از خاک فقط زادِ سفر می گيرد دنيا بخدا مزرعه یِ آخرت است زين مزرعه هر کسى ثَمر می گيرد گر سختى آخرت به باور برسد دنياطلبى را زِ بشر می گيرد آن آخرتى که آنچنان مُلتَهِب است - - فرزند تقاص از پدر می گيرد روزى که به فاطمه همه مُحتاجند - حتما همه را مَدّ نظر می گيرد - همسايه یِ من ! حال مرا نيز بپرس همسايه زِ همسايه خبر می گيرد ما زنده از آنيم که فرزندِ خليل می آيد و بر دست تبر می گيرد می آيد و انتقامِ مظلومان را با سيصد و سيزده نفر می گيرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 تصاویری کمتر دیده شده از شهید حاج قاسم سلیمانی در میدان نبرد با تروریست‌های تکفیری
ژانر این روزها درام است یاد فیلم طلا و مس افتادم کز کرده است گوشه خیابان، عزیزدردانه‌هایش را از دست داده. برای خودش گریه می‌کند. یحتمل روضه حضرت زهرا(س) را چاشنی اشکهایش کرده تا اجری هم‌ ببرد. آنقدر حواسش جمع است که میرود خارج از بیمارستان و اشک‌هایش را پنهان میکند تا مبادا دل بیماری بلرزد... خب او اگر سلبریتی بود یا کسی میشناختش، تیتر یک رسانه‌ها میشد. در فقدان همسرش، طرفدارانش برایش شمع روشن میکردند و برای عرض تسلیت دور او حلقه میزدند. یا قبل از آن مثلا وقتی ماسک میزد و در بیمارستان بود عکاسها می‌آمدند با ژستهای مختلف از او عکس میگرفتند و میگفتند فلانی دارد جهاد می‌کند. باور کنید اگر‌ همسر و فرزندش را بخاطر کرونا از دست نمیداد من هم‌ برایش‌ نمی‌نوشتم. کما اینکه برای خیلی از طلبه‌های جهادی در بیمارستانها ننوشتم. چند روزی هم هست که آنور آبی‌ها برایش نوشته بودند چند میلیون داده‌اند به طلبه‌ها تا اموراتشان بگذرد اما من که میدانم دو ماه است مرکز خدماتشان همان ماهی ۷۵ هزارتومان را به حسابشان واریز نکرده و به مشکل خورده‌اند. او هم میتوانست بنشیند کنج منزل و مثل من، قر دادنهای بازیگران را تماشا کند‌. یا مثلا یک ویدیو از خودش منتشر میکرد و میگفت بیایید برای مبارزه با کرونا لبخند بزنیم. کلی هم لایک میخورد. اما خب غیرتش از منه مدعی بیشتر است... حالا غریب بمان ای طلبه. غربتت به اندازه همین یک تصویر بی‌کیفیت است که نه میگذارد اشکهایت را ببینیم و نه صورتت را... تو در همان کارزار جنگ و در اوج غربتت فحش بخور. همسرت و فرزندت را از دست بده. و من هم در گوشه‌ی دنج قرنطینه برایت بنویسم
حیله دشمنان بد ذات است یوسفی بین چاه افتاده آنقدر ضربه خورده از آتش پیش چشمان ماه افتاده شده رنگین کمان تمام تنش از جگر گفته آه افتاده روی پهلو و صورتش جای چکمه ی روسیاه افتاده دور و اطراف سینه اش خیلی جای مشتِ گناه افتاده بی رمق با غرور بشکسته خسته بی تکیه گاه افتاده فاطمه از پی عیادت او دلشکسته به راه افتاده مثل ارباب بی کفن تنها گوشه ی قتلگاه افتاده...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6010408630233335787.pdf
1.39M
جزوه "مراقبات عید نوروز" استاد فیاض‌بخش در این جزوه، پس از یک مقدمه کوتاه و فصلی درباره "محاسبه گذشته و توبه قبل از ورود به سال جدید"، به مراقبات و ملاحظات تعطیلات عید نوروز پرداخته شده. در ابتدای این بخش آمده: "اکنون به مهم‌ترین اموری می‌پردازیم که لازم است هر انسان مؤمن و سالک و مراقبی در مواجهه با ایام نوروز بدان توجه داشته باشد و نسبت به آفات و برکاتی که از این بابت متوجه انسان است هشیار باشد؛ این امور عبارت است از: اول، تغییر در برنامه روزمره زندگی؛ دوم، تغییر در شرایط زندگی؛ سوم، اموری که در دید و بازدیدهای نوروزی باید مراقبت نمود؛ چهارم، فرصت‌ها و تهدیدهای فراغت از مشغله‌های جاری زندگی. در پایان جزوه، مطلبی با عنوان "دستورات برنامه‌ریزی برای سال پیش رو" بعنوان ضمیمه ارائه گردیده. مطالعه این جزوه را به همه کسانی که می‌خواهند یک دستورالعمل کاربردی اخلاقی و سلوکی برای اوقات فراغتشان و خصوصا تعطیلات نوروزی داشته باشند توصیه می‌کنیم.
دلم تنگ است یا مهدے براے دیدنت هر دم حلالم ڪن اگر یڪدم تو را آزرده ات ڪردم در این دنیا ڪه گردیده پر از نیرنگ و نامردی دعایت میڪنم هر شب ڪه فردایش تو برگردی 🌟شب بخیر تمام زندگیم🌟
داستان شب👇👇👇👇👇👇👇