#رمان
#رهایی_از_شب
#قسمت_صد_و_سی_و_پنجم
فاطمه گفت: حاج مهدوی دوتا از بهترین یادگاریهای الهام رو به تو داده..این بنظرت یعنی چی؟؟
من زبانم بند اومده بود.
به سختی گفتم: تسبیح رو که من به زور ازش گرفتم. .ایشون دلش نمیخواست بهم بده..
یادم افتاد که خیلی چیزها رو فاطمه نمیدونه! براش خواب الهام و هرچه بین من وحاج مهدوی بود تعریف کردم.
او با ناباوری وشوق بی اندازه حرفهامو گوش مبکرد..اونقدر محو حرف زدن بودیم که نفهمیدیم زمان چطوری گذشت!
زنگ خانه به صدا در اومد. پدرو مادر فاطمه به همراه حاج احمدی و همسرش اومده بودند.اونها با دیدن ما که هردو با چادرنماز به استقبالشون رفتیم با تعجب نگاهمون کردند.اشرف خانوم مادر فاطمه پرسید:هنوز آماده نشدید چرا؟!!
ما با شرمندگی خندیدیم.اونها رو با احترام به سمت پذیرایی مشایعت کردم و با عذرخواهی به اتاق رفتیم و لباس مناسب پوشیدیم.همونطور که در مقابل آینه روسری وچادرم رو درست میکردم فاطمه از پشت بغلم کرد و در آینه بهم گفت:بهت حسودیم میشه!
پرسیدم:چرا؟!
او گفت:چون بعد از پنج سال تو تنها کسی بودی که تونستی جای خالی الهام و تو دل حاج مهدوی پرکنی..و تنها کسی بودی که الهام دوست داره جاش رو بهت بده..
واقعا خیلی کارهای خدا عجیبه! تو..باید یک دفعه سرو کله ت پیدا میشد و منو از غصه ی الهام نجات میدادی و رخت حاج مهدوی رو از عزا میکندی!تو چی داشتی و چه کردی که لایق این همه اتفاق خوب بودی نمیدونم! فقط میدونم برای ما خیر بودی.. خیر داشتی!
به سمتش چرخیدم و او را عاشقانه در آغوشم فشردم.
با اضطراب پرسیدم:
_بنظرت حاج مهدوی خودش هم به این ازدواج رغبت داره یا فقط بخاطر حاج احمدی داره به خواستگاریم میاد؟
او خنده ی شیطنت آمیزی کرد و گفت:اگه به من باشه میگم هیچ کدوم! اون فقط اومده دستمال وتسبیحش و ازت پس بگیره!!پس تا این دوتا گرو رو ازش داری ولش نکن عقدت کنه!
بلند خندیدم..
او هم میخندید.
با روی شاد وگشاده به پذیرایی رفتیم .اونها با دیدنم صلوات فرستادند. اشرف خانوم دورسرم پول چرخوند و برام آرزوی خوشبختی کرد. حاج احمدی هرچند دقیقه یک بار به بهانه های مختلف روح پدرومادرم رو با صلواتی همراه جمع میکرد!
راس ساعت هشت شب زنگ خانه رو زدند.من دست وپام رو گم کرده بودم.با هول و ولا از خانوم ها پرسیدم:من چیکار کنم؟الان باید همینجا باشم؟
خانوم احمدی یک خانوم مهربان و خوش اخلاق بود.او با دیدن حالم خندید وگفت:برو تو اتاق مادر. صدات کردیم بیا..
حاج احمدی با او مخالف بود.
_نه خانوووم..چه کاریه؟!! دیگه الان مثل قدیم نیست که..
در میان بگو مگوی حاج احمدی و همسرش پدرو مادر حاج مهدوی وارد شدند.تازه فهمیدم که اون مردی که همراه حاج مهدوی برای گرفتن رضایت اومده بود چه کسی بود.ادب حکم میکرد من به عنوان میزبان واقعی این خونه جلو برم و به اونها خوش آمد بگم ولی من پاهام فلج بودند و نمیتونستم قدم از قدم بردارم.
مادر حاج مهدوی زنی با قدمتوسط بود که فقط دو تا چشمش از زیر چادر پیدا بود و از طرز قدم برداشتنش پیدا بود که پا درد دارد.و حاج مهدوی پدر، مردی بلند قامت با محاسنی گندمی بود که چهره ای آرام و دوست داشتنی داشت..
اما رویای دور از دسترس من با دسته گلی زیبا پشت سر اونها سر به زیر و محجوب وارد شد.او قبایی کرم رنگ و نو برتن داشت که بسیار خوش دوخت و زیبا بود..رویای دور از دسترس من، در درون اون لباس میدرخشید و مرا دیوانه میکرد.
فاطمه به فریاد پاهای سستم رسید و هلم داد جلو..یک قدم نزدیکتر برداشتم و به مادر حاج مهدوی دست دادم وبه اونها سلام کردم.حاج مهدوی با گونه های سرخ از شرم، نگاهی گذرا به صورتم انداخت و سبد گل رو دستم داد.دستهام قدرت نگه داشتن سبد رو نداشتند.دنبال فاطمه گشتم.چطور حواسم نبود اوکنارمه..
سبد گل رو دست او دادم و مات و مبهوت گوشه ای ایستادم تا فاطمه باز به کمکم بیاد.خانوم احمدی با دستش اشاره کرد که کنارش بنشینم.
همه مشغول گفت و گو و تعارف پراکنیهای معمول بودند و من در زیر چادر گلدارم دنیایی از احساس و عشق پنهان بود.هر از گاهی از غفلت دیگرون استفاده میکردم و نگاهی دزدکی به چهره ی حاج مهدوی می انداختم و زیر لب قربان صدقه اش میرفتم.
او اما سر به زیر و محجوب در کنج مبل فرو رفته بود و وانمود میکرد حواسش به صحبتهای اطرافیانه.این شک لعنتی دست بردارم نبود.مبادا او از روی اجبار و بی رغبتی اومده بود؟!مبادا اومده بود تا روی حاج احمدی رو زمین نندازه؟!
ادامه دارد…
نویسنده:#ف_مقیمی
🎼عاشق فقط به دیدۀ گریان ...
|⇦•#قسمت__اول نجوا با امام زمان روحی له الفدا ویژۀ وداع با ماه شعبان المعظم به امید شفایِ همۀ مریضان خصوصاً بیماران مبتلا به #ویروس_کرونا با نوایِ گرم سید رضا نریمانی•✾•
عاشق فقط به دیدۀ گریان دلش خوش است
هجران زده به حال پریشان دلش خوش است
عشق است هرچه را بپسندی برای من
دلداده ات به غربت و هجران دلش خوش است
گفتی بسوز در غم من ، اِی به روی چشم
دلسوخته به لذت درمان دلش خوش است
با فقر محض آمدنم عیب و نقص نیست
وقتی که مور هم به سلیمان دلش خوش است
محتاج یک نگاه کریمانهی توأم
قحطی زده به قطرهی باران دلش خوش است
در پشتِ در نشستن من بیدلیل نیست
سائل فقط به لطفِ کریمان دلش خوش است
با دست مهربان خودت لقمهای بگیر
خیلی گدا به لقمهای از نان دلش خوش است
اینجا بساط شاه و گدا فرق می کند
اینجا خودِ کریم به مهمان دلش خوش است
گیرم که خشک هم بشود چشم نوکرت
بر ابر رحمت تو کماکان دلش خوش است
میگفت عاشقی که زیارت نرفته بود
تنها به لطف شاه خراسان دلش خوش است
وقتی دلت گرفت فقط "فَابْکِ لِلحسین"
نوکر به روضهی شه عطشان دلش خوش است
ای شهریار نیزهنشین آیهای بخوان
دردانهات به آیهی قرآن دلش خوش است
شاعر: #علی_سپهری
🎼مونسِ خستگیِ حیدر خیبر شکنی ..
|⇦•#قسمت_پایانی روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها به امید شفایِ همۀ مریضان خصوصاً بیماران مبتلا به #ویروس_کرونا با نوایِ گرم سید رضا نریمانی•✾•
شبایِ آخر ماه شعبان .. با مادر روضه رو شروع کنم .. (چرا؟!) چرا تا نام مادر میاد بعضی ها یه جورِ دیگه گریه میکنن ؟!.. اصلاً انگار همه رو بهم میریزه .. خونه شم بهم ریخت .. امیرالمومنینم بهم ریخت .. حسنم بهم ریخت .. همه بهم ریختن ..*
من ندیدم که شبی پلک بهم بگذاری
هرشب از شدت درد کمرت بیداری
استراحت کن عزیزم ، بخدا میدانم
خستهای، بیرمقی، سوختهای، بیماری
جانِ من سعی نکن با کمر تا شدهات
محضِ آرامشِ من بستر خود برداری
سرفههایت بهخدا قاتلِ جانم شده است
بس که خونابه در این سینۀ زخمی داری
سعی کن خوب شوی ، ای همه داراییِ من
زینبت را به چه کس بعد خودت بسپاری
مونسِ خستگیِ حیدر خیبر شکنی
تو نباشی چه کسی میدهدم دلداری
شاعر: #پوریا_باقری
*دست گداییت رو بیار بالا ، به حضرت زهرا سلام الله ده مرتبه الهی العفو ..*
مادرم خورد زمین گرد و غباری برخاست
دست من بود که با ناله او بر سر خورد
مادرم بود مراقب که نیفتد به زمین
ضربه اش بس که قوی بود زمین با سر خورد
قصۀ سوسو زدنت ، یه گوشه زانو زدنت
خونه رو بیتاب میکنه ، صدای جارو زدنت
فدایِ این زار زدنت ، بدجوری انگار زدنت
چهل نفر چهل دفعه ، به در و دیوار زدنت
دست به پهلو شدنت ، بی هیاهو شدنت
توی قنوت معطلِ ، حرکت بازو شدنت
کشته منو قیام تو ، از پشتِ در سلام تو
خیر نبینن اونایی که ، نداشتن احترامتُ
«بمون حبیبه ، علی غریبه ..»
فاطمۀ صبور من ، فاضلۀ غیور من
چقدر میارزید واسهشون ، شکستن غرور من
خونه که شد محاصره ، مضطر شدی بخاطرِ
حسین یه وقت یه چکمهپوش ، نکنه رو سینهش بره
وَالشِّمرُ جالسٌ علیٰ ، صَدرِالحسین بِکربلا
واسهش بمیرم که تنش ، میمونه زیرِ دست و پا
برات بمیره حیدرت ، میخی که رفت تو جگرت
نیزه میشه میره یه روز ، زیر گلوی پسرت
«حسین مظلوم ، حسین مظلوم
babolharam_narimani.mp3
11.48M
🎼عاشق فقط به دیدۀ گریان ...
|⇦•#قسمت__اول نجوا با امام زمان روحی له الفدا ویژۀ وداع با ماه شعبان المعظم به امید شفایِ همۀ مریضان خصوصاً بیماران مبتلا به #ویروس_کرونا با نوایِ گرم سید رضا نریمانی•✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
لا تَکرَهوا الفِتنَه فِی الآخرالزمان...
در #آخر_الزمان
از #فتنه بدتان نیاید!
خاصیت خوبش این است،
که قرار است #منافقین را رُسوا کند...
کنز العمّال ۳۱۱۷۰
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
babolharam _ Narimani.mp3
27.69M
🎼مونسِ خستگیِ حیدر خیبر شکنی ..
|⇦•#قسمت_پایانی روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها به امید شفایِ همۀ مریضان خصوصاً بیماران مبتلا به #ویروس_کرونا با نوایِ گرم سید رضا نریمانی•✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
لا تَکرَهوا الفِتنَه فِی الآخرالزمان...
در #آخر_الزمان
از #فتنه بدتان نیاید!
خاصیت خوبش این است،
که قرار است #منافقین را رُسوا کند...
کنز العمّال ۳۱۱۷۰
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
4_5827984700404140051.mp3
12.04M
#مناجات بسیار شنیدنی با خدا
مخصوص نیمه شب های پایانی ماه شعبان
#روضه_سیدالشهدا (ع)
⚘باز آمدم راهم بده در خانه ی خود
⚘واسمع دعائی این صدای بنده توست
⚘شعبان گذشت و این منو دستان خالی
⚘واسمع ندائی این ندای بنده توست
#حکایت_بسیار_شنیدنی
سید مهدی قوام و طفل پشت در
بانوای گرم #حاج_مهدی_رسولی
alimi_03.mp3
667K
🌙🌙🌙زمزمه شبانه🌙🌙🌙
🌺سلامت معنوی و آرامش روحی پایه و اساس درمانهای جسمی است🌺
در این شب های زیبای شعبانی دعا گوی ما باشید🌷🌷🌷
باز هم پشت درت بار گناه آورده ام.mp3
8.03M
🎧 باز هم پشت درت بار گناه آورده ام
📿 استقبال از ماه مبارڪ رمضان
🎤 حاج مهدے رسولـی
🌙 #ماه_مبارڪ_رمضان
4_5945139605668889827.mp3
6.6M
مناجات ورود به ماه مبارک رمضان
التماس دعا
📍اهمیت روزهی پنجشنبهی آخر ماه
🔻مرحوم سید در اقبال، اهمیت خاصی به روزهی پنجشنبهی آخر ماه شعبان میدهند؛ با این بیان که چون اعمال در این روز به محضر امام عصر؟عج؟ عرضه میشود، سعی کنیم:
اوّلاً روزه باشیم تا در محضر حضرت کمتر شرمنده باشیم و امام از ما ناخرسند نباشند؛ که نارضایتی ارباب از رعیّت، موجب حرمان او در ماه رمضان میشود.
ثانیاً، محاسبهی دقیقی نسبت به گذشتهی خود کنیم؛ چون در میان اهلالله، ماه مبارک رمضان، ابتدای سال محسوب میشود و لذا در پنجشنبهی آخر ماه شعبان، نسبت به سالی که پشت سر گذاشتیم محاسبهای نماییم، سپس غسل و نماز توبه به جا آوریم.
خلاصه آنکه آخرین تلاشهای خود را به کار زنیم تا با قلبی پاک و رویی سپید به ماه الهی وارد شویم و لایق مخاطبات خاص پروردگار قرار گیریم.
20.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استاد_تقوی:امربه معروف جزء فروع دین است و ازضروریات دین است واگرکسی انجام نده، مثل اینکه کسی نماز نخونه!