eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.2هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
20.6هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
✴️ یکشنبه 👈7 اردیبهشت 1399 👈 2 رمضان 1441👈26آوریل 2020 🏛 مناسبت های اسلامی و دینی. 🌙🌟 احکام اسلامی و دینی. ❇️روز مبارک و شایسته ای است و برای: ✅عقد ازدواج و عروسی. ✅شروع به بنایی. ✅و امور کشاورزی کاشتن و بذر افشانی خوب است. 👼مناسب زایمان است و نوزاد خوش قدم و خوب تربیت گردد. ان شاءالله. ✈️ مسافرت خیلی خوب است 🔭احکام نجوم. امروز برای امور زیر خوب است. ✳️اغاز نویسندگی و نگارش کتاب پایان نامه و مقاله. ✳️ارسال کالاهای تجاری. ✳️و تاسیس شرکت نیک است. 💑مباشرت و مجامعت. امشب (شب دوشنبه) مباشرت خوب و فرزند حاصل از ان به قسمت و روزی خود راضی خواهد بود. ⚫️ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری،خوب و باعث حاجت روایی است. 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #فصد انداختن در این روز، از ماه قمری خوب نیست. 😴😴تعبیر خواب خوابی که شب دوشنبه دیده شود طبق ایه 3 سوره مبارکه ال عمران است. نزل علیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه و انزل التورات و الانجیل.. و چنین استفاده می شود که سه چیز خوب و خوشحال کننده و پی در پی به خواب بیننده برسد . 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌. ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸ب بامیدپرورش نسلی مهدوی انشاءالله🌸
یه چیزی بگم خستگیتون در بره👇☺️ وقتی خدا به خلقت هستی اراده کرد توحید را به صورت یک مرد ساده کرد از اسم مستعار خودش استفاده کرد کل صفات را روی اسمش پیاده کرد انقدر شد شبیه خودش که صداش کرد آیینه دار ذات خدا 👈 مرتضی علی 🌹 💕💕
🎼دعای ابوحمزه ثمالی .. |⇦• قرائت دعایِ پرفیضِ ابوحمزه ثمالی ویژۀ ماهِ مبارکِ رمضان به امید شفایِ همۀ مریضان خصوصاً بیماران مبتلا به به نفس حاج مهدی سلحشور (شب اول ماه رمضان98) •✾• بسم الله الرحمن الرحيم اِلهي لا تُؤَدِّبْني بِعُقوُبَتِكَ *خدایا منو با عقوبتت ادب نکن ،مولایِ من* وَلا تَمْكُرْ بي في حيلَتِكَ مِنْ اَينَ لِي الْخَيرُ يا رَبِّ * کجا دنبالِ این خیر بگردم؟فرمود خدا اگه ارادۀ خیر به بنده ای کنه محبت حسینُ تو دلش میزاره،همۀ خیر درِ خونۀ حسینِ* وَلا يوُجَدُ اِلاّ مِنْ عِنْدِكَ *هرچی هست اینجاست جایِ دیگه خبری نیست .. هر کی زلفشُ گره زد به تو بُرد .. هر کسی ازت فاصله گرفت بیچاره شد .. ممنونم از تو با همۀ وجودم* وَمِنْ اَينَ لِي النَّجاه * امشب ما رو سوارِ کشتیِ نجاتِ حسین کن .. از این معرکه نجاتم بده .. خانم؛ اگه حسینُ به دادم نرسونی غرق میشم .. دستمُ بگیر امشب کمکم کن* وَلا تُسْتَطاعُ اِلاّ بِكَ لاَ الَّذي اَحْسَنَ اسْتَغْني عَنْ عَوْنِكَ وَرَحْمَتِكَ وَلاَ الَّذي اَسآءَ وَاجْتَرَءَ عَلَيكَ وَلَمْ يرْضِكَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِكَ *تا نفس داری ناله بزن ، در نظر بیار اون لحظه ای که تو قبر منو تو رو میزارن ، دیگه نمی تونیم اینجور خدا رو صدا بزنیم ..تا فرصت داری بگو : يا رَبِّ يا رَبِّ يا رَبِّ ... بِكَ عَرَفْتُكَ وَاَنْتَ دَلَلْتَني عَلَيكَ *مولایِ من .. چند نفر امشب تو این شهر دارن با خدا مناجات میکنن ؟ .. چند نفر تو این شهر روزه دار هست ؟.. از بینِ این همه جوونِ تویِ این شهر ، دست ما رو گرفتی بیاییم باهات حرف بزنیم ..* وَدَعَوْتَني *اگه امشب کسی ازت سوال کرد برا چی اومدی؟ ، بگو خودِش منو دعوتم کرده .. خودش منو اینجا آورد .. خودش نمک گیرم کرد .. بگو من بی دعوت نیومدم اینجا .. حسین منو صدا زد بیام .. امشب منو کربلاییم کرد سرِ سفرۀ حسین ..* اِلَيكَ وَلَوْلا اَنْتَ لَمْ اَدْرِ ما اَنْتَ اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذي اَدْعوُهُ فَيجيبُني وَ اِنْ كُنْتُ بَطيـئاً حينَ يدْعوُني وَالْحَمْدُ للهِِ الَّذي اَسْئَلُهُ فَيعْطيني وَاِنْ كُنْتُ بَخيلاً حينَ يسْتَقْرِضُني وَالْحَمْدُ للهِِ الَّذي اُناديهِ كُلَّما شِئْتُ لِحاجَتي وَاَخْلوُ بِهِ حَيثُ شِئْتُ لِسِرِّي بِغَيرِ شَفيـع فَيقْضي لي حاجَتي اَلْحَمْدُللهِِ الَّذي لا اَدْعُو غَيرَهُ وَلَوْ دَعَوْتُ غَيرَهُ لَمْ يسْتَجِبْ لي دُعآئي وَالْحَمْدُ للهِِ الَّذي لا اَرْجُو غَيرَهُ وَلَوْ رَجَوْتُ غَيرَهُ لاََخْلَفَ رَجآئي *گفت به عزتُ جلالم به هرکی غیرِ من دل ببندید امیدتونُ ناامید می کنم .. خدایا من امشب یه تو امید بستم ،امیدمُ ناامید نکن،ای همۀ امیدِ من،من این شبا رو تو حساب باز کردم،من امشب با امید اومدم درِ خونه ت* وَالْحَمْدُ للهِِ الَّذي وَكَلَني اِلَيهِ فَاَكْرَمَني وَلَمْ يكِلْني اِلَي النّاسِ فَيهينُوني *من رو به مردم واگذارم نکن* وَالْحَمْدُ للهِِ الَّذي تَحَبَّبَ اِلَي وَهُوَ غَنِي عَنّي *منو دوسم داشتی،نیازی ام بهم نداشتی .. امشب وقتی اومدی درِ خونۀ خدا ،ملائکه پروندۀ امشبُ دارن عرضه می کنن در روایاتِ خدا مباهات میکنه میگه ببینید جوون ها اومدن درِ خونه م نشستن .. میگه بندۀ من خوش آمدی .. خیلی وقت بود منتظرت بودم .. بگو خدا با کوله بارِ گناه اومدم اما درِ خونۀ کریم اومدم ،امشب با امید اومدم درِ خونه ت* وَالْحَمْدُ للهِِ الَّذي يحْلُمُ عَنّي حَتّي كَاَ نّي *یه جوری نسبت به من حلم به خرج دادی ،یه جوری با من برخورد کردی : حَتّي كَاَ نّي لا ذَنْبَ لي ... *انگار من اصلاً گناه نکردم ..* فَرَبّي اَحْمَدُ شَيء عِنْدي وَاَحَقُّ بِحَمْدي اَللّـهُمَّ اِنّي اَجِدُ سُبُلَ الْمَطالِبِ اِلَيكَ مُشْرَعَةً وَمَناهِلَ الرَّجآءِ اِلَيكَ مُتْرَعَةً وَالاِْسْتِعانَةَ بِفَضْلِكَ لِمَنْ اَمَّلَكَ مُباحَةً وَاَبْوابَ الدُّعآءِ اِلَيكَ لِلصّارِخينَ مَفْتوُحَةً وَاَعْلَمُ اَنَّكَ لِلرّاجي بِمَوْضِعِ اِجابَة وَلِلْمَلْهوُفينَ بِمَرْصَدِ اِغاثَة وَاَنَّ فِي اللَّهْفِ اِلي جوُدِكَ وَالرِّضا بِقَضآئِكَ عِوَضاً مِنْ مَنْعِ الْباخِلينَ وَمَنْدوُحَةً عَمّا في اَيدِي الْمُسْتَاْثِرينَ وَاَنَّ الرّاحِلَ اِلَيكَ قَريبُ الْمَسافَةِ وَاَنَّكَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِكَ اِلاّ اَنْ تَحْجُبَهُمُ الاَْعمالُ دوُنَكَ وَقَدْ قَصَدْتُ اِلَيكَ بِطَلِبَتي ..
دعای ابوحمزه ثمالی (قسمت اول).mp3
10.16M
🎼دعای ابوحمزه ثمالی .. |⇦• قرائت دعایِ پرفیضِ ابوحمزه ثمالی ویژۀ ماهِ مبارکِ رمضان به امید شفایِ همۀ مریضان خصوصاً بیماران مبتلا به به نفس حاج مهدی سلحشور (شب اول ماه رمضان98) •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ ﴿۹۴﴾ آنچه را بدان آشکار کن و از روی برتاب در راه بزرگش نه ترسی از داشت و نه هراسی از !
@dars_akhlaq.mp3
3.38M
آیت الله ناصری: 💢"من" گفتن مخصوص خداست.💢 ۳ دقیقه 📢بشنوید
14.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
« إنّا لله وإنّا إليهِ رَاجعُون» ☑️ |اطلاعیه| با نهایت تاسف به اطلاع می رساند «حاج یونس حبیبی» جانباز و مداح اهل بیت(ع) پس از سال‌ها تحمل عوارض ناشی از جراحات دوران دفاع مقدس، بامداد امروز در ۵۳ سالگی به همرزمان شهیدش پیوست. این ضایعه را خدمت خانوادۀ محترم آن مرحوم تسلیت عرض نموده و برای آن عزیز سفر کرده علوِ درجات را از خداوند منان خواستاریم.
دعای ابوحمزه ثمالی( قسمت دوم).mp3
11.99M
🎼دعای ابوحمزه ثمالی .. |⇦• قرائت دعایِ پرفیضِ ابوحمزه ثمالی ویژۀ ماهِ مبارکِ رمضان به امید شفایِ همۀ مریضان خصوصاً بیماران مبتلا به به نفس حاج مهدی سلحشور (شب دوم ماه رمضان98) •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ زنان در تربـیتِ نسـلِ انقلابی است مثـلاً تربیت سـرباز از !
🎼دعای ابوحمزه ثمالی .. |⇦• قرائت دعایِ پرفیضِ ابوحمزه ثمالی ویژۀ ماهِ مبارکِ رمضان به امید شفایِ همۀ مریضان خصوصاً بیماران مبتلا به به نفس حاج مهدی سلحشور (شب دوم ماه رمضان98) •✾• وَتَوَجَّهْتُ اِلَيكَ بِحاجَتي وَجَعَلْتُ بِكَ اسْتِغاثَتي وَبِدُعآئِكَ تَوَسُّلي مِنْ غَيرِ اسْتِحْقاِ لاِسْتِماعِكَ مِنّي وَلاَ اسْتيجاب لِعَفْوِكَ عَنّي بَلْ لِثِقَتي بِكَرَمِكَ وَسُكوُني اِلي صِدِْ وَعْدِكَ وَلَجَائ اِلي الاْيمانِ بِتَوْحيدِكَ وَيقيني بِمَعْرِفَتِكَ مِنّي اَنْ لا رَبَّ لي غَيرُكَ وَلا اِلـهَ اِلاّ اَنْتَ وَحْدَكَ لا شَريكَ لَكَ اَللّـهُمَّ اَنْتَ الْقائِلُ وَقَوْلُكَ حَقٌّ وَوَعْدُكَ صِدِْ وَاسْئَلوُا اللهَ مِنْ فَضْلِهِ اِنَ اللهَ كانَ بِكُمْ رَحيماً * من امشب رو کرم تو حساب باز کردم .. رو فضلِ تو حساب باز کردم ..* وَلَيسَ مِنْ صِفاتِكَ يا سَيدي اَنْ تَاْمُرَ بِالسُّؤالِ وَتَمْنَعَ الْعَطِيةَ *یه وقت نکنه نخوای درُ رو من باز کنی .. رفقا سماجت می خواد .. اونایی که سماجت کردن جواب گرفتن .. خدا رحمت کنه همه شهدا رو ، شهید محسن درودی از طلبه هایِ با صفایِ حوزه تو احوالاتش گفتن ، نیمۀ دل شب ، گوشۀ چادر زمانِ جنگ انقدر گریه میکرد این خاک تبدیل به گِل میشد تو بیابونا قدم میزد زیرِ لب زمزمه : آنقدر در میزنم این خانه را تا ببینم رویِ صاحب خانه را میگن صبح بلند شده بود به هم سنگریش گفته بود دیشب خوابیدم ، خوابِ ابی عبدالله رو دیدم آقا آغوشش رو باز کرد منو بغلم گرفت .. میگفت دامنِ اربابُ گرفتم گفتم آقاجان دوست دارم مثلِ خودت بی سر از دنیا برم .. (اینجوری با اربابشون عشق بازی می کردن ..حالا امدم دارم در میزنم .. شبِ سوم ماهِ مبارک رمضانِ .. وَاَنْتَ الْمَنّانُ بِالْعَطِياتِ عَلي اَهْلِ مَمْلَكَتِكَ وَالْعائِدُ عَلَيهِمْ بِتَحَنُّنِ رَاْفَتِكَ اِلـهي رَبَّيتَني في نِعَمِكَ وَاِحْسانِكَ صَغيراً وَنَوَّهْتَ بِاسْمي كَبيراً فَيامَنْ رَبّاني فِي الدُّنْيا بِاِحْسانِهِ وَتَفَضُّلِهِ وَنِعَمِهِ وَاَشارَ لي فِي الاْخِرَةِ اِلي عَفْوِهِ وَكَرَمِهِ مَعْرِفَتي يا مَوْلاي دَليلي عَلَيكَ وَحُبّي لَكَ شَفيعي اِلَيكَ *با زبونِ گنهکارم میگم ، دوست دارم ..* وَاَنـَا واثِقٌ مِنْ دَليلي بِدَلالَتِكَ وَساكِنٌ مِنْ شَفيعي اِلي شَفاعَتِكَ اَدْعوُكَ يا سَيدي بِلِسان قَدْ اَخْرَسَهُ ذَنْبُهُ *با یه زبونی دارم تو رو امشب میخونم که گناه لالش کرده ..*رَبِّ اُناجيكَ بِقَلْب قَدْ اَوْبَقَهُ جُرْمُهُ اَدْعوُكَ يا رَبِّ راهِباً راغِباً راجِياً خآئِفاً اِذا رَاَيتُ مَوْلاي ذُنوُبي فَزِعْتُ وَاِذا رَاَيتُ كَرَمَكَ طَمِعْتُ *کرمِ تو منو به طمع انداخته ..*فَاِنْ عَفَوْتَ فَخَيرُ راحِم وَاِنْ عَذَّبْتَ فَغَيرُ ظالِم *اگه منو بسوزونی حقمِ اما اگه منو ببخشی کرمت رو به رخِ همه عالم کشیدی ..* حُجَّتي يا اَللهُ في جُرْاَتي عَلي
دعای ابوحمزه ثمالی (قسمت _سوم).mp3
9.02M
🎼دعای ابوحمزه ثمالی .. |⇦• قرائت دعایِ پرفیضِ ابوحمزه ثمالی ویژۀ ماهِ مبارکِ رمضان به امید شفایِ همۀ مریضان خصوصاً بیماران مبتلا به به نفس حاج مهدی سلحشور (شب سوم ماه رمضان98) •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ مولا علی‌(ع) به برادرش عَقیل فرمود: که برایم را برگزین که ثمرۀ آن ،فرزندی شُجاع و برومند در دفاع از و باشد
🎼دعای ابوحمزه ثمالی .. |⇦• قرائت دعایِ پرفیضِ ابوحمزه ثمالی ویژۀ ماهِ مبارکِ رمضان به امید شفایِ همۀ مریضان خصوصاً بیماران مبتلا به به نفس حاج مهدی سلحشور (شب سوم ماه رمضان98) •✾• لَسْتُ اَتَّكِلُ فِي النَّجاةِ مِنْ عِقابِكَ عَلي اَعْمالِنا *من هیچ تکیه ای به اعمالم ندارم .. اصلاً عملی ندارم ، اگه حسینُ از من بگیری هیچی نمی مونه ..* بَلْ بِفَضْلِكَ عَلَينا *من رو فضلِ تو حساب کردم ..* لاَِنَّكَ اَهْلُ التَّقْوي وَاَهْلُ الْمَغْفِرَةِ تُبْدِئُ بِالاِْحْسانِ نِعَماً وَتَعْفوُ عَنِ الذَّنْبِ كَرَماً *با کرَمت امشب از گناهانم بگذر ..* فَما نَدْري ما نَشْكُرُ اَجَميلَ ما تَنْشُرُ *امشب از کدوم نعمتت تشکر کنم ؟.. برا زیبایی هایی که من نداشتم ولی تو از من منتشر کردی تشکر کنم ؟ * اَمْ قَبيحَ ما تَسْتُرُ *یا گناهانی که داشتم ،تو خبر داشتی اما پرده پوشی کردی و آبروم رو نبردی ؟..* اَمْ عَظيمَ ما اَبْلَيتَ وَاَوْلَيتَ اَمْ كَثيرَ ما مِنْهُ نَجَّيتَ وَعافَيتَ يا حَبيبَ مَنْ تَحَبَّبَ اِلَيكَ وَيا قُرَّةَ عَينِ مَنْ لاذَبِكَ وَانْقَطَعَ اِلَيكَ اَنْتَ الْمُحْسِنُ وَنَحْنُ الْمُسيئوُنَ فَتَجاوَزْ يا رَبِّ عَنْ قَبيحِ ما عِنْدَنا بِجَميلِ ما عِنْدَكَ وَاَي جَهْل يا رَبِّ لا يسَعُهُ جوُدُكَ اَوْ اَي زَمان اَطْوَلُ مِنْ اَناتِكَ وَما قَدْرُ اَعْمالِنا في جَنْبِ نِعَمِكَ *اصلاً همۀ عمر و اعمالم رو یه جا جمع کنم ، میتونم شکرِ یه دونه از این حسین گفتن ها رو به جا بیارم ؟.. نه والله* وَكَيفَ نَسْتَكْثِرُ اَعْمالاً نُقابِلُ بِها كَرَمَكَ بَلْ كَيفَ يضيقُ عَلَي الْمُذْنِبينَ ما وَسِعَهُمْ مِنْ رَحْمَتِكَ يا واسِعَ الْمَغْفِرَةِ يا باسِطَ الْيدَينِ بِالرَّحْمَه فَوَ عِزَّتِكَ يا سَيدي لَوْ نَهَرْتَني ما بَرِحْتُ مِنْ بابِكَ *اگه تو منو از برونی اَم از درِ خونه ت نمیرَم .. کجا برم ؟ اصلاً کجا دارم برم ؟.. یه جوری ما رو به طمع انداختی با یه دنیا گناه اومدم بازم درِ خونه ت .. آخه امام حسنُ به ما نشون دادی ما انقدر پرو شدیم .. میومد جلو حضرت می ایستاد شروع می کرد ناسزا گفتن ، حضرت آخر سر می فرمود گرسنه ای ؟ لباس نداری ؟ گرفتاری ؟ بی کسی ؟ .. بیا تو بغل خودم .. میومد درِ خونه ابی عبدالله گدایی می کرد ، نیازمند بود ؛ حضرت از داخلِ خونه دستشُ میاورد بالا چندین برابرِ نیازش بهش میداد ،حضرت دید داره گریه میکنه .. فرمود چیه ؟ کم دادم داری گریه میکنی؟.. گفت نه آقاجان شما چندین برابرِ چیزی که من میخواستم به من دادی گریه م برا اینه ، این دستا چه طورِ زیرِ خاک میره .. حیفِ این دستا .. میخوام بگم کجا بودی مردِ سائل ، به خاطرِ یه انگشتر ، انگشتِ این آقا رو جدا کردن ..* وَلا كَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِكَ لِمَا انْتَهي اِلَي مِنَ الْمَعْرِفَةِ بِجوُدِكَ وَكَرَمِكَ وَاَنْتَ الْفاعِلُ لِما تَشآءُ تُعَذِّبُ مَنْ تَشآءُ بِما تَشآءُ كَيفَ تَشآءُ وَتَرْحَمُ مَنْ تَشآءُ بِما تَشآءُ كَيفَ تَشآءُ لا تُسْئَلُ عَنْ فِعْلِكَ * امشب اگه همۀ ما رو ببخشی با همۀ گنهکاری؛ هیچ کسی بهت خورده نمی گیره .. رفقا باور کنید اصلاً دنبالِ بهانه میگرده منو تو رو ببخشه .. روایت داره صدیقۀ طاهره حضرت زهرا هر چی میگن وارد شید ایستاده پشتِ سرشُ نگاه میکنه . خانم چرا وارد نمیشید؟ آخه بچه هام جاموندن .. محبینم جا موندم .. گریه کن هایِ حسینم جا موندن .. روایت داره خانم میگه هرکسی که هاله ای از اشک بر حسین تو چشمانش نقش بست بیارید .. بعد میفرمایند کسی جا نموند؟ میگه هر کی برا حسینم آه کشیده ام بیارید .. از اون بالاتر هر کی تو جلسۀ حسینم نفس کشیده ام بیارید .. همه که دورِ مادر حلقه میزنن بعد میگه حالا بایستید من روضه بخونم برا حسین .. تصور کن تو صحرایِ محشر فاطمه بشه روضه خوان ما بشیم گریه کن .. پیراهنِ خونیِ حسینُ بلند میکنه .. یه وقت میبینیم اربابمون بی سر وارد محشر میشه .. بلند بگو حسین ...
✨⚡️✨⚡️✨⚡️✨⭐️💫⭐️💫⭐️💫🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃⭐️💫⭐️💫 اگه سر سفره افطار به کسی که کنارمان نشسته بگوئیم : روزه ات قبول باشه ، اون چی جواب میده ؟ حتما میگه: ازشمام قبول باشه و ممنونم و کلی بهمون محبت میکنه . حالا اگه سر افطار سرمون رو بالا بگیریم و به امام زمان (عج) عرض کنیم : آقاجون روزه تون قبول ، مطمئن باشید آقا هر جوابی بدهند ، دعاشون در حقمون مستجابه . من سر سفره افطار میگم: آقاجون روزتون قبول باشه و امید دارم به اینکه آقا بفرمایند: از شمام قبول باشه ، عاقبت بخیر بشی . این پیام رو اینقدر منتشر کنین که همه سر افطار با امام زمان (عج) حرف بزنن و به یاد حضرت مهدی(عج) باشن و برای ظهورش دعا کنن.
‍ ‌ بعد از محرم و صفر در شب تاج گذاری حضرت مهدی جشن مختصر وساده ای گرفتیم و با دعای خیر دیگرون به سر خونه زندگی خودمون رفتیم.فاطمه که دیگه نمیتونم بگم همچون خواهر..چون واقعا در حقم خواهر بود در تمام این دوران یارو همراهم بود و تمام زحمتم رو دوش او بود شب عروسی ،او در حالیکه منو بوسه بارانم میکرد گفت:خوب الوعده وفااا. باتعجب پرسیدم:کدوم وعده؟ او چشمکی زد وگفت:معلومه!! یادت رفته چندماه پیش عهد کردیم هرکی زودتر حاجتش رو گرفت برای برآورده شدن حاجت اون یکی نماز شب بخونه؟؟ گفتم:آره یادمه! ! او گفت:من تا دیشب به عهدم وفا کردم و خداروشکر حس میکنم تو هم مثل من مسیر زندگیت مشخص شد. او را دوباره در آغوش کشیدم و از ته دلم لبخند زدم. _ممنونم ممنونم دوست خوبم..آره منم حاجتم رو گرفتم… او پیشونیم رو بوسید و گفت: از امشب برا خوشبختیتون دعا میکنم.به شرطی که قول بدی تو هم در این شب خاص دعام کنی. با تمام وجودم گفتم:حتماااا.از ته دلم.. وقتی با حاج کمیل از مهمانها دل کندیم و سوار رکاب خوشبختیمون شدیم او عاشقانه خندید وگفت: _مبارک باشه رقیه سادااات خانووم…امیدوارم هرگز از وصلتمون پشیمون نشی.. چه فکرها میکرد او !!!! من کی میتونستم از بودن با او خسته و پشیمون بشم؟! گفتم : شما دعای قنوت ما بودی حاج کمیل..چطور پشیمون بشم؟! ان شالله شما پشیمون نشی او همیشه یک جوابی در آستین داشت:با خنده گفت:فراموش نکن شما نمازت رو به من اقتدا میکردی!! خیره به نیم رخ زیبای او از اعماق قلبم خندیدم. او هم میخندید. . مثل همیشه!! ریز و شیرین!!  به خانه رفتیم.خانه ای که از در ودیوارهای اون عشق و انسانیت میبارید.حاج کمیل بعد از پس گرفتن خونه از مستاجرقبلی، وسایل شخصیش رو دوباره چیده بود. وقتی وارد اتاق خواب شدم.چشمم افتاد به عکس روی پاتختی.. یادم اومد چند روز پیش که برای چیدن وسایلم اومده بودم روی همین پاتختی ها عکس الهام وحاج کمیل گذاشته شده بود. مرضیه خانوم عکس رو برداشتند و گفتند ببخشید یادم رفته بود اینو بردارم.کمیل بدون این عکس خوابش نمیبره! خونه ما هم که بود این عکس کنار تختش بود. عکس رو ازش گرفتم و گفتم: نه برش ندارید مرضیه خانووم.دوست دارم تا وقتی من هستم این عکس هم اینجا باشه. .تا یادم بیفته که من قراره جای خالی چه کسی رو پرکنم.من هرگز به الهام خاتون حسادت نمیکنم. زیر لب به الهام سلام کردم. _سلام الهام..من از دعای تو به حاجتم رسیدم.ولی فکر نکن دست از خوندن تسبیحات برمیدارم..من تا زمانی که زنده ام به عهدم وفا میکنم. تسبیح رو از داخل کشو برداشتم و با چشم اشکبار نگاهش کردم. بی اختیار یاد خوابم افتادم.یاد اون لحظه که الهام تسبیح رو دستم داد  وگفت برام دعا میکنه اگر براش تسبیحات بفرستم .. به دنبال اون خواب لحظه ی پاره شدن تسبیح به خاطرم اومد و گم شدن یک دانه از اون.. همه ی اتفاقات رو کنار هم چیدم و یقین داشتم که هیچ اتفاقی بی حکمت نبود.!! روزی که با حاج کمیل آپارتمان سابقم رو تخلیه میکردم او صدام کرد.به سمتش رفتم و او دانه ی تسبیح رو نشونم داد. با خوشحالی به طرف دستش خیز برداشتم ولی او دستش رو کنار کشید.. _خودم پیداش کردم برای خودمه… با خنده گفتم:تسبیح ناقص میشه ..این یک دونه مهره به چه دردتون میخوره؟؟ گفت: نودونه تا از اون دونه ها برای شماست.این یه دونه برای من باشه. من مونده بودم که چی بگم!! خندیدم و گفتم قبول!! او دانه ی تسبیح رو بوسید و در حالیکه داخل جیب پیراهنش میگذاشت گفت: آخیییش…همین یه دونه ش هم حالم رو خوب میکنه!  من به احساس او نسبت به الهام اون هم بعد از گذشت این سالها غبطه میخوردم. احساس حاج کمیل به این زن یک نوع دیگه بود.فکر میکنم نوع احساس او به الهام از جنس احسآس من به خودش بود.یک احساس مقدس و نورانی!! _به چی نگاه میکنید رقیه سادات خانوم؟؟ صدای حاج کمیل از افکارم بیرونم  آورد. او کنار من روی تخت نشسته بود و به قاب عکس روی دستانم نگاه میکرد. اشکم رو پاک کردم و با لبخندی گفتم: معلوم نیست؟!! گفت:چرا معلومه!! عکسش ناراحتتون میکنه؟ یا باهاش خلوت کرده بودین؟ صورت الهام رو نوازش کردم وگفتم: یک خلوت خالص و دوستانه..الهام رو ندیدم ولی احساس میکنم صد ساله میشناسمش. او آهی سر داد و روی تخت دراز کشید! با حسرت نجوا کرد: الهام خاتون حتی بعد از رفتنش هم فراموشم نکرد.همیشه دلواپس منه.خدا رو شاکرم بخاطر همون چندسالی که هم نفسش بودم.او هدیه ی خدا بود به من گنهکار.. در دلم گفتم:وشما حاج کمیل مهدوی، شما هم هدیه ی خدا به من هستی! عجب خدای عادل و کریمی داریم. ادامه دارد… نویسنده:
‍ ‌ زمستان زیبا و عاشقانه ی اون سال پایان گرفت و بهار تقویم به بهار زندگی مشترکمون اضافه شد. اما رفتارهای زشت وقضاوتهای عده ای واقعا آزاردهنده بود. من از حاج کمیل یاد گرفتم چگونه ساکت بمونم ولی از خدا میخواستم که به زودی حقیقت آشکار بشه حاج کمیل بر عکس من، میگفت:حقیقت روشنه! نه شما در تمام عمرتون حرکتی که منافی عفت باشه انجام دادید نه بنده خلاف شرع کردم.پس به راهتون ادامه بدید و دنبال اثبات خودتون به دیگرون نباشید.عزت و آبرو دست خداست. هر زمان بخواد میده هر وقت هم صلاح دونست میگیره. خیلی زمان برد تا به عمق کلمات او پی بردم وتونستم در زندگیم بکار ببرم. و البته راست هم میگفت:چند وقت بعد مسجد دوباره شوروحال سابق رو گرفت! جوانان زیادی بخاطر اخلاق و منش خوب حاج کمیل جذب مسجد وبسیج شده بودند. من و فاطمه همچنان مسؤول پایگاه بودیم و تغییرات اساسی در مسجد و نیروهاش ایجاد کردیم. کار ما جذب حداکثری جوانها بود اون هم از هر قشرو هر نوع نگرشی..و با خود اونها اتاق فکر میذاشتیم..حرفهاشون رو می‌شنیدیم. .درد ودلهاشون رو گوش میکردیم بدون اینکه قضاوتشون کنیم یا مستقیم به مخالفتشون برخیزیم. و با همون عده به جنوب رفتیم.. چه سفری بود این سفر! اینبار این سفر فقط و فقط به عشق شهدا بود و بس.. تمام مسیر گریه میکردم و یاد خاطراتم افتادم. من اینبار تازه نخلهای بی سر رو دیدم!! تازه فهمیدم هویزه کجاست؟! اولین بار بود که  در دهلاویه نحوه ی شهادت دکتر چمران رو شنیدم.. و وقتی رسیدیم طلاییه….آه خدای من طلاییه.. جایگاه پرکشیدن مردی به نام شهید ابراهیم همت.. همونکه تنها با یک قرار ساده از طریق عکسش سرموعد حاجتم رو داد و من الان با یک مرد مومن و آسمانی به جایگاه صعود او  نظاره میکردم. اینها چه کسانی بودند؟ مقام ومنزلت اونها نزد خدا چقدر بالاست که دست رد به سینه ی هیچ کسی نمیزنند؟!  حتی به سینه ی من که باورشون نداشتم و در گناه غوطه ور بودم. گوشه ای خلوت اختیار کردم و روی خاکها نشستم. من حضور تک تک اونها رو کنار خودم احساس میکردم .با اشک شوق خطاب به حاج همت گفتم: حاجی دمتون گرم..خداییش اون وقتی که با عکستون درد دل میکردم خواب امروز رو هم نمیدیدم که حاجتم به این قشنگی وکاملی برآورده بشه. منم میخوام به عهدم وفا کنم. تلفنم رو از کیفم در آوردم و به حاج کمیل زنگ زدم. _حاج کمیل بی زحمت شیرینیها رو پخش کنید. _حاج کمیل بی زحمت شیرینیها رو پخش کنید. او با خنده پرسید:کجا باز غیبتون زد سادات خانوم؟ ! زیاد تو گرما نمونید.مثل پارسال کار دستمون میدید.. اشکم رو پاک کردم و با لبخند گفتم: چه اشکالی داره در عوض باز هم من و فاطمه با شما راهی همون رستوران خاطره انگیز میشیم. او همچنان میخندید. گفت: شما قول بدید بیمار نشید بنده حتما شما رو یکبار دیگه به اون رستوران میبرم. ناگهان یاد اون روز افتادم. پرسیدم:حاج کمیل؟؟!؟ میتونم یه سوال بپرسم؟ پرسید:الان؟؟! پشت تلفن؟؟ گفتم:بله..الان وهمینجا میخوام جوابش رو بدونم گفت: جانم بپرس گفتم: حاج کمیل یادتونه اونروز تو رستوران من ازتون تشکر کردم شما نگاهتون به نگاهم گره خورد.. او بلند بلند خندید.. در میون خنده گفت: دختر زیارتت رو بخون.. چیکار دارید به اون روز؟! ازخنده اش خنده ام گرفت! با اصرار و التماس گفتم: حاج کمیل تو رو خدا بهم بگید.. او خنده ش قطع شد و در حالیکه نفسش رو بیرون میداد گفت: خب همه ی دردسر ما از همون روز شروع شد..البته نه اون دردسری که شما فکر میکنی..من فقط چشمهاتون برام آشنا اومد..وسوسه شدم بیشتر نگاهتون کنم تا یادم بیفته این چشمها رو قبلا کجا دیدم. ولی سریع به خودم تشر زدم خجالت بکش مرد.. باقیش رو خودم میدونستم. از یادآوری اون خاطرات به شوق آمدم.اونروز من از این اتفاقها ناراحت وافسرده بودم ولی الان بعد از یکسال تازه شیرینی وحلاوتش رو درک میکنم. ادامه دارد… نویسنده:
قسمت_صد_و_چهل_و_ششم ‍ این سفر نورانی هم با همه ی زیباییهاش به پایان رسید.من در این سفر رقیه ساداتهایی رو دیدم که گوشه ای از تل ناله میزدند و همچون یتیم ها اشک می ریختند و دعا میکردم که دعای شهیدان بدرقه ی راه اونها باشه.شاید بعضی از اونها هدایت بشن و بعضی نه.. ولی من روی اون خاک برای همه ی اونها گریه کردم،نماز خوندم و از خدا و شهدا  خواستار هدایتشون شدم. تا چند وقت بعد از سفر هنوز در همان حال وهوا بودم. ودلم به خدا نردیکتر شده بود.بیشتر روزها به همراه مادرشوهرم و خواهرشوهرهام که انصافا از مهربانی ومحبت چیزی کم نمیگذاشتند به جلسات تفسیر میرفتیم.مادرشوهرم مفسر خوبی بودند.از همانهایی که حرف وعملشون یکیست.من با دیدن ایشون تازه درک میکردم که چگونه چنین اولادهای صالحی دارند. ایشون به معنای واقعی یک زن نمونه ویک مومن حقیقی بودند.محال بود روزی منو ببینند و به احترامم از جا بلند نشن در حالیکه این کارشون واقعا برای من باعث شرمندگی بود.توجه او به من بیش از حدتصور بود و اکثر اوقات در حضور حاج کمیل منو نوازش میکردند و میگفتند قدر عروست رو بدون.تنهاش نزار. مبادا ازت برنجه.من بسیار خوشحال بودم که خداوند بعد از اینهمه سختی به من چنین پاداشی داده. من با این وصلت میمون صاحب پدرو مادر و دوخواهر ویک برادر شدم که یکی از دیگری بهتر و مهربان تر بودند.وهمه ی اونها صاحب زندگی و فرزند بودند. حتی آقا رضا که قبلا فکر میکردم مجرد هستند هم متاهل بودند و توراهی داشتند! اواسط بهار بود که متوجه شدم باردارم. این اتفاق اونقدر برام زیبا وخوشایند بود که با هیچ حسی در دنیا نمیشد مقایسه اش کرد. وقتی حاج کمیل و خونوادش ازاین خبر مطلع شدند یکی یکی از خوشحالی تبریک گفتند و بیشتر از پیش هوام رو داشتند. زندگی بر وقف مرادم بود و گمانم براین بود که خداوند از منزل اول عبورم داده و الان در مسیر اصلی هستم.غافل از اینکه خداوند در همه حال از مومنین امتحان میگیره و  اونها رو با بلیات و سختیها امتحان میکنه. ومن دعای همیشگیم این بود که خداوند یاریم کنه تا بندگی رو فراموش نکنم و پای عهدم بمونم.گاهی فکر میکردم اگر حاج کمیل توبه ی منو باور نمیکرد و منو با چنین منشی بزرگوارانه به همسری برنمیگزید سرنوشتم چه میشد؟! و حتی برخی اوقات وقتی از کنار دختری بد حجاب رد میشدم یاد روزهای غفلت خودم می افتادم و همه ی کارهای گذشته م مثل پرده ی سینما در جلوی چشمم حاضر میشد. حتی یاد نسیم و سحر می افتادم و نگران از سرنوشت‌شون برای هدایت اونها دعا میکردم. این افکار در دوران بارداری شدیدتر شده بود و این هراس رو در من ایجاد میکرد که مبادا بخاطر گناهان سابقم خداوند اولاد ناصالحی به من هدیه بده. گاهی درباره ی  این افکار آزاردهنده با حاج کمیل صحبت میکردم و او فقط میگفت:زمان میبره سادات خانوم تا اثر وضعی گناهتون پاک شه.پس صبور باش. اما من در این روزها کم صبر شده بودم.بارداری و اثرات اون منو شکننده تر کرده بود و دعا هم آرومم نمیکرد. شب شهادت اول حضرت فاطمه در مسجد برنامه داشتیم.من گوشه ای نشسته بودم و با روضه ی مادرم گریه میکردم.نوحه خوان روضه میخوند ولی من به روضه گوش نمیدادم.خودم زیر لب با مادرم درد دل میکردم.دعا میکردم که کمکم کنه گذشته م رو فراموش کنم و عذاب وجدان آرومم بزاره. میان هق هق و خلوت و تاریکی زنی رو دیدم که در تاریکی سرش رو به اطراف میچرخوند . مسجد شلوغ بود.حدس زدم دنبال جایی برای نشستن میگرده.بلندشدم و سمتش رفتم تا جای خودم رو به او بدم. گفتم:بفرمایید اونجا بشینید.صورت او در تاریکی به سختی دیده میشد ولی عطرش آشنا بود. ناگهان دیدم که او خودش رو به آغوش من انداخت و بلند بلند گریه کرد. صدای گریه ی او آشنا بود. قلبم به تپش افتاد.سرش رو از شانه ام جدا کردم و با دقت صورتش رو نگاه کردم.کسی که مقابلم ایستاده بود همونی بود که زندگی منو بعد از توبه به رسوایی کشوند. کسی بود که خونه ام رو برام نا امن نمود و وادارم کرد از اون آپارتمان فرار کنم. به محض اینکه شناختمش او را از خودم جدا کردم و سرجام نشستم. تمام بدنم میلرزید. من نسبت به این آدم حساس بودم.دیدن او منو میترسوند.نکنه اومده بود تا دوباره شر جدیدی به پا کنه؟! زیر لب با حضرت زهرا حرف زدم. گریه کردم.گله کردم.که آخه چرا هروقت از شما وخدا کمک میخوام برای رهایی از گذشته م گذشته م سر راهم سبز میشه!!؟؟ گفتم یا فاطمه ی زهرا من تحمل یک رسوایی دیگه رو ندارم. من تازه اعتماد مسجدی ها رو جلب کردم.اگه نسیم اینجا باشه تا آبروریزی به پا کنه من دیگه تحمل نمیکنم.نه برای خودم بلکه برای حاج کمیل پاک و مظلومم میترسم.میترسم این بی آبرویی روح او رو آزرده کنه ادامه دارد… نویسنده:
به قارون نمیگفتند که هر چه را داری یا نداری دور بریز؛ میگفتند آنچه را داری وسیله قرار بده. پول و ثروت دنیا وسیله است، وسیله‌ی رسیدن به مقامات عالیه‌ی بشری و انسانی است، وسیله‌ی رسیدن به مقامات معنوی است؛ میتواند وسیله باشد. شما میتوانید با پول دنیا را آباد کنید، زندگی‌های انسانها را نجات بدهید، تبعیض را برطرف کنید، فقرا و ضعفا را از حالت فقر و ضعف بیرون بیاورید. ۹۹/۲/۶
بهترین آرزویی که میتونم امشب براتون داشته باشم اینه که خدا آنقدرعاشقانه نگاهتون کنه که حس کنید مهم ترین و خوشبخت ترین موجود کائنات هستید 🌟شبتون منور به نور خدا🌟
‼️غسل نکردن تا اذان صبح 🔷 اگر در شب ماه رمضان جنب شود و بدون تعمد تا اذان صبح غسل نکند، مثل این  که در خواب جنب شود و خواب او تا بعد از اذان صبح ادامه یابد روزه‌اش صحیح است. 📕منبع: رساله آموزشی امام خامنه‌ای
✨﷽✨ ✍شخصی نزد همسایه‌اش رفت و گفت:“گوش کن، می‌خواهم چیزی برایت تعریف کنم، دوستی به تازگی در مورد تو می‌گفت” همسایه حرف او را قطع کرد و گفت: قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذرانده‌ای یا نه؟ گفت: “کدام سه صافی؟” ✅اول از میان صافی واقعیت. آیا مطمئنی چیزی که تعریف می‌کنی واقعیت دارد؟ گفت: “نه… من فقط آن را شنیده‌ام. شخصی آن را برایم تعریف کرده است.” ✅سری تکان داد و گفت:“پس حتما آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذرانده‌ای. یعنی چیزی را که می‌خواهی تعریف کنی، حتی اگر واقعیت نداشته باشد، باعث خوشحالی‌ام می‌شود.گفت: دوست عزیز، فکر نکنم تو را خوشحال کند. ✅ بسیار خوب، پس اگر مرا خوشحال نمی‌کند، حتما از صافی سوم، یعنی فایده، رد شده است. آیا چیزی که می‌خواهی تعریف کنی، برایم مفید است و به دردم می‌خورد؟ نه، به هیچ وجه! همسایه گفت: پس اگر این حرف، نه واقعیت دارد، نه خوشحال‌ کننده است و نه مفید، آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی.” 💥بر اساس شنیدهاتون مردم رو قضاوت نکنید
‼️استفاده از گاز یا پودر برای تنگی نفس 🔷هرگاه روزه‌دار مبتلا به تنگی نفس شدید، ماده‌یی را به‌کار ببرد که از هوای فشرده همراه با دارویی هر چند به صورت گاز یا پودر تشکیل شده و وارد حلق می‌شود، روزه اشکال ندارد. 📕منبع: رساله آموزشی امام خامنه‌ای
‼️باقی ماندن بر جنابت تا اذان صبح 🔷کسی که در شب ماه رمضان دچار جنابت است باید تا پیش از اذان صبح غسل کند و اگر عمداً تا آن هنگام غسل نکند روزه‌اش باطل است. این حکم در مورد روزه‌ی قضای ماه رمضان نیز جاری است. 📕منبع: رساله آموزشی امام خامنه‌ای
سلام دوستان مهمون امروزمون داداش حمید هست🥰✋ *شهیدی که با دهان روزه به شهادت رسید*🕊️ *شهید حمید رضا دستگیر*🌹 تاریخ تولد: ۳ / ۱ / ۱۳۴۵ تاریخ شهادت: ۱۵ / ۲ / ۱۳۶۷ محل تولد: ایلام محل شهادت: قلاویزان 🌹همرزم←حمید همیشه و در هر زمانی از شبانه روز رزمنده ها رو با وجود خطر در بین راه سوار ماشین میکرد🌷من بهش تذکر دادم که این کار خلافه. حمید هم یه داستان برام تعریف کرد *واز من قول گرفت تا روزی که زنده ام برای کسی تعریف نکن*🌷 او گفت: یه روز هنگام غروب در منطقه عمومی دهلران کنار جاده به یه بسیجی که شال سبز رنگی به گردنش بود برخوردم💚 توقف کردم واونم سوار شد . انگار که منو میشناخت.منو به اسم صدا زد و یه سری از مشخصات شخصیمو گفت🌷 *بعدش هم گفت:من سید مهدی‌ام*🌼،بسیجی های منو هر کجا دیدی سوار کن و نگران نباش.بعدش هم بهم دست داد و از ماشین پیاده شد.گرمای دستشو حس کردم.🌼وقتی به خودم آمدم هر چه اطرافمو نگاه کرده کسی رو ندیدم *یا صاحب الزمان (عج)*🌼💚. این فرمانده *در ماه مبارک رمضان و با زبان روزه*🌷، در حالی که سرگرم خنثی کردن مین در منطقه ی قلاويزان بود، *بر اثر انفجار مین به شهادت رسید.*🕊️ *شدت انفجار به حدی بود که پیکر مبارکش متلاشی شده بود.* 🥀🖤 با این حال و با وجود این که *بدنش تکه تکه شده بود🖤* اما با خنده ای بر لب به ملکوت اعلی پرواز کرد🕊️🕋 *سردار شهید حمیدرضا دستگیر* *شادی روحش صلوات*💙🌹
‼️رساندن غبار غلیظ به حلق 🔷 روزه‌دار بنابر احتیاط واجب باید غبار غلیظ را، مانند غباری که از جارو کردن زمین خاکی بر می‌خیزد فرو ندهد، ولی صرف داخل شدن غبار در دهان و بینی بدون این که به حلق برسد روزه را باطل نمی‌کند، همچنین دود سیگار و دیگر دخانیات بنابر احتیاط واجب روزه را باطل می‌کند. 📕منبع: رساله آموزشی امام خامنه‌ای
✴️ دوشنبه 👈 8 اردیبهشت 1399 👈3 رمضان 1441👈27آوریل 2020 🕌مناسبت های اسلامی. 🌙🌟احکام اسلامی و دینی. 📛صدقه صبحگاهی رفع نحوست کند. 📛ازدواج خیر ندارد. 📛از دیدار رؤسا و حاکمان هم پرهیز گردد. 📛مشارکت نیز خوب نیست. ✅صدقه در این روز بسیار نافع است. 👶مناسب زایمان و نوزاد روزی دار و عمری طولانی دارد. ان شاءالله. 🤒بیماری که امروز مریض شود ازارش زیاد است. 🛫 مسافرت مکروه است اگر ضروری است حتما همراه صدقه باشد. 👩‍❤️‍👩حکم مباشرت امشب. مباشرت شب سه شنبه مستحب و فرزند ان دهانی خوشبو دارد نرم دل و پاک زبان است. ان شاءلله.و برای سلامتی نیز مفید است. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓انجام اموری از قبیل: ✳️مبادله سند و قولنامه.. ✳️قولنامه نوشتن. ✳️و ارسال کالاهای تجاری نیک است. 💇‍♂ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،خوب و موجب طول عمر است. 🔴 یا در این روز از ماه قمری،خوب نیست و باعث ضعف مغز است.ان شاءالله. 🔵 دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد. 👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️️ وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴تعبیر خواب شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند تعبیرش از ایه 4 سوره مبارکه نساء است. و اتوا النساء صدقاتهن.. و از معنای ان استفاده می شود که خواب بیننده یا ازدواج کند یا مالی عظیم به او برسد و یا از اهل خانه هدیه ای به او برسد و خوشحال شود.ان شاءالله. شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 🌸زندگیتون مهدوی🌸
ترتیل جزء03 - غامدی www.jea.ir .mp3
6.1M
🔊 ترتیل قرآن - جزء3 - سعدالغامدی
ترتیل جزء03 - منشاوی www.jea.ir .mp3
7.53M
🔊 ترتیل قرآن - جزء3 - منشاوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا