eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.2هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
‼️نیت روزه نکردن از روی عمد 🔷س 3998: اگر شخصی عمداً در ماه رمضان نیت روزه نکند یا بگوید نمی‌خواهم روزه بگیرم، هر چند مبطلی انجام ندهد و با این نیت وارد روز بعد شود حکم چیست؟ ✅ج: یک از شرایط صحت روزه، داشتن نیت آن است، پس کسی که نیت روزه نداشته باشد، روزه‌اش صحیح نیست و اگر مربوط به ماه رمضان است، باید قضای آن را بجا آورد. همچنین اگر مبطل دیگری مانند خوردن و آشامیدن انجام دهد، غیر از قضا، کفاره افطار عمدی نیز بر وی واجب می‌شود.
🌹‌امام صادق علیه السلام : هر کس را در وقت و بخواند ، ثواب کسی را دارد که در راه خدا شده و در خون خود غلطیده است.🕊✨ 📚علامه مجلسی - زاد المعاد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مرجع تقلید: حضرت آیت الله العظمی خامنه ای(مدظله) جواب 1. فقط خواندن خصوص آيات سجده اين سوره‏ ها حرام است، ولى خواندن ساير آيات از اين سوره ‏ها اشکال ندارد.. 2. پس از خواندن یا شنیدن همه آیه سجده دار، باید سجده کرد و خواندن بخشی از آیه سجده دار، موجب سجده نمیشود. 3. جنب، حائض، نفساء و مستحاضه هم باید پس از شنیدن آیه سجده دار، سجده کنند، و طهارت شرط سجده قرآن نیست. (البته خواندن آیه سجده دار؛ بر جنب، حائض و نفساء حرام است ولی بر مستحاضه اگر به وظایفش در استحاضه متوسطه و کثیره عمل کرده باشد حرام نیست). لازم نیست جنب، حائض، نفساء و مستحاضه از جلسه قرائت قرآن که آیه سجده دار خوانده میشود خارج شوند و مسؤلین جلسه قرائت که میگویند باید از جلسه خارج شوید اشتباه میکنند، و انجام این کار اخلاقاً پسندیده نیست. اگر جنب، حائض، نفساء و مستحاضه آیه سجده دار را شنید واجب است فوراً سجده کند. 4. موقع سجده برای خواندن یا شنیدن آیات سجده دار، واجب است پیشانی روی مهر یا چیزی که سجده بر آن صحیح است گذاشته شود و ستر عورت با لباس غیر غصبی واجب است ولی طهارت، قبله و پوششی که رعایت آن در نماز واجب است، شرط نیست بنابراین سجده کردن؛ بر جنب، حائض و نفساء هم واجب است ولو رو به قبله و با حجاب و پوشش کامل نباشند. 5. در سجده واجب قرآنی، فقط سجده واجب است ولی گفتن ذکر واجب نیست و البته هر ذکری را میتوان گفت ولی بهتر است این ذکر گفته شود: «لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ حَقّاً حَقّاً لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ اِیماناً وَ تَصْدیقاً لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ عُبُودِیَّةً وَرِقّاً سَجَدْتُ لَکَ یا رَبِّ تَعَبُّداً وَرِقّاً لا مُسْتَنْکِفاً وَ لا مُسْتَکْبِراً بَلْ اَنَا عَبْدٌ ذَلیلٌ ضَعیفٌ خائِفٌ مُسْتَجیرٌ». 💕💕💕
نسیم با التماس دستم رو گرفت و عین بچه ها نالید:تو روخدااا تو روخدا واسه مامانم دعا کن.دعا کن نمیره..خدا تو رو دوست داره. دعای تو رو قبول میکنه اما دعای منو نه. .ببین چه زندگی بهت داده؟؟ ببین چقدر بهت عزت و آبرو داده؟ ای وای برمن.!! او داشت با این زبون گرفتنهای تلخ و سوزناکش آبروی منو نشونه میگرفت دستم رو مقابل دهانش گرفتم و گفتم: این حرفو نزن..خدا همه رو دوست داره.و ازش فاصله گرفتم تا دوباره حرفی نسنجیده نزنه! سرم رو زیر چادرم بردم و برای نسیم و مادرش دعا کردم. دعا برای یک نفر دیگه یادم رفته بود.دستم رو رو روی شکمم گذاشتم و برای جنینم آرزوی سلامتی کردم.از خدا خواستم اولادم رو زهرا منش و علی وار بار بیاره.تا من روزی مثل مادرنسیم از نا اهلی فرزندم مریض نشم.. چقدر روح من و حاج کمیل به هم متصل بود! او هم با صدای بلند دعا کرد خدا به همه ی بی اولادها اولاد صالح هدیه بده.. مراسم تموم شد.نسیم با دو تا چشم پف کرده و سیاه همون جایی که نشسته بود کز کرده و زانوی غم بغل گرفته بود. مادرشوهرم صداش کرد. نسیم کنارش نشست. _بله حاج خانووم؟ ماورشوهرم از کیفش دستمال درآورد وپنهانی جیز دیگری هم کف دستش گذاشت! بنظرم رسید حتما یک شکلات دعاخونده یا جیزی مشابه همین بهش داده تا به مادرش بده برلی شفا بخوره. مادرشوهرم همیشه در کیفش همچین چیزهایی داشت.  آهسته در گوش نسیم حرفی زد و نسیم با دستمال سیاهیهای چشمش رو پاک کرد. یاد اولین شب مسجد اومدن خودم افتادم که شکل و قیافه ای شبیه او داشتم و به دنبالش رفتار خوب فاطمه به خاطرم اومد. راستی فاطمه! پس چرا هنوز نیومده بود. تلفن همراهم رو در آوردم و شماره ش رو گرفتم. چشمم به مادرشوهرم و نسیم بود که با هم پچ پچ میکردند. چند بوق که خورد فاطمه گوشی رو برداشت. _سلام! پس چرا نیومدی فاطمه جان؟! او با حالی خراب گفت قسمت نبود خواهر..الان بیمارستانم واسه کلیه م.این سنگه دفع نشده هنوز داره اذیتم میکنه. من با نگرانی اطلاعات بیمارستان و ازش خواستم ولی او نگفت کجاست تا زحمتم نده. چون نمیتونست حرف بزنه سریع قطع کردم. نسیم کنارم نشست و با غمگینی نگاهم کرد. با مهربونی بهش خندیدم. _قبول باشه ازت نسیم جان..ان شالله حاجتت روا.. او دوباره چشمش خیس شد و با بغض نگام میکرد. دوباره حسرت یک چیز دیگه مو خورد: خوش بحالت!! چه خانواده ی شوهر خوبی داری! خوش بحالت گفتنهاش واقعا آزاردهنده بود. حرف رو عوض کردم وگفتم:دیگه ناراحت نباش .ان شالله همین امشب بی بی شفای مادرتو از خدا میگیره! پوزخندی زد و آه کشید: ایشالله! بعد هز کمی مکث گفت:فکر میکردم واقعا گوشی نداری بخاطر همون امواجی که میگفتی!! خدای من چطور حواسم نبود!! با من من گفتم:من که نگفتم ندارم گفتم همرام نیست امشبم اتفاقی همراهمه.. او دوباره پوزخندی زد و با دلخوری گفت: مومن واقعی دروغ نمیگه..راست و حسینیش بگو دلم نمیخواد شمارمو داشته باشی وخلاص! دیگه چرا خودتو اذیت میکنی؟ سرم رو پایین انداختم.حرفی برای گفتن نداشتم. او که سکوتم رو دید آه بلندی کشید وگفت:دلم نمیخواد با حضورم اذیتت کنم.میدونم دیگه تریپ من با تو جور درنمیاد. چیکار کنم که من خاک برسر تنهام وجز تو یه دوست درست وحسابی ندارم ولی اشکال نداره..اگه قرار باشه با بودن من کنار خودت احساس بدی داشته باشی برای همیشه قید رفاقتمونو میزنم. تو بد شرایطی گرفتار شده بودم.از یک طرف تمایل نداشتم او شماره ی تلفنم رو داشته باشه و از طرف دیگه اینقدر معصومانه و مظلومانه این حرفها رو میزد که دلم نمیومد دلش رو تو این شرایط بشکونم. گفتم:این چه حرفیه نسیم؟! من با بعضی رفتارهای تو مشکل دارم نه با خودت.آره!  اولش از دیدنت جا خوردم.چون فکر میکردم اومدی دوباره به من یه آسیبی برسونی ولی اشتباه میکردم. . او سرش رو با تاسف تکون داد:حق داری…من اونقدر بچه بازی و لجبازی باهات کردم که دیگه سخته بهم اعتماد کنی.. با ناراحتی سرم رو پایین انداختم و سکوت کردم. تصمیم گیری در اون لحظات مثل جون دادن وسط جوونی بود. در یک لحظه تصمیم گرفتم یکبار دیگه بهش اعتماد کنم! شماره ی همراهم رو روی یک کاغذ نوشتم و بهش دادم. او با اکراه از دستم گرفت و گفت:مطمئنی دوست داری شمارتو داشته باشم؟ !. این سوالش مطمئن ترم کرد. آهسته گفتم:آره ولی قول بده به هیچ کسی شماره مو ندی..مخصوصا مسعود او حالت چهره ش تغییر کرد. صورتش برافروخته شد و تو چشمهاش اشک جمع شد. سرش رو انداخت پایین و با ناخنهای بلند و براقش کاغذ توی دستش رو خط کشید. حدس زدم حتما با مسعود به هم زده! این هم به نفع من بود هم به نفع خودش! شاید او بدون مسعود شانس خوب شدنش بیشتر میشد. ادامه دارد... نویسنده:
✅حق و ✍از محضر مقدّس خاتم الأنبياء (ص) سؤال شد ، ای رسول خدا ! حقّ پدر چيست ؟حضرت فرمود اينكه تا زنده است ، از او اطاعت كنى سؤال شد ، حقّ مادر چيست ؟ حضرت فرمود هيهات ، هيهات که کسی به حقّ مادر برسد ، اگر کسی به تعداد ريگهای بيابان ، و به اندازه‏ قطره‏ هاى باران در همه‏ عمر دنيا در برابر مادرش بايستد و خدمت كند ، معادل روز باردارى مادر و حملِ فرزند در شكم نمی ‏شود 📚مستدرک السائل ۱۵ / ۱۸۲ 💕💕💕
❤️شیطان با۵ روش مارا فریب می‌دهد: 🌷۱. بادروغ به آدم ع گفت:اگرازاین درخت بخورید، فرشته یاجاودانه میشوید20اعراف 🌷۲.گناه را زیباجلوه میدهد...‌۴۳ انعام 🌷۳.سعی می‌کند خدا رو ازیادمان ببرد فانساه الشیطان ذکرربه...۴۲ یوسف 🌷۴. میگه همین یکبار گناه کن بعدش خوب شو..... آیه ۹سوره یوسف 🌷۵.قدم قدم میبره ته جهنم لاتتبعو خطوات الشیطان..۱۶۸ بقره یک قدم هم دنبال شیطان نروید 💕💕💕
داشتیم از مسجد بیرون میرفتیم که با مهربونی بهش گفتم نسیم جون از این به بعد سعی کن مسجد بدون آرایش بیای. الانم صورتت سیاهه بیا بریم وضوخونه بشورش. داخل وضوخونه رفتیم. داشت صورتش رو میشست که پرسید: نفهمیدی فاطمه چرا نیومد؟ گفتم:مریض شده. آه کشید:خدا شفاش بده.. بی مقدمه پرسید:دیگه از کامران خبر نداری؟ جا خوردم! ! با من من گفتم:نههه!! من به کامران چیکار دارم؟ از داخل آینه نگاهم کرد. _خب هرچی باشه یه روزی رفیق بودید..قرار بود ازدواج کنید.. به طرفش رفتم و از ترس آبروم آهسته گفتم: هیس!اینقدر بلند راجع به گذشته حرف نزن.بعدشم کی گفته ما قرار بوده با هم ازدواج کنیم؟! این تصمیمی بود که اون گرفته بود نه من! او هم آهسته گفت:ببخشید باید رو خودم کار کنم یک کم متین و آروم حرف بزنم. بعد گفت: خوش بحالت واقعا!! نمیدونم چی داشتی که اینقدر پسرها و جنتلمنها دنبالت بودن! هی هر دیقه میگفتی بدبختی ولی اتفاقا خوشبخت تر و خوش شانس تر از من یکی بودی.به هرچی اراده کردی رسیدی.. هرچی بچه پولدار بود دنبال تو میومد. در حالیکه.. حرفش رو خورد و سرش رو پایین انداخت. حدس اینکه ادامه ی جمله ش چی بوده زیاد سخت نبود. چون بارها با حرص وحسد بهم گفته بود.شاید مهمترین علت بدجنسی نسیم حسادت و بخل بیش از حدش بود. لبخندی زدم و گفتم:در حالیکه من نه به زیبایی تو بودم نه به خوش تیپیت؟! من بی کس وکار بودم و تو.. دستش رو جلوی دهانم گذاشت و با شرمندگی گفت:نگو دیگه…ببخشید.. زل زدم تو چشمش و با تمام وجودم گفتم:نسیم اینی که میخوام بهت بگم شعار نیس ولی بخدا خوشبختی و شانس به این چیزهایی که تو میگی نیست.ناراحت نشو ولی مشکل بزرگ تو اینه که همیشه داشته های خودتو میزاری کنار داشته های دیگرونو میبینی و میخوای.. تا وقتی که همش حسرت داشتن خوشبختی ظاهری آدمهای دورو برت رو بخوری احساس خوشبختی نمیکنی.. او لبش رو با ناراحتی گزید. میدونستم که از حرفهام خوشش نیومد. ولی بقول پدرشوهرم بعضی وقتا لازمه بهت بربخوره تا تغییر کنی!! خیلی دیرم شده بود.چادرش رو که بهم سپرده بود دستش دادم و صورتش رو بوسیدم و گفتم:ببخشید باید برم..الان حاج آقا نگران میشن. .. او سریع چادرش رو سر کرد و گفت:منم دارم میام . دوست نداشتم پدرشوهرم و حاج کمیل اونو ببینند ولی ظاهرا چاره ای نبود. او برخلاف تصورم کنار درب آقایون نیومد و به محض پوشیدن کفشهاش باهام خداحافظی کرد. نفس راحتی کشیدم و خداروشکر کردم. اون شب دوباره به فاطمه زنگ زدم.حالش بهتر بود و داشت استراحت میکرد.سر میز شام اتفاقات داخل مسجد رو واسه حاج کمیل تعریف کردم. او در سکوت به حرفهام گوش میکرد و چیزی نمیگفت. من از سکوت او میترسیدم. پرسیدم:چیری نمیخواین بگین؟؟! او نگاه معنی داری کرد وگفت:رقیه سادات جان..شما چرا ملاقات مادر ایشون نمیری؟! من که منظورش رو از سوالش درک نمیکردم گفتم:خببب بنظرتون لازمه برم؟ حاج کمیل یک لیوان آب برای خودش ریخت و گفت:هم لازمه ملاقاتشون برید و هم اینکه لازمه بیشتر از احوالات این دوستتون در این چند ماه باخبر بشید.شاید در تصمیم گیری کمکتون کنه. حس میکردم حاج کمیل از دادن این پیشنهاد دلیل خاصی داره. چشمم رو ریز کردم و به او که داشت خیره به چشمهای من آب میخورد نگاه کردم. پرسیدم:چرا منظورتونو واضح تر نمیگید؟! او از پشت میز بلند شد و با لبخند گفت:منظورم واضحه! شما خیلی دانا هستید.قطعا با کمی دقت منطورو مقصود من و درک میکنید. ظرفها رو از روی میز جمع کرد و به سمت آشپزخونه رفت که بلند گفتم: چشم حاج کمیل!اگر اجازه بدید من فردا به عیادت مادرش میرم. او از آشپزخونه گفت:احسنت به شما خانوم باهوش و دوست داشتنی من! ادامه دارد... نویسنده:
روز بعد زنگ زدم به نسیم. او با شنیدن صدام خیلی خوشحال شد. گفتم :امروز میخوام بیام ملاقات مادرت.او من من کرد و گفت امروز نمیشه. تحت مراقبتهای ویژه ست ملاقات نداره .. پرسیدم :تو که دیشب گفتی خونتونه؟ گفت :آره خوب دیشب خونمون بود.نصفه شبی حالش بد شد بردمش بیمارستان. الانم حالش خوب نیس. من الان تو بیمارستان نشستم تا اگه خبری شد بفهمم. راست میگفت.صدای پیجر از پشت خط به گوشم رسید. گفتم:میخوای بیام پیشت تنها نباشی؟’ تشکر کرد و گفت:نه فقط برا مادرم دعا کن.. چند روزی گذشت و نسیم با من تلفنی در ارتباط بود. او بیشتر اوقات پشت تلفن گریه میکرد و از ترس وتنهاییش میگفت ومن تمام سعیم رو میکردم آرومش کنم. شبها برای مادرش نماز میخوندم و از خدا براش طلب سلامتی میکردم. در این مدت به ملاقات فاطمه هم رفتم. او در این سالها زجر زیادی رو از بابت کلیه ی سنگ سازش میکشید ولی همیشه در اوج درد میخندید ومیخندوند!! من واقعا از این همه صبر و ایمان در شگفت بودم! چند روزی بود که حاج کمیل دیر به خونه برمیگشت و یک راست برای اقامه ی نماز مغرب به مسجد میرفت.او در این مدت خیلی کم حرف و مرموز به نظر میرسید. چندبار از او پرسیدم علت چیه ولی او دستش رو روی گونه ام میگذاشت و با لبخند گرم و دوست داشتنیش میگفت:یک مقدار کارهای عقب افتاده ی شخصی دارم.منو ببخشید اگر کم به شما رسیدگی میکنم. نمیدونم چرا بی جهت دلم شور میزد.فاطمه میگفت بخاطر دوران بارداریه. دلیلش هرچی بود حالم خوب نبود.شبها کابوس می دیدم و روزها بیقرار بودم. یک شب در خواب، دیدم که یک نوزاد در آغوشمه و بهش شیر میدم.میدونستم که این نوزاد همون کودکیه که انتظارش رو میکشیدم.او با نگاه کودکانه ش به من نگاه میکرد وشیر میخورد. ناگهان دیدم صورتش کبود شد و چیزی شبیه قیر بالا میاره..از شدت ترس او رو از خودم جدا کردم و بلند بلند جیغ کشیدم. به سینه ام نگاه کردم.بجای شیر سفید از سینه هام مایع سیاه رنگ بدبویی ترشح میشد.. اینقدر درخواب جیغ کشیدم تا بالاخره بیدارشدم. حاج کمیل با پریشانی کنارم نشسته بود و صدام میکرد. تشنه بودم. گفتم:آب.. چند دقیقه ی بعد با آب کنارم نشست.آب را تا ته سر کشیدم و سرم رو روی سینه اش گذاشتم. نفسهای نامرتبم کم کم زیر دست نوازشهای او سامان گرفت. گفتم:چی کار کنم حاج کمیل؟ چیکار کنم از دست این کابوسها نجات پیدا کنم؟! همش خواب مردن بچه مونو میبینم.. گریه کردم:میترسم کمیل جان..میترسم. ناگهان او دست از نوازش موهام برداشت. من که قلبم آروم گرفته بود ومرتب میزد پس این صدای ناهماهنگ قلب چه کسی بود که میشنیدم؟ دقت کردم.قلب حاج کمیل بود که نا آروم به دیواره ی سینه ش میکوبید. سرم رو از روی سینه اش برداشتم و نگاهش کردم. چشمهاش پایین بود و شانه هاش بالا وپایین میرفت.. دستم رو مثل خودش روی صورتش گذاشتم و نگاهش کردم. مجبور شد نگاهم کنه.. آب دهانش رو قورت داد و خندید..تلخ تر از تلخ ..غمناک تر از غمگین!! پرسیدم:چی شد حاج کمیل؟؟ او چشمهاش رو آهسته بازو بسته کرد و با همون لبخند،دروغ گفت:هیچی!! فقط ناراحت شمام..دوست ندارم اذیت شید..حتی در خواب. وبعد غلتی زد و پشت به من روی بالش خوابید. گفتم:شما از من یه چیزی رو پنهون میکنید درسته؟ مکث کرد.. دوباره پرسیدم:میدونم اهل دروغ نیستید.پس بهم راستش رو بگید.. هنوز پشتش به من بود. گفت:آره.. آب دهانم رو قورت دادم! پرسیدم :چی؟! جواب داد:وقتی پنهونش میکنم یعنی گفتنی نیست.شما هم نپرس. با دلخوری گفتم:همین؟!!! یعنی من بعنوان شریکتون حق ندارم بدونم؟ او چرخید سمتم.نفسهاش بلندتر شد. _مربوط به شما نمیشه وگرنه حتما میگفتم.تو رو به جدت قسم نپرس رقیه سادات خانوم. فقط با اون دل پاک و عزیزت برام دعا کن. بیشتر ترسیدم. پرسیدم:دعا کنم که چی؟؟ نشست و زانوهاش رو بغل گرفت:دعا کن نترسم..دعا کن منم اهلی شم.. این عجیب ترین دعایی بود که او میخواست در حقش کنم.حاج کمیل من یک مرد پاک و اهل و شجاع بود.او از چی میترسید؟ پرسیدم:شما و ترس؟! از چی میترسید حاج کمیل؟ ازبین زانوهاش گفت:از خودم.. ادامه دارد... نویسنده:
‼️قی کردن عمدی 🔷هرگاه روزه‌دار عمداً قی کند اگر چه به واسطه‌ی بیماری و مانند آن ناچار به این کار باشد، روزه‌اش باطل می‌شود، ولی اگر سهواً یا بی‌اختیار قی کند اشکال ندارد. 📕منبع: رساله آموزشی امام خامنه‌ای
‼️احکام مُبطِلات روزه 🔷اگر روزه‌دار سهواً یکی از کارهایی را بکند که موجب باطل شدن روزه است و سپس به خیال این که روزه‌اش باطل شده، عمداً بار دیگر یکی از آن کارها را انجام دهد، روزه‌ی او باطل می‌شود. 📕منبع: رساله آموزشی امام خامنه‌ای
4_5870717992911765698.mp3
3.82M
زیارت امام حسین از وظایف منتظران در عصر غیبت است زیرا این کار، صله ی امام عصر و نیکی نسبت به ایشان و سایر ائمه است [صله به معنای نوعی رابطه داشتن است] و با این عمل قلب امام شاد می شود و امام مانند سایر پدرانشان صبح و شب برای زوّار قبر امام حسین دعا می‌کنند. در کتاب معتبر "کامل الزیارات" از امام صادق روایت شده: ۱- (کسی که برای زیارت امام حسین انفاق کند) به هر دِرهَم برایش هزارهزار محسوب می شود و رضایت خدا، دعای پیامبر و امامان را دارد. ۲- محبوبترین اعمال نزد خداوند زیارت قبر امام حسین است. ۳- (در دعایشان فرمودند) خدایا مغفرتت را بر من و برادرانم و زوّار قبر پدرم حسین قرار ده، آنان که اموالشان را انفاق و بدن هایشان را به رنج انداختند... پس از سوی ما رضوانت را به آنان پاداش ده، آنان را از شرّ هرگونه سرکش و مخلوق زورمند و شیاطین جنّ و انس دور کن...
تدابیر پزشکی رمضان کلیات-۱.pdf
139K
🌼 🌼 💠 تدابیر پزشکی ماه رمضان 📚 از منظر طب سنتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تجربه نزدیک به مرگ رهبر معظم انقلاب * یک لحظه دیدم که دستم خالیه و چیزی ندارم... * حتما ببینید و نشر دهید
اولین پنجشنبہ ماه پُر برکت رمضان 🌙 و ياد درگذشتگان😔 🙏اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🙏 🙏التماس دعا🙏 اولین ماه مبارک رمضان 🌙 است روزمان را بہ فاتحہ اے و صلواتے معطر ڪنیم✨ بہ یاد آنان ڪـہ روزے در ڪنارمان نفس هایشان گرما بخش محفل مان بود😔 و امروز یادشان دلگرم مان میڪند🙏
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مناجات ماه رمضان و روضه یِ امام حسین علیه السلام سرِ هر سفره یِ افطار بگو بسم الله می دهد نانِ تو را یار بگو بسم الله روزهای رمضان یادِ حسین و عطشیم آب و افطار و علمدار.... بگو بسم الله حق به دنبالِ بهانه َست ببخشد ما را رو کن امشب سوی غفّار بگو بسم الله چقَدَر آبروی من و تو را حفظ کند بعد از این بنده یِ ستّار بگو بسم الله.... بعد از این زینت ارباب کرم خواهی شد عبدِ حق اوّل هر کار بگو بسم الله لحظه یِ توبه الهی بِ علیٍ بِ علی بعد از آن روضه یِ سالار بگو بسم الله تَهِ گودال مناجات نمود امّا گفت: کوفه با شمر جفاکار بگو بسم الله هر رگِ پاره شده آیه یِ رحمت می خواند سینه زن... یکسره... بسیار بگو بسم الله وقفِ دین من و تو شد سرِ ارباب وفا حرف چه شد سرِ بازار؟!... بگو بسم الله اشک جاری شده و ساعت استغفار است توبه کن منتظر یار بگو بسم الله
ذکر لب انبیاء حسین علیه السلام اعظم ِاسم خدا حسین علیه السلام فیض دمادم حسین هستی خاتم حسین کیست مِنَ المُصطَفی حسین علیه السلام بال و پر فاطمه تاج سر فاطمه کوثر خیرالنساء حسین علیه السلام سید احرار او حیدر کرار او آینه ی مرتضی حسین علیه السلام خاتمه ی پنج تن جوهر جان حسن برادر مجتبا حسین علیه السلام مریض احیا کند مرده مسیحا کند تربت ارباب ما حسین علیه السلام زیارت عرش و حق زیارت این دو است اکبر شیرین لقا حسین علیه السلام کشتی نوح است او امید ما هست او وَ مَن اتاکُم نَجی حسین علیه السلام نوح خودش در خطر بود به او نوحه گر داشت به او التجا حسین علیه السلام گفت امام رضا گریه فقط در غم پادشه کربلا حسین علیه السلام شعله زده تا ابد در دل هر مومنی داغ عزیز خدا حسین علیه السلام در غم او ناله گر جن و پری و بشر ماهی و مرغ هوا حسین علیه السلام صدای زنجیرها ذکر علمگیر ها چیست به وقت عزا حسین علیه السلام گریه ی ماهورِ رود زمزمه ی چنگ و عود تار به شور و نوا حسین علیه السلام نوحه سرایش بخوان به ماتمش با فغان گوشه ی شش گوشه را حسین علیه السلام واعطشا واعطش غصه ی سقا عطش حرف لب مشک ها حسین علیه السلام شمر به گودال رفت... فاطمه از حال رفت عرش صدا زد صدا حسین علیه سلام روبروی خواهرش برید از تن سرش ذبح شده از قفا حسین علیه السلام فاطمه! هذا حسین بی کس و تنها حسین مُرَمِّل بالدّما حسین علیه السلام
‏شفای جان و جانانم حسین است طبیب و درد و درمانم حسین است از آن رو انس با قرآن گرفتم که دیدم روح قرآنم حسین است
💚 سراپا من گرفتارم اباصالح دعایم کن برایت عبد سربارم اباصالح دعایم کن گنهکارم، بدم، بی چاره ام، آلوده دامانم تمام آلوده رفتارم اباصالح دعایم کن😞
😬😬🤠جو گیر😬😬🤠 ❇️ﺗﻮ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ، ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯿﻢ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﺍﺻﻦ ﻫﯿﭻ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﯼ ﺑﻪ ﺍﺳﻼﻡ ﻧﺪﺍﺭﻡ ... ﯾﻬﻮ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﯾﻪ ﺗﮑﻮﻥ ﺧﻮﺭﺩ، ﮔﻔﺖ : ﯾﺎﺍبالفضل! ﻧﻮﮐـــــــﺮﺗﻢ!😳😂🤣 ✅خوبی بلا اینه که میفهمی بالا نیستی. 💠يَآ أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَى اللَّهِ ۖ 👈ما بدجور کارمون گیر خداست.ُ 🔴پس اگه خدا هوامونو داره،هوا برمون نداره.🦋
✴️ جمعه 👈12 اردیبهشت 1399 👈7 رمضان 1441👈1 می 2020 🏛مناسبت های اسلامی و دینی. 🏴شهادت استاد مطهری رحمت الله علیه (روز معلم) ❇️روز بسیار شایسته و مبارکی است و برای امور زیر نیک است. ✅اغاز نگارش کتاب مقاله پایان نامه و... ✅اغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅و زراعت و کشاورزی خوب است. ✈️مسافرت خوب است بعد از ظهر اغاز شود. 👶برای زایمان خوب و نوزاد خوب و برای پدر و مادرش خوش قدم و خوش یمن است.ان شاءالله. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. ✳️خرید طلا و جواهرات. ✳️خرید حیوان و احشام. ✳️و جابجایی و ورود به خانه نو نیک است. 💑 انعقاد نطفه و مباشرت 👩‍❤️‍👩امروز.... 💑امشب... برای در جمعه شب (شب شنبه ) دلیلی بر تاثیر ان بر فرزند وارد نشده. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات، (سر و صورت) در این روز خوب و باعث دولت و دارایی و ثروت است. 💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن.... یا ، زالو انداختن خوب نیست موجب مرگ ناگهانی است. ✂️ ناخن گرفتن جمعه برای ، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد. 👕👚 دوخت و دوز. جمعه برای بریدن و دوختن، روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود.. ✴️️ وقت استخاره در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است 😴 تعبیر خواب... خواب و رویایی که امشب. (شبِ شنبه)دیده شود تعبیرش در ایه 8 سوره. مبارکه انفال است لیحق الحق و یبطل الباطل و لو کره المجرمون... و از مفهوم و معنای ان استفاده میشود که بین خاب بیننده و دیگری کدورتی است و برای رفع ان نزد کسی بروند و معلوم شود حق با خواب بیننده است .ان شاءالله .چیزی همانند ان قیاس گردد... ❇️️ ذکر روز جمعه اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد . 💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی 🌸
عطر زدن روزه دار بسیاری از مردم تصور می کنند استفاده از عطر و بوی خوش برای روزه دار مکروه و ترک آن بهتر است. در حالی که عطر زدن و استفاده از بوی خوش برای روزه دار نه تنها مکروه نیست بلکه هدیه و ارمغانی برای اوست، اما آنچه که برای روزه دار مکروه است بو کردن گیاهان معطر است، چه گل باشد و چه غیر گل. توضیح المسائل مراجع ج1 ص961 م1657 تحریر الوسیله ج1 ص288
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 كنم تعظيم در پايت معلم كه چون فانوس دريايى معلم شوم پروانه ى شمع وجودت شوم خاكستر وسر بر سجودت به من آموختى إ مثل انسان نه با صورت كه بل با خوى وإحسان درود بر جايگاه علم وتربيت در مقام معلم كه هرچه آموختيم از وجود همين انسان هاى شريف و بزرگوارست ما هرچه داريم از شما داريم روز معلم‌رابه شمامعلم واستاد عزیز تبریک‌میگم در پناه خدا شاد و‌سلامت باشین 🌸❤️🌸
163068817.mp3
10.99M
🎧 حرف دارم امشب بزنم، برا همه ی هیاتی ها 🎧 شور 🎤 کربلایی سید رضا نریمانی