eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
20.5هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
دیدنش حال مرا یک جور دیگر میکند حالا یک دیوانه را دیوانه بهتر میکند!!
سلام حضرت باران✋🌸 تویی بهانه خورشید وقت تابیدن تویی بهــانه باران برای باریدن بیاکه عدالت مطلق مسیرمی خواهد سپــاه منتظرانت امیــرمی خواهد
┄┅─✵💝✵─┅┄ بنام و با توکل به اسم اعظمت میگشاییم دفتر امروزمان را ان شاالله در پایان روز مُهر تایید بندگی زینت دفترمان باشد
❤️یا امام رضا❤️ به کوی تو هر جا که پا می گذارم همان جا دل خویش جا می گذارم مبادا برانی که با صد امید قدم در حریم شما می گذارم..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•••• ما را ڪرمش داد زِ هر غصھ نجات بر معرفت و مرام سلـطـان صلـوات... 💛
💜راز آرامش درون ، رها کردن از نگرانی هاست. 💜 قدرت بالاتری از تو وجود داردکه حواسش به همه چیز است . 💜 به او بسپار و آرام باش... 💜خدای عزیزم بابت هدیه ای که هر روز ، با هزاران عشق و امید
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام علی علیه‌السلام فرمودند: هر كس امر به معروف كند به مؤمن نيرو مى بخشد و هر كس نهى از منكر نمايد بينى منافق را به خاك ماليده و از مكر او در امان مى ماند.✨
✨﷽✨ ✅داسـتان مـعـنوی ✍شخصی بود که چندان مقید به احکام شرعی نبود، ولی هر وقت در مسیرش به بیرق و پرچم مجالس عزاداری امام حسین علیه‌السّلام برمی‎خورد، به حضرت سلام می‎داد. آن شخص از دنیا رفت و در قیامت پرونده‎ی اعمالش را رسیدگی کردند و دیدند جهنّمی ‎تمام عیار است. لذا حکم صادر شد او را به جهنّم ببرند. ملائکه پرونده‎ی او را گرفتند و او را به سمت جهنّم بردند. در بین راه آن شخص بیرق امام حسین علیه‌السّلام را دید. محکم ایستاد و به ملائکه‎ای که او را می‎بردند گفت من در دنیا هیچ ‌‎وقت بدون سلام کردن از این بیرق‎ها رد نشدم و الآن هم باید بروم یک سلام بکنم، بعد با شما به جهنّم می‎آیم. ملائکه گفتند نمی‎شود، کار تو تمام است و باید به جهنّم بروی. تا این گفتگو بین آنها در گرفت، حضرت اباعبدالله علیه‌السّلام که پای آن بیرق ایستاده بودند یک نگاه به آنها کردند و با همین نگاه، آن شخص و ملائکه‎ی همراهش، خود را در حضور حضرت مشاهده کردند. حضرت فرمودند گفتگوی شما بر سر چه بود؟ ملائکه پرونده‎ی اعمال آن شخص را تقدیم حضرت کردند. حضرت نگاهی به آن کردند و به آن شخص فرمودند: این چیه؟ (یعنی چیز خوبی نیست) و پرونده را به ملائکه پس دادند. ملائکه هم راه افتادند تا آن شخص را به جهنّم ببرند امّا در بین راه متوجّه شدند که به سمت بهشت می‎روند خیلی تعجّب کردند! به پرونده‎ی آن شخص نگاه کردند، دیدند حضرت با همان نگاهشان زیر نامه‎ی اعمال آن شخص نوشته‎اند: یا مُبَدِّلَ السَّیِئاتِ الحَسَناتِ ای کسی که بدی‎ها را به خوبی تبدیل می‎کنی. ملائکه هم آن شخص را به بهشت بردند و تحویل دادند. 📚مصباح الهدی تٱلیف استاد مهدی طیّب ‌
🔻روایتی بسیار تامل برانگیز!!!!! 🍃یه بنده خدایی پیش امام رضا علیه السلام آمدند و گفتند : آقا من فقیرم . اگر می شود به من کمک کنید . امام رضا علیه السلام یک سینی انگور پیش او گذاشت . 🍇 یک شاخه انگور برداشت و به او داد گفت آقا انگور چه به کار من می آید شکم زن و بچه ام گرسنه هستند انگور را گذاشت توی سینی . چند لحظه گذشت یک بنده خدای دیگری وارد اتاق شد. به امام رضا علیه السلام سلام کرد . حضرت یک دانه انگور به او داد . 🍇 برق خوشحالی در چشمش جهید. گفت آقا ممنونم. من دلم تنگ شده بود آمدم شما را ببینم شما چقدر کریم هستید. حضرت یک شاخه انگور به او داد گفت : آقا همان دانه بس است این را داخل یک ظرف آب می چکانم تا همه فامیل و اطرافیانم از آن بخورند و متبرک شوند شما چقدر بزرگوارید . حضرت سینی انگور را به او داد گفت آقا من زبان تشکر ندارم ، زبانم لال من فقط آمدم شما را ببینم شما اینقدر کرامت دارید . حضرت فرمودند چیزی بیاورید می خواهم بنویسم. حضرت فرمودند باغ انگورم را به او دادم . گفت آقا من زبانم لال است نمی توانم تشکر کنم . حضرت فرمودند زمین های اطرافش را که مال من است به تو می دهم. آن بنده خدا که اول آمده بود یک مرتبه برآشفته شد گفت : من فقیر بودم او فقط دلش برای شما تنگ شده بود آمده بود تا شما را ببیند شما به او این همه مال دادید حضرت زیر آن نوشته ای که باغ را بخشیده بود نوشت 🍃« لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ»🍃 🌱 همانا اگر شكر كنيد، قطعاً (نعمت‌هاى) شما را مى‌افزايم، و اگر كفران كنيد البتّه عذاب من سخت است 🌱
👈روزی مرد ثروتمندی پسر بچه کوچک خود رابه روستایی برد تا به او نشان دهد مـردمی که در آنجا زندگی می کننـد ، چقـدر فقیر هستند. آن دو یک شب در خانه ی یک روسـتایی مهمان بودنـد. در راه برگشت مـرد از پسرش پرسیـد نظرت در مـورد مسافـرت چه بـود؟ پسـر در جواب گفت عـالی بـود پدر پرسید آیا به زندگی آن‌ها توجه کردی؟ پسـر پاسخ داد بله پدر! و پدر پرسید چه چیز از این سفر آموختی؟ پسر گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم وآنها چهار تا. ما در حیاط خانه یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد ما در حیاط خود فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند. حیاط خانه ما به دیوارهایش محـدود است امـا باغ آن ها بی انتهاست. با شنیدن حرف های پسر ، زبان مرد بند آمده بود. بعد پسربچه اضافه کرد متشکرم پدر، تو به‌من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم چه راحت می توانییم نگاهمان را به داشته هایمام، زیبا کنیم.. قدر داشته هایمان را بدانیم.. الهی شکر بابت همه ی داشته هایمان
✴️ جمعه 👈13 تیر 1399 👈11 ذی القعده 1441👈3 ژوئیه 2020 🏛مناسبت های اسلامی و دینی. 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ولادت سلطان سریر ارتضا حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام(148 هجری) 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ولادت شیخ مفید علیه الرحمه 336 هجری) ❇️روز مبارکی است برای امور زیر خوب است. ✅شروع به کار و کاسبی. ✅زراعت و کشاورزی. ✅و تجارت و داد و ستد خوب است. ✈️مسافرت خوب است بعد از ظهر اغاز شود. 👶برای زایمان خوب و نوزاد عمری طولانی دارد. ان شاءالله. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. ✳️اغاز تعلیم و تعلم. ✳️جابجایی و نقل و انتقال. ✳️ختنه نوزاد نیک است. 💑 انعقاد نطفه و مباشرت 👩‍❤️‍👩امروز.... پس از وقت فضیلت نماز عصر استحباب ویژه ای دارد و فرزند چنین ساعتی دانشمندی معروف و شهرتش جهانگیر گردد. 💑امشب... برای در جمعه شب (شب شنبه )دلیلی وارد نشده. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات، (سر و صورت) در این روز غم و اندوه دارد. 💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن.... یا ، زالو انداختن موجب اختلال در مغز است. ✂️ ناخن گرفتن جمعه برای ، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد. 👕👚 دوخت و دوز. جمعه برای بریدن و دوختن، روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود.. ✴️️ وقت استخاره در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است 😴 تعبیر خواب... خواب و رویایی که امشب. (شبِ شنبه)دیده شود تعبیرش در ایه 12 سوره. مبارکه یوسف علیه السلام است. ارسله معنا غدا یرتع و یلعب .. و از مفهوم و معنای ان استفاده می شود که عزیزی یا چیزی از وی دور افتد و غائب شود ولی عاقبت بخیر شود..ان شاءالله .چیزی همانند ان قیاس گردد... ❇️️ ذکر روز جمعه اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد . 💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی 🌸
مداحی آنلاین - دیوونه ایوون طلاتم - بنی فاطمه.mp3
7.42M
🌸 (ع) 💐دیوونه ایوون طلاتم 💐فدائیه جارو کشاتم 🎤 👏 👌بسیار زیبا
مداحی آنلاین - مهمان امام رضا - حجت الاسلام عالی.mp3
6M
🌸 (ع) ♨️مهمان امام رضا(ع) 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرغ ضعیفم که به قاف آمدم.. گردِ حریمت به طواف آمدم.. هدیه معنوی ما برای شما طواف گرد حریم حرم امام رضا علیه السلام امشب درزیرگذرحرم به نیابت ازاعضای کانال فاطمه سلام الله علیها
مداحی آنلاین - از دلی که روی گنبد زده لونه بگم - حاج احمد واعظی.mp3
3.68M
🌸 (ع) 💐از دلی که روی گنبد زده لونه بگم 💐از دو دستایی که سمت آسمونه بگم 🎤 👏 👌فوق زیبا
🌸نكاتی درباره آداب زیارت امام در بيانات رهبر انقلاب
‼️ فرق حد ترخص و مسافت شرعی 🔷س 4201: ۱. فرق و چیست؟ ۲. اگر در حال گشت زنی و بدون قصد طي کردن مسافت شرعی از شهر دور شويم، آیا است؟ ✅ج: ۱) مسافت شرعی (حدود ۴۱ کیلومتر) است، هرچند به صورت رفت و برگشت باشد، البته در این صورت باید مسیر رفت حداقل ۲۰/۵ کیلومتر باشد، ولی حد ترخص* مکانی است که در آنجا شهر شنیده نمی شود. ۲) کسی که از اول سفر، قصد مسافت شرعی ( یا ) ندارد یا مردد در آن است، نمازش تمام است اگرچه به مسافت شرعی رفته باشد ولی اگر برگشت به مقدار هشت فرسخ باشد، نمازش در برگشت است. * طبق تحقیقات انجام گرفته حد ترخص از آخر شهر حدود ۱۳۵۰ متر می باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نورافشانی زیبا در اطراف حرم مطهر رضوی به مناسبت میلاد امام رضا علیه‌السلام
مداحی آنلاین - رو سیاه آمدم فقیر توام - حمید علیمی.mp3
2.1M
🌸 (ع) 💐رو سیاه آمدم فقیر توام 💐تشنه جامی از غدیر توام 🎤 👏 👌بسیار زیبا
سورپرایز میلاد آقا امام رضا علیه السلام انگشت مبارڪتو بزن روی لینڪ زیر ببین چی میاد واست! https://digipostal.ir/rezacard
(قسمت2) کاسه ها رو گذاشتم کنار دیگ آش،عاطفه همونطور که آش هم میزد زیر لب تندتند چیزایی میگفت،ملاقه رو از دستش گرفتم باحرص گفتم:بسه دیگه،دوساعته داری هم میزنی بابا بختت باز شد خواهرم بیا برو کنار! _هانی بی عصاب شدیا،حرص نخور امین نمی گرتت! _لال از دنیا بری! شروع کردم به هم زدن آش،زیر لب گفتم:خدایا امین رو به من برسون! امین پسر همسایه دیوار به دیوار که از دوسال قبل فهمیدم دوستش دارم،عاطفه گفت امین فقط چادر رو قبول داره چادری شدم، عاطفه گفت امین نمازش اول وقته نمازم یک دقیقه این ور اون ور نشد،عاطفه گفت امین قرمه سبزی دوست داره و من به مامان میگفتم نذری قرمه بپزه تا براشون ببرم! عاطفه گفت امین.....و من هرکاری میکردم برای امین! مهم نبود من سال سوم دبیرستانم و امین بیست و پنج سالشه! با احساس حضور کسی سرمو بالا آوردم،امین سر به زیر رو به روم ایستاده بود،با استرس آب دهنمو قورت دادم امین دستی به ریشش کشید و گفت:میشه منم هم بزنم؟ ملاقه رو گذاشتم تو دیگ و رفتم کنار،امین شروع کرد به هم زدن منم زیر چشمی نگاهش میکردم داشتم نگاهش میکردم که سرشو آورد بالا نگاهمون تو هم گره خورد،امین هول شد و ملاقه رو پرت کرد زمین! زیر لب استغفراللهی گفت و خواست بره سمت در که پاش به ملاقه گیر کرد و خورد زمین،خنده م گرفت با صدای خنده و اوووو گفتن زن ها سرخ شدم. تند گفتم:من برم بالا ببینم مامان اینا کمک نمیخوان! با عجله رفتم داخل خونه و دور از چشم همه از پنجره به حیاط نگاه کردم،عاطفه داشت میخندید و زن های همسایه به هم یه چیزایی میگفتن،روم نمیشد برگردم پایین همه فهمیدن! امین بلند شد،فکرکردم باید خیلی عصبانی باشه اما لبخند رو لبش متعجبم کرد! سرشو آورد بالا،نمیتونستم نفس بکشم! حالا درموردم چه فکرایی میکرد،تنم یخ زد انگار پاهام حس نداشتن تا از کنار پنجره برم! امین لبخندی زد و به سمت عاطفه رفت،در گوشش چیزی گفت،عاطفه لبخند به لب داخل خونه اومد! با شیطنت گفت:آق داداشمون فرمودن بیام ببینم بدو بدو اومدی خونه زمین نخورده باشی نگران بودن! قلبم وحشیانه می طپید،امین نگران من بود؟! با تعجب گفتم:واقعا امین گفت؟! _اوهوم زن داداش! احساس میکردم کم مونده غش کنم،نفسمو با شدت بیرون دادم! دوباره حیاط رو نگاه کردم که دیدم نگاهش به پنجره س،با دیدن من هول شد و سریع به سمت در رفت اما لیز خورد دوباره صدای خنده زن ها بلند شد،با نگرانی و خنده از کنار پنجره رفتم! عاطفه گفت:من برم ببینم امین قطع نخاع نشد! عاطفه که از پله ها پایین رفت همونطور که دستم رو قلبم بود گفتم:خدانکنه! نویسنده: ❤️
❤️عاشقانہ مذهبے❤️(قسمت3) با خستگے بہ عاطفہ نگاہ ڪردم از صورتش معلوم بود اونم چیزے نفهمیدہ! _خانم هین هین تو چیزے فهمیدے؟ منظورش از خانم هین هین من بودم مخفف اسم و فامیلم،هانیہ هدایتے! همونطور ڪہ چشمام رو مے مالیدم گفتم:نہ بہ جونہ عاطے! خالہ فاطمہ مادر عاطفہ برامون میوہ و چاے آورد تشڪر ڪردم،نگاهے بہ دفتر دستڪمون انداخت و گفت:گیر ڪردین؟ عاطفہ از خدا خواستہ شروع ڪرد غر زدن:آخہ اینم رشتہ بود ما رفتیم؟ریاضے بہ چہ درد میخورہ؟اصلا تهش شوهرہ درس میخوایم چے ڪار اہ! خالہ فاطمہ شروع ڪرد بہ خندیدن. _الان میگم امین بیاد ڪمڪتون! عاطفہ سریع گفت:نہ نہ مادر من لازم نڪردہ ڪلے تیڪہ بارم میڪنہ! خالہ فاطمہ بلند شد. _خود دانے! عاطفہ با چهرہ گرفتہ گفت:بگو بیاد،چارہ اے نیست! دوبارہ اون حس بے حسے اومد سراغم! _عاطفہ،امین بیاد من بدتر هیچے نمیفهمم جمع ڪن بریم پیش یڪے از بچہ ها! عاطفہ ڪنار ڪتاب ها دراز ڪشید و با حوصلگے گفت:اونا از من و تو خنگ تر! صداے در اومد،با عجلہ شالمو مرتب ڪردم صداے امین پیچید:یااللہ اجازہ هست؟ صداے قلبم بلند شد،دستام میلرزید،سریع بهم گرہ شون زدم! _بیا تو داداش! امین وارد اتاق شد و آروم سلام ڪرد بدون اینڪہ نگاهش ڪنم جواب دادم! نشست ڪنار عاطفہ،همونطور ڪہ دفتر عاطفہ رو ورق میزد گفت:ڪجاشو مشڪل دارید؟ عاطفہ خمیازہ اے ڪشید. _هانے من حال ندارم تو بهش بگو! دلم میخواست خفہ ش ڪنم میدونست الان چہ حالے دارم! بہ زور آب دهنمو قورت دادم،با زبون لبمو تر ڪردمو گفتم:عہ...خب.... دفترمو گرفتم جلوش. _اینا رو مشڪل داریم! امین دفترمو گرفت و شروع ڪرد بہ توضیح دادن،با دقت گوش میدادم تا جلوش ڪم نیارم خیلے خوب یاد میگرفتم! عاطفہ هم خواب آلود نگاهمون میڪرد آخر سر امین بهش تشر زد:عاطفہ میخواے درس بخونے یا نہ؟!فردا من میخوام امتحان بدم؟! عاطفہ با ناراحتے گفت:خب حالا توام!میرم یہ آب بہ صورتم بزنم! بلند شد تا برہ بیرون بہ در ڪہ رسید چشمڪے نثارم ڪرد و رفت! قلبم داشت مے اومد تو دهنم،سریع از جام بلند شدم ڪہ برم بیرون! _تو ڪجا؟! نفسم بالا نمے اومد،امین گفت تو! آب دهنمو قورت دادم،دوبارہ سر جام نشستم! امین همونطور ڪہ داشت مینوشت گفت:چرا ازم فرار میڪنے؟ با تعجب سرمو بلند ڪردم. _من؟!فرار؟! ڪلافہ بلند شد،دفترمو گذاشت ڪنارم _اگہ باز اشڪال داشتید صدام ڪنید! از اتاق بیرون رفت،من موندم با اتاق خالے و دفترے ڪہ بوے عطر امین رو میداد! نویسنده:❤️
💠 حجابِ ندیدنی ‼️ 📖 وقتی انسان میخواند، خدا فواصلی بین او و غیرمؤمنان تعریف می‌کند که خود شخص متوجه این فاصله‌ها نمی‌شود؛ که چرا دارد با عده‌ای پیوند می‌خورد و از عده‌ای دور می‌شود⁉️ 📖 شما تجربه کنید و قرائت قرآن را به صورت مداوم در برنامه خود بگذارید. خودتان می‌بینید پایتان از جمع‌های نامطلوبی دور می‌شود و با آدم‌هایی آشنا می‌شوید که خودتان آن‌ها را انتخاب نکرده بودید. جوری که ـ به تعبیر اشتباه ـ تعبیر به شانس می‌کنید! در حالیکه این سنت قطعی الهی است که پشت آن، قرائت قرآن شماست. 📖 این حجاب را خدا «حجاب ندیدنی» معرفی می کند. «وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا» وقتی قرآن می‌خوانی بین تو و کسانی که به آخرت ایمان ندارند حجابی نادیدنی ایجاد می کنیم. 🎤حجت‌الاسلام قاسمیان
تقوا در رانندگی شهید خرازی می خواست بره فاو ماشين رو برداشت و رفت ساعتی بعد ديدم پياده داره بر می گرده؛ گفتم چی شده ؟ چرا نرفتی؟ ماشينت كو؟ ‼️ گفت: "داشتم رانندگی می کردم كه اطلاعيه‌ای از راديو پخش شد. مثل اينكه مراجع فرمودند رعايت نكردن قوانين راهنمايی رانندگی حرامه. ❌❌ من هم يه دستم قطع شده و رانندگی كردنم خلاف قانونه. ❌ تا اطلاعيه رو شنيدم ماشين رو زدم كنار جاده، برگشتم يه راننده پيدا كنم كه منو تا فاو ببره ... منبع: سامانه سرداران عشق 💕💕💕
YEKNET.IR - sorood 1 - milad imam reza 99.04.10 - fosuli.mp3
6.86M
🌸 (ع) 💐باز با امید اومدم 💐امیدم کرم سلطانه 🎤 👏