eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
20.8هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
▪🍃▪🍃▪🍃▪🍃 مطابق 🌸 ۲۴ مهر ۱۳۹۹ هجری شمسی ۲۷ صفر ۱۴۴۲ هجری قمری ۱۵ اکتبر ۲۰۲۰ میلادی 🌸 اذکار پنجشنبه : - لااِلهَ اِلَّا الله المَلک الحقُّ المُبین( 100مرتبه ) - یا غَفُورٌ یا رَحيمٌ - یا رزاق (308 مرتبه بعد از نماز صبح) برای وسعت رزق 🌸 این شنبه روز بسیار خوبی است کلا برای انجام هر کاری خوب است. بویژه امور زیر: 🔹طلب حوائج و خواسته ها 🔹دیدار با بزرگان و حاکمان 🔹خرید و فروش 🔹تعلیم و تعلم 🔹مسافرت 🔹کاشت و برداشت و کشاورزی 🔹امور ساختمان سازی و بنایی 🌹 مولود در این روز بسیار خوب و شایسته است و عمری طولانی دارد و خوش سیما و خوش روزی است به امید خدا. 🌷 هنگام زوال ، مستحب برای فرزند دار شدن مناسب است. و فرزند چنین ساعتی عاقل. سیاستمدار، آقاو بزرگوار باشد و هیچگونه انحرافی در چنین فرزندی نیست و خداوند سلامتی دین و دنیا به وی عطا خواهد. 🌷 مباشرت در شب ‌پنج شنبه (پنجشنبه که شب شد) پس از وقت فضیلت نماز بسیار است و فرزند حاصل از آن به امید خدا از ابدال و یاران امام زمان عج می گردد ان شاءالله. ✂ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری خوب نیست و موجب فقر و پشیمانی گردد. ♦ یا ، زالو انداختن خوب است و باعث ایمنی از ترس است. 🔸 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبی است. و موجب عزت و احترام می گردد. 💢️ این پنج شنبه برای (رفع موهای بدن با نوره) مناسب است. 👕پنجشنبه برای بریدن، دوختن، خریدن و پوشیدن روز خوبی است و باعث می شود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. 💢️️ وقت استخاره ،در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) 🔹اذان صبح: ۴۸ : ۰۴ 🔹طلوع آفتاب: ۱۱ : ۶ 🔹اذان ظهر:: ۵۰: ۱۱ 🔹غروب آفتاب: ۲۹ : ۱۷ 🔹اذان مغرب: ۴۷ : ۱۷ 🔹نیمه شب شرعی: ۰۸: ۲۳ 💫ذات الکرسی عمود ۲۰:۴۴ ❣دعا در زمان ذات الکرسی مستجاب است. 🔴ذات الکرسی مخصوص روز است 📚 منابع مطالب ما: الدروع الواقیة سید بن طاووس، سایت کانون قرآنی، وسائل الشيعه ؛ ج7 ، باب 190، حلیة المتقین، ختوم و اذکار، ج 1، ص 423، مفاتیح الجنان و بحارالانوار و تقویم المحسنین شیخ محدث کاشانی ▪🍃▪🍃▪🍃▪🍃
نماز پنج شنبه آیت‌الله بهجت اطرافیان و شاگردان خود را بسیار به خواندن نماز روز پنجشنبه توصیه می‌کرد و می‌گفت: «آیت‌الله سید مرتضی کشمیری هر وقت این نماز را می‌خواند، هدیه‌ای برای او می‌رسید». شیوه خواندن نماز از کتاب جمال‌الاسبوع سیدبن‌طاووس چهار رکعت (دو نماز دورکعتی) ۱- در رکعت اول بعد از حمد ۱۱بار سورۀ توحید ۲- در رکعت دوم بعد از حمد ۲۱بار سورۀ توحید ۳- در رکعت سوم بعد از حمد ۳۱بار سورۀ توحید ۴- در رکعت چهارم  بعد از حمد ۴۱بار سورۀ توحید ۵-  بعد از سلام نماز دوم ۵۱بار سورۀ توحید  ۶- و ۵۱بار «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» را بخواند  ۷- و سپس به سجده برود و ۱۰۰بار «یاالله یاالله» بگوید و هرچه می‌خواهد از خدا درخواست کند.  پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: اگر از خدا بخواهد که کوهی را نابود کند کوه نابود می‌شود؛ نزول باران را بخواهد به‌یقین باران نازل می‌شود؛ همانا هیچ‌چیز مانع میان او و خداوند نیست؛ خداوند متعال بر کسی که این نماز را بخواند و حاجتش را از خدا نخواهد غضب می‌کند. ۱ زمان: از صبح تا غروب آفتاب 〰〰〰〰〰〰〰 ۱_کتاب بهجت الدعا، صفحات ٣٨٠ـ٣٨١
نرجس نرجس بدو بیا ببینم. - بله مامان ۲روز گذشته و من هرچی میگمت بازم میگی می خوام فکر کنم خب مردم الاف من و تو که نیستن دختره‌.... سرمو پایین انداختم و گفتم -بگو واس بار دوم بیان من بازم باهاش حرف دارم تنها جوابم این بود و رفتم. .............. بعد سلام رو‌مبل نشتم .سرم پایین بود که مامان گفت مگه نمی خواستی صحبت کنی؟! - چی؟! بله!؟ اره بلند شدم و علی ام پشت سرم بلند شد. باید فکر و خیال یه دختر ۱۵ ساله رو کنار میزاشتم من الان ۲۱ سالم بود دیگه باید عاقلانه فکر میکردم و‌خوب علی رو میشناختم بعد جوابمو میدادم بهش. خب خانم محمدی بهتره اینبار شما صحبت کنید من سراپا گوشم. - راستش من به حرفای شما خیلی فکر کردم و تفاهم های زیادی رو بین خودمو و شما پیدا کردم. -خب ، میشه منم چنتا سوال کنم؟ بله بفرمایید -شما از دین و اعتقاد چقدر پایبندید ما تحقیق هامونو کردیم ولی واس من چادری بودن همسرایندم خیلی مهمه. - من چادری هستم و نماز و روزه هام سرجاشه. - خیلی خوب نظر اخرتون چیه؟! نویسنده: Shiva_f@ ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
سرم و از خجالت پایین انداختم .بلند شدم چادرمو مرتب کردم و رفتم سمت در و اون متعجب نگاهم میکرد. به دم در که رسیدم سرمو برگردونم و گفتم: -من ایرادی نمیبینم تا ببینم نظر بزرگ ترا چیه؟! یه لبخندی زد و گفت مبارکه.... ................ همه چی زودتر از اونی که فکر میکردم گذشت. خواستم در ماشین و باز کنم که پیش قدم شد و در رو واسم باز کرد یه تشکر کردم و سوار شدیم. هنوز احساس غریبی و خجالت میکردم. دستشو گذاشت رو دستم و گفت: ملکه دستور میدن کجا بریم؟! خندم گرفته بود از ملکه گفتنش -هرجا شما بگید بهتر نیس بریم نشونه ما شدنمون و بگیریم؟! -موافقم ................ این عالیه ملکه اگه پسندید حساب کنیم؟! - خوشم اومده نظر شما چیه؟! شما نه و تو ؟! اگه بخوای اینجور صحبت کنی منم بهت میگم خانم محمدی خوبه؟! -وای نهههه همیشه بدم میومد بهم بگن خانم محمدی همیشه دوست داشتم اسممو صدا کنن؟! چون عاشق اسمم بودم. باش پس سر به سرم نزار تا منم اذیتت نکنم رو دستات میاد به نظر من عالیه -باش پس همینو بگیر چشم ملکه من....🌼 ............... تقریبا یه ۲ ماهی از نامزدیمون میگذشت و خونمونم کم‌کم اماده بود فقط مونده بود چیدن وسایلش که قرار شد نازی کارشو تموم کنه. امسال بهترین سال تحویل رو‌کنار علی و خانواده هامون گذروندم تو این مدت واقعا خوب شناخته بودمش و به این انتخاب خودم افتخار میکردم. نویسنده: Shiva_f@ ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
ای مرثیه ها اشک بریزید برایش خون گریه کنید دیده ها بهر عزایش بر مرد غریبی که به خود یارندیده ای حنجره ها روضه بخوانید برایش حتما شده او محترمِ دیدهٔ زهرا هر کس که حسن گشت به لب شورونوایش مظلوم ترین زاده زهرا شده مسموم زهری که بلا گشته ولی گشته دوایش کشتند ولی دست ز کینه نکشیدند تیر است که آید عوض دستِ عطایش در لحظهٔ آخر به برادر نگهش بود چون نیست عزایی به بزرگیِ عزایش
  اینکه از زهر جفا جای به بستر دارد طشتی از خون دل خویش برابر دارد چشمهایش به در و منتظر آمدنیست زیر لب زمزمه مادر مادر دارد جگرش سوخته از یک غم و یک غربت نیست داغ ارثی ست که در سینه مکرر دارد زهر تنها کس و کار دل او گشت اگر یادگاریست که از کینه همسر درد پیش چشمش که توانسته بروی منبر…. ….رود و دست به سبّ پدرش بردارد؟ لحظه های سفرش در بغلش می گیرد چادری را که بوی یاس معطر دارد آرزو داشت نمی دید در آن کوچه تنگ مادرش روی زمین لاله پرپر دارد گفت با گریه حسین جان... تو دگر گریه مکن که حسن میرود و سایه خواهر دارد آه... لایوم کیوم تو که در صحرا کیست جسم صدچاک تو از روی زمین بردارد
آری یک عمر دلش غرق عزاداری بود تا چهل سال، فقط کار حسن زاری بود از همان کوچکی اش کوچه گرفتارش کرد جگر خون شده اش حامل اسراری بود دمبدم تکیه به دیوار غریبی می داد آنکه بر مادر خود فکر عصا داری بود هفت بار از اثر زهر بخود پیچیده بارها این جگرش صید جفاکاری بود آخرین بار که زهر از گلویش پایین رفت روزه بود و بخدا لحظۀافطاری بود از همان روز که در خانۀآقا آمد نقشۀجعدۀ ملعونه جگر خواری بود زیر لب زمزمۀواحسنا زینب داشت خواهری که همه جا در صدد یاری بود ناگهان دید به احوال تعجب زینب طشت رنگین شده و لَخت جگر جاری بود با خبر کرد در آن حال برادرها را باز هم دخت علی فکر پرستاری بود بی خبر بود ز آثار هَلاهل ، ای وای اثر سودۀالماس عجب کاری بود قاسمش در بغل حضرت عباس گریست کار عبداللَهِ دردانۀ او زاری بود با وجودی که خودش حال عجیبی دارد همه جا ام مصائب، پِی دلداری بود آنکه در طشتِ بلا پاره جگر دید، همان دید در طشتِ طلا اوج گرفتاری بود «خیزران بود و لب قاری قرآن در طشت» غرق در خون، دهن و لعلِ لب قاری بود سرخ چشمی پی اظهار کنیزی خندید شاهد خندۀاو گریۀخونباری بود
رحمت اللعالمین فلک امشب نشان داده ست روی دیگر خود را که پس می گیرد از خلق جهان، پیغمبر خود را محمد آخرین برگ نبوت بود از این دفتر خدا می بندد از این لحظه دیگر دفتر خود را فلک می ریزد امشب بر سر خود خاک عالم را ملک بر اشک چشمش می کشد بال و پر خود را یکی اناالیه راجعون روی لبش جاری ست یکی با گریه می گیرد سر زانو سر خود را تمام عمر رو به قبله بود و حال می خواهد بچرخاند به سمت قبله، حتی بستر خود را بزرگان گرد او هستند و می چرخد سرش سمتی که تنها و به تنهایی ببیند حیدر خود را علی ماند و فلانی با فلانی رفت، پیغمبر به دوش این و آن نگذاشت حتی پیکر خود را
از بارِ داغش پشتِ پیغمبر شکسته تنهاترین سردارِ بی لشگر شکسته سجاده‌اش بر غربتِ او گریه کرده پایِ غریبی‌اش دلِ منبر شکسته بخشید آنکَس را که زد نیزه به ساقَش او دستگیری می‌کند از هر شکسته   تا زهر را نوشید فرمود: آه مادر راحت شد این آئینه‌یِ یکسر شکسته بُغضِ چهل سالِ مرا این زهر بشکست اما غرورم را کسی دیگر شکسته   یک کوچه‌ی باریک و دو دیوارِ سنگی یک راه بُن‌بست و دو برگ و بر شکسته فهمید فرزند بزرگم ، ناسزا گفت می‌خواست من باشم ولیکن سر شکسته گفتم که با رویم بگیرم ضربه‌اش را رفتم نبینم حرمتِ مادر شکسته   اول مرا زد بعد از آن هم مادرم را من میزدم بال و پَر و او پَر شکسته از رویِ چادر پایِ خود را بر نِمی‌داشت پایی که قبل از این جسارت ، در شکسته در زیرِ پاها گوشواره خوردتر شد خندید وقتی دید نیلوفر شکسته فهمیدم از اُفتادنِ مادر که بد زد فهمیدم از دیوارِ کوچه ، سر شکسته لایوم کَ یومک  حسینم گریه کم کن تنها نه من ، از گریه‌ات خواهر شکسته می‌بینمت با مادرم بر شیبِ گودال در لابه‌لایِ نیزه و خنجر شکسته ای کاش می‌شد تا نبینم ساربان هم انگشت را دنبالِ انگشتر شکسته
13.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 قابهای عجیب رئیس‌جمهور در این چند سال
مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت چه غریبانه ، غریبانه ، غریبانه گذشت چشم را بست ولی صبر نکردند این قوم پیشِ او بود علی صبر نکردند این قوم ای دل از غربتِ این لحظه ی تشییع بگو از غریبانه ترین لحظه ی تشییع بگو او غریبانه ترین لحظه ی رفتن دارد روضه ی رفتن او گفتن و گفتن دارد اندک اندک اثرِ زهر به جانش اُفتاد رویِ دامانِ علی بود توانش اُفتاد شهر در مکر و سکوت است علی تنها شد یک تنه گرم حنوط است علی تنها شد یک طرف داشت علی آب به پیکر می ریخت یک طرف داشت جماعت سرِ مادر می ریخت آب غسلش به تنش بود که هیزم پُر شد شعله پیچید به در نوبتِ یک چادر شد بدنش روی زمین بود به زحمت اُفتاد وای ناموس علی بینِ جماعت اُفتاد در عزای پدرش بود که سیلی را خورد سوگوار پسرش بود که سیلی را خورد تا که مولا کفنش کرد زنش را کُشتند تا  کفن روی تنش کرد زنش را کُشتند دست بر پهلوی خود داشت پرش خورد به در درد پهلو که خَم اش کرد سرش خورد به در